در این قسمت به معرفی ایرج میرزا نخستین شاعر بدعت گذار ایران می پردازیم
١٢ – ایرج میرزا
ایرج میرزا ملقب به جلالالممالک و فخرالشعرا، شاعر ایرانی اواخر دوره ی قاجار و اوایل زمان پهلوی بود
http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-4336ed19086349928fe0bc3c576c6b95-fa.html
ایرج میرزا (زادهٔ ١٢۵١ خورشیدی در تبریز – درگذشتهٔ ۲۲ اسفند ۱۳۰۴ خورشیدی در تهران) ، از جمله شاعران برجسته ایرانی در عصر مشروطیت و از پیشگامان تجدد در ادبیات فارسی بود.
ایرج میرزا ، فرزند صدرالشعرا غلامحسینمیرزا ، نوهٔ ایرج پسر فتحعلیشاه و نتیجهٔ فتحعلی شاه قاجار بود. تحصیلاتش در مدرسه دارالفنون تبریز صورت گرفت و در همان مدرسه مقدمات عربی و فرانسه را آموخت. وقتی امیرنظام گروسی مدرسه مظفری را در تبریز تاسیس کرد، ایرج میرزا سمت معاونت آن مدرسه را یافت و در این سمت مدیریت ماهنامه ورقه (نخستین نشریه دانشجویی تبریز) را برعهده گرفت. در نوزدهسالگی لقب «ایرج پسر صدرالشعرا» یافت. لیکن بزودی از شاعری دربار کناره گرفت و به مشاغل دولتی مختلفی از جمله کار در وزارت فرهنگ (معارف آنزمان) پرداخت. سپس به استخدام اداره گمرک درآمد و پس از مشروطیت هم در مشاغل مختلف دولتی از جمله وزارت کشور در سمت فرماندار آباده و معاونت استانداری اصفهان خدمت کرد. ایرج میرزا در پی یک سکته قلبی در تهران درگذشت. ایرج میرزا به زبانهای ترکی، فارسی، عربی و فرانسه تسلط داشت و روسی نیز میدانست و خط نستعلیق را خوب مینوشت. آرامگاه ایرج میرزا در گورستان ظهیرالدوله تهران قرار دارد
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7
روزنامهنگاری ایرج میرزا
ناصر الدین پروین در مقاله ی خود اشاره میکند: «اینکه ایرج میرزا نیابت مدرسهی دار الفنون تبریز معروف به مظفریه را داشته است در همهی شرح حال هایی که از او در دست داریم دیده میشود ولی تا تجدید چاپ ورقه ی مدرسهی دار الفنون تبریز کسی نمیدانست که شاعر جوان بیست و یکساله ، به روزنامهنگاری نیز پرداخته است»
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/298289?sta=%u0627%u06cc%u0631%u062c+%u0645%u06cc%u0631%u0632%u0627
ایرج میرزا و سرودن اشعار
ایرج میرزا تا اواسط عمر کمتر شعر می گفت و اشعار او منحصر به همان قصاید و اعیاد و اشعاری بود که جنبه تفنن و شوخی دوستانه داشت. در سال ١٣٠٣ با سمت بازرس کل امور مالیه ، خراسان رها کرد و به تهران آمد. اقامت ایرج در خراسان که پنج سال به طول انجامید بارزترین دوران کوشش ادبی وی بود . شاعر نمیتوانست نسبت به جنبشهای آزادیخواهی که در همه جای کشور پدید آمده بود بی اعتنا باشد و در اشعاری که در این زمان سرود سادگی و صمیمیت ، عمق اندیشه و لحن افشا و اعتراض به طور کاملا آشکار به چشم می خورد و در این سالهاست که او را به عنوان یک شاعر بزرگ ملی می شناسند و در هنگام ورود به تهران با استقبال گرم و پرشور ادبا و شعرا و مردم عادی که اندیشه های خود را در شعر او دیده بودند روبرو می شود… اندکی پس از قیام کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان ، ابوالقاسم عارف ، سفری به آنجا کرد و مهمان کلنل محمد تقی خان پسیان شد. ایرج که دل خوشی از عارفان نداشت مثنوی عارفانه را سرود و هنگامی که این نوشته به تهران رسید و چاپ شد ولوله ای در شهر به راه انداخت. دوستان عارف سخت برآشفتند به ایرج بد گفتند. مثنوی عارفانه مشتمل بر پانصد و پانزده بیت است و در آن ایرج از عارف گله می کند و نیش های بسیار تندی می زند ولی این مثنوی قسمتهای بسیار زیبایی در مورد زن ، حجاب ، مالکان ستمکار و بیچارگی دهقانان در خود دارد که اوضاع و احوال ناگوار مردم و کشور در آن روزگار را روایت می کند.
