زلزلههای شنبه گذشته در آذربایجان شرقی هزاران کشته و مجروح بر جای گذاشته و دهها هزار نفر (یا بیشتر) را بیخانمان کرده است. با هر مقیاسی، این حادثه یک فاجعه ملی بوده و واکنشی متناسب با آن را میطلبیده است. مردمی که از این خبر آگاه شدند عموما با قربانیان احساس همدردی کردهاند و در سطح جهانی برای کمک به آنان تلاش میکنند و اگر توانستهاند به کمک آنان شتافتهاند. در سطح حکومت، اما، واکنش از نوع دیگری بوده است: بیتفاوتی نسبت به واقعه، سرکوب خبر و کم اهمیت نشان دادن عمق فاجعه، سهلانگاری در کمک و امداد، اعلام زودرس پایان عملیات جستجو و نجات و مانع شدن از کمکهای خارجی (و در نتیجه، کمک به افزایش تلفات به جای تلاش برای کاهش آنها)
سوانح طبیعی در هر کشوری اتفاق میافتد، و بسته به شدت سانحه، موجی جهانی برای کمک به قربانیان ایجاد میکند. در ایران، سانحهای که بیش از هر پدیده طبیعی تلفات وارد میکند زلزله است. در این جا از این مسئله که زلزلهای در حد ۶ و اندی ریشتر معمولا نباید تلفاتی بیش از چند مجروح داشته باشد، ولی چرا همین زلزله در ایران هزاران قربانی از خود بر جا گذاشته است، میگذریم. به هر دلیلی که بوده، این زلزله منطقه وسیعی از کشور ما را تبدیل به مخروبه کرده و علاوه بر تلفات سنگین انسانی دهها هزار نفر را بیخانمان کرده است. این وظیفه اول هر حکومتی است که وقتی چنین واقعهای پیش میآید فورا گروههای امداد و نجات را به منطقه برساند تا شاید زندگانی را از زیر خاک بیرون بکشند و به مجروحان و بازماندگان کمکهای درمانی و حیاتی برسانند. علاوه بر این، حکومت باید با اطلاعرسانی فوری و دقیق شهروندان را در جریان امر بگذارد و کمکهای مردمی و جهانی برای اجرای این وظایف را سازمان دهد.
در مورد اخیر، تشکیلات وسیع رادیو و تلویزیون دولتی تا ساعتها کمترین خبر و گزارشی از زلزله و وضعیت فاجعهبار مردم آن منطقه پخش نکرد. پس از آن هم گزارشها مقطّع و گهگاهی بود و طوری پخش میشد که فاجعه کوچک جلوه کند. از کمکهای امداد و نجات در بسیاری از نقاط تا روز بعد و حتا دیرتر از آن خبری نبود. هیچ یک از مقامات اول کشور این زحمت را به خود ندادند که از محل حادثه دیدن کنند و مرهمی بر درد دل بازماندگان بگذارند. حتا پیامهای همدردی مقامات حکومتی نیز یکی دو روز پس از حادثه صادر شده است. و سر انجام با اعلام «پایان عملیات جستجو و نجات» در آخر روز یکشنبه (یعنی کمتر از ۳۰ ساعت پس از وقوع زلزله) امکان نجات افراد دیگری را که احیانا در زیر آوارها در حال درد کشیدن بودند از بین بردند و عملا آنان را زنده به گور کردند (دست کم یک نفر روز سه شنبه زنده از زیر آوار بیرون آورده شد).
