جنگل و روح بیابان

سحر چون پرتو خورشید می بوسد رخ سبز علفها را،

شب هنگامان نوازد چون لب نمناک ژاله صورت تفتیده-صحرا را،

و جام نقره فام بامدادان چون شود آیینه-گردان موج و دریا را،

و آنگه که لب خاموش باد نوحه گر پوشد قبای یک سکوت سرد و پرسشزا به روی قامت جنگل؛

خیالت می دود در دشت افکارم جوان و روشن و سرشار.

و صدها آرزو رانم که شاید سبز گردی در زمین تازه آباد خیالاتم.

 

در این اندیشه ها بودم که برق حادثت، باری، زبانم سوخت.

سینه ام آتشفشان از درد یاران گشت.

بسا افتاده گان دیدم ز شاخ زندگی چیده.

پس آنگه غمگنانه از درون فریاد کردم: “های”؛

رفیقان، نیک بختان، ای سحرجویان که گرم کار عصیانید؛

دلیران: این نبرد رستن و روح بیابان نیست؛

و گلبانگ مسلمانی به روی بامدادان نیست؛

صدای انشقاق است؛ مبحث عشقی فراوان نیست.

 

سی و یکم تیرماه 1388

اتاوا 

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!