سخن های روز: ايران در حال عبور از آخونديسم


Share/Save/Bookmark

سخن های روز: ايران در حال عبور از آخونديسم
by David ET
10-Jul-2010
 

جامعه ايران در حال عبور از آخونديسم- اندیشه

آخونديسم يعني وابستگي امور سياسي اجتماعي به مجوز شارعين. صحبت سر يک حرکت راديکال خياباني نيست. آنچه اکنون جامعه آزادي‌خواه ايران به آن نياز دارد عبور از آخونديسم در اذهان و افکار مردم است. ديگر زمان آن رسيده است که حرکت‌هاي اجتماعي را مستقل از مجوز شارعين سازماندهي کرد. جنبش سبز يک نمونه بارز چنين رويکردي بود. اين موضوع وقتي سامان مي گيرد که اخلاق و عرف را شامل شود. لازم است که اخلاق از سلطه دين خارج شود تا شارعين نتوانند خواسته‌هايشان را در قالب دستورات ديني به جامعه بقبولانند. چنين خصوصيتي، به‌جز در چند مقطع کوتاه، از زمان صفويه به بعد بي‌سابقه بوده است. امروز چنين اتفاق نيکي در حال رخ دادن است. طبيعي است که در چنين شرايطي، تمام کساني که منافعشان در گرو تداوم آخونديسم است، از اين موضوع نگران شده و سعي کنند هرطور که مي‌توانند مانع از عبور جامعه از آن شوند.

به نطر مي‌رسد که اين روزها بيش از هرکسي، اصلاح‌طلبان حکومتي نگران پيشروي جامه به اين سمت هستند. براي همين در رويکردي محافظه‌کارانه سعي مي‌کنند با خلق چهره‌اي نو از آخونديسم و انطباق آن با سيستم‌هاي مدرن اجتماعي، تداوم حياتش را با اين جانب‌داري غير مستقيم تضمين کنند. رويکردي که نيم‌نگاهي هم به روزي دارد که اين عبور اتفاق بيفتد و آنها در آن روز هم بي بهره نمانند.

جالب است که در اين ميان، بمب‌هاي خبري و هم‌سويي رسانه‌هاي بزرگ(احتمالا با لابيگري) نتيجه‌اي به سود آزادي خواهي مي‌دهد و بر سرعت عبور از آخونديسم مي‌افزايد. ما با نسلي روبرو هستيم که با وجود دست و پنجه نرم کردن با غول بي‌هويتي،‌ خوب مي‌داند که هرچه خوب است، آخونديسم خوب نيست. ياد حرف زنده ياد کسروي افتادم که مي‌گفت ملت ايران يک حکومت به آخوندها بدهکارند و هرچه زودتر آن را بدهند بهتر است. امروز فرداي آن روز است. ملت ايران حکومتي را که به آخوندها بدهکار بودند به آنها دادند و روز آزادي نزديک است

“کنگره ملی دموکراتیک مردم ایران” - دنیز ایشچی- کار آنلاین

شاید بزرگترین ضرورت تاریخی که در مقابل سازمان ها و شخصیّت های سیاسی خواهان آزادی، مدرنیته و عدالت اجتماعی قرار گرفته است، تشکیل دادن یک نهاد مستقّل برای پيدايش جبهه ای متحّد با پلاتفورم مستقّل، هیأت اجرائی مستقّل و استراتژی مشخّص، شفاّف و مستقّل خود باشد. چنین جبهه ای عوض دنباله روی از  نیمه دموکرات های غیر سکولار، که یک چشم در انتخابات بعدی دارند و یک چشم در حفظ کلّیت الیگارشی ولایی نظامی، بايد تلاش کند تا آنها را بدنبال حرکت استراتژیک خود در راستای استقرار نظام سیاسی مبتنی بر مدرنیته و دموکراسی و حقوق بشر بکشاند. عدم شکل دادن به چنین نهاد سیاسی که بر مبنای اتحّاد فکر و اتحّاد عمل همهء رهروان راه آزادی و مدرنیته مبتنی باشد، منجر به تکرار اشتباهاتی خواهد شد که چندین بار در سه دههء گذشته مرتکب آن شده ایم. یکی از اساسی ترین آن اشتباهاتی که میتوان مرتکب آن شد، امیدوار کردن مردم به رهبری کسانی برای عبور دادن جنبش مردمی به سکولاریسم و مدرنیته می باشد که نه خواهان عوض شدن قانون اساسی هستند، و  نه می خواهند از تعریف سیاسی جمهوری اسلامی ایران یک کلمه هم کم بشود. در شرایطی که مردم بطور غریزی تاکتیک پیشروتری از پیشاهنگان خود می گیرند و به اصطلاح پیشاهنگان سیاسی مردم آنها را به  اتخاّذ تاکتیک هایی دعوت می کنند که خود مردم می دانند چاره درد آنها نخواهد شد، عجیب نیست که شاهد شکست روانی سیاسی جنبش مردمی بشویم.

