در سال ۱۳۶۷، آیتالله خمینی با گوشه چشمی به داستان غبارآلود یهودیان بنیقریظه، دستخطی ارائه داد که بر مبنای آن حدود ۴۰۰۰ زندانی سیاسی به دار کشیده شدند.
در نوشته های مربوط به کشتار سال ۶۷، «فتوای قتل» یا «فتوای خمینی» اشاره به همین موضوع است.
من نیز مقاله ای دارم با عنوان:
پشت فتوای خمینی و قتل عام سال شصت و هفت
…
اگر با گفتمان قضّات شرع آشنایی نسبی نداشته باشیم، مضمون کلماتی را که بکار میبرند درنمییابیم.
واقعش این است که زبان تحّکمآمیز و اقتدارجوی فقه (فقه میرا و فرسوده صفوی)، به زبان چون شکر فارسی آسیب زده است و میدانیم وقتی زبان آسیب ببیند اندیشه نیز به زوال میرود.
بگذریم…
…………………………………………
فتوا از مقوله اخبار است و حکم از مقوله انشاء
در گفتمان فقه سنتی، رهنمود آیت الله خمینی در مورد آن اسیرکُشی مهیب، «حکم» است و نه فتوا.
فتوا از مقولۀ اخبار است… ولی حکم از مقوله انشاء، یعنی حکم از آن جهت که حکم است، یک واقعیت عینی است. در فتوا ملاحظاتی خارج از ادّله اولّیه مربوط به موضوع نیست، ولی در حکم، شرایط زمانی مکانی و اجتماعی باید رعایت شود. حکم دستور دادن و الزام کردن است.
***
فتوا استنباط یک مساله دینی است که با مراجعه به منابع ویژه و بهره گیری از شیوه های شناخته شده به دست میآید ولی آنچه توسط رهبر اعتبار مییابد حکم نام دارد.
گسترۀ فتوا معمولاً محدود و نسبی است، ولی گسترۀ حکم، مطلق است. یعنی فتوا فقط در حوزه خودِ مرجع فتوا دهنده و پیروان او لازم الاجرا است و تنها بر آنان حجّت شرعی و تکلیفآور است، در حالی که حکمِ به اصطلاح «حاکم اسلامی»، بر همه مردم، بر مقلّدان تمامی مراجع و حتی بر خود فقها و مراجع (حتی اگر با آن مخالف باشند) واجب است !
(تا زمانی که اشتباهش معلوم نشود.)
……………………………….
«حکم» لازم الاجرا است و چون و چرا هم ندارد.
در گفتمان فقه سنتی گاهی حکم و فتوا برهم منطبق میشوند. هوادران قتل سلمان رشدی مدّعی بودند گرچه آیت الله خمینی حکم قتل وی را داده است اما کسی که پیامبر(ص) را سّب نماید (بد و بیراه بگوید و در بارهاش لیچار ببافد)، به فتوای جمیع مراجع شیعه و همچنین در فقه جمیع مذاهب اسلامی، واجب القتل است.(باید کشته شود)
و اگر فرضا مرجعی هم خلاف آن فتوا بدهد، نظر آیت الله خمینی بر آن مرجع و مقلدانش لازم الاجرا است. در موضوع سلمان رشدی حکم و فتوی برهم منطبق شده اند.
«حکم»، فرمان ویژه فقیه است و دستور او بر همه لازمالاجرا است. حتی بر کسانیکه هیچ گزاره مقدسی را باور ندارند و معتقدند مذهب خودبیگانگی آدمی است در قلمرو ذهن، (لازم الاجرا است)
حتی غیرمسلمانانی که تحت ذّمه حکومت اسلامی زندگی میکنند. دگراندیشان و دگرباشان هم باید اجرا کنند. مسلمانان که دیگر، جای خود دارد.
دیگر مراجع و مجتهدین نیز (حتی اگر با آن حکم مخالف باشند) میبایست به آن گردن نهند ! حرف زور است؟ خب، باشد !
باعث و بانی آن اسیرکُشی مهیب، به همین دلیل اعتراض به حق آیت الله منتظری را در مورد اعدام زندانیان سیاسی تاب نیآورد و برآشفت.
از نظـرگه گفتشان شد مختلف
آن یکی «دال»ش لقب داد این «الف»
آن یکی در چشم تو باشد چـو مار
هم وی اندر چشم آن دیگر نگار
…………………………………………
آراء مُدلّل، لزوماً آراء حق نیست.
