ای اهل وطن ، کشور ايران به کجا شد
آن کشور_ زیبا به جهان ، زشت چرا شد
تا خشم وغضب بر دل_ این خاک بیفتاد
يك ابر_ سیه ، چیره شد و تیره فضا شد
آزادی و شادی و عدالت ، ز میان رفت
منشور_حقوق_همگان ، کذ ب و کذ ا شد
مردان و زنان_ وطن ، ای ملت_ ايران
آن خانه و گلباغ_ شما ، خاک_ بلا شد
گلبرگ_ تبسم ، نه بَرَد را ه به رخسا ر
بس پیر و جوان ، قا فله ای بهر عزا شد
آ شفته د ل ا يرا نی_ مظلوم ، بپرسد
کی ؟ دوره ی پا یا نی این وضع ، روا شد
قلب_همه ی مردم_آزاده گرفته است
نا باور و درحیرت ازین صبر خدا شد
دکتر منوچهر سعادت نوری
Recently by M. Saadat Noury | Comments | Date |
---|---|---|
برای نسرین ستوده : در زنجیری از سرودهها | 11 | Dec 01, 2012 |
ای دوست : در زنجیر اشاره | 1 | Dec 01, 2012 |
آفریدگار | 7 | Nov 04, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
دیوانه ی خوش فکر و خردمند
M. Saadat NourySat May 28, 2011 05:54 PM PDT
با سپاس ، در پاسخ ، یکی از قصیده ها ی معروف ملک الشعرا ی بهار را پیرامون اوضاع واحوال وطن تقدیم می نماید
در شهربند مهر و وفا دلبری نماند
زیر کلاه عشق و حقیقت سری نماند
صاحبدلی چو نیست، چه سود از وجود دل؟
آیینه گو مباش چو اسکندری نماند
عشق آن چنان گداخت تنم را که بعد مرگ
بر خاک مرقدم کف خاکستری نماند
ای بلبل اسیر! به کنج قفس بساز
اکنون که از برای تو بال و پری نماند
ای باغبان! بسوز که در باغ خرمی
زین خشکسال حادثه برگ تری نماند
برق جفا به باغ حقیقت گلی نهشت
کرم ستم به شاخ فضیلت بری نماند
صیاد ره ببست چنان کز پی نجات
غیر از طریق دام، ره دیگری نماند
آن آتشی که خاک وطن گرم بود از آن
طوری به باد رفت کز آن اخگری نماند
هر در که باز بود، سپهر از جفا ببست
بهر پناه مردم مسکین دری نماند
آداب ملکداری و آیین معدلت
بر باد رفت و ز آن همه جز دفتری نماند
با ناکسان بجوش، که مردانگی فسرد
با جاهلان بساز، که دانشوری نماند
با دستگیری فقرا، منعمی نزیست
در پایمردی ضعفا، سروری نماند
زین تازه دولتان دنی، خواجهای نخاست
وز خانوادههای کهن مهتری نماند
زین ناکسان که مرتبت تازه یافتند
دیگر به هیچ مرتبه جاه و فری نماند
آلوده گشت چشمه به پوز پلید سگ
ای شیر! تشنه میر، که آبشخوری نماند
جز گونههای زرد و لبان سپید رنگ
دیگر به شهر و دهکده، سیم و زری نماند
یاران! قسم به ساغر می، کاندر این بساط
پر ناشده ز خون جگر ساغری نماند
ملک الشعرا ی بهار
یاد ایرج میرزا افتادم
divanehSat May 28, 2011 04:10 PM PDT
با سپاس از دکتر گرامی، این شعر زیبای شما برای وطن، حال و هوای اشعار ایرج میرزا و ملک الشعرا را دارد و بسیار به دل می نشیند.
What patience has my Lord
by M. Saadat Noury on Thu May 26, 2011 06:24 PM PDTDear AI Thank you for your very interesting poems; please in return accept the English Version of the poem composed by Moieni Kermanshahi as translated by Dr H. Vahid Dastjerdi:
God`s Patience
What patience has my Lord!
