شکوفه ها : ازنگاه برخی سرایندگان این زمانه‏


Share/Save/Bookmark

M. Saadat Noury
by M. Saadat Noury
31-Oct-2012
 

اینجا ، ستاره ها همه خاموشند
اینجا ، فرشته ها همه گریانند
اینجا ، شکوفه های گل مریم
بیقدرتر ز خار بیابانند
اینجا ، نشسته بر سر هر راهی
دیو دروغ و ننگ و ریا کاری
در آسمان تیره نمی بینم
نوری ز صبح روشن بیداری ...
با این گروه زاهد ظاهر ساز
دانم که این جدال نه آسانست
شهر من و تو ، طفلک شیرینم
دیریست کاشیانه شیطانست ... : فروغ فرخزاد

تو از کرانه ی خورشید می رسی ای دوست
پیام دوستی ات ، در نگاه روشن توست
بیا به سوی درختان ، نماز بگذاریم
که آرزوی سحرگاهشان ، دمیدن توست
به پاس آمدنت ، نامی از دمیدن رفت
به من بگو ، که دمیدن چگونه آمدنی است
مگر نه اینکه زمین از شکوفه ها خالی است
پس آن چه نام دمیدن گرفت ، دم زدنی است
بیا به ساحل خاموش این کویر فراخ
نگاه کن ، که در اینجا عقابها خوارند
به من بگو ، که چرا بادها نمی جنبند
به من بگو ، که چرا ابرها نمی بارند ؟ نادر نادرپور

آه ، دیگر در این گسیخته باغ
شور افسونگر بهاران نیست
آه ، دیگر در این گداخته دشت
نغمه ی شاد کشتکاران نیست
پر خونین ، به شاخسارم هست
برگ رنگین ، به شاخساران نیست ...
اینکه از دور می شکوفد باز
نیست رویای بالهای سپید
در غبار طلایی خورشید
این هیولا که رفته تا افلاک
چتر وحشت گشوده بر سر خاک
نیست شاخ و گل و شکوفه و برگ
دود و ابر است و خون و آتش و مرگ : فریدون مشیری

کلاغ پیر پرید ، شکست شا خه ی تر
نشست خاطره ها ، بروی شیشه ی در
شبی پریشان بود که عطر غم ها ریخت
ستاره ها یخ زد ، به پلک ها آویخت
درون کوچه ی پرت ، کسی گذر می کرد
نه باد بود و نه برگ ، نه زندگی و نه مرگ
به شهر خاطره ها ، کسی سفر می کرد
درون هشتی خیس ، صدای پایی سوخت
شکوفه زد اندوه ، لبی لبی را دوخت
کسی مرا می خواند ، به شهر تاریکی ... : نصرت رحمانی

ملال خاطرم ، از عقده ی جبین پیداست
شرار سینه ام ، از آه آتشین پیداست
صفای عشق ، درین برکه ی خزانی بین
اگرچه بر رخش از غم ، هزار چین پیداست
فروغ عشق ز من جو ، که همچو چشمه ی صبح
صفای خاطرم ، از پاکی جبین پیداست
من آن شکوفه ی از بوستان جدا شده ام
شب خزان من ، از صبح فرودین پیداست
مرا چو جام شکستی ، به بزم غیر و هنوز
ز چشم مست تو ، آثار قهر و کین پیداست : دکتر شفیعی کدکنی

نگاه من ، هنوز آن بلنددور
آن سپیده ، آن شکوفه زار انفجار نور
کهربای آرزوست
سپیده ای ، که جان آدمی هماره در هوای اوست
به بوی یک نفس ، در آن زلال دم زدن
سزد ، اگر هزار بار بیفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز ، چه فکر می کنی ؟
جهان ، چو آبگینه ی شکسته ای ست
که سرو راست هم در او شکسته می نمایدت
جنان نشسته کوه ، درکمین دره های این غروب تنگ
زمان بی کرانه را ، تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمی ست ، این درنگ درد و رنج
به سان رود که در نشیب دره ، سر به سنگ می زند
رونده باش
امید هیچ معجزی ، ز مرده نیست ، زنده باش : هوشنگ ابتهاج

به کجا چنین شتابان ؟ گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا ، هوس سفر نداری ز غبار این بیابان ؟
همه آرزویم اما ، چه کنم که بسته پایم
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
سفرت به خیر ، اما تو و دوستی خدا را
چو ازین کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران ، برسان سلام ما را : دکتر شفیعی کدکنی