فقهای حیلتآموزی که برای آن کشتار هولناک پامنبری کردند و حالا حرف دیگری میزنند و جور دیگری وانمود میکنند برای خاموش کردن اعتراض فقیهی طاعت اندوز چون آیت الله منتظری میگفتند:
حکم حضرت امام در راستای حکم حضرت رسول برای به ذّلت کشاندن یهودیان بنی نضیر و قطع درختان آنها است که در آیه ۵ سوره حشر اشاره شده…
آنوقت هم عده ای از مغرضان و معاندان شبهه کردند… اگر حکم فقیه حاکم و فتوای مرجع تقلید، خلاف یکدیگر باشد حکم ولی فقیه مُقّدم و مخالفت با آن حرام است…
***
اگرچه آراء مُدلّل، لزوماً آراء حق نیست و مردم هوشیار و فرهیخته ایران برای اینگونه سخنان هَشلَهَف، تره هم خرد نمیکنند امّا در همان دستگاه فقه سنتی نیز، هستند کسانیکه نظرگاه دیگری دارند و حکم حاکم را بر همه لازم الاجرا نمیدانند.
مستند الشیعه فی أحکام الشریعه، (احمد بن محمد مهدی النراقی) جلد دهم، صفحه ۴۱۸…
………………………………
منجنیق آه مظلومان به صبح – سخت گیرد ظالمان را در حصار
در مرداد و شهریور سال ۶۷ با حکم آیت الله خمینی و کارگردانی رئیس شورای عالی قضایی و محمدی ری شهری و باندش و… حدود ۴۰۰۰ زندانی سیاسی به دار کشیده میشوند.
بااینکه سالهای اخیر در صفوف «عمله ستم» شکاف افتاده و شماری از آنان که سال پر ماجرای شصت و هفت وردست قاتلین بودند و از خیلی چیزها باخبرند گوشه و کنار «سبز» میشوند، اما هنوز از حلقات مفقوده آن «بیدادِ» گران، رازگشایی نمیشود. هنوز هیچ کس از ابعاد واقعی آن فاجعه خبر ندارد.
اگر «این اعدامها مثل قیری بود که بر سر نظام ریخت و همه را سیاه کرد»، پس چرا سر به مُهر مانده است؟ تا کی باید این مردم ستمدیده نامحرم و غیرخودی باشند؟
نخست وزیر وقت (آقای میرحسین موسوی) در تلویزیون اتریش، آن کشتار هولناک را توجیه میکنند و علاوه بر وزیر امور خارجه، وزیر کشورش (سید علیاکبر محتشمیپور) نیز در مصاحبههای گوناگون از آن با آب و تاب یاد میکند و نه تنها مورد بازخواست رئیس دولت قرار نمیگیرد، بعدها رئیس کمیته صیانت از آرای ستاد ایشان هم میشود…
و بعدها آیت الله سید محّمد موسوی بجنوردی و آقای میرحسین موسوی و… خود را به آن راه میزنند و میکوشند آن جفای بزرگ را به عناصر «خودسر» و «سعید امامی»های نظام نسبت دهند که گویا مختصری دچار خطا و سوءعمل شده اند ؟!
چشم باز و گوش باز و این عمی
حیرتم از چشم بندی خدا
سنگ اندازی مرتجعین و ابتلائاتی که آقای موسوی با آن درگیر است، دست بردن در واقعه اسیرکشی سال ۶۷ را توجیه نمیکند.
…………………………………………
بر کشتزار پلیدی، گل نیکویی و مهربانی نمیروید.
هنوز هیچ کس از ابعاد واقعی آن فاجعه خبر ندارد و خبر نمیدهد. خیلیها میدانند و نمیگویند. کمتر کسی به معنی واقعی کلمه مردم را محرم و خودی میداند. یک «مؤمن آل فرعون» باید شجاعانه بی ملاحظه این و آن از آن ستم بزرگ پرده بردارد.
بر کشتزار پلیدی، گل نیکویی و مهربانی نمیروید و به آدمهای «همج الرعاع» که معلوم نیست سقای امام حسن هستند یا طبال یزید، نمیتوان اعتماد کرد و امید بست که خق را بگویند حتی اگر علیه خودشان باشد.
به لاجوردی ثانی، حضرت مستطاب حجهالاسلام و المسلمین سید حسین مرتضوی زنجانی اگرچه اکنون شال سبز میبندد، هیچ امیدی نیست. چرا نام وی را بردم؟ چون در سالن مرگ وقتی فرزندان مردم را بسوی چوبه های دار میبردند حضور داشته است.
