گاهی این سوال پیش می آید که چرا پس از حمله ی اعراب و شکست و سقوط ساسانیان، این همه جنبش های مقاومت در مخالفت با اعراب و خلافت بغداد علم طغیان بر افراشتند. حال آن که در طول حمله ی مغول و تیمور، هیچ حرکت و جنبشی سر بر نیاورد و ایرانیان به سادگی تن به واقعه سپردند و سازش کردند. به گمان می خیلی ها به این سوال پاسخ داده اند، از جمله سید جواد طباطبایی در “دیباچه ای بر نظریه ی انحطاط ایران” به توضیح چند تفاوت اساسی در این دو دوره ی تاریخ ایران پرداخته است. تصور می کنم اعراب در مقابل ساختار امپراطوری ساسانی به یک ایدئولوژی تازه مجهز بودند که با ساختار کهنه ی اندیشگی ایرانیان بکلی متفاوت بود. پذیرش اسلام در ایران، نیاز به یک دگرگونی بنیادین در ساختار فکری ایرانیان داشت که لاجرم به یک مقاومت می انجامید. مغولان اما پس از اسلام و پس از دوره ای تسلط ترکان بر نواحی مختلف ایران، قدم به این خطه گذاشتند. از آن ساختار فکری امپراطوری ساسانی چیزی نمانده بود، ضمن آن که ترکان (عزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان) همان گونه که طباطبائی می گوید، صرفن به قدرت می اندیشیدند و چیزی بیش از نوکران خلیفه در بغداد نبودند. امیرانی نظیر محمود غزنوی و سلطان سنجر سلجوقی می کشتند و خفه می کردند، اما حامل هیچ ایدئولوژی تازه ای نبودند پس هویت ایرانی را تهدید نمی کردند. مغولان نیز، پس از سرکوبی های ترکان وارد شدند، بی آن که پیام و حرف تازه ای داشته باشند. آنها هم می کشتند، می سوزاندند و می گذشتند. تیموریان نیز کارشان سرکوب و فتح بود. به همین دلیل هم نسل های بعدی چنگیز و تیمور، به راحتی اسلام پذیرفتند و گاه شیعه هم شدند.
از آنجا که حکومت اسلامی معاصر هیچ حرفی حسابی برای گفتن ندارد و هیچ ایده ی تازه و بنیادینی با خود نیاورده، تمام تلاشش این است که این کمبودها را با برخی مسایل ظاهری از جمله لباس و حجاب و چه و چه، جبران کند، تا به این وسیله بگوید برای “تغییر” آمده است! وقتی می خوانی آقای صفار هرندی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد آقای احمدی نژاد را هنگام سخن رانی در دانشگاه ها هو می کنند، پیش از هر چیز برای دانشجویانی که صفار هرندی برایشان سخن رانی می کند، دلت می گیرد. آنها نه در تعیین وزیر علوم و رییس دانشگاهشان نقشی دارند، نه در انتخاب استاد و مواد درسی و سخن ران! پیش از آن که از خودت بپرسی اصولن رژیمی که آقای هرندی وزیر فرهنگش باشد که پیش از این هم وردست آقای حسین شریعتمداری، مثلن روزنامه نگار و سرمقاله نویس بوده، چه حرف گنده ای برای گفتن دارد، کافی ست چند سطر جلوتر بروی تا دستگیرت شود گل فرمایشات آقای سخنران چه بوده. بعد از چهار ماه و نیمی که از انتخابات می گذرد، وقتی تمام مردم دنیا بارها کتک خوردن مردم را با زنجیر و باتوم و مشت و لگد وسط خیابان های ایران تماشا کرده اند، وقتی خبر دستگیری ها و شکنجه ها و تجاوزها دنیا را پر کرده است، و خبر کشتار مردمی که دست به تظاهرات مسالمت آمیز زده اند به همه رسیده، حتی از سوی عوامل رژیم، گیرم در ابعادی کم تر تایید شده، آنقدر فاجعه ننگین بوده که رهبر رژیم هم دستور تعطیلی یک بازداشتگاه را صادر کرده، مجلس و وکلای رژیم هم بر سر دعوا و زد و خورد و شکنجه و دستگیری و غیره حرف ها زده اند، در مجلس خبرگان اعتراض شده، شکل وحشیانه ی برخورد با مردم در حافظه ی دنیا نقش بسته، عکس ها و فیلم هایی از نظامی و پلیس و لباس شخصی هایی که مردم را می زنند و دستگیر می کنند را همه دیده اند. توپ و تشر نظامی ها و خط و نشان کشیدن قصاب ها به گوش جهان رسیده است. و همه می دانند که برای یک بازی فوتبال در استادیوم صدهزار نفری، یک سوم تماشاگران بسیجی و سپاهی و …بوده اند، یعنی برای هر دو تماشاگر یک قصاب لوطی به ورزشگاه فرستاده اند که خدا می داند به هر کدامشان چقدر مزد از کیسه ی خلیفه پرداخت شده. از یازدهم آبان تمام خیابان های دور و بر سفارت زیر کنترل است تا مبادا پرنده ی سبزی آن طرف ها پیدا بشود یا تکه پارچه ی سبزی بر درختی یا در جوی آبی دیده شود و مراسم رسمی رژیم در پیش روی سفارت را به گه بکشد. تمام ئی میل ها و موبایل ها و چه و چه را کنترل می کنند که هر اتفاقی هر جا می افتد، چاقوکشان و قداره بندان زودتر آنجا حاضر باشند. و… تازه خود رژیم (شورای نگهبان و وزارت کشورش) همان روزهای اول اعلام کرده که تقلباتی در برخی صندوق ها اتفاق افتاده که روی هم رفته شامل سه میلیون رای می شود، که در نتیجه ی انتخابات تاثیری ندارد!
آن وقت، هنگامی که تمامی دانشجویان در سالن سخن رانی آقای وزیر از جا برخاسته اند و یکصدا فریاد می زنند؛ “ننگ ما، ننگ ما، وزیر فرهنگ ما”، آقای وزیر سابق هم چنان به صندلی چسبیده و سعی دارد “پیام” بزرگش را با فریاد، از بلندگو به گوش حضار برساند. دوربین ها را هم گذاشته اند تا برای “صدا و سیما”ی جمهوری هم برنامه ای “پر محتوا” تهیه کنند! آقای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی چه می گوید؟ ایشان می فرمایند؛ کجا 13 میلیون می توانند به 25 میلیون نه بگویند؟! ایشان فرموده اند: حالا آن صدهزار نفری که بعد از انتخابات اعتراض می کردند، چه شدند؟ چرا فقط سه هزار تا تظاهرات می کنند؟
اصغرآقا سپور محله ی کودکی ما یک تکیه کلام داشت، که واقعن آخرش بود. وقتی کسی مطلبی را به صورت خیلی مضحکی غلط می گفت، یا کاری را بشکل مسخره ای اشتباه انجام می داد، اصغرآقا ابروهایش را بالا می برد، لب پایینش را آویزان می کرد و آرام می گفت؛ “این دیگه خیلی خره س”!