If I were Him,
The very first moment I heard of men who oppress,
And cruelty creatures do, of slight manliness,
Would I ruin the world of much beauty and ugliness.
What patience has my Lord!
If I were Him,
Beholding hungry hundreds of men in the neighbourhood,
But of joy full a number, deep in their darkening falsehood,
Would I silence roar, selfless, at the brink of cup, which stood!
What patience has my Lord!
If I were Him,
Beholding one group in their nakedness,
Dressed, at the moment are some, but totally careless,
Would I out of cross earth & heaven render motionless!
What patience has my Lord!
If I were Him,
Merely for the sake of homeless, one wandering lover,
Would I insane and roaming, here and there,
Thousands of beloveds make, with mince air.
What patience has my Lord!
Why should I manage His case?
Better for Him to sit and with trouble face,
Behold and watch the misdeed of human race.
If I were Him,
For a moment, how could I possess that might,
To put up justly with holders of darkness and light!
H. Vahid Dastjerdi (2006)
با اجازه ی جناب دکتر
All-IraniansThu May 26, 2011 02:03 PM PDT
شعر زیر حاصل جستجوی شعر "صبر خدا" در اینترنت است که ممکنست برای "دمو" و بعضی دیگر جالب باشد:
عشق یعنی ، دل سپردن در الست
از می_ وصل_ الهی ، مستِ مست
عشق یعنی ، ذکر_ ناموس_ خدا
یا علی گفتن ، به زیر_ دست و پا
عشق یعنی ، جلوه ی صبر خدا
شرم_ ایوب_ نبی ، از مرتضا
عشق بر دلداده ، فرمان میدهد
عاشق جان داده را ، جان میدهد
عشق باعث شدکه دل سامان گرفت
پشت_ درب_ خانه زهرا ، جان گرفت
عشق یعنی ، عشق_ ناب_ فاطمه
بیت الاحزان_ خراب_ فاطمه
از کبودی ، چشم_ تار_ فاطمه
عشق یعنی ، انقلاب_ فاطمه
منسوب به محسن آقاجانی
استقبال از شعر شیرین خانم
All-IraniansThu May 26, 2011 10:21 AM PDT
آمد آن مرد_ عبا دوش ، که تا مهر بورزد
کینه و نفرت او ، موجب این درد و بلا شد
God's Patience in English Poetry
by M. Saadat Noury on Thu May 26, 2011 08:56 AM PDTThe God's Patience (in Persian: Sabr-e Khoda, Bordbaari-e Khoda) is a subject which has attracted the attention of many poets:
In his poetry, the American Physician Hugh Mann, wrote that,
"Time is God's patience. When God runs out of patience, we have run out of time".
David G. Bancroft, another American poet, composed a poem entitled as God's Patience. A part of his poem reads as follows:
I wonder about God's patience wearing thin/ With all that HE sees below HIM/ Beyond all doing right for those in need/ Repenting for their misdeeds/ Holding HIM high in esteem/ Knowing HE is supreme/ It is those HE sees acting falsely in HIS name/ Never accepting any blame/ No matter how bloody or deadly the end/ Resolutely unwilling to make amends/ It is those HE sees under Satan's hold/ Corrupting the innocent young in evil's mold/ Spreading falsehoods so bold,
Causing pain and suffering untold/ I wonder when God's patience will wear thin.
