خوب کجاش بودیم؟ آها، داشتیم مگفتیم که اگر عربها دست از سر کچل ابن هیثم بردارند هر اسمی دلشون خواست میتونن رو خلیج فارس بگذارن. چه میدونم مثلا “حوض ال نفت کش.” حالا چرا ابن هیثم یک دریا (یا حد اقل یک خلیج) ارزش ولخرجی داره؟ واسه اینکه این ایرانی در زمره دانشمندان نهادی علم فیزیک به معنی مدرن است بطوریکه کشفیات او به عقل عمه نیوتن هم نمیرسید چون عمه خانم تا ششصد سال بعد متولد نشدند. فکر نکنین باز نویسنده میهن پرستیش گرفته و گزافه گویی میکند، این بمیری از اون تو بمیریها نیست. حتی مسیحیهای دو سوسمار فرنگی هم که از ادعا های “تمدن اسلام” کفری شدند و به قصد دشمنی تاریخ علوم مینویسند وقتی که به ابن هیثم میرسد نمازشون میگیره و در برابر او دولا راست میشن.
حالا چه کار کرده با اینهمه تعریف ؟ اولا، قبل از ابن هیثم باور بر این بود که نور از چشم بسوی اشیا جاری میشود. او بود که با مشاهده و آزمایش فهمید که نه بابا قضیه از اون وریست، آن شیع است که به چشم نور میتابد وگرنه چشم از خود نوری ندارد – – و در حاشیه کسانی که به فرزند خود میگویند “نور چشمم” از نظر علمی گمراهند. یکی از مشاهدات او این بود که اگر چشم بسته به آسمان رو کنیم و ناگهان چشم بگشاییم ستارگان را فوری میبینیم. اگر قرار بود نوری از چشم به ستارگان دور دست جاری باشد، طول میکشید تا دیده شوند. البته قبل از او هم این امر به عقل بعضی رسیده بود ولی بر آنها واضح مینمود که سرعت نور بینهایت است، وگرنه پس از بیدار شدن و چشم گشودن اول پنجره و بعد خورشید را میدیدیم . نبوغ ابن هیثم در این بود که سرعت نور را بی نهیات فرض نکرد و با پرهیز از این گمان اشتباه نتیجه گرفت که نور از جسم میتابد و نه بلعکس. حالا سرعت نور چیست نمیدانست، فقط میدانست که از سرعت صوت خیلی بیشتر است، با مشاهده اینکه برق از رعد سریع تر میرسد این را دریافته بود. اولین قدم بشر در زمینه شناخت طبیعت واقعی نور این بود – – نور از جسم میتابد و سرعت آن حدی دارد. دومین قدم آنکه ثابت شود نور در خط مستقیم حرکت میکند (تاکید بر اثبات است نه گمان، که یونانیها هم خیلی از این گمانها داشتند که گاه به حقیقت نزدیک بودند ولی از نظر علم مدرن ارزشی نداشتند) .
به این نکته اشاره میکنیم که فلسفه علم امروزی بر پایه فرضیه به علاوه اثبات آزمایشی یا مشاهده ایست. وگرنه فرضی که نتوان اثبات کرد و یا مثل مفهوم “خدا” زیرکانه طوری تنظیم شده باشد که رّد شدنی نباشد همانطور در گل فلسفه میماند ، پیش نمیرود، و قدرت پیش بینی ندارد. بدون مشاهده و آزمایش حدس غلط و حدس درست را نمیتوان از یکدیگر تشخیص داد و تفکر جدید بر افکار اثبات شده استوار نخواهد بود –مگر اینکه خودت خدا باشی و الله بختکی هر فرضی کردی جفت شیش درآد. ابن هیثم با این آشنایی قرنها از دانشمندان هم عصر خود جلو بود و به این دلیل تصمیم گرفت که فرضیه حرکت مستقیم نور را اثبات کند. یکی از ابزار آزمایشی او امروزه اتاقک هر دوربین عکاسی را تشکیل میدهد که تصویر دنیا خارج را بر یک دیوارش وارونه نشان میدهد (ویدیوی بالا را مشاهده فرمائید، بن کینگزلی توشه). فقط فیلم نداشت، وگرنه عکس خلیفه فاطمی الحکیم اکنون در اختیار بود و مهم تر از آن ابن هیثم مجبور نمیشد که از دست شکنجگران خلیفه خودرا به دیوانگی بزند.
