کفش هايم را در دريا جا گذاشته ام
تا از مهربانی دريايي ات بگذرد
***
ساحل فقط جای تماشا بود
و لم دادن سبکباران
اما در انفجار بزرگ
در سفر پيدايش؛
از توآموختم بر موج برقصم
و جز بر پرواز و صبح آرام نگيرم
***
دريا از آن من است اکنون
و تمامی جنگل ها که
از آب های شور زاده می شوند
***
کفش هايم از آن تو!
— شکوه ميرزادگی
هفتم فوريه 2008