ابیاتی از مثنوی عارفانه :
شنیدم در تئاتر باغ ملی/ برون انداختی حمق جبلی
نمود ی در تماشا خانه ی عام/ ز اندامت خریت عرض اندام
به جای بد کشانیدی سخن را/بسی بی ربط خواندی این دهن را
نمی گویم چه گفتی شرمم آید/ ز بی آزرمیت آزرمم آید
چنین گفتند کزان چیزای عادی/ همی خوردی ولی قدری زیادی…
ایرج که شاهد کارهای شگرف و مرگ جانسوز کلنل محمد تقی خان پسیان بود پس از شهادتش و پایان کار قیام در غزلی که در رثای او سروده وی را دوست دار ایران خوانده است:
دلم به حال تو ای دوستدار ایران سوخت
که چون تو شیری نری را در این کنام کنند
به چشم مردم این مملکت نباشد آب
وگرنه گریه برایت علی الدوام کنند
مخالفین تو سرمست باده ی گلرنگ
موافقین تو خون جگر به کام کنند
کسان که آرزوی عزت وطن دارند
پس از شهادت تو آرزوی خام کنند
به جسم هیئت ژاندارمری روانی نیست
وگرنه جنبشی از بهر انتقام کنند
شاهکار ایرج بدن شک قطعهی مادر است ک یکی از شاهکارهای ادبیات معاصر ایران است:
گویند مرا چو زاد مادر/ پستان به دهن گرفتن آموخت
شب ها بر گاهواره ی من/ بیدار نشست و خفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من/ بر غنچه ی گل شکفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد/ تا شیوه ی راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم/ الفاظ نهاد و گفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست/ تا هستم و هست دارمش دوست
یکی از شاهکارهای افسانه های یونان ، ماجرای شاعرانه عشقبازی ونوس – الهه عشق – با آدونیس – پسر پادشاه قبرس – که شکسپیر به حق آن را زیبا به زبان خود زنده کرد و ایرج قسمت اول آن را که شرح عشق بازی های پرشور ونوس با شکار افکن جوان است را با نام زهره و منوچهر به شعر فارسی در آورد. ایرج چنان این داستان را با زبان و جامعه ایران در آمیخت که خواننده نمیتواند تصور کند که این از یک داستان خارجی اقتباس شده است. ایرج سالهای آخر عمر خود را بر روی این مجموعه کار کرد ولی افسوس که نتوانست آن را به پایان برساند.
