امروز هفدهم دسامبر مقارن با هفتصد و سی و هفتمین سالروز وفات مولانا جلال الدین محمد بلخی (رومی) میباشد. در غروب چنین روزی درخشانترین چهره عرفان عاشقانه ایرانی به وصال معشوق جاودانی خویش نائل شد از این رو امشب را “عرس” مینماند که کنایه ایست از عروسی. همه ساله در آرامگاه مولانا واقع در قونیه ترکیه از حدود هفده روز پیش از این هر شب مراسم سمأع دراویش مولوی و جشن و پایکوبی صورت گرفته و در چنین شبی به اوج خود میرسد.در مورد زندگی مولانا به تفصیل نوشته و گفته شده است. از اینرو به
ذکر قطعهای که مولانا در باره مرگ خویش و خطاب به پسرش بها ولد سروده کفایت میکنم. عرس مولانا بر دوستدارانش مبارک باد:
رو سر بنه ببالین، تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا بروز تنها
خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن
از من گریز ! تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده، در کنج غم خزیده
بر آب دیدۀ ما صد جای آسیا کن
خیره کُشیست ما را، دارد دلی چو خارا
بکُشد کسش نگوید:«تدبیر خونبها کن»
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق، تو صبر کن، وفا کن
دردیست غیر مُردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن؟!
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره عشقسیت چون زمرّد
از برق آن زمرّد هین، دفع اژدها کن
بس کن که بیخودم من ور تو هنر فزایی
تاریخ بو علی گو تنبیه بوالعلا کن