با ما کدام حادثه تکرار می شود ؟
با این همه فساد ، با این همه دروغ
بازی در این میانه نفهمیدن شب است
دیوار کوچکی در پس ِ انگشت هایمان
هر چند دیوار سایه بلند است تا طلوع
فردا تو از کدام پنجره پرواز می کنی
آوازتان ، سرود ِ کدامین شکفتن است ؟
در ساحل ِ نیاز ، با قدرت ِ وجود
آنک تلاطمی که براین موج ِ پر توان
تصویر بودن سیلاب می شود
در ما دمیده صولت مردان ِ راه را
باید شکوفه بود ، بر شاخه های لخت
اینک تمام ریشه در آب است ، در سکوت
اینک تمام ریشه در آب است ، تا طلوع : داریوش لعل ریاحی

دنیای ما ، دنیای گلسرخ بود و عطر شکوفه ها
چشم انداز نسترن و بنفشه بود و اقاقیا
رایحه ی خوش زنانه بود: رایحه ی بهشت_ رویاها
رقص_ نرم_ ماهی بود در یک تنگ_ بلور
و آن تنگ_ بلور ، مظهر_ تمام_ دنیا بود
دنیای ما، ترانه بود و موسیقی و ساز و آواز
بال های گشوده بود بر آهنگ_ پرواز
دنیای ما، انصاف بود و مروت
باور به فضیلت بود و به امانت
اما، چه وحشتناک دنیایی شد این دنیا
همه ، شیون است و مصیبت و نا فرجامی
زلزله، پشت زلزله است و سیل و سونامی
روز و شب، کشتار مردمان است در شمال_آفریقا
نابودی و اعدام است در خاورمیانه
این قتل_ انسانیت است
بمب و ترور است در بازارهای تورنتو
جایی که هر یک از ما، می توانست در آنجا
با دوستان و یا با خانواده، در حال_ قدم زدن باشد
این قتل_ گرد همایی و با یکدیگر بودن است
رگبار_مسلسل است در تماشاخانه ای در کلرادو
جایی که هر یک از ما، می توانست در آنجا
در حال_ تماشای یک صحنه باشد
این قتل_ فرهنگ و هنر است
چه وحشتناک دنیایی شد این دنیا
در دام_ بس ناکسان و نا بکاران
گرفتار_ ظلمت و تاریکی و چه بی شماران
کجاست خورشید عالمتاب ؟

دکتر منوچهر سعادت نوری

مجموعه ی گل غنچه های پندار

About this Blog


Share/Save/Bookmark

more from M. Saadat Noury
 
All-Iranians

و شکوفه گفت

All-Iranians



M. Saadat Noury

Dear Soosan Khanoom

by M. Saadat Noury on

Thank you for the poem; please accept this in return

//ganjoor.net/mahsati/robmah/sh165/


Soosan Khanoom

شكوفه اندوه

Soosan Khanoom



  

شادم كه در شرار تو مي سوزم

شادم كه در خيال تو مي گريم

شادم كه بعد وصل تو باز اينسان

در عشق بي زوال تو مي گريم

 

پنداشتي كه چون ز تو بگسستم

ديگر مرا خيال تو در سر نيست

اما چه گويمت كه جز اين آتش

بر جان من شراره ديگر نيست

 

شب ها چو در كناره نخلستان

كارون ز رنج خود به خروش آيد

فريادهاي حسرت من گوئي

از موج هاي خسته به گوش آيد

 

شب لحظه اي بساحل او بنشين

تا رنج آشكار مرا بيني

شب لحظه اي به سايه خود بنگر

تا روح بي قرار مرا بيني

 

من با لبان سرد نسيم صبح

سر مي كنم ترانه براي تو

من آن ستاره ام كه درخشانم

هر شب در آسمان سراي تو

 

غم نيست گر كشيده حصاري سخت

بين من و تو پيكر صحراها

من آن كبوترم كه به تنهائي

پر مي كشم به پهنه درياها

 

شادم كه همچو شاخه خشكي باز

در شعله هاي قهر تو مي سوزم

گوئي هنوز آن تن تبدارم

كز آفتاب شهر تو مي سوزم

 

در دل چگونه ياد تو مي ميرد

ياد تو ياد عشق نخستين است

ياد تو آن خزان دل انگيزيست

كاو را هزار جلوه رنگين است

 

