دیشب به خواب دیدم و دانم که خواب بود

daneshjoo
by daneshjoo
17-Dec-2009
 

دیشب به خواب دیدم و دانم که خواب بود

هرکس که خواست صاحب نان و شراب بود.

بیمی به دل نداشت کسی از دگر کسی

ابلیس درد و رنج یقین در عذاب بود

از  حرص و آز،  نشانی نبود هیچ

پول و طلا حکایتی اندر کتاب بود

هرکس گزیده بود بحق  پیشه ای درست

در کار خویش لایق و اهل حساب بود

مزدی نمی گرفت کسی از برای کار

قصدش رفاه مردم و فکرش ثواب بود

هر جا که سر زدم همه آباد بود و شاد

صحرا و دشت پر زگل و آفتاب بود

دل های مردمان همه پرنور و پر امید

هر گوشه گلشنی  ز هزاران کتاب بود

عشق به خلق و علم و رفاه جهانیان

معیار سر فرازی پیر و شباب بود

یک ناله ای ز کس نشنیدم ز روی عجز

ظلمی نبود و خانه ی ظالم خراب بود

افسوس می خورم که چنین نقش روشنی

رویا و خواب بود و سراسر سراب بود


Share/Save/Bookmark

more from daneshjoo
 
Orang Gholikhani

nice poem

by Orang Gholikhani on


turk_gizy

لذت بردم

turk_gizy


لذت بردم.
به امید برآورده شدن آرزوی قشنگت که آرزوی همه آزاد اندیشان هست
**********************************
I couldn`t say :I miss The Freedom!
but I could say : I want Freedom