ای عاشقان بسی کردید ناله و فغان
که شهر ما آن سال شد زیر غم نهان
دگر نبود زشادی ز دوستی هیچ خبر
به جای آن آمد مرگ, دردسر, خطر
چه گلها که پرپر, دستان دوستان بریده از هم شدند
سینه ها پر از ماتم, پاها سنگین, دیدگان نم نم شدند
چه نکته ها که هیچکس دیگر نگفت
چه بی کس آنان که آنگاه در بند شدند
دور هم نشسته اید کنون شما, به جمع تان خوش آمدید
اما امروز با راحتی, چرا ملامت بی کسان می کنید؟
به دارشان می افکنید شما آنان را با انتقادتان
خواهم آن روز که جمعی کنند تحسین آن بی کسان
هر بی کسی دو باره گر در تاریخ آدمی شود
هر نکته ای دوباره در آینده گفته ای شود
درود بر بی کسی که در تاریخ آدمی شود
خنک آن نکته ای که در آینده گفته ای شود