مفاهیمی از قبیل صداقت، رعایت قانون، مسئولیتشناسی، و ایستادگی در برابر دروغ و تقلب و فساد و ستم، در جمهوری اسلامی حکم کیمیا را دارند، و در رفتار حکومتگران به سختی میتوان از آنها سراغی گرفت. نظامی که به گفته پایهگذار آن بر دروغ و خدعه بنا شده و برای حفظ آن به هر جنایتی میتوان دست زد، و خرافه و جهل و جرم و جنایت مشخصات اصلی آن را تشکیل میدهد با مفاهیم فوق بیگانه است، و اگر گهگاهی مسئولان آن از این مفاهیم سخن میگویند کمتر اثری در واقعیت میتوان از آنها سراغ گرفت. از این رو است که هر گاه فرد مسئولی در این نظام از رعایت قانون و مبارزه با فساد و مقولاتی از این قبیل سخن میگوید کمتر کسی آن را باور میکند و گوینده آن را صادق میشناسد، و بلکه غالبا آن را بر نزاعهای سیاسی درون حکومت حمل میکنند. ادعاهای محمود احمدینژاد درنامه اخیرش به صادق لاریجانی نیز، به رغم لحن تند و بیسابقهای که در آن به کار رفته است، از این قاعده مستثنا نیست.
نامه احمدینژاد به لاریجانی، هم به لحاظ محتوا و هم به دلیل زبانی که در آن به کار گرفته شده، یکی از اسناد بینظیر جمهوری اسلامی است. در این نامه سرگشاده که احمدینژاد در رد پاسخ «خیلی محرمانه» رییس قوه قضاییه به اظهار تمایل رییس جمهور به دیدار از زندان اوین نوشته است به کرات بر مسئولیت خود در اجرای قانون اساسی تأکید میکند و مخاطب خود را به نقض این قانون و تخطی از وظایف خویش متهم میسازد. علاوه بر این، او لاریجانی را به سیاسی کردن قوه قضاییه متهم میکند و پرداخت «بودجههاي کلان به قوه قضائیه» را زیر سؤال میبرد. احمدینژاد تصویری از خود ارائه میدهد که گویی دغدغهاش فقط اجرای قانون اساسی و «حقوق اساسی» مردم است. و سرانجام ضمن اشاره به چند اصل قانون اساسی و «سوگند شرعی» خود تصریح میکند که «مصمم به اجرای کامل قانون اساسی و اصلاح اساسی و ريشهاي امور کشور هستم و مطمئنا با سرکشی از زندانها و برخی دادگاهها نحوه اجرای اصول قانون اساسی و رعایت حقوق اساسی ملت را مورد بررسی قرار داده و گزارش آن را به ملت بزرگ و مقام معظم رهبری تقدیم خواهم کرد.»
برخورد علنی قاطع و صریح احمدینژاد با رییس قوه قضاییه نه فقط در این سطح بالا بیسابقه است و بلکه نقض دستورها و توصیههای مکرر خامنهای بشمار میرود. خامنهای بارها از رقیبان حکومتی و به خصوص سران سه قوه خواسته است که اختلافات خود را به صورت محرمانه حل و فصل کنند و از کشاندن آنها به عرصه عمومی اجتناب بورزند. او که به خوبی از دامنه فساد سیاسی و مالی گسترده کارگزاران خود در سه قوه حاکم آگاه است میداند که کشانده شدن این اختلافات و رقابتها به عرصه عمومی تنها طبل رسوایی رژیم را به صدا در میاورد و آبرویی برای آن باقی نمیگذارد. به این دلیل، او لازم میبیند که در پروندههای فساد مالی شخصا دخالت کند و تصمیم بگیرد که کدامین پرونده به جریان قضایی بیفتد و کدام مسکوت بماند. حتا در مواردی که پروندهای به جریان میافتد و احساس میشود که دامنه آن ممکن است به جاهای پیشبینی نشده بکشد باز او دخالت خود را لازم میبیند تا با اخطاری از قبیل آن را «کش ندهید» از رسوایی بیشتر جلوگیری کند.