در تابستان سال ۶۷، با پامنبری امثال وی زندانیان زیادی به دار کشیده شدند. حالا میگوید: «آیتالله خمینی جنایتکار نبود اما مشتی جنایتکار دور و برشان را گرفته بودند.»، ازاو و مثل او حتی اگر شال سبز ببندند و برای آقای موسوی پیام بفرستند، انتظار نمیرود راست ها را بگویند.
…
آیا برای آقایان سعید حجاریان، احمد پورنجاتی، مصطفی تاجزاده و…که خودشان قربانی حکومتی «سرخور»ند، کاری دارد مثلاً متن حکم آیت الله خمینی برای اعدام «کفار» و «مرتدین» را پرس و جو کنند و انتشار دهند؟
اگر آن حکم با ادّله فقهی میخواند و با موازین حقوق بشری منافات ندارد و اگر قابل دفاع است، استتارش چه توجیهی دارد؟
آن یکی ماهی همی بیند عیان
وآن یکی تاریک میبیند جهان
وآن یکی سه ماه میبیند بهم
این سه کس بنشسته یک موضع نعم
چشم هر سه باز و گوش هر سه تیز
از تو آویزان و از من در گـریــز
مگر ما چقدر عمر میکنیم؟ مگر نه اینکه به قول حکیم ابوالقاسم فردوسی «شکاریم یکسر همه پیش مرگ» مگر مرگ خبر میکند؟
«مَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَی أَرْضٍ تَمُوتُ» هیچکس نمیداند کی و کجا خواهد افتاد.
………………………………
شکاریم یکسر همه پیش مرگ
با اینکه بیشتر ما از بوق سحر که بیدار میشویم تا تنگ غروب و تا وقتی که سر بر بالین میگذاریم در همه حرکات و سکناتمان به نوعی با سیاست سر و کار پیدا میکنیم و با آن مماس میشویم و این قاعده برای کسانیکه میگویند از سیاست بدشان میآید نیز، صادق است. اما صمیمانه بگویم که من یک فرد سیاسی نیستم.
اگرچه به موضوعاتی که سیاسی هم هستند پرداخته ام و با استعمار و ارتجاع زاویه و فاصله دارم و بدون آنکه به گروه و سازمانی وابسته باشم، بیش از ۱۱ سال از این زندان به آن زندان کشیده شدم و پیش و بعد از انقلاب، زهر ستمگران را چشیده ام و بعدها نیز با هر رژیم و سازمانی که جباریت پیشه کند (هر مرام و مسلک و سابقه ای هم داشته باشد)، کنار نمیآیم ولی، سیاسی نیستم.
دقیقتر بگویم «سیاسی کاری» بلد نیستم و نمیخواهم هم به این ابتذال بیافتم که مصلحت بینی و سبک سنگین کنم که حالا وقت گفتن این است و فردا وقت گفتن آن. به ندای وجدانم گوش میکنم و با کمال فروتنی بگویم از بیان کلمه حق هیچ واهمه ای به دل راه نمیدهم و جز او که جایی جز همه جا نیست، به احدالناسی امید و هراس ندارم. هرآنچه را درست تشخیص بدهم به سود یا زیان هر رژیم و هر سازمان و هر مسؤول اوّل و هر امام و هرجریانی هم که باشد میگویم و البته با هزار دام و دانه روبرو بوده ام.
صد هزاران دام و دانه است ای خدا
ما چو مرغان حریص بینوا
دم به دم ما بسته دام نویم
هر یکی گر باز و سیمرغی شویم
می رهانی هر دمی ما را و باز
سوی دامی میرویم ای بی نیاز
چون عنایاتت بود با ما مقیم
کی بُوَد بیمی از آن دیو لئیم
گر هزاران دام باشد در قدم
چون تو با مایی نباشد هیچ غم
***
درست است که حالا حجهالاسلام مهدی کروبی (مثل آقای موسوی) در حصر هستند اما چگونه فراموش کنم حقکشی هایی را که نسبت به آیهالله منتظری روا داشتند؟ چرا باید خودشیرنی ایشان را برای حسینعلی نیری قاتل که خون پاکترین فرزندان ایران زمین به گردن او است، سانسور کنم؟ چرا باید تسلیم شدن به وسوسه خناسان تا سپاس سپاس اعلیحضرتا در ۱۵ بهمن سال ۵۵ و قرابت و سنخیت ایشان را (از همان زندان شاه) با امثال بادامچیان و لاجوردی، قلم بگیرم؟
اینکه هنوز آقای کروبی صف مردم را ترک نکرده و مرعوب جباّران نشده، بسیار قابل احترام است اما، دلیل نمیشود بر هر کژی صحه بگذاریم.
