به نام خداوند جان آفرین،حکیم سخن در زبان آفرین
شما دوستان را نمیدانم اما حافظ خوانی و فال حافظ گیری در بین ما و خویشان ما جریان دیگری داشت.
تا زمانیکه مرحوم پدر بزرگم زنده بود،هر چهار شنبه مراسمی گرفتند که در آن شراب میخوردند و سازها میزدند و تا صبح اشعار حضرت لسان الغیب را زمزمه میکردند،گاهی میخندیدند و گاهی گریه ! دیوان ایشان به رسم یابد از طرف خود شاه شهید به پسرش..حضرت مظفر الدین شاه رسیده بود و نسل در نسل این دیوان گشته و حال به حضرت والا تعلق داشت.
قبل از اینکه بزم صورت گیرد،زمانیکه هنوز آفتاب دلیل آفتاب بود،خلق الله میستادند و حضرت مراسم فال گیری را شروع میکرد و این امر را صورت میداد،فالگیری برای زن حامله و کنیز آکله جایز نبود و همینطور بچه ها،افراد مریض احوال و آنان که احساس میشد که به شرع علی پایبند نیستند نیز شانسی برای خبر دار شدن از آینده خود توسط حافظ را نداشتند.
میگفتند که حافظ خوانی کار هر کس نیست،فهم ایشان در عقل و مزاج هر شخص نیست،عام نیست و مال این دنیا نیست ! جایی برای گلایه نبود چرا که علم و دانش حافظ را هر کس نبود ! سواد نبود و رعیت را به کار بزرگان نبود !
هوا که تاریک میشد،گرگ و میش...شب میشد،نوازنده گان شروع به زدن اسباب میکردند و زنان و دیگران آنجا را ترک میکردند که چرا درویش جماعت از حضور نسوان گریزان بود و حرام حضور زن در خانقاه ! خدا رحمت کند مرحوم ملوک خانم را که گویند تنها زنی بود که به خانگاه نواده گان حضرت کامران میرزا پا گذشت و ترانه خواند و از حافظ گفت و رو سپید به بیرون آمد و مردان و دیگر خلق و شاید ربابان و رامشگران آغوش ایشان را با سکه طلا و پول کاغذی انبوه کردند و تمام.
با مرگ حضرت والا..پدر بزرگم..این مراسم به یاد ایشان دیگر برگزار نمیشد و پدرم اعتقادی به خرقهٔ پوشی ،مزار حضرت را با شراب شستن را نداشت،از آن به بعد تنها چند وقت یکبار درویشی ژنده پوش به عمارت میامد و در ازای پول و دیگر اجناس فال میگرفت و هزار کار دیگر هم میکرد !
در مراسمی چون نوروز و شب پاک یلدا و مهرگان،تنها راضی بودیم به رضای خداوند و خان بابا !دوست و آشنا که در این مراسم جمع میشد،تنها دلش میخواست که بخورد و بنوشد و ایضا ساز و طرب و دیگر هیچ !
از وقتی هم که آواره شدیم،دیگر دل شاد نبود و نیست که با حافظ و حافظ خوانی شاد شویم و تنها گر وقتی فراهم شود..از اشعار ایشان در بزمها و ساز زنیها استفاده کنیم و ارج دهیم.
شب یلدا را ارج دهیم،دوست و عزیز را عشق باران کنیم،از غم و غصه رها کنیم.
امشب جای غم و غصه نیست،جای غمبرک و ماتم دوری از عاشق و معشوق نیست.
امشب تنگ دل هم بنشیم،کنار یار و یاور بنشینیم،گل بگیم و گل بشنویم،بوسه دهیم و بوسه گیریم،همدیگر را در آغوش گیریم.
اول حافظ را مقام دهیم و دوم گردویی آورده و از شکستنش...پوکی و پری آن فال گیریم و آینده بینیم.
خوراکی یادتان نرود،میوه و مرکبات و دیگر اقلام و شادی بچهها را یادتان نرود،جشن بدون حضور بچه ها،شاد آور نیست !
