اول انسان هستيم، بعد ديندار يا بيدين - انديشه
ارجح دانستن دین بر انسانیت، مانع برقراری سکولاریسم و منجر به قانونگذاری و حکومت دینی میشود. ... دین آموزهها و دستوراتی دارد که عملا منجر به قانونگذاری میشوند. از جمله این دستورات، احکام مربوط به ارث، وجوه واجب شرعی که به مالیات اضافه میشوند، امر به معروف و نهی از منکر (البته این مورد کمی سختگیرانه در این دسته جای میگیرد)، روزه، جهاد و در نگاه فلسفی مفاهیمی چون مهدویت و غیبت و انتظار که کاملا سیاسی بوده و پایبندی جامع به آنها مستلزم قانونگذاری و جهت دهی حکومتی است. موارد بیشتری هستند که همه ما با کمی اندیشیدن میتوانیم چند نمونه بیاوریم. بنابراین در نگاه اول چنین به نظر میرسد که دین یک مانع اساسی سر راه سکولاریسم است و پاسخ پرسش ما یک “آري” قاطع است.....تصور کنید که ما در سرزمینی پهناور به نام ایران که همه به یک اندازه از تمام آن سهم داریم، تصمیم به تشکیل جامعه گرفتهایم. هرکدام از ما عقاید مختلفی دارد. اما بسیاری دیندار هستند.با توجه به اینکه ما یک جامعه غیر همگن داریم، این پرسش اساسی ایجاد میشود که آیا دین به عنوان گزارهای که همه آن را نمیپذیرند و به اصطلاح فراگیر یا عمومی نیست ولی در حال حاضر اکثریت دیندار هستند، باید به همه تحمیل شود؟ اگر پاسخ به این پرسش “نه” باشد، بلافاصله حکومت دینی رد میشود و هرگونه قانونگذاری عمومی بر اساس دین مردود است. چراکه هرگونه قانونگذاری کشوری برای همه جامعه، منجر به رعایت آن از سوی دیگران شده و این بی واسطه یعنی تحمیل آن به کسانی که به باورش ندارند. اما اگر پاسخ به این پرسش که ” آیا نظر اکثریت باید به همه تحمیل شود؟ ” آری باشد، آنگاه حکومت دینی تشکیل خواهد شد...... انسانیت بر دین ارجح است، هیچ اقلیتی مجبور به تحمل نظر اکثریت نیست.
بنابر این برای تشکیل جامعه، اگر و تنها اگر تمام افراد انسانیت را بر دین ارجح بدانند، یعنی اول انسان باشند و بعد دیندار، میشود حکومتی سکولار تشکیل داد که قانونگذاری آن مبتنی بر اشتراکات انسانی بوده و دینداران هم تا جایی که موجب رنجش دیگران و نقض قوانین مبتنی بر انسانیت نشوند، به برگزاری مناسک و اعمال خودبپپردازند. نهادینه شدن این دیدگاه، تنها راهی است که بر اساس آن میتوان یک حکومت سکولار یا لائیک را در جامعهای که اکثریت افراد آن دیندار هستند، برقرار کرد.
البته برخی برای حل مشکل پیادهسازی حکومت سکولار یا لائیک در جامعهای که دینداران در آن زیادند، سعی در تغییر چهره دین و تلطیف آن دارند. یعنی معتقدند که باید دینی را که دستوراتش منجر به تشکیل حکومت دینی میشود، در مرور زمان و با ترفندهایی تبدیل به دینی دیگر کرد که با سکولاریسم سازگار باشد. این مورد چندین ایراد اساسی و خطرناک دارد که پرداختن به آن نیازمند بیان بسترهای مربوط به آن دارد و یک بحث مستقل است. مثلا یکی ازموارد این است که اینگونه دگردیسیها که به شکل هدفمند در دین ایجاد شده است، از آنجایی که هرگز نمی تواند عنصر الوهیت را نفی کند، منجر به تولید تعاریف و توجیهات مبهم میشود که در کوتاه مدت به نظر مفید میآیند اما در بلند مدت تولید معضلات جدید و ناشناختهای میکنند که رفع آنها از موارد کنونی بسیار سخت تر است. تجربه نیز نشان داده است که چنین رفتاری که از سوی افرادی که خود را “روشنفکر دینی!” میدانند سر می زند، همواره موجب ظهور بدعتها و باورهای ناشناختهتر و عجیب تر شده است.
