نمیدانم تنها من اینجور فکر میکنم یا شما هم مثل من فکر میکنید که حل مشکلات وطن بیشتر در توان انهأییست که از نزدیک دستی بر آتش دارند تا از دور، چندین علت برای این ادعا به آشکاری در بیشتر ادبیات برون مرزی هویداست.
ناتوانی در شناسائی و تجزیه و تحلیل آنچه در بستر جامعه جاریست و خرده گیریهای نا بجا و بدون درک از شرایط زمانی و مکانی و نیز عاجز بودن از سنجیدن شتاب دگردیسی تبدار دگرگونیهای ایران بسیار متداول است. به عنوان مثال اشاره دارم به یکی از اشعار اخیر نویسنده و شاعری که شعرش به مندرسی کلاه هأییست که به نهان داشتن طاسی پراکنده به سر میگذارد، آنهم از کانون نفاق افکنی سنتی یعنی لندن. منظورم همانست که از هدایت خویش بسیار خرسند است، چرا در پرده سخن میگویم، بله درست حدس زدید هادی خرسندی را میگویم.
اگر شما هم پندارتان بسان مخلص است که بایستی به نظرتان شگفت آید که او از لندن بر مردم روبرو با جهل، خون، کشتار، زندان و تجاوز رهنمود میدهد و یا خرده میگیرد که این چه شعار است که سر میدهیید؟ یزید کیست؟ معاویه کدام است؟ یعنی در این سی سال کسی از سکولاریسم برای شما سخن نگفت؟ از آن گذشته چرا به دور این آدم سی سال پیش گرد آمده اید؟ سی سال قبل چه گلی به سر ملت زد که حالا بخواهد بزند؟
نمیگویم زبان در کام کشید، که بیان آنچه دل تنگت میخواهد بگوید آزاد است ولی در آنجا که روی سخنت با ملتی است که طی یک قرن و اندی بارها بر خود رأیها شوریده و حال شما بر آنها خرده میگیرید، چه نیکوست به یاد آریم که تو را دو گوش دادند و یک دهان یعنی دو چندان آنچه میگویی بشنو و یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش.
در این زمان حساس که پشتیبانی از اتحاد و همدلی تمام مخالفان دیکتاتوری جهل و خونریزی بیش از هر زمان دیگری ضامن پیروزیست، پسندیده است که مدعّیان در ابراز عقاید خود ساختارهای ریشه دار ایمانی و عقیدتی هموطنان خود را بیشتر مورد یاد آوری وموشکافی قرار دهند و یا به تماشای از کنار گود بسنده کنند.