آنگاه که مجلس گرم شد،بین خواهر ها و برادر ها،زن و شوهر عشق پاینده شد،بزن و بکوب اصل مجلس باشد،نوا و آهنگ ایرانی هدف بعدی باشد.رقص و شادی،ساغر و ساقی..تنهای مزه بزم شیرین شیرینی باشد و شراب عالی !
تا صبح جشن گیریم و یاد ایران را گرامی.
عزت زیاد...
شراب قرمز..
پاریس،دسامبر برفی ۲۰۱۰
Recently by Red Wine | Comments | Date |
---|---|---|
که خوش میآمد آن بورانی اسفناج | 4 | Dec 04, 2012 |
راهی که بازگشتی نداشت | 6 | Nov 22, 2012 |
ساعتِ آخر یک آزادیخواه | 32 | Nov 10, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
چند توضیح
Red WineTue Dec 21, 2010 10:28 AM PST
سوری جان،خوش آمدی عزیز به کلبه ما...
-در اینجا آکله شاید معنایی خاص نداشته باشد اما دلیل آنکه چه فال برای کنیزکان نمیگرفتند به این خاطر بوده است که در قدیم ندیمان و کنیزکان ایرانی و مسلمان نبودند و یا به زور مسلمان شده بودند و اهل حرام به اینان اعتماد نداشت که غالبا جاسوس بودند و آتش بیار معرکه !
حافظ را آنقدر مهم و پاک میدانستند که شرط و شروط برای آن قائل میشدند،حتی بارها شنیده بودیم که بی وضو دست به دیوان نمیزدند و بچهها و زنان اجازه حمل و خواندن آنرا نداشتند،که البته اینها بیشتر به خاطر سواد و تربیت جامعه آن روز بوده است !
-باید توجه کرد که اگر میخندیدند و یا گریه میکردند بیشتر به این خاطر بوده است که اینان در عالم شراب خوری،حافظ خانی میکردند و هر احساسی که در آن لحظه داشتند،آن احساس را نشان میدادند که ایشان خرقهٔ پوش بودند و صداقت..کردار مردان خدا است !
-دراویش به عمارت ما رفت و آامد زیادی داشتند،هم جور درویشی بود،از آن خرقهٔ پوشانی که ترک دنیا را کرده بودند تا وزیر و شهیر و نویسنده و شاعر و نوازنده !
آن درویش همه کاری میکرد،حجامت میکرد و زالو میانداخت،شکسته بندی میکرد و نظر پزشکی در همه جور مریضی میداد، فال استخوان میگرفت،آینده را در ستاره گان میدید،روزه و نوحه میخواند و دعا و نفرین میکرد،هر جان آب از زیر زمین رد میشد و رعیت چاه میخواست بکند،ایشان را با خبر میکردند.
خدا رحمت کند درویش علی گدا را.
-منظور حاضرت مهمان،جناب بهروز خان این بوده که از مطلب این چاکر خوششان آمده است.خدا ایشان را حفظ کند.
از لطف و توجه شما سپاسگزاریم.
شراب سرخ عزیز
SouriTue Dec 21, 2010 10:03 AM PST
یلدای شما هم خجسته.
از خواندن این بلاگ زیبا، خیلی لذت بردم
چند نکته ولی، برام ابهام ایجاد کرد
میتونی یک کم بیشتر توضیح بدی ؟
مرسی:
- کنیز آکله
چرا آکله؟
اینجا آکله چه معنی میده؟
- گاهی میخندیدند و گاهی گریه
چرا گریه؟ از نا امیدی منظورته؟
- هزار کار دیگر هم میکرد
اون درویش، چه کارهای دیگری میکرد؟ میشه یک کم بیشتر بگی؟
چرا مهمان میگه: زدی توی خال؟
چه خالی؟
اصلا این زدی توی خال چیه که تازگیها مّد شده، همه هئّ تکرار میکنند؟
من که نه از زدن خوشم میاد، نه از خال :)
ولی خوب اگه مهمان میگه، حتما باید چیز خوبی باشه.
موفق باشی، شراب جان.
سال نو قشنگی برای شما و خانواده آرزو میکنم.
The good behavior of the people, warms our heart and make us thankful..... And the bad ones, just make us to recognize and appreciate the good ones!