بنابراین، برقراری حکومت سکولار در جامعهای که دین را در آن فراگیر و همگانی بدانیم نشدنی است. اما در عمل چنین جامعهای نداریم. از طرف دیگر برای جوامع غیر همگن برقراری حکومت سکولار بستگی به این مورد دارد که آیا افراد دین را بر انسانیت ارجح می دانند؟ اگر چنین است که سکولاریسم یا لائیسیته منتفی هستند. اگر چنین نیست میتوان بر سر اشتراکات انسانی برای رسیدن به رفاه و آرامش و امنیت بیشتر توافق کرد. چه خوب است که همانطور که هست، باور داشته باشيم که اول انسان هستيم، بعد ديندار يا بيدين
هیچ کس به اندازهء این شاهزادهء «لال» شفاف سخن نگفته است - الاهه بقراط - ژورنالیست
حتما تا کنون متوجه شدید که در ماه های اخیر بسیاری از «ناگفته های» جمهوری اسلامی از زبان دلبستگان نظام که اینک مورد غضب قرار گرفته و نه تنها از دایره قدرت بلکه حتی از حاشیه آن نیز به بیرون پرتاب شده اند، مطرح می شود. یکی نامه می نویسد. یکی گفتگو می کند. یکی در دفاعیه و دیگری در اعترافات، بخش هایی از این ناگفته ها را روی آب می ریزد. بی تردید در ماه های آینده که سرنوشت نظام جمهوری اسلامی دستخوش توفان گسترش یابنده اعتراضات اجتماعی ناشی از بحران های اقتصادی خواهد شد، بیشتر شاهد افشاگری هایی از این دست خواهیم بود. لیکن من نمی دانم، وجدان کسانی که از این ناگفته ها مطلع بودند، چگونه می توانست تاب بیاورد و آنقدر سکوت کند که یا نوبت غل و زنجیر به خودش برسد و یا احساس کند که وضعیت به سویی در حال دگرگونی است که بهتر است از جمله به خاطر عافیت، پرده از این ناگفته ها برداشت. ناگفته هایی که اگرچه جامعه به دلیل موقعیت ناهنجاری که خود اجبارا در آن قرار گرفته، تصویری کلی از همه آنها دارد، لیکن اینک به صورت مشخص و از سوی کسانی که به هر حال خود در این ناهنجاری ها دخیل بوده اند، مطرح می شود تا جایی که کار به ابراز ندامت و پوزش از مردم هم رسیده است. این در حالیست که از همه این ناگفته ها باید استقبال کرد و دیگران را نیز تشویق نمود تا دیر نشده، بر لالمانی سیاسی خود غلبه کرده و آنچه را می دانند و نگفته اند، بگویند. ....«تأخیر» آن اشتباه مکرر تاریخی است که از سوی بازیگران سیاسی تکرار می شود و عجبا که دیگرانی که به میدان می آیند، از آن نمی آموزند.... تاریخ کسانی را که تأخیر می کنند، تنبیه می کند!
این آموزه تاریخی اما تنها خطاب به حاکمان نیست. به مخالفان آنان نیز هست. من در تمام این سالها خسته نشدم از اینکه در کنار جمهوری اسلامی، همواره به تأخیر، تنبلی و کاهلی مخالفان آن نیز بپردازم. مخالفانی که گرد و غبار منافع گروهی و حتی شخصی چنان بر عقاید آنها نشسته است که دید آنان را از تشخیص منافع ملی و سود همگان از جمله در ضرورت یک اتحاد عمل فراگیر، تار و کدر کرده است. هنگامی که سالها پیش از نقشی که رضا پهلوی به عنوان یک شخصیت سیاسی دمکرات می تواند در جنبش آزادی خواهی ایرانیان بازی کند، گفتم و نوشتم، احساسی دوگانه داشتم. از یک سو نوشته ها و سخنان وی بدون هر گونه تناقضی، به آنچنان روشنی و شفافیتی رسیده بود که هیچ انسان مدافع دمکراسی و حقوق بشر نمی توانست با آن مخالفت کند. از سوی دیگر امتیازی بر همه مدعیان سیاست و احزاب و گروه ها و هم چنین معترضان درون جمهوری اسلامی داشت، که اعتماد به وی را بیشتر می ساخت: رضا پهلوی اشتباه هیچ یک از آنان را در زندگی سیاسی خود نداشت. این نکته اما در عین حال نقطه ضعف او نیز به شمار می رفت چرا که هرگز این امکان را نیافته بود تا خود را در عرصه عمل نیز اثبات کند.