از این رو، اقدام احمدینژاد در نوشتن این نامه به صورت علنی تنها خطاب و عتاب به رییس قوه قضاییه نیست و بلکه چالشی در برابر ولی فقیه نیز به حساب میآید. او به خوبی میداند که سیاستهای قوه قضاییه، به خصوص تحت ریاست صادق لاریجانی، از بیت رهبری هدایت میشود - واقعیتی که از زبان خود لاریجانی بیان شده است. ولی او ظاهرا از این مسئله باکی نداشته است. احمدینژاد گرچه در مقام خود تا حد زیادی مدیون و مرهون حمایت صریح و فراقانونی علی خامنهای است، ولی این مسئله مانع از آن نشده است که او در یکی دو سال اخیر نغمههای دیگری ساز کند و گهگاه در برابر خامنهای بایستد. اختلاف شدید او با خامنهای بر سر عزل و نصب مصلحی وزیر اطلاعات، و اظهارات اخیر او در آمادگی برای ارتباط با آمریکا، از نمونههای بارز این حرکت بشمار میروند.
در واقع باید گفت که احمدینژاد سال آخر دوره ریاست جمهوری اسلامی، آن احمدینژاد سالهای پیش از آن نیست. او در چهار سال دوره اول و سالهای اولیه دوره دوم حرف شنوی زیادی از رهبر و ولینعمت خویش داشت و غالبا منویات او را اجرا میکرد. خامنهای میتوانست صریحاً بگوید که سیاستهای احمدینژاد را بهتر از رقیبان شکست خورده او میپسندد و وقتی او به خارج کشور سفر میکند اطمینان دارد که نظری بر خلاف آنچه خود او میاندیشد بر زبان نمیآورد. امروز، اما، سیاستها و عملکرد او برای ولی فقیه باعث درد سر شده است و اظهارات او در مجامع بینالمللی و خارج کشور نیز کاملا در جهت منویات خامنهای نیست. او در سفر اخیر به آمریکا چندین بار از آمادگی رژیم خود برای گفتگوی مستقیم با آمریکا سخن گفت - درست در روزهایی که خامنهای همچنان گفتگو با شیطان بزرگ را نفی میکند و بر آتش دشمنی با آن میدمد.
ولی تفاوت احمدینژاد امروز با سالیان پیشین فقط در مواضع سیاسی و عملکرد او نیست. زبان و واژگان او نیز تا حدی تغییر یافته است. آخرین سخنرانی او در سازمان ملل گرچه هم چون گذشته از عقاید خرافی و نظرات شخصی او که به نام مردم ایران به جهانیان عرضه میداشت خالی نبود، ولی شعارهای تند ضد غربی و یهودیستیزی و نفی هولوکاست و مانند آنها در آن دیده نمیشد. او توانسته بود زبان ملایمتر و متمدنانهتری را برای بیان افاضات حکیمانه خود و موعظه مردم جهان به کار گیرد. نامه اخیر او نیز علاوه بر صراحت کلام و به چالش کشیدن رقبای خود در قدرت، از زبانی نسبتا منطقی و مستدل برخوردار است که در نوشتههای پیشین او کمتر دیده میشد. دلایل آن هر چه که باشد («پختگی» بیشتر او یا بهرهگیری از مشاوران و متننویسان زبده)، گفتار و نوشتار او تأثیر بهتر و بیشتری بر مخاطبان او در داخل و خارج کشور گذاشته است.
برخورد اخیر احمدینژاد با صادق لاریجانی از یک خواست ساده او برای دیدار از زندان اوین آغاز شد. دیدار یک رییس کشور از یک زندان باید جزو سادهترین کارهای او باشد. وقتی احمدینژاد به نام رییس جمهوری اسلامی میتواند به هر نقطه کشور سر بزند و یا مرتبا با فوجی از بستگان و ملازمان خود شرق و غرب عالم را در هم نوردد چرا باید دیدار او از یک زندان این همه کشمکش داشته باشد؟ و اصولا قوه قضاییه چکاره است که در این مورد اظهار «مصلحت» کند؟ زندانیان پس از محکومیت باید کارشان با قوه قضاییه تمام شده باشد و به زندان که تنها محلی برای گذراندن دوره محکومیت آنها است تحویل داده شوند. اداره زندانها یک امر اداری و امنیتی است و نه قضایی. و اگر رییس جمهور «منتخب» مردم نتواند از یک زندان دیدن کند، انتظار چه توانایی را از او میتوان داشت؟
سؤالی که میماند این است که چه عاملی احمدینژاد را واداشته است که اکنون به یاد زندانیان و قانون اساسی و «حقوق اساسی» مردم بیفتد و رییس قوه قضاییه را علنا به چالش بکشد؟ او که همچون مخاطبش مدعی شده که در ایران زندانی سیاسی و عقیدتی وجود ندارد اکنون آیا برای جانیان حرفهای دل سوخته است؟ و او که خود از انتخاباتی مخدوش سر برآورده و در سایه خشونت و سرکوب و شکنجه و زندان و اعدام توانسته حکومت خویش را تثبیت کند اکنون به یاد «اجرای عدالت و رسیدگی دقیق به حقوق مردم» افتاده است؟ و یا او که متهمان به فساد (رحیمی) و شکنجه و قتل (مرتضوی) و امثال آنان را تحت حمایت خود گرفته و به شدت از آنان دفاع میکند میتواند ادعا کند که قصدش از «سرکشی از زندانها و برخی دادگاهها نحوه اجرای اصول قانون اساسی و رعایت حقوق اساسی ملت» است؟ او و دیگران میدانند که او جزوی از یک نظام فاسد و فسادپرور و جنایتپیشه است که در قاموس آن «عدالت و رسیدگی دقیق به حقوق مردم» جایی ندارد و سنگ حمایت از قانون اساسی و حقوق مردم زدن، چیزی جز یک پوشش فریب دهنده برای رقابتهای درون حکومتی نیست.
