چون که گاهی چند از بهمن گذشت
روزگار آبستن آشوب گشت
مهر ایران بیش و کم شد بر کنار
نام خلق و ضد خلق آمد به کار
اندکی پرمدعا گشتند خلق
وانمودند دیگران را ضد خلق
خویش را صاحب هر اختیار
دیگران را لُمپنانی بیشمار
خواندندی خویش را دارای حق
می جویدی گاه و گه این تخم لق
ادعا کردند هستند پیشتاز
دشمن دولت ولی مردم نواز
گفته های نغز و شیرین داشتند
وعده های صبح زرین داشتند
مردمان را تا کنند از هم جدا
از دروج هرگز نمی کردند اِبا
زین نمط رهوار خود را تاختند
با عدو هم نرد عشقی باختند
کعبۀ حاجاتشان بیگانه بود
سنگشان در چشمشان دُردانه بود
مهر ایران را شونیسم خواندند
عشق مردم را پوپولیسم خواندند
هر دوشان در نزد ایشان ناروا
که همی باید شدندی شهروا
چشمهاشان به خارج دوخته
از وطن کم مایگی آموخته
از همه ایران و درس و بررسی
سهمشان خرده زبانی پارسی
که سراپایش پر از دشنام بود
گرچه با نام و اگر بی نام بود
هر چه خود گفتند علم تام بود
هر چه بشنفتند حرف عام بود
داستان ما بدینسان باز شد
که به گنبد شورشی آغاز شد
جنگ ترک و ترکمن گشتی پدید
اتحاد دوش از دلها رمید
جای آن صد کینه بنشست ای دریغ
از نهان آمد برون بس تیر و تیغ
سنی و شیعی به قولی جنگ کرد
مردمی با دولتی شد در نبرد
نام مردم آمدی اندر میان
نام خلق ترکمن برهر زبان
باز مظلوم جهان بُد ترکمن
چون نبودش سهمی از گنج وطن
ترکمانان دشتها را کاشتند
دیگران را از شد آمد داشتند
آن زمینی را که خواندی دشت مهر
روی دیگر را نمود دژ خوی و چهر
دوستیهای کهنه تیره شد
مرزهای قبیله چیره شد
ای شگفتا جنگجویانی بدند
کز نقاطی دورتر می آمدند
هم جوان بودند و خامی جفتشان
خنجری بنهفته اندرمشتشان
تا که سوسیالیسم را بر پا کنند
نیز باید شورشی هر جا کنند
یا به سان جنگ دهقانی چین
یا به سان جبهه ای از هندوچین
از کنار و گوشه ها شورشگری
باید افزودن به سان اخگری
ترکمن صحرا شدی یک دشت خون
از غم آلاله های سرنگون
چند گاهی بعد یک بار دگر
شعلۀ جنگی دگر آورد سر
بعد از آن آرامشی آمد پدید
بعد ازین کآسیب بر میهن رسید
شهروا : سکۀ از رونق افتاده را گویند
بیست و دوم آذرماه 1388
اتاوا