ابیاتی از مثنوی زهره و منوچهر
صبح نتابیده هنوز آفتاب/ وا نشده دیده ی نرگس ز خواب
تازه گل آتشی مشک بوی/ شسته ز شبنم به چمن دست و روی
منتظر حوله ی باد سحر/ تا که کند خشک بدان روی تر
گفت سلام ای پسر ماه و هور/ چشم بد از روی نکوی تو دور
ای تو همان میوه باغ بهی/ غنچه ی سرخ چمن فرهی…
http://www.persian-man.ir/senior/poets/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7/
شعر چادر
http://iranian.com/Arts/Sept98/IrajMirza/p1.html
قطعه ی«کاروانسرا»
بر سر در کاروانسرایی
تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمایم این خبر را
از مخبر صادقی شنیدند
گفتند که وا شریعتا، خلق
روی زن بی نقاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد
تا سردر آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق
میرفت که مومنین رسیدند
این آب آورد و آن یکی خاک
یک پیچه ز گِل بر او بریدند
ناموس به باد رفتهای را
با یک دو سه مُشت گِل خریدند
چون شرع نبی از این خطر جست
رفتند و به خانه آرمیدند
غفلت شده بود و خلق وحشی
چون شیر درنده میجهیدند
بی پیچه زن گشاده رو را
پاچین عفاف میدریدند
لبهای قشنگ خوشگلش را
مانند نبات میمکیدند
بالجمله تمام مردم شهر
در بحر گناه میتپیدند
درهای بهشت بسته میشد
مردم همه میجهنمیدند
می گشت قیامت آشکارا
یکباره به صُور میدمیدند
طیر از وکرات و وحش از جحر
انجم ز سپهر می رمیدند
این است که پیش خالق و خلق
طلاب علوم رو سفیدند
با این علما هنوز مردم
از رونق مُلک ناامیدند؟
http://www.youtube.com/watch?v=ZR4U04yx0Jw
برخی از مواضع و دیدگاه های ایرج میرزا
ایرج موضع سختی در برابر حجاب داشته است. این موضع را میتوان به راحتی در قطعه «کاروانسرا» مشاهده کرد. در جایجای دیوان ایرج از این مقوله سخن رفته و همین موضع باعث مخالفت دو گروه متفاوت، با ایرج و افکار او شده است: گروهی که به دلیل تمایلات مذهبی با ایرج مخالفت اصولی و عقیدتی داشتند و گروهی که به لحاظ سیاسی به دنبال فرصتی برای ضربه زدن به او بودند. به هرحال با روی کار آمدن رضا شاه ، گروه دوم از جمع مخالفان جدا شده و طرفدار او شدند.
این شاعر همچنین برخی از عقبماندگی کشور را به سبب عمل گروهی از روحانیون و روضهخوانان میدانست. او غزلی نیز در هجو شیخ فضلالله نوری دارد
ایرج منتقد اوضاع جامعه سنتی زمان خویش بود. او به راحتی با زبان مطایبه و طنز، از برخی از رسوم ایرانیان (مانند بلند شدن در جلوی پای اشخاص هنگام ورود به مجلس) انتقاد میکرد… او اگرچه در خصوص روابط کارگر و کارفرما با دیگر شعرای معاصر خویش همچون فرخی یزدی ، میرزاده عشقی و عارف قزوینی همکلام میشد ، ولی در این خصوص از چارچوب رفع تکلیف فراتر نرفته و تنها به کبر و غرور کارفرما ایراد میگرفت… ایرج (همراه با مخبرالسلطنه هدایت) از اولین شاعرانی است که شعری را بطور خاص برای کودکان سروده است… ایرج همچنین ازجمله نخستین مردانی در ایران شناخته میشود که از جنبشهای حامی حقوق زنان حمایت کرده است
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7
ايرج ميرزا را بايد يکی از معماران ادبيات نو کودکان ايران دانست. زيرا آگاهانه برای کودکان شعر سروده است. او مانند ديگر آغازگران اين راه، در کنار آفرينش آثار ديگر به ادبيات کودکان می پرداخت. ايرج ميرزا در روند رخدادهای انقلاب مشروطيت با جريان های نوانديش در گستره آموزش و پرورش آشنايی يافت و بر آن شد که برای کودکان شعر بگويد و از اين راه به آموزش و پرورش آن ها بپردازد
http://www.tabrizinfo.com/tabriz/mashahir/irajmirza.htm
گفتاورد های ایرج میرزا