از طرف دیگر، او که دیگر نمیتواند برای بار سوم به ریاست جمهوری اسلامی برسد که بگوییم برای جلب آرای مردم به فریبکاری رو آورده است. ولی در این وانفسای تحریم اقتصادی و سقوط ریال و تورم سرسامآور و بحران بیسابقهای که سیاستهای داخلی و خارجی مشترک او و ولی فقیه ایجاد کرده چه راهی بهتر برای فرار از مسئولیت و انحراف افکار عمومی وجود دارد؟ نظام فسادپرور و بحرانآفرین جمهوری اسلامی از درون در حال فروپاشی است و در این شرایط بسیاری از کنشگران درون آن برای فرار از مسئولیت و نجات خود از پاسخگویی به تکاپو میافتند. عَلَم قانون اساسی و حقوق مردم را برافراشتن و خود را در مقام یک قهرمان ملی نشاندن یکی از راههایی است که میتوان برای فرار از این مخمصه و مسئولیت برگزید. احمدینژاد نبض مردم و نفرت آنان از روحانیت حاکم را به خوبی درک کرده است، و مواضع ضد آخوندی و اقدام متهورانه اخیر او ابزار مناسبی برای فاصله گرفتن از آنان و سلب مسئولیت خود از بحران امروز در اختیار او میگذارد - ابزاری که او ظاهرا در صدد است در هفتهها و ماههای آینده که عواقب وخیم این بحران تجلی مییابد بیشتر از آن استفاده کند.
ایران امروز
Recently by Hossein Bagher Zadeh | Comments | Date |
---|---|---|
فقر فرهنگی نقد در اپوزیسیون | 1 | Dec 02, 2012 |
از ادعا تا عمل | 5 | Nov 21, 2012 |
انتخاب مجدد اوباما | 3 | Nov 15, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
جناب دكتر باقر زاده
ahosseiniMon Nov 05, 2012 01:44 PM PST
با تشكر از مقاله خوب شما من تصميم گرفتم شعر طنز زير را چاشنى مقاله شما بكنم.
اى خرد مند عاقل و دانا -
قصه روبه اى تو بر خوانا - روبه اى حيله گر شده تائب - زاهد و عابد و مسلمانا - آن قدرگشته بى حيا پر رو - كه كند بازديد زندانا>>>>>>>>>>>>>>>
Believe in a democracy that leaders and representatives are controlled by members at all times.
Nah Shargi Nah Gharbi ... Faghat Padeshahyeh Parlemany
by Darius Kadivar on Fri Oct 26, 2012 01:01 PM PDTImperial Iranian national anthem (pahlavi dynasty)
LOL
Eh Va ? Now You call your 'Glorious Enghelab' a 'revulsion' ?
by Darius Kadivar on Fri Oct 26, 2012 12:29 AM PDTNow that's what I call a U-TURN !
MILANI’s U-TURN: Abbas Milani’s evolution from Pro Bush to Pro Obama
CLUELESS JON STEWART: "Ebrahim Yazdi Such a Lovely Man"
“The difference between treason and patriotism is only a matter of dates.” ― Alexandre Dumas, The Count of Monte Cristo.
Dogs torturing dogs: Evin for everyone ... even Ahmaghi's deputy
by Shazde Asdola Mirza on Thu Oct 25, 2012 08:42 PM PDTThe never ending, all encompassing blessings of the 1979 revulsion!