نقدی دوستانه بر تفسیر تند مصطفی هجری از مواضع تناقض آمیز در جنبش سبز – نادر عصاره – عصر نو

گفتمان موسوی و کروبی، گفتمانی است که هر چند از جامعه متاثر می شود اما، يک عنصر مرکزی و ثابت دارد. آن عنصر مرکزی و ثابت، با تاکید بر اجرای بی تنازل قانون اساسی جمهوری اسلامی و تلفیق دین و دولت مشخص می شود. تا کنون در مواضع موسوی اصلاحات و تغییراتی رخ داده است اما تاکید او بر اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی و تلفیق دین و دولت، بنا به بیانیه آخر او، دست نخورده باقی مانده است. قانون اساسی جمهوری اسلامی غیر دموکراتیک، ضد آزادی، مغایر ساختار مدرن دستگاه دولتی، مبتنی بر تلفیق دین و دولت، توجیه گر ولایت فقیه، و در یک کلام، سندی است که تبعیض را در جامعه رسمی و قانونی کرده است. اصلاح طلبی در جمهوری اسلامی، برای سبک کردن فشار و کاستن از دامنه سرکوب می تواند موثر باشد. لیکن با اجرای این قانون اساسی و اصرار بر تلفیق دین و دولت نمی توان به انتخابات آزاد، آزادی، حقوق شهروندی و حقوق دموکراتیک ملیت ها و زنان و کارگران و کارکنان دست یافت. تاکید موسوی، کروبی و … بر اجرای بی تنازل قانون اساسی و تلفیق دین و دولت و طرح همزمان مطالبات آزادیخواهانه مردم، به مواضع متناقضی می انجامد. این مواضع یکی از بیم ها در باره سرنوشت این جنبش است……نظام مطلوب موسوی و کروبی و … اگر روزی بوجود آيد، نظامی است با این قانون اساسی که در بنیاد ضد دموکراتیک است. نظام ضد دموکراتیکی که متناقض خواهد بود. نظامی که البته با نظام کنونی متکی به باندهای حاکم ولائی – سپاهی، متفاوت خواهد بود. بخشی از نیروهای اپوزیسیون با درک این تفاوت ها و با ندیدن چشم انداز دیگر، راه دنباله روی از موسوی را پیشه و به تشکیل و تقویت وجدان دموکراتیک در درون جامعه بی التفاتی کرده اند.

از سوی دیگر، راه دوم، گرایش دیگری در جامعه وجود دارد با این باور که در این نظام دشمنان دموکراسی حاکم و مانع تحقق آن هستند. گفتمان این گرایش، بر برانداختن این نظام تاکید مطلق می کند و به حاصل برانداختن، برانداختنی که به خودی خود دلیلی ندارد که با جایگزینی دموکراتیک همراه باشد، بهائی نمی دهد. برانداختن نظام، و حذف تمامی نیروهای مربوط به آن، حتی آن نیرویی که به «جنبش سبز» کمک می کند، هدف اصلی این نیرو است. مطلق کردن براندازی و کسب قدرت، با تکیه بر اندیشه حذف رقیب و رقبای سیاسی، خود گفتمانی دموکراتیک نیست و به هرچه منجر شود به دموکراسی نخواهد رسید.

