پدرم نقش آفرین من
هر روزی که من از مدرسه میآمدم بعد از مدتی میدیدم که پدرم هم مثل من مشغول کار نقاشی است. وی که در آنموقع یک نایب اول شهربانی بود بعد از اینکه از کار خسته کننده پلیسی به خانه بر میگشت عوض استراحت پابپا ما بچه مدرسه ایها که تکلیف و مشقمان را مینوشتیم به کار نقاشی مشغول بود. او که مردی بسیاری مذهبی و فرزند یک آیت الله بنام میرزا عبدالحسین افجه ای نقاشی بسیار ماهر با آب رنگ بود. رنگهایی که او استفاده میکرد همه آلمانی و درجه یک بودند. گویا در میان زنداینان تعدای آلمانی مهندس و نقاش هم بودند که پدرم به مناسبت اینکه مدیر زندان بود برای آنان رنگ و وسایل کار هم فراهم میکرد.
پدرم البته بیشتر روی کارهای مذهبی کار میکرد و چهره امامان و پیامبران را نقاشی میکرد و گویا از آیت الله های آن زمان هم اجازه دریافت کرده بود که شمایل آنان را برای ترویج اسلام طراحی کند. البته کار نقاشی یک استعداد درونی میخواهدو مثلا اگر به پدرم مختصات یک نفر را میدادید او میتوانست کسی شبیه به او بکشد. روزی من مختصات معلم خود را به او دادم و او چیزی طراحی کرد بسیار شیبه به معلم من.
پلیس میتواند با گرفتن مختصات یک نفر شبیه او را طراحی کند. همانطوریکه یک نویسنده میتواند حتی دورن شخصی را هم به رشته تحریر بکشد یک نقاش هم میتواند کاری نظیر او انجام دهد پدرمن هم با مطالعه کتابها توانسته بود که شکل افرادی که در تاریخ مختصات آنان را خوانده بود ترسیم کند.
پدرم از کودکی به نقاشی علاقه مند بود و بیشتر این کارها را هم زمان کودکی نوجوانی و جوانی کشیده بود. شاید حدود یکصد تابلو زیبا نقاشی کرده بود که متاسفانه بسیاری از آنها در اثر مرگش دست به دست میگردد و گم و گور میشود. باری هنگامیکه اورا میدیدم که روی تابلو هایش خم شده ودارد شکلهای چهره ها را به توانایی ترسیم میکند.
او میگفت که میخواهد تابلوی تاجگذاری رضا شاه را بکشد در حالیکه دور تا دور او سایر پاشاهان مهم ایران قرار دارند. سالها در وقت بیکاری اداری اش به ترسیم و نقاشی این تابلو میپرداخت تا یک روز گفت که پسرم بیا و بیبن که چه کشیده ام به نظر من او بهترین چهره ها را از پادشاهان ایران کشیده بود. نمیدانم تا نظر شما چه باشد.
تابلوهای دیگری که وی کشیده فردوسی و پدر برزگانش مستوفی نوری ها و چهره حضرت محمد در جوانی در زمانی که برای حضرت خدیجه کار میکرد و دوازده امام پنج پیامبر بزرگ یعنی حضرت عیسی موسی نوح ابراهیم و حضرت محمد است. وی بعد ها تابلو هایش را به طریق افست در ایران چاپ کرد و چند تای آنرا هم به آلمان فرستاد تا در آنجا چاپ شود. متاسفانه اصل آن تابلو ها به ایران برنگشت. و نیز بسیاری از تابلوهایش گم و گور شده است. یک تابلوی دیگر او که انوشیروان نام دارد پادشاه ساسانی را ترسیم کرده است که در حال عبور با اسب سفیدی است و همراهمان او هم در رکاب هستند.
برادرم میخواست که همه تابلو های او را به موزه بدهد ولی تا حال اینکار انجام نشده است. بهر کال هر کسی که تابلوهای پدرم را دارد امیدوارم که از آنان محافظت نماید. حدود شاید سی عدد آنها چاپ افست رنگی شده است که کم بیش در تهران وجود دارند. و آن تابلوهایی هم که در آلمان چاپ شده گرچه اصل آن برگردانیده نشده است ولی بقول پدرم باسمه یا چاپ رنگی آن برگردانیده شده.
پدرم خیلی میل داشت که همه تابلوهایش را بچاپ برساند و من برای خاطر…..
در تهران متولد شدم و به معلمی پرداختم پس از تمام کردن دانشگاه تهران در مدرسه ها ی ملی دبیر شدم و چون زبان آلمانی میدانستم توسط استاد خودم آقای مهندس علیزاده به آقای داو مدیر مدرسه آلمانی تهران معرفی شدم و آنان هم پس از مصاحبه مرا برای تدریس انتخاب کردند. متاسفانه بعد از چند سالی آقایان پارتی دار توسط وزارت آموزش و پرورش به آن مدرسه آمدند و مثلا دبیران رسمی ما را که فارغ تحصیل دانشگاه بودیم نه دانشسرای عالی کنار گذاردند و باگرفتن دو حقوق دولتی کامل و ملی کامل مارا که یک حقوق ملی تنها میگرفتیم کنار زدند تا بتوانند فک و فامیل خود را هم به آن مدرسه بیاورند و دو حقوق بگیرند. من بمدرسه انگلیسی رستم آبادیان رفتم و سپس برای تدریس به آلمان رفتم. بعد از بازگشت و انقلاب مدرسه آلمانی تهران منحل شد و بجایش یک مدرسه دیگر بنام مدرسه سفارت آلمان تاسیس شد. من به خدمت دعوت گردیدم و دوباره معلم زبان آلمانی انگلیسی و هنر شدم و نیز در دانشگاه به تدریس زبان آلمانی پرداختم متاسفانه بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی من از دانشگاه اخراج شدم چون به بهترین دوستم کمک مالی کرده بودم و او در عوض تشکر به سوسه آمدن پرداخته بود. من مجبور شدم که به آمریکا بروم و دردبیرستان اوویدو به تدریس زبان آلمان و لاتینی پرداختم و نیز در کالج سمینول کانتی به تدریس عربی و سیاست و زبان آلمان ادامه دادم. من یک مدرسه شبانه روزی در اورلاندو تاسیس کردم برای اینکه دانشجویان در آنجا هم کار کنند کشاورزی مرغ داری و پرورش ماهی و هم زندگی کنند و هم درس بخوانند درسهای امتحان ورودی به دوره فوق لیسانس که به جی آر ای معروف است را هم به دانشجویان خارجی ارایه میدهم. و در بیشتر از هشت هکتار ورزش و فعالیت نمایند. من به دانشجو و همکار و شریک احتیاج دارم. درب خانه من برای همه ایرانیان و دیگران باز است. امیدوارم که روزی خانه ایران و دیگران بشود.