Hafez the poet of wine and music presented Islamic by the regime
YouTube / staff
02-Apr-2011 (4 comments)

The theocratic regime of Tehran tries to present the prominent wine&music poet, Hafez, as Islamic.

>>>
MM

Islamic Hafez???

by MM on

comments

اینهم طرح رژیم برای مقابله با تجمع سالانه مردم در حافظیه در زمان تحویل سال نو

 

  • اين بهترين جواب حافظ به اين آخوند و دروغگو هاي

    که حافظ به اسلام ربط ميدن

     بنده پیر خراباتم

    که لطفش دایم است

    ورنه لطف شیخ و زاهد

    گاه هست و گاه نیست



  • Share/Save/Bookmark

     
    MM

    Ghazal 5 - ای شیخ پاکدامـن مـعذور دار ما را

    MM


    3
    اگر آن ترک شیرازی بـه دسـت آرد دل ما را
    بـه خال هـندویش بخشم سمرقند و بـخارا را
    بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافـت
    کـنار آب رکـن آباد و گلگـشـت مـصـلا را

    5
    خوبان پارسی گو بـخـشـندگان عـمرند
    ساقی بده بـشارت رندان پارسا را
    حافـظ بـه خود نپوشید این خرقه می آلود
    ای شیخ پاکدامـن مـعذور دار ما را

    11
    ساقی بـه نور باده برافروز جام ما
    مـطرب بـگو کـه کار جهان شد به کام ما
    ما در پیالـه عـکـس رخ یار دیده‌ایم
    ای بی‌خـبر ز لذت شرب مدام ما

    22
    نخـفـتـه‌ام ز خیالی کـه می‌پزد دل من
    خـمار صدشـبـه دارم شرابخانه کجاست

    26
    زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
    پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
    نرگسـش عربده جوی و لبش افسوس کنان
    نیم شب دوش به بالین من آمد بنشسـت
    سر فرا گوش مـن آورد بـه آواز حزین
    گفـت ای عاشق دیرینه من خوابت هست
    عاشـقی را کـه چنین باده شبگیر دهـند
    کافر عـشـق بود گر نـشود باده پرسـت
    برو ای زاهد و بر دردکـشان خرده مـگیر
    کـه ندادند جز این تحفه به ما روز السـت
    آن چـه او ریخت بـه پیمانـه ما نوشیدیم
    اگر از خمر بهشت است وگر باده مـسـت
    خـنده جام می و زلـف گره گیر نـگار
    ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکسـت

    18
    ایام شـباب اسـت شراب اولیتر
    با سـبز خـطان باده ناب اولیتر
    عالم همه سر به سر رباطیست خراب
    در جای خراب هـم خراب اولیتر
     
    32
    چون باده ز غم چه بایدت جوشیدن
    با لشگر غم چه بایدت کوشیدن
    سبز است لبت ساغر از او دور مدار
    می بر لب سبزه خوش بود نوشیدن
     