راه حل سوم که بنظر من راه مستقل، مسئول و دموکراتیکی است، این نظام را هم در قانون و هم در اجرا و هم در داوری و قضاوت با دموکراسی ناسازگار می بیند. این گرایش، بنابراین جایگزینی رژیم جمهوری اسلامی را شرط لازم برای دموکراتیک شدن جامعه می داند ولی شرط کافی نمی داند. شرط کافی برای این که این جایگزینی به دموکراسی منجر شود وفاق حول این اصل است که راه زندگی مشترک ما ایرانیان نه در حذف یکی توسط دیگری، بلکه در همزیستی همگی در زیر یک سقف یا در ظرفی می باشد که بر اساس قواعد و نتایج آرای عمومی اداره می شود. این اصل، به مبارزات مدنی و مسالمت آمیز، به تلاش برای استقلال جامعه مدنی از دولت، به کوشش برای تامین فعالیت احزاب و به تلاش برای تامین شرایط انتخابات آزاد، به تغییر جمهوری اسلامی و ابطال قانون اساسی آن، و تدوین و تصویب قانون اساسی جدیدی بر مبنای موازین دموکراتیک و اعلامیه جهانی حقوق بشر رهنمون می شود. تدبیری بايست تا بر اساس خواست مشترک، آماجی ملی را شکل دهد تا نیروهای حاضر در «جنبش سبز» با همه تفاوت هایشان (از مدافعین بقای جمهوری اسلامی تا باورمندان به ضرورت جایگزینی جمهوری اسلامی)، بتوانند مبارزه ضد استبدادی خود را بخوبی انجام دهند و فراتر از این، این مبارزه را به مبارزه ای مشترک و دموکراتیک فرا برویانند. این راهی است دشوار ولی به نظر من تنها راه ممکن برای دموکراسی و یا دست کم تشکیل و تقویت وجدان دموکراتیک در جامعه ماست.

****

سايت کلمه منعکس کنندده ديدگاه رسمي ميرحسين موسوي:  میرحسین موسوی، به عنوان فرزند راستین انقلاب و راهروی اصیل خط امام، نمی تواند و نمی خواهد  داعیه جدایی دین از سیاست داشته باشد

آقای میرحسین موسوی، من سرباز وطنم هستم نه سرباز تشیع، من یک ایرانی ام – مسير سبز

آقای  موسوی در اینجا همه چیز هست به جز هویت ایرانی، انگار ما همه چیزمان از همان تشیع علوی است، چه فرق دارد تشیع صفوی. در اینجا کوشیده اید راه تشیع سرخ را به من نشان دهید، بیش از سی سال پیش آن را به پدرم نشان دادند و من اثرش را دیده ام. مهندس موسوی عزیز، آزموده را آزمودن خطاست، این نیز در قاموس شما شیعیان و مومنان نیز هست، همان که مومن یک بار از دو سوراخ گزیده نمی شود، به چه زبانی بگویم، ما بخت خویش در این شهر آزموده ایم/ بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش.

اقای موسوی اسلام سیاسی میوه اش می شود خمینی، مسیحیت سیاسی هم میوه اش می شود هیتلر. نام این دو را در مکتب ما می گذارند فاشیست. نمی دانم لیبرالیسم چه گناهی کرده از آن فراری هستید و روی به آغوش فاشیسم می برید. آقای موسوی معلم شهید شما در مورد زمانه خود نوشته است و ما نیز چون پیشوای شما، همان اما راحلتان، نمی خواهیم که پدرانمان برای ما تصمیم بگیرند. ای کاش این جدایی نهاد سیاست و دین را به عهده مردم می گذاشتید و سرنوشتش را با رفراندوم مشخص می کردیم نه اینکه با داعیه همراهی جنبش سبز، سر مارا را به پنبه رفاقت ببرید. میلیون ها معترضی که هیچ التزامی به اسلام نداشتند بر پایه وحدت فریاد زدند “الله اکبر” اما شما به این راحتی چتر جنبش را محدود به دفاع از اسلام راستین گل محمدی کردید. من این بار فریاد نخواهم زد مرگ بر اصل ولایت فقیه، تنها خواهم گفت سکولاریسم، همین.

دین رحم و عطوفت شما یعنی سنگسار و رحمش از آنجا شروع می شود که قربانی از گودال خارج شود اما قبل از آن فقط سنگ. امام رحمانی و راحل شما یعنی تناقض در پاریس و جماران، در آنجا سخن از پارلمان، دموکراسی و حق و حقوق کمونیست اما در جماران ولایت فقیه و حفظ اوجب واجبات یعنی همین نظام، این راه سرخ، چه زرد می نماید.