http://fa.wikiquote.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC%E2%80%8C%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7
نظریاتی در مورد اشعار ایرج میرزا
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد : «ایرج میرزا در قالبهای گوناگون شعر سروده و ارزشمندترین اشعارش مضامین انتقادی، اجتماعی، احساسی و تربیتی دارند. شعر ایرج ساده و روان و گاهی دربرگیرندهٔ واژگان و گفتارهای عامیانه است و اشعار او از جمله اشعار اثر گذار بر شعر دوره مشروطیت بود»
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7
بنابر لغت نامه ی دهخدا : “شعر ایرج به خاطر طنز سنگین، و در برداشتن نکاتی که در عرف جامعه بعضاً غیراخلاقی تلقی میشود معروف است. سبک شعری او ساده و روان و دربرگیرنده واژگان و گفتارهای عامیانه است. شعر “داشت عباسقلی خان پسری…” از ایرج میرزا را نخستین شعر با ادبیات کودک در فارسی میدانند. وی پس از مدتی سبک قدیم را که در آن توانا بود رها کرد و خود سبکی ویژه پدید آورد. درین سبک اندیشه های نو و مضامینی که گاه از ادبیات خارجی اقتباس شده و گاه مخلوق اندیشه شاعر است و نیز مسایل گوناگون اجتماعی و هزلیات و شوخیهای نیش دار و ریشخندها و تمثیلاتی که شاعر از غالب آنها نتایج اجتماعی را در نظر دارد بزبانی بسیار ساده و گاه نزدیک بزبان مخاطب بیان شدهاست”
http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail-4336ed19086349928fe0bc3c576c6b95-fa.html
نادر نادرپور مقالهای درباره ی شناخت ایرج و آثار منظوم او دارد و در این مقاله اشاره میکند: «آشکار است که در این جا قصد مقایسه ی این دو سخنور بزرگ (یعنی استاد بهار و ایرج) در میان نیست اما جبر تاریخ با تقدیر این دو دوست نزدیک را شاید به رغم میل خودشان روبروی یکدیگر نشانده است. بهار واپسین سخنور بزرگ سنتگراست و ایرج نخستین شاعر بزرگ بدعتگذار، بهار سخنوری است که کلامی ادیبانه دارد و ایرج شاعری است که الفاظ عامیانه به کار میبرد. در شعر بهار لفظ بر معنی می چربد و در شعر ایرج معنی بر لفظ . در طبع بهار حماسه راه بر طنز و تغزل میبندد و در طبع ایرج طنز بر تغزل می آمیزد و از حماسه می پرهیزد. بهار شاعری سیاسی است و ایرج شاعری اجتماعی و میان این دو فرق است»
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/488710?sta=%u0632%u0646%u062f%u06af%u06cc+%u0648+%u0622%u062b%u0627%u0631+%u0627%u06cc%u0631%u062c+%u0645%u06cc%u0631%u0632%u0627
محمّد گلبن می نویسد : «ایرج یکی از بهترین و هشیارترین گویندگانی است که در معاصرین او سراغ داریم. طرز بیانی که در آثار او میخوانیم به خواننده یک هشیاری و آگاهی خاصی میدهد از این رو او را در زمینهء کار خود در یکصد و پنجاه سال گذشته در میان همعصران خود بیمانند نشان میدهد در آثاری که دوستان او در رثاء او به وجود آوردهاند به خوبی درجه ی علاقه دوستانش را به او میتوان شناخت. استاد بهار دو قطعه ی زیبا در رثاء ایرج ساخته که هر دو قطعه در حال و هوای سخن خود ایرج است، به همان سادگی و روانی کلام ایرج.
ایرجا رفتی و اشعار تو ماند/ کوچ کردی تو و آثار تو ماند
چون کند قافله کوچ از صحرا/ آتشی مینهد از خویش به جا
بار بستی تو ز سرمنزل من/ آتشت ماند ولی در دل من
بعد عمری دل یاران بردن/ دل ما سوختی از این مردن
چون کبوتر بچهی پروازی/ برگشودی پر و کردی بازی
اوج بگرفتی و بال افشاندی/ ناگهان رفتی و بالا ماندی
روح پاک تو گذشت از افلاک/ تن زار تو فرو خفت به خاک
قلم شاعری از کار افتاد/ ادبیات ز مقدار افتاد
در عزای تو قلم خون بگریست/ نتوان گفت که او چون بگریست