Zenedeh Bad Ahmadinejadeh Vatan Parast Va Sharif !
by Darius Kadivar on Thu Oct 25, 2012 09:57 AM PDTGreat Guy !
;0)
AN is a non-entity. He is
by vildemose on Thu Oct 25, 2012 08:55 AM PDTAN is a non-entity. He is a lame duck.
All Oppression Creates a State of War--Simone De Beauvoir
Just a Rant
by fullback on Wed Oct 24, 2012 09:55 PM PDTAhmadinejad does not mean what he says. Any one with a bit of intelligence , recognizes the problem in Iran, is The Islamist occpiers, brutulizing the Iranian public at large , at the helm of this criminal act is Khamanie and his system. AN needs to come out and state the facts. not attack Larijani who is just another Lap dog for Khamanie and Sepah .
Well Personally I'll take Ahmadinejad Over Obama anyday... ;0)
by Darius Kadivar on Wed Oct 24, 2012 06:37 PM PDTFACT CHECK : Sarkozy Honored Our Shahbanou … Obama Apologizes for 1953 calling it a « coup »
We just happen to differ on a minor yet essential detail : Which Constitution ? ...
Cyrus Amir-Mokri: How Truly Democratic Was the 1906 Constitution In The First Place?
pictory: Bakhtiar Denounces Bazargan's Provisionary Government in exile (1979)
LOL
حکومت مستضعفان
omeedvarWed Oct 24, 2012 05:17 PM PDT
تنها حرف راستی که حکومت اسلامی و رهبر آن خمینی از اول انقلاب زد این بود که گفت "ما طاغوت را از بین برده و حکومت مستضعفان درست میکنیم. اینکه جمهوری اسلامی طبقه متوسط ایران را چاق و چلّه کرده درست نیست. بجز درصد کوچکی از ایرانیان که با رژیم همکاری میکنند، و همانها هستند که به سفر حج، تجارت در ترکیه، و کنسرت دوبی میروند، مابقی مردم ایران با سیلی صورت خود را سرخ نشان میدهند و به زحمت شکم افراد خانواده را سیر میکنند.
این خیمه شب بازی رژیم است که با ایجاد مخالفان خودی بتواند مخالفان غیر خودی را کنترل کند، و اینکار را از اول انقلاب بارها تکرار کرده است. مردم ساده دل و مهربان ایران در اول انقلاب با دادن گًل و شیرینی به سپاهیان و انقلابیون میخواستند یک تغییر آرام و بدون خونریزی برای زندگی بهتر بوجود آورند، ولی حکومت جدید بمحض روی کار آمدن با اعدام و خشونت با مردم رفتار کرد و آنرا ادامه داده است. لذا مردم ایران بخصوص جوانان آگاه ایرانی، چه در ایران و چه در خارج، بایستی با اتحاد و همبستگی و با تجربه سی سال گذشته راهی برای خروج از این بنبست پیدا کنند، و بجها نیان نشان دهند که ایرانی مردمی متمدن و با فرهنگ غنی بوده و لیاقت زندگی مسالمت آمیز در بین ملل متمدن امروزی و همکاری متقابل با آنها رادارد.
Re: trawetsdor
by Harpi-Eagle on Wed Oct 24, 2012 04:33 PM PDTYou claim you know everything there is to know about IRI, their atrocities, etc., yet at the end ask the author to teach you a way to communicate to the pasdar and basiji wihtout resorting to their methods, well my naive fellow countryman I have news for you, you can't. The only language and means of communication the Laat & Chaghookesh understand comes out of the barrel of a sawed off shotgun in the streets of big cities in Iran. This is the only way to wage psychological warfare on these bastards and hence breaking their absolute power over people's life, property and safety.
Everyone likes to be poltically correct these days and lecture on the evils of violence, but that is denying human nature, violence is part of our nature as a species, and when necessary we should embrace that part of our nature like any of our other attributes.
Payandeh Iran, our Ahuraie Fatherland
Usually the leaving
by Kooshan on Wed Oct 24, 2012 01:16 PM PDTUsually the leaving president in Iran becomes antagonist and plays the role of devil's advocate. This helps with mildly charging up the election atmosphere. An internally driven opposing force can be controlled much better than extrenal one.