من هنوز هم رد راه وطن گام بر خواهم داشت و نه در راه اسلام، این ایران من است که در چنگ اسلام است نه اسلامی که در چنگ ایران. دیگر طاقت شرم از روی دوستان بهایی و ارمنی و لائیک خود را ندارم.آقای مهندس موسوی بزرگوار چگونه  روح ایرانی را سراسر بی هویت دانسته و تنها وامدار تشیع.مگر آرش, اشکان, کاوه آهنگر، ابومسلم خراسانی و هزاران قهرمان ایرانی دیگر روح تشیع داشتند که اینگونه در راه وطن از جان گذشتند؟  من سرباز وطنم هستم نه سرباز تشیع، من یک ایرانی ام. مگذار من از این همراه جنبش سبز بترسم بگذار باز هم صدایت کنم رفیق سبز.

مهندس موسوی عزیز، با سپاس از توضیح روشن و شفافتان، از این پس راه من به عنوان یک فرد سکولار از راه شما جدا است – اندیشه

سايت کلمه منعکس کنندده ديدگاه رسمي ميرحسين موسوي: میرحسین موسوی، به عنوان فرزند راستین انقلاب و راهروی اصیل خط امام، نمی تواند و نمی خواهد  داعیه جدایی دین از سیاست داشته باشد.  یاد آن روز افتادم که در امیرآباد شعار می دادیم “استقلال آزادی جمهوری ایرنی” و همینطور “یا حسین میر حسین”. من هیچ اعتقادی به حسین نداشتم، اما به تکثرگرایی میرحسین امیدوار بودم. بسیاری در خیابان بودند اما با این مواضع امروز شما مخالف بودند. دلیل این حضور تعریف واژه پلورالیسم است. همه فکر می‌کردند که جایی برای آنها هم هست. به هرحال اگر به نظر شما حماقت کرده‌اند، ندا هم چنین بوده است. زنهار که نامی از او نبرید دیگر! ندا هم در خیابان بود اما اصلا رای نداده بود. .  به یاد دارم که بارها فریاد زدیم که تکلیف این تکثرگرایی را روشن بفرمایید. آخر نمی‌شود که بگوییم تکثر نظرات اما محدود به چارچوب فکری ما! این که تکثر نشد مهندس! به هرحال از شما تقاضا دارم که پلورالیسم را هم آلوده نکنید و به مفهوم اجتماعی آن دقت کنید.

توضیح روشن شما آغازی برای آزادی ایران از بند تسلسل حکومت دینی و آخوندیسم است. آغازی برای رهایی از دگردیسی‌های شوم افرادی چون علی شریعتی برای وارونه نشان دادن چهره دین سیاسی و یا پنهان کردن بعضی از زوایای تاریک و مخوف آن خواهد بود. مهندس موسوی عزیز، متاسفم که شما در این آغاز نیک، آن مرد ازخودگذشته ای که منافعش را فدای میهن کرد نشدید، اما به هرحال نظر شما و عقیده شما محترم است. در هر صورت شما فرد بدنامی نخواهید بود زیرا قائله این فریب را (اگرچه با تاخیر)  بستید. خوشحالم که اجازه ندادید این ابهام و امید واهی آزادی‌خواهان را به دنبال اهدافی مغایر با خواسته‌هایشان بکشاند. آنچه در این میان باید تکلیفش روشن شود، هزینه‌های آدم‌هایی چون من است. جنبش سبز عنوانی فراگیر بوده‌است برای یک حرکت ملی. اما شما اکنون به صراحت آن را یک حرکت جناحی تعریف کردید. آنچه مرا آزار می‌دهد آوردن نام جنبش سبز و ندا در کنار هم است. اگر شما چنین تعریفی از جنبش سبز کردید، پس ندا چه می‌شود؟ جنبش سبز با تعریف شما به ندا تعلق ندارد. و جنبشی که به ندا تعلق دارد با تعریف شما نمی‌خواند. از این روی فکر می‌کنم ندا شهید جنبش آزادی‌خواهی ایران است.