حتی اگر مقاومت و ایستادگی در برابر ستمگران با انگیزه پاک دفاع از حقیقت هم همراه باشد نمیتواند بر پرسش و نقد، دهنه زند.
مگرنه اینکه آقای کروبی،حسینعلی نیرّی (قاتل هزاران جوان رعنا در قتلعام سال ۶۷) را به عنوان «فردی وارسته و قاطع» ستود؟
مگر با آقایان مهدی جمارانی و سید حمید روحانی آن نامه چندش آور را به آیت الله منتظری ننوشت و اعتراض به حق ایشان را به اعدام زندانیان سیاسی زیر سؤال نبرد ؟ مگر در خانه نشین کردن و ظلمی که بر او رفت، شرکت نداشت؟ مگر عملاً بر حکم آیت الله خمینی و اسیرکشی در زندان صحّه نگذاشت؟ چرا خودمان را بازی میدهیم و سیاسیکاری میکنیم؟
مگر ایشان سال ۶۸ در اخراج نماینده کرج از مجلس (عبدالمجید شرع پسند که سه برادرش در شمار جانباختگان بودند)، سنگ تمام نگذاشت؟ مگر وقتی تیغش میبُرید اجازه داد قانون اصلاح مطبوعات در مجلس مطرح شود؟
…
آقای کروبی بر نقش آیت الله خمینی در قتلعام سال ۶۷ نیز سایه انداخت و در نامه به آقای موسوی اردبیلی نوشت:
«دادستان محترم تهران… اعلام میکند که چرا آقای موسوی در آن زمان به اعدامهایی که با حکم حضرت امام صورت گرفت اعتراض نکردند. ایشان (دادستان تهران) همان حرفی را میزند که دشمن میگوید. تاکنون کسی در این باره این گونه حرف نزدهاست… معلوم نیست که تا چه اندازه امام در این ماجرا دخالت داشتهاند.»
آیتالله خمینی از اسیرکُشی سال ۶۷ خبر نداشته اند؟ این بی خبری که بارش بسیار سنگین تر است.
…
مرزبندی با گذشته آلوده به ستم، اولین قدمش افشای قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ است.
امیدوارم اوضاع به سامان گردد. حصر ایشان و آقای مهندس موسوی و…شکسته شود و به سلامت میان مردم برگردند و راستها را هم بگویند. مردم ستمدیده ایران نامحرم نبوده و نیستند. حقیقت را فدای مصلحت نکنند و جز حی لایموت از احدالنّاسی نهراسند.
………………………………
«شرط خارجی» به اعتبار «مبنا» وارد عمل میشود.
برخلاف گفته آقای مهندس میرحسین موسوی که «بحث درمورد هر کدام از وقایع گذشته ما را به سمت تونلی میبرد که انتهایی برای آن نمیتوان متصّور بود و ما را از پرداختن و تشریح حوادث کنونی که نقش تاثیرگذارتری در زندگی آتی مردم دارد، غافل میکند» – (برخلاف نظر ایشان) ما به بررسی وقایع گذشته نیاز داریم.باید به گذشته نگریست. تاریخ گذشته ای است که زمان حال را پدید آورده و حرکتی است که به سوی آینده در جریان است. گذشته پیش درآمد اکنون است.
…
به کوچه خاکی زدن که گویا «قرار بوده همزمان با آغاز یورش منافقان به مرزها، در داخل زندانها شورشی از جانب زندانیان حامی منافقان صورت بگیرد و پس از فتح زندان به خیابانهای تهران بیایند و با پیشروی دشمن آنها دست به اشغال مراکز مهم دولتی بزنند…»، راه به جایی نمیبرَد. نمیتوان و نباید بر اخبار دروغ و بی پایه اتکاء کرد و به داوری نشست. خدا را هم خوش نمیآید.
مسئولان امنیتی و اطلاعاتی و نظامی اوین و گوهردشت و نیز اعضای هیئت مرگ (حسینعلی نیری و مرتضی اشراقی و مصطفی پورمحمدی) همه میدانند گزارش فوق کذب محض است و آنان از هیچ زندانی سیاسی در این مورد پرس و جو نکردند.