    ساقی نامه
    بیا ساقی آن می کـه حال آورد
    کرامـت فزاید کـمال آورد
    بـه مـن ده که بس بی‌دل افتاده‌ام
    وز این هر دو بی‌حاصـل افـتاده‌ام
    بیا ساقی آن می که عکسش ز جام
    بـه کیخـسرو و جم فرسـتد پیام
    بده تا بـگویم بـه آواز نی
    کـه جمشید کی بود و کاووس کی
    بیا ساقی آن کیمیای فـتوح
    کـه با گنـج قارون دهد عـمر نوح
    بده تا بـه رویت گـشایند باز
    در کامرانی و عـمر دراز
    بده ساقی آن می کز او جام جـم
    زند لاف بینایی اندر عدم
    بـه مـن ده که گردم به تایید جام
    چو جـم آگـه از سر عالم تـمام
    دم از سیر این دیر دیرینـه زن
    صـلایی بـه شاهان پیشینـه زن
    هـمان منزل است این جهان خراب
    کـه دیده‌سـت ایوان افراسیاب
    کـجا رای پیران لشـکرکـشـش
    کـجا شیده آن ترک خنجرکشـش
    نـه تنـها شد ایوان و قصرش به باد
    کـه کـس دخمه نیزش ندارد به یاد
    هـمان مرحله‌سـت این بیابان دور
    کـه گم شد در او لشکر سلم و تور
    بده ساقی آن می که عکسش ز جام
    بـه کیخـسرو و جم فرسـتد پیام
    چه خوش گفت جمشید با تاج و گنج
    کـه یک جو نیرزد سرای سپـنـج
    بیا ساقی آن آتـش تابـناک
    کـه زردشـت می‌جویدش زیر خاک
    بـه من ده که در کیش رندان مست
    چـه آتش‌پرسـت و چه دنیاپرست
    بیا ساقی آن بکر مستور مـسـت
    کـه اندر خرابات دارد نشـسـت
    بـه مـن ده که بدنام خواهم شدن
    خراب می و جام خواهـم شدن
    بیا ساقی آن آب اندیشـه‌سوز
    کـه گر شیر نوشد شود بیشه‌سوز
    بده تا روم بر فـلـک شیر گیر
    بـه هـم بر زنـم دام این گرگ پیر
    بیا ساقی آن می که حور بهشـت
    عـبیر مـلایک در آن می سرشت
    بده تا بـخوری در آتـش کـنـم
    مـشام خرد تا ابد خوش کـنـم
    بده ساقی آن می کـه شاهی دهد
    بـه پاکی او دل گواهی دهد
    می‌ام ده مـگر گردم از عیب پاک
    بر آرم به عشرت سری زین مـغاک
    چو شد باغ روحانیان مسـکـنـم
    در اینـجا چرا تختـه‌بـند تـنـم
    شرابـم ده و روی دولـت بـبین
    خرابـم کـن و گنج حکمت بـبین
    من آنم که چون جام گیرم به دست
    بـبینـم در آن آینه هر چه هست
    بـه مـسـتی دم پادشاهی زنم
    دم خـسروی در گدایی زنـم
    بـه مسـتی توان در اسرار سفت
    کـه در بیخودی راز نتوان نهـفـت
    کـه حافظ چو مستانه سازد سرود
    ز چرخـش دهد زهره آواز رود
    مغـنی کـجایی بـه گلبانگ رود
    بـه یاد آور آن خـسروانی سرود
    کـه تا وجد را کارسازی کـنـم
    بـه رقـص آیم و خرقه‌بازی کنـم
    بـه اقـبال دارای دیهیم و تخـت
    بـهین میوه خـسروانی درخـت
    خدیو زمین پادشاه زمان
    مـه برج دولـت شـه کامران
    کـه تمکین اورنگ شاهی از اوست
    تـن آسایش مرغ و ماهی از اوست
    فروغ دل و دیده مـقـبـلان
    ولی نـعـمـت جان صاحـبدلان
    الا ای هـمای هـمایون نـظر
    خجسـتـه سروش مـبارک خبر
    فلـک را گهر در صدف چون تو نیست
    فریدون و جم را خلف چون تو نیست
    بـه جای سکـندر بـمان سالـها
    بـه دانادلی کشـف کـن حالـها
    سر فـتـنـه دارد دگر روزگار
    مـن و مسـتی و فتنه چشـم یار
    یکی تیغ داند زدن روز کار
    یکی را قـلـمزن کـند روزگار
    مـغـنی بزن آن نوآیین سرود
    بـگو با حریفان بـه آواز رود
    مرا با عدو عاقبت فرصـت اسـت
    کـه از آسمان مژده نصرت اسـت
    مـغـنی نوای طرب ساز کـن
    بـه قول وغزل قـصـه آغاز کـن
    کـه بار غمم بر زمین دوخـت پای
    بـه ضرب اصولـم برآور ز جای
    مـغـنی نوایی بـه گلبانـگ رود
    بـگوی و بزن خـسروانی سرود
    روان بزرگان ز خود شاد کـن
    ز پرویز و از باربد یاد کـن
    مـغـنی از آن پرده نقـشی بیار
    بـبین تا چه گفـت از درون پرده‌دار
    چـنان برکـش آواز خـنیاگری
    کـه ناهید چنـگی به رقـص آوری
    رهی زن که صوفی بـه حالـت رود
    بـه مسـتی وصلـش حوالت رود
    مـغـنی دف و چنـگ را ساز ده
    بـه آیین خوش نـغـمـه آواز ده
    فریب جـهان قصـه روشن اسـت
    بـبین تا چه زاید شب آبستن است
    مـغـنی مـلولـم دوتایی بزن
    بـه یکـتایی او کـه تایی بزن
    هـمی‌بینـم از دور گردون شگفت
    ندانـم کـه را خاک خواهد گرفـت
    دگر رند مـغ آتـشی میزند
    ندانـم چراغ کـه بر می‌کـند
    در این خونفشان عرصه رسـتـخیز
    تو خون صراحی و ساغر بریز
    بـه مسـتان نوید سرودی فرست
    بـه یاران رفـتـه درودی فرسـت
     
    //www.hafizonlove.com/divan/index.htm


    Veiled Prophet of Khorasan

    Hafez

    by Veiled Prophet of Khorasan on

     

    I always assumed he memorized the Quoran. However this does not mean he followed it. Many people have memorized the Ten Commandments. I bet 99% do not follow them.

    Just memorizing something does not mean you agree with it. Or even understand it. Or believe it. I would think he and most others of his time read the Quoran. I have read much of the Quoran. But I am not even a Muslim. Maybe Hafez had a very good memory. He read the Quoran and memorized it.That is all the evidence we have. Nothing more and even that is not 100%; just the highest possibility.


    fussygorilla

    Hafez?

    by fussygorilla on

    The word means someone who has memorized something.  what was that SOMETHING other than the Quran?  over half a century ago we read that he got the title as one of the persons who had memorized the holy book. Anyone has evidence to contradict that?  His wine and music refenrences are interpreted in many ways also.