جنبش سبز همان گونه که زمینه را برای آزمون حرف و عمل بسیاری از مدعیان فراهم ساخت، امکان سنجش رضا پهلوی را نیز در اختیار مخاطبان وی نهاد. با این جنبش برخی (عمدتا از طیف چپ سنتی و اصلاح طلب ها) که اصرار می ورزند وی باید به خاطر دیکتاتوری پدرش مسئولیت بپذیرد و چه بسا «توبه» کند و از درگاه ملت «پوزش» بخواهد، خیلی زود در برابر یک تناقض قرار گرفتند: چگونه آنها از رضا پهلوی به دلیل عملکرد پدرش پاسخ می خواهند ولی همزمان به پشتیبانی از میرحسین موسوی و مهدی کروبی می پردازند که باید پاسخگوی عملکرد خودشان در زمان زمامداری شان در نظامی باشند که اقداماتش در فرهنگ و عرف جهانی، نامی جز جنایت علیه بشریت ندارد!
در طول سال های گذشته که جنبش آزادی خواهی بر زمینه اعتراضات اجتماعی، به ویژه جنبش دانشجویی و زنان، شکل می گرفت، رضا پهلوی نخستین شخصیت سیاسی بود که از نافرمانی مدنی و از ضرورت اتحاد عمل سخن گفت، و این همه بسی پیش از آن بود که اصلاح طلبان بر کرسی قدرت تکیه زنند و جامعه مدنی را به مدینه النبی و نافرمانی مدنی را به نافرمانی از رقیب و اطاعت از خود کاهش دهند..... در سال های اخیر نیز او بود که نخستین بار موضوع عفو عمومی، آشتی ملی و جلب اطمینان آن گروه از وابستگان و دلبستگان رژیم را از جمله در میان سپاه پاسداران و بسیج عنوان کرد. من به اندیشه مشاوران ایشان (که هیچ کدام را نمی شناسم) کاری ندارم که نوسان فکریشان، از چپ افراطی تا راست افراطی، گاه در برخی اطلاعیه ها به چشم می خورد. لیکن سخنان خود وی کاملا روشن و شفاف است.
رضا پهلوی در مورد شکل نظام نیز همواره به صراحت اعلام کرده است یک نظام پادشاهی پارلمانی را بهترین شکل برای ایران می شمارد، ولی در همین مصاحبه با حسین مُهری و علیرضا میبدی نیز نخستین بار نیست که تکرار می کند با رسیدن به یک جمهوری سکولار و مبتنی بر اصول دمکراسی و حقوق بشر، به نود درصد اهداف و آرزوی خود رسیده است. کدام یک از مدعیان سیاست در درون و بیرون کشور با این شفافیت از اهداف و آرزو و برنامه خود سخن گفته و موضوع را نپیچانده است؟! رضا پهلوی در این مصاحبه، حتی فراتر از این می رود و می گوید: «آن پرسشی را که خمینی در 12 فروردین 58 با مردم مطرح نکرد، باید این بار از مردم پرسید: آیا جمهوری اسلامی را می خواهند یا نه؟» و می افزاید: «من فکر می کنم مردم به آن پاسخ منفی خواهند داد، ولی اگر همین نظام را خواستند، ما چه حرفی داریم بگوییم؟ باید به رأی مردم احترام بگذاریم». من این سخن را به مثابه اعلام تعهد به آرای مردم و نقش آنها در تعیین سرنوشت خویش درک می کنم، حتی اگر تصمیمی اشتباه بگیرند . اهمیت تعهد و احترام به آرای مردم در سخن رضا پهلوی اما در این است که می پذیرد قطعا کسانی وجود دارند که خواهان «جمهوری اسلامی» هستند و باید فکری به حال آنها کرد. تعهدی که در عرضه و بنیه رژیم دینی ایران نبود تا آن دو درصدی را که آن را نمی خواستند، جدی بگیرد. بلکه خیلی ساده آنها را «ضدانقلاب» نامید و به گونه ای خشن و خونین حذف کرد تا شاهد آن باشد که هر چه زمان می گذرد، از آن اکثریت 98 درصدی موجود کاسته و بر آن اقلیت دو درصدی که ظاهرا از میان برداشته شده بود، افزوده می شود.