کی فرو پاشیده است؟
trawetsdorWed Oct 24, 2012 11:42 AM PDT
جناب باقرزاده،
به ایرانیان هشدار داده اید که مبادا گول مانورهای احمدی نژاد را بخورند. اگر دلشان بخواهد گول بخورند تکلیف چیست؟
در پاراگراف سوم، رفتار خامنه ای را آنچنان جلوه میدهید گویی که او همچنان دست پناه چراغ گرفته و ملت ایران هم در تاریکی و بی اطلاعی بسر میبرند. یاد آوری کنم علی خامنه ای بعد از انتخابات ۱۳۸۸ مستقیما تهدیدهایی کرد که نتیجه آن کهریزک بود. آیا سی و سه سال ننگ و خفت برای هشیار شدن وقت کمی است؟ تا کی میخواهید به ما ایرانیان رشوه بدهید و لا لا به لی لی مان بگذارید؟ تا کی به ملت منجی طلب اطمینان میدهید که چقدر مظلوم هستند؟ آیا بر ملا شدن دزدی برادر محسن رفیقدوست و محاکمه مجرمین در هفده سال پیش کم به مردم ایران آگاهی داد؟ آیا دزدی چندین هزار میلیاردی در سال های اخیر و برملا شدن آن کافی نبود تا مردم ایران را تکان بدهد؟ آیا شکنجه، تجاوز به عنف، اعدام و محکومیت روزانه بدون محاکمه و حق وکیل، کشتارهای دسته جمعی، آزار و اذیت و توهین و تحقیر مکرر مردم ایران توسط حکومت کافی نیستند تا ما را بیدار کنند؟ ما ایرانیان عمدتا برای قانون تره خرد نمیکنیم. اما آن دسته که قربان صدقه "ناجمهوری اسلامی" میروند ککشان هم نمیگزد که قانون اساسی شان روزانه پایمال میشود.
شما طوری قلم میزنید انگار ما مردم ایران خبر نداریم که سی و سه سال است خاک بر سر شده ایم . بس کنید رشوه دادن به ایرانیان را. ما سی و سه سال است به فلانمان هم نیست که دراین مرداب به برکت سرمایه نفت غرقیم.
نگاهی بیندازید به صفحه خودتان در ایرانیان.کام. عناوین مقالات شما از سال ۲۰۰۷ در این سایت به یک صفحه رسیده است. ساده، روان، قابل فهم، با رعایت دستور زبان و نقطه گذاری، و دنباله روی منطقی مینویسید. این همه دقت مغز را خوش می آید. مقاله اخیر شما نه تا پاراگراف دارد. شما پرنویس هستید اما بارور نیستید. از دلقکی ساده اندیش و پاک دل چون فریدون فرخ زاد تا فرهیخته ای مثل شما گفته اند و نوشته اند که آخوند ها بد هستند، که جنایتکارند، که سرمایه مملکت را به باد دادند، و ... و .... و ... این را که اکثرمان میدانیم. بعدش چه؟ بس کنید صغری-کبری چیدن را. خفه شدیم بس که به ما "آگاهی" دادید. روی من تنها به شما نیست به گنده تر از شما هم هست. رندی گفت :" دیوانه کسی است که عملی را چندین بار تکرار کند وانتظار نتیجه متفاوتی داشته باشد".
جمهوری اسلامی از زمان ریاست جمهوری رفسنجانی طبقه متوسط را چاق و چله کرده است. اهالی این طبقه نق میزنند اما این سیرت ایرانی است. گر چه پول ولمی از قبل دولت بی کفایت به چنگ آوردیم همواره احساس بدبختی میکنیم چون دیگران از ما بیشتر دارند. رک و راست خدمتتان عرض کنم که ما دلمان به پول نفت خوش است. خداییش نصفش را غارت کردند و کمتر از نصفش را هم بین طبقه متوسط پخش کردند. ما هم شش ماهی یک بار موبایل جدید خریدیم، تجارت ترکیه و کنسرت دوبی رفتیم، به پا بوس حسین بن علی رسیدیم تا جیب صدام پر شد، دو و چند باره حج به جا آوردیم اما به روی مبارکمان نیاوردیم که عربستان در ۱۳۶۶ چگونه خدمت زوار ایرانی را رسید. خلایق هر چه لایق.