داستان اینکه ابن هیثم که در مهندسی راه و ساختمان هم کار آمد بود ادعا کرد که میتواند سدی بسازد که از سیل آوردن رودخانه نیل جلوگیری کند. اگر موفق میشد امروز نام این سدّ “اسوان” نمیبود و آنرا سدّ ابن هیثم میخواندیم. محاسبات غلط او باعث شد که هزینه ساختمان سدّ را دست کم گیرد و خودرا در هچل اندازد. کسی نبود بگه که مرد حسابی اگر میشد که مصری های زمان فرعونی خودشون میساختن. شاید هم کسی گفت و ابن هیثم گوش نکرد. خودش گفته بود که علم گذشتگان را نمیتوان امر دانسته به حساب آورد و باید با انتقاد منطقی برای اثبات یا رّد آنچه که گفت اند تلاش کرد. این برخورد با طرز فکر امروزه بسیار توافق دارد ولی از بخت بد ایندفعه رو گذشتگان درست میگفتند.
ابن هیثم خودش را به دیوانگی میزند تا بجای شکنجه به حبس خانگی محکوم شود. و در مدت حبس وقت مییابد فرضیههای خود را در مورد نور اثبات کند و مقاله بنویسد و در ضمن اتاقک دوربین را اختراع کند . همانطور که به عرض رسید اگر فیلم داشت میتوانست عکسی از خلیفه بگیرد که از صد تا سدّ او را بیشتر تحت تاثیر قرار دهد و با بنیاد گذاری صنعت توریسم از صد تا سدّ ساز خودرا پولدارتر کند. ولی مثل بسیاری از دانشمندان دیگر بجای تجارت همش به فکر این بود که انکسار (شکستن یا تغییر جهت دادن) نور را در شیشه و آب توضیح دهد، شرح رنگین کمان دهد، خواص آینه و عدسی مقعّر و محدب را مطالعه کند ، معادلات درجه چهار حل کند و این حرفها.
بد آوردن ابن هیثم جنبه تاریخیی نیز داشت. در دنیای اسلام بجز دو سه تا پژوهشگر ایرانی، از جمله ابن سینا و کمال الدین فارسی (تبریزی بود)، به کار او توجه نکردند و کار او را ادامه ندادند. داستان آمده که ملایی در مراسم کتابخانه سوزی “کتاب المناظر” ابن هیثم را به آتش میافکند چون در کتاب دیگری نوشته بود که زمین به شکل کره است و خیلی حرفهای دیگر که علم فیزیک به تدریج به آنها صحت داد. اروپاییهای قرون وسطی بودند که بجای سوزاندن کتاب آنرا به لاتین ترجمه کردند و به این طریق ابن هیثم را به مرحله یکی از مهمترین پایگزاران علم فیزیک غرب رساندند. اینجاست که ما در برابر مورخین دو سوسمار فرنگی دفاعی نداریم. نهال از ما بود ولی به ثمر رساندن پژوهشهای او را غربیها به عهده گرفتند. تانکی یو وری ماچ.
حالا عراقی ها میگویند که نهال از ما بود و نه از ایرانیان چون ابن هیثم در بصره چشم به دنیا گشود و بنابر این عراقیست. خوب کاخ کسرا هم در چند کیلومتری بغداد است، دلیل نمیشود که انوشیروان یا بزرگمهر عراقی بودند. اصلا آن موقع عراقی نبود. بصره قسمتی از پادشاهی آل بویه (دیالمه) بود که از اصل گیلانی و مازندرانی بودند، و در پایتخت شیراز به رسم ساسانیان حکومت میکردند (حالا صداشو در نیارین که چرا ابن هیثم در دربار فاطمیان مصر کار میکرد، وگرنه مصریها هم مدعی میشن) .
خلاصه حرف آخر به اعراب اینکه اگر نام گذاری خلیج فارس را میخواهید به اختیار شما باشد باید بصره ابن هیثم را به ایرانیان پس دهید. اگر هم پس ندادید شاید روزی خودمان گرفتیم همانطور که دیدید نزدیک بود بگیریم. کلی هم بی دلیل کشته دادیم.