انتخابات آزاد : استراتژی سیاسی جمهوریخواهان ملی ایران - حسن شریعتمداری- اخبار روز
انقلاب رسانه ای، ماهواره را به جای منبر نشانده و اینترنت غول سانسور را در شیشه کرده است.. نتیجه آنکه تعمیم سیاست زمینه مردمی یک دمکراسی پیشرفته را در جامعه به وجود آورده است. این زمینه دیگر نه با نهادها و اندیشه هایی که دخالت در سیاست را به «امت» و طرفداران ولایت محدود می کند خواناست و نه پذیرای دمکراسی با حذف بخش مهمی از شهروندان است . از این رو از دیدگاه استقرار حاکمیت عامه مردم، حذف هر یک از گرایش ها و جلوگیری از ابراز وجود آزاد آن ها در چهار چوب قوانین دمکراتیک، امروز دیگر به معنای ممانعت از شرکت بخش قابل ملاحظه ای از مردم در امور کشور است. مردم اگر نتوانند آزادانه و به میانجی احزاب و سازمان های سیاسی و صنفی در امور عمومی شرکت کنند ناگزیر به اشکال پنهان و باطنی سیاست روی خواهند آورد و ریا و خشونت جایگزین رقابت آشکار در برخورد به نیازهای جامعه خواهد شد. جامعه ما از این رهگذر زیان های فراوان دیده است و خواهد دید. امروز دیگر آشکار شده است که برپایی نظامی که بر اراده ملت استوار باشد فقط با مشارکت گروه های سیاسی گوناگون و مهم جامعه امکان پذیر است. اما پیش شرط این مشارکت در نظام دمکراسی پلولاریستی که صاحبان همه آراء و عقاید سیاسی گوناگون می بایست از حقوق مساوی برخوردار باشند پذیرش گفتگو و دیالوگ به معنای قبول واقعیت و موجودیت همه نیروهاست. نیروهای دمکرات باید بگویند که واقعیت و موجودیت همه نیروهای سیاسی، اعم از جمهوری خواه، مذهبی و سلطنت طلب را می پذیرند. تحول فرهنگ سیاسی به سوی تحمل افکار و آراء و برنامه هایی جز آنچه ما به آن اعتقاد داریم شرطی است که بدون آن هرگز به هدف های بزرگی چون استقرار نظام دمکراسی مدرن نمی توان رسید. این مهمترین مبنای استراتژی انتخابات آزاد است که در آن هیچ نیروی سیاسی را اعم از موافق و مخالف حکومت کنار نگذارد. خودی و غیرخودی، پاک و نجس نشناسد. سیاستی باشد که بتواند تمامی نیروهای سیاسی را با حفظ برنامههای متمایز همسو کند و فارغ از برنامه های متفاوت و نظامهای سیاسی مختلف، مبارزه برای آزادی فعالیت سیاسی، هدف مشترک همه نیروهایی بشود که حاکمیت صندوق رای را میپذیرند، و حاضرند در یک رقابت دمکراتیک یکدیگر را به چالش بکشند...
Recently by David ET | Comments | Date |
---|---|---|
A must see on US economy | 9 | Aug 10, 2011 |
لولوی سر خرمن آمریکا و اسرائیل | 1 | Jul 31, 2011 |
Need an invitation to join GOOGLE + ? | 3 | Jul 26, 2011 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
لاله عزیز
David ETFri Aug 06, 2010 05:29 PM PDT
موضوع جدائی رهبران و گروههای مذهبی از دولت و سیاست، فرق مهم قانون اساسی پیشنهادی ایران سکولار با بسیاری از جریانهای سکولار مانند سکولاریسم نو (اسماعیل نوری الا)، جبهه ملی، رضا پهلوی و غیره..میباشد.
متاسفانه با وجود تجربه تاریخی ترکیه، الجزیره، غیره و غیره...هنوز بسیاری از سکولارهای متوجه خطر نفوذ گروه و رهبران مذهبی در دولتهای سکولار نیستند و یا آن را دست کم میگیرند.