بگذار زاهدان سيه دامن

رسوا ز كوي و انجمنم خوانند

نام مرا به ننگ بيالايند

اينان كه آفريده شيطانند

 

اما من آن شكوفه اندوهم

كز شاخه هاي ياد تو مي رويم

شب ها ترا بگوشه تنهائي

در ياد آشناي تو مي جويم

 

 

فروغ فرخزاد 


M. Saadat Noury

Shekoofeh-Zaar

by M. Saadat Noury on

And here is a poem that refers to Shekoofeh-Zaar: //iranian.com/main/blog/m-saadat-noury-8 


M. Saadat Noury

Dear AI

by M. Saadat Noury on

Thank you for your musical link; please accept this in return

//www.youtube.com/watch?v=m5OW4P5_B5o


M. Saadat Noury

Dear Demo

by M. Saadat Noury on

Thank you for your musical link; please accept this in return

 //www.youtube.com/watch?v=i5YTl_lysJ4&feature=related


All-Iranians

شکوفه می رقصد از باد بهاری

All-Iranians



Demo

An Eternal Song

by Demo on


M. Saadat Noury

Dear Anglophile

by M. Saadat Noury on

Thank you for your thoughtful quote from Saadi; please accept this in return

چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست
طعم دهانت از شکر ناب خوشترست
 
زنهار از آن تبسم شیرین که می‌کنی
کز خنده ی شکوفه سیراب خوشترست ... : سعدی
//ganjoor.net/saadi/divan/ghazals/sh68/


M. Saadat Noury

Dear AI

by M. Saadat Noury on

Thank you for the poem; please accept this in return

گل و بنفشه چو زلف و رخت به رنگ و به بوی
کجاست ای رخ و زلفت گل و بنفشه من
به جعد آن نکند کاروان دل منزل
به شاخ این نکند شاهباز جان مسکن
بنفشه در بر مویت فکنده سر درجیب
گل از نظاره رویت دریده پیراهن
که عارض تو بود از شکوفه یک خروار
که طره تو بود از بنفشه یک خرمن ... : رهی معیری
//ganjoor.net/rahi/xndghazal/sh1/


anglophile

از نثر فاخر سعدی

anglophile


 

 

فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگسترد و دایه ابر بهاری را
فرموده تا بنات نبات را در مهد زمین بپرورد درختان را به خلعت نوروزی قبای
سبز ورق در بر کرده و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر
نهاده عصاره نالی به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق
گشته

 

دیباچه گلستان


M. Saadat Noury

Dear FN

by M. Saadat Noury on

Thank you for the poem; please accept this in return

ای صبح نودمیده! بناگوش کیستی؟
وی چشمه حیات لب نوش کیستی؟
از جلوهٔ تو سینه چو گل چاک شد مرا
ای خرمن شکوفه! بر و دوش کیستی؟ رهی معیری
//ganjoor.net/rahi/ghazalha2/sh10/


All-Iranians

زاری بر لقاح ِ شکوفه : احمد شاملو

All-Iranians


 

بر کدام جنازه زار می زند این ساز؟
بر کدام مُرده ی پنهان می گرید این ساز ِ بی زمان؟
در کدام غار بر کدام تاریخ
می موید این سیم و زِه، این پنجه ی نادان؟
بگذار برخیزد مردم ِ بی لبخند
بگذار برخیزد!
زاری در باغچه بس تلخ است
زاری بر چشمه صافی
زاری بر لقاح ِ شکوفه بس تلخ است
زاری بر شراع ِ بلند ِ نسیم
زاری بر سپیدار ِ سبزبالا بس تلخ است.
بر برکه ی لاجوردین ِ ماهی و باد چه میکند این مدیحه گوی تباهی؟
مطرب ِ گورخانه به شهر اندر چه می کند
زیر ِ دریچه های بیگناهی؟
بگذار برخیزد مردم ِ بی لبخند
بگذار برخیزد
!

احمد شاملو
۱۸ شهریور ِ ۱۳۷۲

 


Friendly Notes

به شکوفه ، به صبحدم ، به نسیم

Friendly Notes


 

به شکوفه ، به صبحدم ، به نسیم
به بهاری ، که میرسد از راه
چند روز دگر به ساز و سرود
ما ، که دلهایمان زمستان است
ما ، که خورشیدمان نمی خندد
ما ، که باغ و بهارمان پژمرد
ما ، که پای امیدمان فرسود
ما ، که در پیش چشم مان رقصید
این همه دود ، زیر چرخ کبود

فریدون مشیری