آیاماهمه میخواهیم شاه یا حداقل رییس جمهور بشویم؟ مشگلات ما چیست؟
میگویند که حدود پنج میلیون ایرانی از زمان انفلاب باشکوه اسلامی به رهبری قایم عظیم الشان زغیم کبیر دانشمند عصر و عالم بی نظیر بنیان گذار این جمهموری بی نهایت مردمی واسلامی سالم بی نقض یعنی الامام الخمینی الروح الله الموسوی آیت الله معظم و عظمی در خارج از ایران رفته اند یا فرار کرده یا پناهنده شده و یا برای خاطر علم و دانششان بکار گرفته شده اند. دربین این پنج میلیون باحتمال دانشمندان واقعی و مردمان خوب و مدیران دلسوز بسیار هستند که متاسفانه اکثر آنان در کشورهای خارجی کم بیش به هدر میروند. البته باز نوشته شده است که حدود 43 در صد% دانشمندان ناساآمریکایی ایرانی هستند.
ازیک طرف استادان و محققین بسیاری هم در بین این جماعت پیدا میشوند. با مروری که به نوشته ها و مقالات ایرانیان میکنیم می بینیم که اکثر آنان با هم مخالف هستند و چشم دیدن هم را ندارند. بعبارت دیگر اتحادی برای پیشرفت جامعه ایرانی در بین آنان به چشم نمی خورد همه میگویند که مرغ یک پا دارد و راه من درست است و دیگران خطا میگونید و خطامیروند. آنان توقع دارند که به کلام و فکر آنان توجه شود و همه ما خودر ا محق میدانیم و دیگران را بی اهمیت.
مسخره کردن همدیگر دست انداختن همدیگر و ساختن جوک های حتی رکیک برای هم تقریبا جزیی از فرهنگ ما شده است. به اینها اگر حسادت خود خواهی تمامیت خواهی و دیکتاتوری را هم اضافه کنیم می بینید که ما چه آش شله قلمکاری هستیم. حقیقت این است که قشر عظیمی از مردم ما متاسفانه خراقاتی متعصب و مثلا دیندار اسمی هستند. آنان مطالعه دقیق ویا دانشی از علوم ندارند حتی از دین هم که به آن اینقدر مینازند اطلاعاتی مهم ندارندو فقط یک نام را یدک میکشندولی به همان نام و به همان بی اطلاعی خود مغرور هستند و دیگران را به حساب نمی آورند. مشگلات ما هم که میدانید موهای خانم ها ورزش خانم ها لباس خانم ها موی سر پسران حجاب طهارت و وضو برای ساختن پیتزا و… و مشگلات دیگری مثل کار دانشگاه و پیشرفت های علمی صنعتی و کشاورزی در مرحله بعد است. بعد هم ما یک سری مکتب های اجتماعی داریم که عملا با هم ضدیت دارند. مثل مکتب حجتیه و شاهی و مصدقی و… که فعلا آب هم آنان به یک جوی نمیرود و با هم در تضاد هستند.
از طرف دیگر هم که ابر قدرتها و کشورهای پیشرفته صنعتی برای اینکه ما بقول خودشان ژاپن دوم نشویم در کار ما انگشت میزنند. و مردم مار را دسته بندی گروه بندی میکنندو در مقابل هم قرار میدهند. برای هر کدام از ما یک بت عظیم دست پا میکنند و مارا در دوره آن بت عظیم به گردش و طواف وا میدارند. حالا آقای استاد دانشگاه ما آقای دکتر احمدی بایست با ملتی روبرو شود که همه می خواهند حداقل جای ایشان باشند و کشوررا به نظر خودشان بهتر اداره کنند. و این دکتر باسواد و ناطق شهیر بایست باهمان حلقه نور امام زمانی دور سرش با این همه مشگلات دست پنجه نرم کند و مایه بگذارد. همه ما به دنبال هچ هستیم و متاسفانه گردانندگان این بازی خطرناک برای ما برنامه ریزیهای کلان کرده اند.
اشخاص حسود مادی و تمامیت خواه در سرکارهایی هستند که میتوانند به ویرانی کشور خدمت کنند. ادیان مختلفه و گروه گرایی ها و مکتب گرایی های مختلف عوض اینکه دست در دست هم برای سازندگی ایران و خاور میانه بکشوند به منافع شخصی کوتاه مدت خویش فکر میکنند و میخواهند که آنان را تافته جدا بافته بدانند و از مردم به زور اطاعت محض میخواهند.
مثلا مردی که شش کلاس سواد داشت از یک استاد دانشگاه توقع داشت که چرندیات اورا قبول کند.
راه گریز چیست؟ احترام به دیگران و عقاید آنان و همکاری و همیاری برای ساختن کشورهایی بهتر و فرع را فدای اصل کردن. باحتمال ما هم چیزی از مردم دیگر کسر نداریم و ما هم میتوانیم با کمک هم و با فراموش کردن منافع شخصی کشورهایی مثل ژاپن داشته باشیم. کلید و رمز موفقیت در اتحاد کشورهای ماست و قبول همدیگر با فرهنگهای و ادیان و گرایش های دیگر. وگرنه با منم منم کردن ها و با همکاری نکردن ها ما هم بجایی نخواهیم رسید و بازیچه دست استعمار استحمار بین المللی و دیوانه گانی نظیر صدام حسین خواهیم شد.