این رفتار حکومت در شرایطی است که به یمن انقلاب اطلاعات و ارتباطات، اخبار و گزارشهای تصویری مربوط به زلزله به رغم سکوت عمدی دستگاه دروغپراکنی حکومت بلافاصله در شبکههای اینترنتی و ماهوارهای در سطح جهان پخش شد و موجی از همدردی و تلاش برای کمک را نه فقط در بین ایرانیان و بلکه در سطح جهان ایجاد کرد. نتیجه این که درست در شرایطی که آقای احمدینژاد سرگرم ارسال پیام تبریک به فلان رهبر یک کشور دور دست بود و از او سخنی در باره زلزله شنیده نمیشد رهبران کشورهای اروپا و آمریکا و دبیر کل سازمان ملل پیام همدردی میفرستادند. و درست هنگامی که امدادگران کشور همسایه آذربایجان یعنی ترکیه با تجهیزات کامل آماده ورود به منطقه و تلاش برای نجات زندگان زیر آوار بودند، حکومت ایران به جای اجازه ورود به آنان، در فاصله کوتاهی پایان این عملیات را اعلام کرد. زلزله آذربایجان یک فاجعه ملی بود، ولی رفتار حکومت ایران در برابر آن را باید یک فاجعه بزرگتر ملی بشمار آورد.
در این که دلیل این رفتار نامسئولانه و ضد ملی حکومت چیست گمانهزنیهای زیادی شده است. درست که این حکومت ضد مردمی، مستبد، خشن، تمامخواه، واپسگرا و خرافاتی است، ولی کمتر کسی میتواند حکومتیان را احمق بداند. در این صورت و صرف نظر از فساد و سوء مدیریت و بیکفایتی مقامات حاکم که از سازمان دادن یک حرکت امداد در شرایط اضطراری عاجز هستند، چرا این مقامات دست کم در حد حرف و تعارف هم که شده از ابراز همدردی به موقع طفره رفتهاند؟ و یا چرا در پخش اخبار و گزارشهای مربوط به زلزله عمدا کوتاهی کردهاند؟ این کارها بر خلاف یک روش معمول همه حاکمان و به خصوص حاکمان مستبد است که در شرایط یک فاجعه ملی سعی میکنند از احساسات و عزای عمومی به نفع خود بهرهبرداری کنند و با ابراز همدردی خود را در غم آنان شریک بدانند. یک پیام تسلیت فوری خامنهای و یا سفر شتابزده احمدینژاد به محل حادثه هزینه سنگینی بر نمیداشت، ولی بازده سیاسی آن برای حکومت مسلما بسیار بالا بود.
بسیاری از ناظران، دلیل اصلی این رفتار حکومت را جوّ سیاسی ایران و سستبنیادی قدرت حاکم میدانند. رژیم جمهوری اسلامی چنان در برابر بحرانهای سیاسی و اقتصادی موجود آسیبپذیر شده که پخش هر گونه خبر نامساعد و منفی را برای خود خطرناک میبیند. حکومت میخواهد به مردم چنین القا کند که اوضاع بر وفق مراد است، همه چیز رو براه است و جایی برای نگرانی وجود ندارد. از این رو، دستگاه دروغپراکنی رژیم سعی دارد کوچکترین خبر بد و مشکلات کشورهای دیگر جهان را بزرگ کند و به رخ بینندگان و شنوندگان خود بکشد و در مقابل خبرهای بد و مشکلات مردم ایران را کلا نادیده بگیرد و یا کوچک جلوه دهد. اگر این دستگاه قرار بود راست بگوید و واقعیت را به مردم نشان بدهد، ولی فقیه حاکم بر این رژیم چگونه میتوانست با وقاحت تمام اعلام کند که ایران تحت حکومت او ۱۰۰ بار از سی سال پیش قویتر است، و یا چگونه او و رییس جمهورش میتوانستند در داوطلبی برای مدیریت جهان با هم مسابقه دهند؟
از این رو است که رژیم سعی میکند خبر زلزله را سرکوب کند و آن را ناچیز جلوه دهد. روزنامههای دروغپرداز رژیم مانند کیهان شریعتمداری و رسالت جایی در صفحه اول خود در روز یکشنبه برای درج خبر زلزله پیدا نمیکنند و دستگاه عظیم رادیو و تلویزیون رژیم تا ساعتها از پخش کمترین خبری در این مورد خودداری میکند. رژیم قبلا به روزنامهها بخشنامه کرده است که خبرهای «بد» مانند گرانی سرسامآور و کمبودها و تجمّعات و تظاهرات مربوط به گرانی و کمبود مرغ را پوشش ندهند. خبر زلزله نیز «بد» است و نباید تا آنجا که ممکن است پخش شود و به گوش مردم برسد. بعد که به توطئه ضد انقلاب خبر همه جا پخش شد و رادیو و تلویزیون و روزنامههای وابسته به رژیم نتوانستند آن را ندیده بگیرند بهتر است آن را کوچک جلوه دهند، تعداد تلفات را بسیار کم اعلام کنند و ظرف کمتر از ۳۰ ساعت بگویند که همه اقدامات لازم برای تجسس و نجات به انجام رسیده و کار تمام شده است.