ماده ۸
نظام ایران سکولار و جدا دین است و بدون دین و ایدئولوژی رسمی . نظام سکولار ایران مستقل از هر نهاد و نفوذ مذهبی خواهد بود و هیچ دین، مذهب، ایدئولوژی یا باور شخصی خاصی را تبلیغ نمی کند. جهت حفظ جذایی دین و دولت، قانون اساسی سکولار ایران هر گونه شرکت گروه های و احزاب مذهبی در تمامی نهادهای محلی، منطقه ای، استانی و ملی دولت را اکیدا ممنوع می کند. این شامل هر کسی که مقام یا رهبری مذهبی دارد، روحانیون و غیره هم می شود. مذهب و گروه های مذهبی آزادی عمل صلح آمیز به مذهب شان را خواهند داشت. افراد درون حکومت می توانند ترجیحات مذهبی شخصی داشته باشند اما نمی توانند هیچگونه قوانین و مقررات دین محور اعمال کنند.
وظیفه حراست جامعه از خطر اسلام
LalehGillaniFri Aug 06, 2010 01:39 PM PDT
بعد از جنگ جهانی دوم، حزب نازی در آلمان غیر قانونی شناخته شد و عضویت و فعالیت در آن حزب منع گردید.
جدائی دین و حکومت قدم اولی است که بایستی در جامعه ایران برداشته شود ولی این قدم به تنهایی کافی نیست. از سرآغاز پیدایش دین اسلام، مسلمین در طمع قدرت، سر کافران را زده و به مال و جان آنان تجاوز کرده اند.
اسلام با سیاست هم خوابه است و جدایی دین و حکومت در قانون اساسی ایران تضمین کافی برای حمایت از دولت سکولار نیست. مسلمانان همواره در پی بدست آوردن "اکثریت" در جامعه میباشند و در دست داشتن این "اکثریت" برای آنان مجوز جنایت میباشد.
جامعه ایران و نسلهای آینده را باید از خطر دخالت اسلام حراست نمود.
Idealism at best...
by No Fear on Thu Aug 05, 2010 08:46 PM PDTA weak arguement in defense of Human laws to replace God laws in Iran. And exactly how are you planning to implement this in a predominantly religious society like Iran ? I mean, on one hand you acknowledge that time is needed to create a culture of understanding within the society and for democratic ideas to take root, but your short term solution to support reza nokhodi ( a foreign expatriate ) to be a leader for this movement is laughable and can harm the democratic movement in Iran.
Don't get me wrong. You touched on a few good points but to dismiss different interpretations of Islam friendly to other ideas, which can get the majority of the votes a lot faster than your ideal humanist society in a distant and uncertain future, is naive and you didn't provide enough reasons on why its such a bad idea.
But you don't even know how to introduce your humanist laws in Iran , either. Oh wait... you do... with Reza shah i suppose ... get a grip, ma boy.
Even if you are looking at a relative political openness to allow different ideas to take shape, you should first support a faction which allows that relative freedom to begin with. This is a tangible and practicable solution with controlable outcome. Its a step by step plan in the right direction and it provides the necessary time for ideas to take root.
Majority is a powerful force and those who control or direct the majority, will form government and subsequently, will rule over Iran. This might not be the ideal form of government, but its the best one so far and one that i feel comfortable being a part of.
The problem with the opposition abroad is that they are crying for more rights for the minorities. Which is a noble cause itself. But you are unable to influence the majority and the direction they are going. At best, you could stand on the side and keep asking for more rights for the minorities. Thats all.
whats wrong with supporting people like the below?
//www.parsine.com/fa/pages/?cid=23721
Just remember, the game is played in Iran and the players are in Iran and the majority also lives in Iran. If you want to have any effect whatsoever, you must be in Iran or atleast vote in our elections.
Like it or not, the majority will form the next government of Iran.
This is realism.
An old west lynching was "rule of majority" - Is it OK? NO!
by MM on Thu Aug 05, 2010 06:50 PM PDTDavid,
You touched on a good point here that has been raised by the new improved Kadivar(s) and some of the supporters of IRI and that is "the rule of the majority".
As the title refers to, lynchings in the old west and 1900's south US were also a form of majority rule, but the concept majority rule does not make lynchings right. We just saw a judge in SF put a temp stop on Gay's marriage ban (a majority vote by CA residents) because she wants to know if the law infringes on the rights of Gays. The purpose of a civil law is to protect the rights of all citizens, as you rightly mentioned above.
Completely discredited with their first round of IRI constitution, the Kadivar(s) are singing the tunes of a "relative" velayat-e faghih. Why? Is Iran a bachcheh yateem needing a guardian?
I also have liked what RP has been saying, but I really would like to see him put his new lectures down as a declaration and sign it.