اگر بخواهیم واژگان روان شناسی و جامعه شناسی را بررسی کنیم ، شاید هیچ واژه ای به اندازه محبت و دوستی یا روابط عاطفی و اجتماعی نظر ما را جلب نکند . هیچ تردیدی نیست که اساس و بنیان ثبات شخصیت و انسجام روحی و فکری هر انسانی ، بعد عاطفی اوست .
ثابت شده است که انسان ها دارای سه بعد عقلی – شناختی ، عاطفی – احساسی و جسمانی – حرکتی می باشند . و اگر همگی هماهنگ در ارتباط با هم باشند ، ثبات شخصیتی ، آرامش روانی و سلامت روحی فرد را به دنبال خواهند داشت .
آنچه که غیر قابل انکار است ، حبس ، منجر به عقب افتادن فرد از شرایط اجتماعی می شود . در گوشه ای طی سالیان سال تحت عنوان زندان ، اولین عواقبش انزوا طلبی و کمبود روابط سالم اجتماعی و عقب ماندگی اقتصادی جهت ادامه زندگی خانوادگی می باشد .
نوجوانان و جوانان اولین قربانیان شرایط نابسامان محیط زندان هستند . این افراد هرگز یاد نمی گیرند که چگونه می توانند درست فکر کنند ؛ چگونه روابط عاطفی برقرار کنند ؛ چگونه در چنین محیطی می توانند شخصیت درست و همراه با عزت نفس بوجود آورند .
یکی از دلایلی که در محیط زندان نوجوانان دچار بحران می شوند ، نارسایی یا ناکافی بودن شرایطی برای رشد یکی از ابعاد آنهاست . لذا باید راه حلی اندیشید برای ایجاد تعادل در سه سطح فکری ، عاطفی و جسمانی این عده ، تا دچار جامعه زندانی روانی نشویم که اگر در این امر توفیق پیدا کنیم ، نقش بسزایی در کاهش تکرار جرم و جنایت در جامعه خواهیم داشت .
آنها در محیط جرم و جنایت با افرادی برخورد می کنند که با انواع و اقسام فرهنگ های خانوادگی و تربیت هایی که عمدتاً نشأت گرفته از محیط ناسالم خانوادگی و اجتماعی می باشد . آنها جرم را به خوبی در محیط زندان یاد می گیرند و با جنایات بزرگتری که هرگز در اندیشه آنها نبوده ، آشنا می شوند .
از یک طرف نوجوان دارای غرایض طبیعی فیزیولوژی است ، از طرف دیگر نیاز به روابط اجتماعی سالم دارد و از طرف دیگر احساساتی که از فطرت پاک و قلب پاکش سرچشمه گرفته و دنبال مأمن و پناهگاهی برای ابراز احساس و یا محبت و یا حتی ابراز عشقش می گردد .
جوان است و صاحب اندیشه های نو ! احساسات پاک و نیاز به ابراز وجود و توجه ! می خواهد کانون توجه باشد . آیا تأثیر افرادی که خود به نوعی مرتکب جرمی و جنایتی شده اند ، خلأ عاطفی این جوان را پر می کنند ؟
در این مقطع جوان به دنبال درست یا غلط بودن کارش نیست ، تنها احساس بر عقلش حاکمیت دارد ، عاقلانه نمی اندیشد ، بنابراین برایش مهم نیست یک انسان فرهیخته و با شرافت او را مورد تحسین قرار می دهد یا یک جنایتکار .
او می بیند این نیازش که نیاز به ابراز وجود و ابراز علاقه است را دارد ، ارضاء می کند . غافل است از این که دیری نمی پاید که این ارضاء منجر به انزجار می شود و باز هم خلأ و بدون تکیه و تنها و رها شده و شکست خورده ای که سراسیمه خود را در دامان دیگری می اندازد و گر نه ، خود را در کام چیزی مثل ، مواد ، قرص ، دعوا ، خودزنی و … فرو می برد تا شاید آرامش از دست رفته اش که از تنها دیدن خودش است را بدست آورد .
شاید بتوان گفت بزرگترین کاری که این جوانان برای رفع این نیازشان باید بکنند ، انتخاب صحیح است . انسان موجودی است دارای حق انتخاب .
ارزش آدم ها به این است که با انتخاب آزادانه می توانند دوست و دشمن خود را پیدا کنند . جوان زندانی که نمی تواند با جامعه ، خانواده و دوستان رابطه بر قرار کند و تنها محکوم است که با عده ای زندانی ارتباط داشته باشد ، می تواند در پیدا کردن رفیقش که شاید حتی بیرون نمی توانست آن را پیدا کند ، کوشا باشد .
دوست خوب خیرخواه اوست . کسی که در سلامت فکر ، جسم و روح بسر می برد . برای حفظ سلامت جسمی اش ورزش می کند ، برای سلامت عقلی اش مطالعه می کند و برای سلامت روح و روانش نیایش و عبادت می کند . این فرد متعادل و قابل احترام و قابل درست شدن می باشد . لذا پیوند عاطفی سالم و ایجاد محبت که باعث پر کردن خلأ عاطفی جوانان است لازم می شود.
اگر هم نشینان ما درست باشند و آنها نسبت به ما و ما نسبت به آنها محبت و عشق داشته باشیم ، دیگر نیازی به مدرسه و تعلیم و تربیت نیست . چرا که ما از کسی که دوستش داریم به بهترین نحو پند یاد می گیریم ، به طوری که ما را رشد داده ، حتی بیش از آنچه که در مدارس یاد می گیریم .
