ذره های روشن پنهان به خاک
رو به ماه آورده، روشن بین شده
سر زده از خاوران عاری ز لک
صبحگاهی گشته، رخ سیمین شده
چون غزل در قلب شورانگیز من
منطقی گردیده عقل آجین شده
عشق و عقلی چون در آمیزد به هم
جامه دیگر کرده، دیگر دین شده
گرچه از آشفته حالان بوده ام
از فراق مهر او مسکین شده
سیرت و جان جهان گم کرده و
راستی گم کرده، صورت بین شده
تا که رویت یافتم در آفتاب
در نبردی آمدم فرزین شده
با تمنایی به سویت تاختم
با عصای عشق پولادین شده
کی بجوید پیش تو شیر و عسل
شوکران زندگی شیرین شده
چون تپشهای دل بیدار من
با نواهای دل آهنگین شده
آفتابا؛ رخ نما تا ذره ها
بیکران خطی شوند آذین شده
سوم خرداد ماه 1388
اتاوا