اما همین طبقه متوسط سپر جمهوری اسلامی شد چون دولت ایران را به عنوان حکومتی دانش پژوه به دنیا معرفی کرد. این شمشیر لبه دیگری هم دارد. رواج بی حد و حصر نقدینگی در دست طبقه متوسط غیظ طبقات کم در آمد را در آورده است. مردم ایران هم که عقلشان به چشمشان است. ما ایرانیا ن هنوز آخوند و پاسدار را ملبس به همان ریخت و قیافه سنتی و انقلابی میبینیم. هرگاه جمهوری اسلامی خطری از جانب طبقه کم در آمد احساس کند کافی است رشک آنها را به طبقه متوسط برانگیزاند. این رفتار تازگی ندارد. مشابه آن را در غارت اموال صاحبان منصب در ماه های بعد از انقلاب ۱۳۵۷ دیده ایم. وقتی کار به رشک و حسادت رسید طبقه متوسط هم کم نمی آورد. دل خنک شدن هایمان از اعدام و زندانی شدن دلار فروشان درطی این سی و سه سال گواه است که عقل ایرانی به چشمش است.
گفتند اگرسطح سواد اجتماعی ایرانیان بالا برود و تعداد درس خوانده ها افزایش پیدا کند پدر آخوند ها در آمده است. چند تا بچه به دانشگاه آزاد فرستادیم؟ چند تا فوق لیسانس دوبل و پی- اچ-دی گرفتیم؟ فقط سهم نفتمان را از طریق سیفونی به نام دانشگاه آزاد بر گرداندیم به جیب آخوندها. حالا بفرمایید پدر کی در آمده؟
اگرقضایا ی کوی دانشگاه در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی قرار بود مردم ایران را سر عقل بیاورد نباید کهریزک اتفاق می افتاد. با این آب و تابی که ما بدبختی هایمان را برای بقیه اهالی کره زمین شرح میدهیم بعید نیست که از شرح حقارت هایمان لذت هم میبریم. گویی انتظار داریم که خفت کشیدن در دست جمهوری اسلامی و شرح مکرر این مرثیه مارا به مرتبه شهیدانی چون مسیح ارتقا دهد. ما ایرانیها به رنج بردن خو کرده ایم. اسفناک تر اینکه لذت میبریم که دنیا از رنج بردن ما رنج بکشد. مثال گدای سر کوچه ایم که با عریان کردن زخم بدنش، در رهگذران ایجاد احساس گناه میکنند بلکه قرانی کسب کند. این تعریف علمی سادو- مازوخیسم است. این تاکتیک ها گر چه ممکن است همدردی ایجاد کند اما ملت ایران را به حد طفلی صغیر تنزل میدهد که احتیاج به قیم دارد و نهایتا ما را از یک قیمومیت (ولایت فقیه) به قیمومیت دیگری میراند. لزومی دارد قصه بلدرچین و برزگر را یاد آوری کنم؟
ما حکایت مریض هایی را داریم که در رنج وعذاب پارکینسون هستند. صورتی محو و مسخ و عضلاتی که همواره در مرحله آغازین حرکت در جا میزنند بدون اینکه این لرزش به جابجایی منجر شود. پس گردنی بیدار کننده ای که رضا شاه به ملت خمار ایران زد در این وهله از تاریخ موردی ندارد.
بیمارانی که آلزیمر دارند قادر نیستند بسیاری از تکالیف روزانه را انجام دهند اما اگر یک امر را به چند جز ساده تر بشکنیم از رخوت در می آیند. بجای صفحه سیاه کردن و غیبت کردن پشت سر آخوند به ما راه حل ارائه کنید. به من یاد بدهید چگونه با یک پاسدار یا بسیجی صحبت کنم بدون اینکه مثل خودش رفتار غیر انسانی نشان دهم، رگ گردن قلنبه کنم و فحش خواهر-مادربدهم. به ما یاد بدهید که شاخه گلی به همان بسیجی و پاسدار بدهیم: از یک ایرانی به یک ایرانی؛ نه از هیچ موضع دیگر، نه از موضع یک زن، مرد،مومن، یهودی، بهایی، شاهی، حزب الهی، همجنسگرا، راست یا چپ، کرد، ترک، فارس، و ...و ... و... بلکه فقط از طرف یک ایرانی به ایرانی. اگر جمهوری اسلامی ایرانیان را مقابل همدیگر قرار داده ما باید این تابو را بشکنیم.
لزومی ندارد مانع تحصیل بچه هایمان در دانشگاه آزاد شویم. به من یاد بدهید که مسابقه ورزشی و سینما را تحریم کنم. به من بفهمانید که این کار دل دربان سینما را که محتاج نان شب است نمیشکند چون دیگر دلی نمانده است. مسخ است و مسخ است و مسخ، سنگ است و سنگ است و سنگ. شاید علی دایی و کیا رستمی هم چاره دیگری به فکرشان برسد.
کی فرو پاشیده است؟
trawetsdorWed Oct 24, 2012 11:56 AM PDT
جناب
باقرزاده،