اگر چنین بود چرا در حکم آیت الله خمینی کوچکترین اشاره به این شورش ادعایی نشده است؟
تازه، فرض کنیم چنین بوده است و در اوین یا گوهردشت عده ای شورش کرده یا قصد شورش داشتند. بسیار خوب، زندانیان دیگر که هیچ دل خوشی از مجاهدین نداشتند چرا باید پاسوز «شورشیان» بشوند؟
زندانیانی که در شیراز و اهواز و اصفهان و اراک و تبریز و…به دار کشیده شدند و روحشان هم از شورش ادعاشده خبر نداشت، برای چی اعدام شدند؟
اعدام ها در اوین نیمه شب ۵ مرداد کلید خورد و پنج شنبه ششم مرداد عملاً شروع شد. سه روز پیش از این تاریخ (دوشنبه سوم مردادماه) عملیات مجاهدین آغاز میشود. در این فاصله اکثر بندهای زندانیان سیاسی ملاقات نداشتند. بی سیم و ماهواره و اسکایپ و فیس بوک! هم که در اختیارشان نیود. از عالم غیب هم که خبر نداشتند و پشت دستشان را هم که بو نکرده بودند! چطوری «شورشیان» با خبر شدند که «منافقان» به مرزهای کشور یورش برده اند و بفرض مطلع شدند، چطوری از بندهای محصور و اتاقهای بسته به همه زندانیان خبر رساندند؟
بعلاوه کسانیکه معتقد بودند دغدغه ها و مشغله ها و قهر و آشتی ها و کلاً فرمت مجاهدین بازتاب دهنده دوران دیگری است و نه ایدئولوژی مجاهدین را داشتند و نه با عملکردشان موافق بودند، آنها در کدام شورش شرکت کردند که به دار کشیده شدند؟ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً. سنجیده سخن بگوئید.
این روایتهای بی پایه و بیهوده چه دردی را دوا میکند؟ ماه زیر ابر نمیماند و فردا و پس فردا فرزندان من و شما از همه چیز با خبر میشوند. حقیقت تاب مستوری ندارد.
…
اینکه فلان سازمان مخالف در واکنش به خشونت حاکمّیت، یا به قول شما (بنا بر ماهیتش)، شّر بپا کرده، به ترور و انفجار متوسل شده و به دور و تسلل خشونت ادامه داده و اینجا و آنجا به این و آن گلوله زده، و بعد با حزب بعث عراق دست به یکی کرده و به مهران و اسلام آباد و کرمانشاه هجوم برده و…، جنایت نهفته در اسیرکشی سال ۶۷ را توجیه نمیکند.
حال بگذریم که بقول علی بن ابیطالب و بنا بر قانونمندی های تاریخی این بیداد است که به دست مردم سلاح میدهد. وَالحَیفَ یدعوا الی السیف. ظلم شمشیرها را میخواند.
رژیم البته به کمک عملیات فروغ جاویدان و به قول خودشان «مرصاد»، توانست جنایات خودش را مشروع جلوه دهد. ششم و هفتم و هشتم مرداد سال ۶۷ قاتلان یکی یکی در تلویزیون ظاهر میشدند و از «قلع و قمع منافقین» و اینکه در چهار زبر از کشته پشته ساخته اند، به صراحت سخن میگفتند و اینجا و آنجا نمایشگاه مرصاد میزدند.
تا همین الآن میکوشند اسیرکشی سال ۶۷ را که مدتها پیش از عملیات فروغ برنامه ریزی شده بود، واکنش به آن کنش جلوه دهند. اما شرط خارجی به اعتبار مبنا وارد عمل میشود.
اگرچه عملیات مجاهدین نقش «شرط» را بازی کرد و به مثابه شرط، قاتلین را جری تر نمود و دستخط خمینی (حکم قتل زندانیان) هم نشان میدهد که از آن تأثیر گرفته است، اما مؤیدات فعل با علت فاعلی تفاوت دارد.
«مبنا» (و علت اصلی)، ماهیت مستبد و آزادی ستیز خود قاتلین بود.
پشت فتوای خمینی و قتل عام سال شصت و هفت
http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=27130
…………………………………….
پانویس
قدیمی ترین سندی که به حادثه بنی قریظه اشاره کرده، سیره ابن اسحاق است و میدانیم ابن اسحاق (محمد بن اسحاق بن یسار) ۱۲۵ سال پس از واقعه از دنیا رفته و محمد بن جریر طبری هم که روایت ابن اسحاق را بی کم و کاست نقل کرده، حدود ۱۵۰ سال پس از وی آمدهاست. فاصله تاریخی میان این راویان و واقعه بنی قریظه نکته بسیار با اهمیتی است.
یا سیره ابن اسحاق و تاریخ طبری عین واقعیت است؟ (داستان بنی قریظه)
http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=9949
***
همنشین بهار