Dear Demo
by M. Saadat Noury on Thu May 26, 2011 08:50 AM PDTبا سپاس ، در پاسخ نوشتاری پیرامون "صبر در قرآن ، روایات و علم اخلاق" تقدیم می شود
//www.aftabir.com/articles/view/religion/moral/c7c1259147179_wait_p1.php/%d8%b5%d8%a8%d8%b1-%d8%af%d8%b1-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%d8%b1%d9%88%d8%a7%db%8c%d8%a7%d8%aa-%d9%88-%d8%b9%d9%84%d9%85-%d8%a7%d8%ae%d9%84%d8%a7%d9%82
چنان حلمی و تمکینی چنان صبر خداوندی
M. Saadat NouryThu May 26, 2011 08:48 AM PDT
همه ی ایرانیان گرامی
با سپاس ، در پاسخ سروده ای از مولوی تقدیم می شود
چنان حلمی و تمکینی چنان صبر خداوندی
که اندر صبر ایوبش نتاند بود یار ای دل
عنان از من چنان برتافت جایی شد که وهم آن جا
به جسم او نیابد راه و نی چشمش غبار ای دل
به درگاه خدا نالم که سایه آفتابی را
به ما آرد که دل را نیست بی او پود و تار ای دل : مولوی
فضل و کرم خدا
DemoThu May 26, 2011 07:31 AM PDT
باید گفت که عجب فضل و کرمی خدا دارد. صبر موهبت و نعمتی است که خدا به بشر اهدا کرده که اکثریت قدر آنرا نداند. با تشکر از سروده زیبای استاد کلمات زیبا و فرحبخش.
"و اگر خدا مردم را به [سزاى] آنچه انجام داده اند مؤاخذه مى كرد هيچ جنبنده اى را بر پشت زمين باقى نمىگذاشت ولى تا مدتى معين مهلتشان مى دهد تا اجلشان فرا رسد خدا به [كار] بندگانش بيناست" (قرآن ۳۵:۴۵)
صبر در زبان قرآن
All-IraniansThu May 26, 2011 07:23 AM PDT
//eslahonline.net/2097
همه ی ایرانیان گرامی
M. Saadat NouryThu May 26, 2011 06:05 AM PDT
با سپاس، در پاسخ، متن سروده ی پیوندی را که عنایت فرموده اید تقدیم می نماید:
عجب صبری خدا دارد
اگر من جاي او بودم .
همان يك لحظه اول، كه اول ظلم را ميديدم از مخلوق بي وجدان
جهان را با همه زيبايي و زشتي، به روي يكدگر، ويرانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
كه در همسايه صدها گرسنه چند بزمي گرم عيش و نوش ميديدم
نخستين نعره مستانه را خاموش آن دم ، بر لب پيمانه ميكردم .
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
كه مي ديدم يكي عريان و لرزان، ديگري پوشيده از صد جامه رنگين
زمين و آسمان را واژگون مستانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
نه طاعت ميپذيرفتم
نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگرها تيز كرده
پاره پاره در كف زاهد نمايان ، سبحه صد دانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
براي خاطر تنها يكي مجنون صحرا گرد بي سامان
هزاران ليلي ناز آفرين را كو به كو، آواره و ديوانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان
سراپاي وجود بي وفا معشوق را، پروانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
بعرش كبريايي، با همه صبر خدايي
تا كه ميديدم عزيز نابجايي، ناز بر يك ناروا گرديده خواري ميفروشد
گردش اين چرخ را وارونه ، بي صبرانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
كه ميديدم مشوش عارف و عامي
ز برق فتنه اين علم عالم سوز مردم كش
بجز انديشه عشق و وفا ، معدوم هر فكري
در اين دنياي پر افسانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد !
چرا من جاي او باشم
همين بهتر كه او خود جاي خود بنشسته و
تاب تماشاي تمام زشتكاريهاي اين مخلوق را دارد
وگرنه من بجاي او چو بودم
يك نفس كي عادلانه سازشي ، با جاهل و فرزانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد ! عجب صبري خدا دارد !
معینی کرمانشاهی
Dear Shireen
by M. Saadat Noury on Thu May 26, 2011 05:55 AM PDTThank you for your thoughtful poem; please accept a short and free translation of the poem on "Sabr-e Khodaa" in return:
The desperate Iranians/ Count every day and night/ When the end of this era/ Will come in the sight: MSN
عجب صبری خدا دارد
All-IraniansThu May 26, 2011 04:18 AM PDT
//www.youtube.com/watch?v=oT19k1wQU7M
دو خط هم از من
ahang1001Thu May 26, 2011 03:53 AM PDT
بسیار زیبا
این دو خط هم ازمن
آمد آن مردعبادوش که تا مهر بورزد
او مهر نورزید و دیدیم که بلا شد
شیرین