جوان می تواند یک ملاک خوب داشته باشد و این که هر گاه نزد کسی است ، چقدر این همنشینی توانسته او را به فکر وادارد ( پرورش عقل ) ، به توجه به خدا و ماورا وادارد ( پرورش روحی ) و چقدر این همنشینی توانسته او را ترغیب به تشویق ورزش نماید ( پرورش جسمانی ) .
ثابت شده است که انسان ها دارای سه بعد عقلی – شناختی ، عاطفی – احساسی و جسمانی – حرکتی می باشند . و اگر همگی هماهنگ در ارتباط با هم باشند ، ثبات شخصیتی ، آرامش روانی و سلامت روحی فرد را به دنبال خواهند داشت .
آنچه که غیر قابل انکار است ، حبس ، منجر به عقب افتادن فرد از شرایط اجتماعی می شود . در گوشه ای طی سالیان سال تحت عنوان زندان ، اولین عواقبش انزوا طلبی و کمبود روابط سالم اجتماعی و عقب ماندگی اقتصادی جهت ادامه زندگی خانوادگی می باشد .
نوجوانان و جوانان اولین قربانیان شرایط نابسامان محیط زندان هستند . این افراد هرگز یاد نمی گیرند که چگونه می توانند درست فکر کنند ؛ چگونه روابط عاطفی برقرار کنند ؛ چگونه در چنین محیطی می توانند شخصیت درست و همراه با عزت نفس بوجود آورند .
یکی از دلایلی که در محیط زندان نوجوانان دچار بحران می شوند ، نارسایی یا ناکافی بودن شرایطی برای رشد یکی از ابعاد آنهاست . لذا باید راه حلی اندیشید برای ایجاد تعادل در سه سطح فکری ، عاطفی و جسمانی این عده ، تا دچار جامعه زندانی روانی نشویم که اگر در این امر توفیق پیدا کنیم ، نقش بسزایی در کاهش تکرار جرم و جنایت در جامعه خواهیم داشت .
آنها در محیط جرم و جنایت با افرادی برخورد می کنند که با انواع و اقسام فرهنگ های خانوادگی و تربیت هایی که عمدتاً نشأت گرفته از محیط ناسالم خانوادگی و اجتماعی می باشد . آنها جرم را به خوبی در محیط زندان یاد می گیرند و با جنایات بزرگتری که هرگز در اندیشه آنها نبوده ، آشنا می شوند .
از یک طرف نوجوان دارای غرایض طبیعی فیزیولوژی است ، از طرف دیگر نیاز به روابط اجتماعی سالم دارد و از طرف دیگر احساساتی که از فطرت پاک و قلب پاکش سرچشمه گرفته و دنبال مأمن و پناهگاهی برای ابراز احساس و یا محبت و یا حتی ابراز عشقش می گردد .
جوان است و صاحب اندیشه های نو ! احساسات پاک و نیاز به ابراز وجود و توجه ! می خواهد کانون توجه باشد . آیا تأثیر افرادی که خود به نوعی مرتکب جرمی و جنایتی شده اند ، خلأ عاطفی این جوان را پر می کنند ؟
در این مقطع جوان به دنبال درست یا غلط بودن کارش نیست ، تنها احساس بر عقلش حاکمیت دارد ، عاقلانه نمی اندیشد ، بنابراین برایش مهم نیست یک انسان فرهیخته و با شرافت او را مورد تحسین قرار می دهد یا یک جنایتکار .
او می بیند این نیازش که نیاز به ابراز وجود و ابراز علاقه است را دارد ، ارضاء می کند . غافل است از این که دیری نمی پاید که این ارضاء منجر به انزجار می شود و باز هم خلأ و بدون تکیه و تنها و رها شده و شکست خورده ای که سراسیمه خود را در دامان دیگری می اندازد و گر نه ، خود را در کام چیزی مثل ، مواد ، قرص ، دعوا ، خودزنی و … فرو می برد تا شاید آرامش از دست رفته اش که از تنها دیدن خودش است را بدست آورد .
شاید بتوان گفت بزرگترین کاری که این جوانان برای رفع این نیازشان باید بکنند ، انتخاب صحیح است . انسان موجودی است دارای حق انتخاب .
ارزش آدم ها به این است که با انتخاب آزادانه می توانند دوست و دشمن خود را پیدا کنند . جوان زندانی که نمی تواند با جامعه ، خانواده و دوستان رابطه بر قرار کند و تنها محکوم است که با عده ای زندانی ارتباط داشته باشد ، می تواند در پیدا کردن رفیقش که شاید حتی بیرون نمی توانست آن را پیدا کند ، کوشا باشد .
دوست خوب خیرخواه اوست . کسی که در سلامت فکر ، جسم و روح بسر می برد . برای حفظ سلامت جسمی اش ورزش می کند ، برای سلامت عقلی اش مطالعه می کند و برای سلامت روح و روانش نیایش و عبادت می کند . این فرد متعادل و قابل احترام و قابل درست شدن می باشد . لذا پیوند عاطفی سالم و ایجاد محبت که باعث پر کردن خلأ عاطفی جوانان است لازم می شود.
اگر هم نشینان ما درست باشند و آنها نسبت به ما و ما نسبت به آنها محبت و عشق داشته باشیم ، دیگر نیازی به مدرسه و تعلیم و تربیت نیست . چرا که ما از کسی که دوستش داریم به بهترین نحو پند یاد می گیریم ، به طوری که ما را رشد داده ، حتی بیش از آنچه که در مدارس یاد می گیریم .
جوان می تواند یک ملاک خوب داشته باشد و این که هر گاه نزد کسی است ، چقدر این همنشینی توانسته او را به فکر وادارد ( پرورش عقل ) ، به توجه به خدا و ماورا وادارد ( پرورش روحی ) و چقدر این همنشینی توانسته او را ترغیب به تشویق ورزش نماید ( پرورش جسمانی ) .