ژرفای قلبم
رمزِ تبسّمِ نسیم
پیامی پنهان
میان پیچ پیچِ گیسوانِ موج
گوش کن زمزمهُ پریشانی
در آرام ترین لحظهُ شب
نیست نوری پدیدار در ساحل
سایه و رنگی
نیست هیچ امتداد روشن
سیاهترین خط میرود
تا نقطه ای بی نام و نشان
*
نرم سابید لبش بر ساحلِ یخ
شبانه ترین بوسهُ موج
و تن پس کشید
در نقره فامِ ماه
به امیدِ مرزهای دور
*
ای موج غریب
از مرغِ ساحل تو هیچ خاطره داری؟… آوایی؟
به دوردست بر می گردی
وجودت آیا دردی خانه می کند؟
از ندیدن و نبودن و نداشتن
تو هیچ فاصله می بینی
*
– قلبِ موج
تکه تکه نخواهد شد
ذهن ما تعلق چه می شناسد
پاره پاره شدن از رنجِ لحظهُ دوری
هیچ
*
ای مرغِ دریا
به سرمه ایِ افق
و دوردست نرفته
تو بوسه ای هیچ ندیده
*
– ما برفرازِ آب
نزدیکِ ساحل چشم بسته پرواز
فقط حس می کنیم
و به سرعت
فرود
و میان پیچ پیچِ گیسوانِ موج
پنهان می شویم
*
گوش کن زمزمهُ پریشانی
در آرام ترین لحظهُ شب
تجربه ها از ما جوانترند
هنگامه ۲۴ اکتبر ۲۰۱۰