البته این مورد نیز باید در نظر گرفته شود که اگر جنبش سبز را الان در دنیا می‌شناسند حاصل زحمت و رنج مردم در خیابان است نه شال سبز شما. بنابراین گرچه ناعادلانه‌است که شما به همراه اسلام رحمانی سوار بر حاصل دسترنج تمامی اقشار مردم شوید، اما به نظر من جنبش سبز تنها عنوان آزادی خواهی نیست. رنگ سبز نیست چنین است. نمی‌توان این دو عقیده را تحت یک عنوان که موضع رسیم‌اش موضع شما است جمع کرد. من اهل تاویل و تفسیر نیستم که پشت پرده ندیده را اینجا بازگو کنم. در دنیای مدرن ما دوره این حرف‌ها گذشته است. امروز نتیجه‌ای که از هر تصمیم حاصل می‌شود، همچون یک سریال تلویزیونی همه‌گیر در اختیار عموم قرار دارد. و مهم نیست که پشت پرده چه می‌گذرد. مهندس موسوی عزیز، باتوم‌هایی که خوردم نوش جانم. از بابت گلوله‌هایی هم که از بغل گوشم رد شد هیچ پشیمان نیستم. من برای آزادی ایران آمدم و خواهم ماند. شما راه خود را بروید و من نیز راه خود می‌روم. تنها نگرانی من الان آن جوانانی هستند که هنوز دربندند و هدفشان اسلام  سیاسی نبوده‌است. نمی‌دانم با خواندن نامه شما و بند میراث شریعتی چه حالی به آنها دست خواهد داد! اگر حال من این است پس حال آنها باید چه باشد.

من مدعی جنبش سبز هستم – الاهه بقراط  - کیهان لندن

اصلاح‌طلب جمهوری اسلامی کسی نیست که خواهان تغییرات سیاسی در نظام از طریق «اصلاح» است، بلکه کسی است که با اعتقاد به انقلاب اسلامی و «مرحوم امام خمینی» و نظام جمهوری اسلامی، خواهان آن تغییراتی در مناسبات حکومت است که سهمی از قدرت سیاسی و اقتصادی نیز به وی برسد. من مدعی‌ام  جنبش سبز نه در  روز 22 خرداد و با رأی، بلکه در انقلاب فرهنگی پی‌ در پی، در حذف، در حجاب اجباری، در اخراج و بی‌حقوقی کارگران، در سرکوب طبیعی‌ترین نیازهای انسان، در چوبه‌های دار و گلوله‌هایی که بر سینه‌ها نشستند و در سی سال اعتراض مداوم به ویژه دانشجویان و زنان شکل گرفت.

من مدعی‌ام ضرورت اتحاد و یکپارچگی سیاسی (و نه فکری) تنها از لزوم ایستادن در برابر جمهوری اسلامی و قدرت جهنمی سرکوب ناشی نمی‌شود، بلکه بیش از آن، جهت مقابله با تحریم و جنگ است که اهمیت می‌یابد. علت تحریم و جنگ، چیزی جز جمهوری اسلامی و سیاست‌هایش نیست.

من با توضیح اندیشه و زندگی سیاسی خود، دلیل ادعای خویش را بر جنبش سبز، که آنرا یک جنبش آزادی‌خواهانه می‌دانم، توضیح دادم. آیا اصلاح‌طلبانی که مدعی جنبش سبز هستند و اصلاحات‌شان تا کنون به اندازه یک انقلاب کشته و مجروح جسمی و روحی داده است، این توانایی و شهامت را دارند که به جای لاف و گزاف سیاسی و تئوریک به همین سادگی من قلم بردارند و از خودشان بنویسند؟ بنویسند که بودند و چه کردند؟ بنویسند در رژیم شاه چه به عنوان موافق و چه به  عنوان مخالف چه کاره بودند و چه می‌کردند؟ در دوران انقلاب چه کردند؟ پس از انقلاب اسلامی‌شان کجا بودند و در چه مقام و مسئولیتی مشغول خدمت به نظام‌شان بودند؟ چه نقشی در شکل‌گیری این نظام و استحکام آن داشتند؟ در این مقام و آن مقام چه کاری به سود یا زیان مردم انجام دادند؟ چه خدمتی به اعتلای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه کردند؟


Share/Save/Bookmark

more from David ET