بیتو رندی و نظربازی مرد/ راستی سعدی شیرازی مرد
استاد بهار به طرز زیبایی ایرج را شناسانده است. هیچ تکهای را در شناخت ایرج فروگذار نکرده است. اگر با دقت دو قطعه ی استاد بهار را خواننده مطالعه کند درمییابد که استاد در هر بیتی یکی از صفات برجسته ی ایرج را بیان کرده است. و نیز استاد در قطعه دیگرش که در سلاست کمنظیر است، در مرگ ایرج سروده است که:
سکته کرد و مرد ایرج میرزا
قلب ما افسرد ایرج میرزا
بود مانند می صاف طهور
خالی از هر دُرّد ایرج میرزا
ای دریغا کانچه ره آورد بود
رفت و با خود برد ایرج میرزا»
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/488710?sta=%u0632%u0646%u062f%u06af%u06cc+%u0648+%u0622%u062b%u0627%u0631+%u0627%u06cc%u0631%u062c+%u0645%u06cc%u0631%u0632%u0627
نویسنده ای با نام مستعار “مردی از دیار پارس” در وبسایت خود چنین نوشته است : در شعر ایرج اندیشه های مجرد و عرفانی دور از ذهن و نقاط مبهم و تاریک وجود ندارد . سرچشمه ی افکار او حقایق موجود است با اشکال گوناگون آن او سعی می کند زندگی روزانه ی ایران عصر خود را چنان که هست نمایش دهد . وی به هیچ دسته و حزبی وابسته نیست و خود را از دخالت مستقیم در امور سیاسی بر کنار می دارد . او نه مرد عمل بلکه شاعریست میهن پرست که ملیت خود را از صمیم قلب دوست دارد و نمی تواند شاهد بدبختی های کشور و ملت خود باشد. در اشعار ش افکار دموکراتیک خود را به خوبی منعکس کرده درد های جامعه را به خوبی نمایش می دهد راز موفقیت او در سادگی و ساده گویی است که او را شاعر شیرین سخن گویند ، ایرج در شعر خود زبان ادیبانه را به زبان متداول عامیانه نزدیک ساخته و متعهد است که بیانش ساده باشد تا همه مردم آن را بخوانند و بفهمند
http://www.persian-man.ir/senior/poets/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7/
علی اکبرعباسی فهندری در مقالهای با عنوان «نگاهی گذرا به زندگی و شعر ایرج میرزا» نوشته است: «ایرج از شاهزادگان قاجار بود ولی هیچگونه تعصب کورکورانه نسبت به شاهان قاجار نداشته و احمدشاه و محمدعلی شاه را هجو و نقد کرده است:
١ – فکر شاه فطنی باید کرد
شاه ما گنده و گول و خِرِف است
٢ – هر کس ز خزانه برد چیزی
گفتند: مبر که این گناه است
تعقیب نمودند و گرفتند
دزد نگرفته پادشاه است
او با فریب و تزویر بعضی از شیوخ و طلاب آن زمان که از اسلام تصویری غیراجتماعی و غیر واقع ارائه میدادند به مبارزه برخاست. هنوز هم هستند عدهای که با عدم شناخت در افکار وعقاید ایرجمیرزا، او را شخصی ضد دین و فرنگی مأب میدانند، درصورتی که اینچنین نیست. بلکه او فردی آزادیخواه و روشنفکر بوده و در بسیاری از اشعارش ارادت خود را به ائمهی اطهار ، ابراز داشته است. قصیدهای حدودا ٣٠ بیتی در مدح حضرت علی سروده است با این مطلع:
گفتم: رهینِ مهرِ تو شد این دلِ حزین
گفتا: حزین ، دلی که به مهری بود رهین
قصیدهی ٢٥ بیتی دیگری در مدح حضرت علی سروده است که مطلعش این است:
خوش آنکه او را در دل بود ولای علی
که هست باعث رحمت به دنیی و عقبی
در مورد حضرت محمد نیز قصیدهای دارد با عنوان “در نعت نبی خاتم”. این قصیدهی ٢١ بیتی با این مطلع آغاز میشود:
نه عاقل است که دارد در این سرای رحیل
قصیر عمر خود اندر امیدهای طویل
نمونهی دیگر شعر بسیار زیبای او دربارهی امام حسین است که به گفتهی دکتراسماعیل آذر این شعر از بهترین اشعار دربارهی امام حسین است:
آیا که داد تسلیت خاطر حسین
چون دید نعشِ اکبر در خون تنیده را؟
آیا که غمگساری و اندُهبری نمود
لیلای داغدیدهی محنتکشیده را؟
بعد از پدر، دلِ پسر آماج تیغ شد
آتش زدند لانهی مرغ پریده را …»
