دختر همسايه

اخر هفته ها كه ميشه ،دلم بيشتر حال و هواي شمرون رو ميكنه.

دست خودم نيست،سن كه بالا ميره،احساساتيتر ميشم.

به دنبال يك سري عكس ميگشتم كه يك البوم قديمي از كشو افتاد به روي پاي چپم…يك سري فحش جانانه به خودم،به اوني كه اين كشو رو ساخته و كلا به همه نثار كردم.

كنجكاو شدم و مشغول ديدن البوم شدم…تمام عكسها مربوط به قبل از انقلاب بود..احتمالا مادرم اين البوم رو قاطي چيزهاي من گذاشته بوده تا من از خاطرات ايران بودنم عقب نيفتم.

هر عكسي براي خودش يك دنيا خاطره و داستان داره …توي اين فكرا بودم  تا رسيدم  به يك عكس پولارويد قديمي كه قبل از سال هفتاد و چهار-پنج ميلادي رو نشون ميداد.توي عكس فقط من بودم و پگاه.پگاه دختر همسايه دست چپي خونه ما بود.

هر جمعه كه ميشد،با بابام صبح جمعه با شما رو گوش ميكردم و بعدش ميرفتم كوچه براي واليبال بازي يا فوتبال.اون سال از اسمون اتيش ميرسيد به سر شمرونيا،اواسط مرداد بود و داستان واتر گيت،استعفاي نيكسون حرفاي روز بودند.

بچه ها منتظرم بودند…معمولا تا ظهر بازي ميكرديم…سر ظهر بود كه يك استيشن فورد قهوه اي رنگ پيچيد تو كوچه ما و يك ابر كم رنگي از خاك به سر ما نازل شد و تا اومدم خودم رو بكشم كنار ،چشمم به يك دختري افتاد كه روپوش مدرسه تنش بود.اين روپوش رو تن مهناز ،دختر خالم كه به دبستان ژاندارك ميرفت ،ديده بودم.

چشماي من مثل جغد فيكس شده بود به صورتش…موهاش دم اسبي بافته شده بودند.چشماش مثل دو تا مرواريد سياه ميدرخشيدند و توي اين حال و احوال بودم تا مردي از ماشين پياده شد و تازه فهميدم كه همسايه جديد پيدا كرديم.

اين اولين بار بود كه يك احساس عجيبي سر دلم رو قلقلك ميداد…تا به اون زمان،به دخترا كاري نداشتم.از بس شيطون و بازيگوش بودم كه مادرم بهم اتمام حجت كرده بود كه اگر باز موهاي دختر بچه هارو بكشم،ديگه از پول تو جيبي خبري نخواهد بود.

بالكن پشت خونه ما،جلوي اتاقش بود.يواشكي ميرفتم پشت گلدوناي بالكن قايم ميشدم تا بياد توي اتاقش…اون زمونا تنها دلخوشيم اين بود كه قايمكي ببينمش…مثل هر پسر هم سن و سال خودم،اينجوري فكر ميكردم كه يك چيز عجيب و غريبي هست در كار كه باعث ميشه من به طرف اين دختر بچه جذب بشم.

چقدر ساده بودم و غافل از اين كه اون چيز عجيب و غريب اسمش عشق بود و كار من عاشقي.

 گذشت تا ديدم كه پگاه و خانوادش براي مدتي نه خيلي طولاني به اروپا رفتند…وقتي برگشتند ،من ديگه پشت لبم حسابي سبز شده بود و موزيك راك جاي صبح جمعه با شما رو گرفته بود.ولي تنها چيزي كه عوض نشده بود ،عشق من براي دختر همسايه بود.

پگاه كم ميومد به كوچه…ولي من دلم خوش بود كه بالكن خونه روبروي اتاقش بود.ساعتها اونجا ميشستم تا بياد.الكي كتاب دستم ميگرفتم تا كسي گير بهم نده…حتي مادرم خوشحال بود كه همش اونجا هستم و كلي به همه ميگفت اين رو كه:پسرم همش درس ميخونه…ما ميگيم ،زياد نخون…ميرزا قلمدون ميشي،اون ميگه نه…ميخوام دكتر بشم.

اون روزاي طلائي،اون ساعات قشنگ خوشبختي براي من ميگذشتند و برام مهم نبود كه پگاه ميدونه چه احساسي براش دارم يا ندارم ، فقط برام مهم بود ببينمش هر زمان كه ميخوام…هر وقت نميديدمش، تموم روزم غروبي رنگ بود و هر وقت كه اون چشم وابروي قشنگش رو ميديدم، نفس عميقي ميكشيدم و دوباره زنده ميشدم.

دبيرستاني كه شدم ،از خونه كم كم فاصله ميگرفتم و حالا يك عالمه ادعاي بلوغ و بزرگتري ميكردم.هنوز شر بودم و دخترائي كه تو خونه كار ميكردند واسه ما،از من رو ميگرفتند.پگاه هم بزرگ شده بود و شباهت عجيبي به نلي،خواننده معروف داشت.

تنها جائي كه همديگر رو ميتونستيم ببينيم،پارك نياورون بود اون با دوستاش مياومد من هم با نوچه هام.

روز تولدش كه شد،من رو هم دعوت كرد.

براي بار سوم يا چهارم بود كه ريشم رو ميزدم تا زيادتر بشن.طبق مد اونروزا لباس پوشيدم و رفتم به جشن تولدش…براش به سفارش مادرم ،گل خريدم و يك عالمه اودكلن هم به خودم هي ميزدم تا بيشتر توي چشم پگاه بيفتم.

صداي موزيك تا اخرش بلند بود…

مهربونيت قشنگه.همزبونيت قشنگه..

وقتي با من قهر ميكني،پشيمونيت قشنگه..

صداي گروه كر ميومد كه اون زمونا خيلي مد بود.همه يا ميخوردند و يا ميرقصيدن…من براي چيز ديگه ائي اونجا بودم…دلم ميخواست باهاش تنها بشم…دلم ميخواست دستاش رو توي دستام بگيرم و مثل ارتيستهاي ايتاليائي ماچش كنم…

پدرش از همه عكس ميگرفت و پگاه بهش گفت كه از من و با او ،عكس بگيرد.اين تنها لحظه ائي بود كه نزديكش شده بودم.من كلي مرده اون عشوه هاش شده بودم.

قد و بالاي تو رعنا رو بنازم…
تو گل باغ تمنا رو بنازم…

چقدر با اين اهنگ خودش رقصيد و من در حسرت يك لحظه با او بودن…

اون شب و ديگر هيچ شب ديگري نشد كه بهش بگم كه من چقدر خاطر خواش بودم…اونها از اونجا رفتند و من هم ديگه از عشق فراري.

عكس رو ميچسبونم دوباره به البوم و بر ميگردم به حالا …ولي اون ترانه هنوز در گوشم هست…

تو پريزاده…مگر خواب و خيالي.

 

 

 

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!