***
by Mehrban on Tue Dec 21, 2010 09:58 AM PSTمدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت
سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخهای باشد ز لوح خال هندویت
تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت
و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت
من و باد صبا مسکین دو سرگردان بیحاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش بجز خاک سر کویت
...
by Red Wine on Tue Dec 21, 2010 09:38 AM PSTمهربان جان و عزیز...
زیبا فرمودید و ما درسی دوباره از استاد گرفتیم.
دست شما را میفشاریم :) .
...
by Red Wine on Tue Dec 21, 2010 09:37 AM PSTحضرت امیرحسینی جان عزیز و گرامی.
عجب شعر زیبائی نگاشتید،دستتان طلا و عمرتان دراز.
همیشه پاینده باشید.
شب یلدا در شیراز
Red WineTue Dec 21, 2010 09:33 AM PST
داریوش جان،یک شب یلدا بود و یک شب یلدا در شیراز که بزرگ ترها به ما میگفتند که در شهر عشق و احساس..شیراز ، به بهترین نحو شب یلدا را دوستان جشن میگیرند و یادش به خیر.
خدا شما را برای ما حفظ کند و سپاس فراوان از لطف و محبت شما.
Dear Red Wine
by Mehrban on Tue Dec 21, 2010 09:50 AM PSTMy life would be nothing if it were not for the brilliance and strength of character of the people I have had the fortune of coming across.
Among the outstanding examples is my high school literature teacher (a Hafez expert) who gave me a copy of Parviis Natel Khanlari's Ghazal hay Hafiz when I was going abroad.
In it he wrote:
حافظ در تمام عمر جز یکی دو مورد پای از شیراز بیرون ننهاد و حالا همراه ---- خوب و فهییم به انگلستان میرود.
This book and the tribute will forever be one of my most cherished possessions.
Ps. البته "خوب و فهییم" لطف استاد بود.
Thank you Red Wine for this blog.
حضرت والا
ebi amirhosseiniTue Dec 21, 2010 09:30 AM PST
بی لاله رخان روی بصحرا نتوان کرد
بی سرو قدان میل تماشا نتوان کرد
کام دلم آن پسته دهانست ولیکن
زان پسته دهان هیچ تمنا نتوان کرد
گفتم مرو از دیدهٔ موج افکن ما گفت
پیوسته وطن برلب دریا نتوان کرد
چون لاله دل از مهرتوان سوختن اما
اسرار دل سوخته پیدا نتوان کرد
تا در سر زلفش نکنی جان گرامی
پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد
آنها که ندانند ترنج از کف خونین
دانند که انکار زلیخا نتوان کرد
از بسکه خورد خون جگر مردم چشمم
دل در سر آن هندوی لالا نتوان کرد
بی خط تو سر نامهٔ سودا نتوان خواند
بی زلف تو سر در سر سودا نتوان کرد
گیسوی تو گر سرکشد او را چه توان گفت
با هندوی کژ طبع محا کا نتوان کرد
هر لحظه پیامی دهدم دیده که خواجو
بی می طلب آب رخ از ما نتوان کرد
از دست مده جام می و روی دلارام
کارام دل از توبه تقاضا نتوان کرد
Ebi aka Haaji
Happy Yalda Red Wine Jaan
by Darius Kadivar on Tue Dec 21, 2010 09:29 AM PSTLove Your Gif File Too.
Lifting My Glass to You Maestro :
Red Rodney Trumpet - Days Of Wine & Roses
فقط ایران
Red WineTue Dec 21, 2010 09:26 AM PST
ما میبایستی مفتخر باشیم که ایرانی هستیم .همه دنیا به ما حسادت میکنند.
بهروز جان،شب یلدا بر شما و عزیزان شما فرخنده باشد دوست عزیز .
روحی فداک شازده
MehmanTue Dec 21, 2010 09:16 AM PST
باز زدی تو خال!
دستتان درد نکند عزیز که خاطرات شیرین شب یلدا را زنده کردید! قلمتان شیرین تر باد!
بزم های ایرانی چه زیبا است !