این مسئله به خصوص در آستانه تشکیل کنفرانس کشورهای نامتعهد در تهران برای رژیم اهمیت زیادی دارد. این گونه کنفرانسها در کشورهای مختلف جهان مرتبا برگزار میشود بدون این که در زندگی عادی مردم آن کشور تغییر فاحشی ایجاد شود. ولی رژیم ایران آن قدر در سطح جهانی منزوی شده که سرمایه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بزرگی را برای برگزاری این کنفرانس هزینه کرده است. از جمله قرار است برای پنج روز تمامی ادارات تهران تعطیل شود و در عین حال مقرر شده که روزنامهها در آن پنج روز کار کنند و اخبار «خوب» کنفرانس را پوشش خبری دهند. تنها یک رژیم پوشالی و از درون پوسیده نیاز میبیند که برای برقراری یک کنفرانس اقتصاد و جریان کار کشور را یک هفته از کار بیندازد و به انتظار خبر «خوب» بنشیند. در این اوضاع، البته که جایی برای خبرهای بدی ماند زلزله و درد و استغاثه دهها هزار زلزله زده آذربایجانی باقی نمیماند و باید این خبر سرکوب شود.
فاجعه مرگبار زلزله آذربایجان از یک سو معلول سوء سیاست حکومت در زمینه مسکن و ساختمان است که یک زلزله ۳/ ۶ ریشتری آنها را در هم میکوبد و هزاران نفر کشته و زخمی میشوند (و این فقط تقصیر دولت احمدینژاد نیست و بلکه میراث مجموعه حکومت اسلامی به شمول دوره حکومت اصلاحطلبان است) و از سوی دیگر محصول کوتاهی و بیتفاوتی و سهلانگاری در کمک و امداد و مانع شدن از ورود به موقع کمکهای خارجی و پایان دادن زودرس عملیات جستجو و نجات است که بسیاری را زنده به گور کرده و هها هزار نفر را در انتظار تأمین نیازهای فوری و حیاتی خود نگه داشته است. رژیمی که تا این حد نسبت به سرنوشت شهروندان خود بیاعتنا است و نیازهای حقیر سیاسی و تبلیغاتی خود را بر نیازهای حیاتی و فوری مردمانش مقدم میشمارد بیش از هر چیز طبل رسوایی خود را در کوی و بام به صدا در آورده و ضعف نهادینه شده خود را به نمایش گذاشته است.
ای گونه سیاستهای تحمیق و دروغپراکنی در دوران پیشا اینترنت و ماهواره (مثلا در دوران جنگ عراق) میتوانست تا حدی برد داشته باشد. ولی اعمال چنین سیاستی در دوران فعلی فقط از مغزهایی بر میخیزد که در مکتب کیهان شریعتمداری پرورش یافتهاند و فارغ از تأثیر این سیاستها بر مردم این کشور در اندیشه تسخیر جهان هستند. فاجعه زلزله آذربایجان بسیار دردناک بود و بسیاری از بازماندگان آن هنوز در انتظار کمکهای اولیه هستند. ولی افتضاح رژیم در واکنش به این حادثه ماسک دروغین آن را برای بخش بزرگتری از جامعه پاره کرده و چهره حقیقی آن را به نمایش گذاشته است. رژیمی که با سیاستهای ماجراجویانه خود کشور ما را در لبه پرتگاه قرار داده است هزینه انزوای سیاسی جهانی خود را از جیب مردم مصیبت دیده آذربایجان میپردازد. ولی این سیاستها نتیجهای جز رسوایی هرچه بیشتر رژیم و انزوای شدیدتر آن نخواهد داشت.
Iran Emrooz