http://abbasifahandari.persianblog.ir/post/31
نمونه های دیگری از اشعار ایرج میرزا
زن گرفتم شدم اي دوست به دام زن اسير
من گرفتم تو نگير
چه اسيري كه ز دنيا شده ام يكسره سير
من گرفتم تو نگير…
http://iraniangraphic.com/index.phppagep_view_text&text=9371%20
شنیدم کارفرمایی نظر کرد/ ز روی کبر و نخوت کارگر را
روان کارگر ازوی بیازرد/ که بس کوتاه دانست آن نظر را
بگفت ای گنج ور این نخوت ازچیست/چو مزد رنج بخشی رنجبر را
من از آن رنج بر گشتم که دیگر/ نبینم روی کبر گنج ور را
تو از من زور خواهی من ز تو زر/ چه منت داشت باید یکدگر را
تو صرف من نمایی بدره ی سیم/ مَنَت تاب روان نور بصر را
منم فرزند این خورشید پر نور/ چو گل بالای سر دارم پدر را
مدامش چشم روشن باز باشد/ که بیند زور بازوی پسر را
زنی یک بیل اگر چون من درین خاک/بگیری با دو دست خودکمر را
نهال سعی بنشانم در این باغ/ که بی منت از آن چینم ثمر را
نخواهم چون شراب کس به خواری/ خورم یا کام دل خون جگر را
ز من زور و ز تو زر، این به آن در/ کجا باقیست جا عجب و بطر را
فشانم از جبین گوهر در آن خاک/ ستانم از تو پاداش هنر را
نه باقی دارد این دفتر نه فاضل/ گهر دادی و پس دادم گهر را
به کس چون رایگان چیزی نبخشند/چه کبرست این خداوندان زر را
چرا بر یکدگر منت گذارند/ چو محتاجند مردم یکدگر را
http://mohammadmusavi.lxb.ir/post/41/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC%20%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%20%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%DB%8C%20%D9%85%D9%86%D8%AA%D9%82%D8%AF.htm
این جهان پیش رادمردِ حکیم// هست محنتفزای ِغم آباد// زن و مرد و شه و گدا دارند// همه از دست این جهان فریاد// چشم عبرت گشا ببین که چهسان// مسند جم بداد بر کف باد// پیرزالی است نوعروس نمای// کرده در زیر خاک بس داماد// همه ناکام از زمانه روند// هیچکس نیست از جهان دلشاد// جامهٔ مرگش آسمان دوزد// هرکه اندر زمین ز مادر زاد
http://fa.wikiquote.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC%E2%80%8C%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7
تو اين كرم سياست چيست داري؟
چرا پا بر دم افعي گزاري؟
سياست پيشه مردم حيله سازند
نه مانند من و تو پاكبازند
سياست پيشگان در هر لباسند
بخوبي همدگر را مي شناسند
بدين رو يكديگر را پاس دارند
يكيشان گر به چاه افتد در آرند
نمي داني كه ايران است اينجا
حراج عقل و ايمان است اينجا
http://www.daneshju.ir/forum/f463/t13483.html
رعایا جملگی بیچارگانند/ که از فقر و فنا آوارگانند
تمام از جنس گاو و گوسفندند/ نه آزادی نه قانون میپسندند
برای همچو ملت همچو مردم/ نباید کرد عقل خویش را گم
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7
تصاویر
ایرج میرزا
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/11/0019369.JPG
http://www.tabrizinfo.com/tabriz/mashahir/irajmirza-Dateien/image003.jpg
نمونه خط نستعلیق ایرج میرزا
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/5/56/Irajkhat.JPG
آرامگاه ایرج میرزا
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/d5/Irajmirza.JPG/300px-Irajmirza.JPG
نظر شما چیست؟
xxxxxxxxxx
خدمتگزاران فرهنگ ایران : محمد حسین فروغی ذکاءالملک اول – محمد علی فروغی ذکاءالملک دوم – استاد حبیب یغمایی – ادیب الممالک فراهانی – حسن وثوق معروف به وثوقالدوله – شاعره ی توانا فروغ فرخزاد – ملکالشعرای بهار – رضا ارحام صدر – علیاکبر سعیدی سیرجانی – هایده – علی اصغر حکمت