چرخ بر پیچش های خیال

رقص شاهرخ مشکین قلم، کارین گونزالس و سحر دهقان حجت در سانفرانسیسکو


Share/Save/Bookmark

چرخ بر پیچش های خیال
by Kusha Saberi
10-Oct-2007
 

یکشنبه 9 سپتامبر گروه رقص نکیسا به رهبری شاهرخ مشکین قلم به سانفرانسیسکو آمد و برنامه رقصی را به همراه کارین گونزالس و سحر دهقان حجت اجرا کرد. پیش از آن آنها برنامه هایی را در تورنتو، در لس آنجلس و ونکوور اجرا کرده بودند و منطقه سانفرانسیسکو آخرین میزبان آنها پیش از بازگشت به پاریس بود.[PHOTOS]

در این برنامه قطعات "سهراب و گردآفرید" با موسیقی کیخسرو پورنظری، "تو را من چشم در راهم" اثر نیما یوشیج با صدای شاملو، "داروک" اثر نیما یوشیج با صدای شجریان، "آیه های زمینی" اثر فروغ فرخزاد با آواز خواهر ماری کی روز، "دوستان شرح پریشانی من گوش کنید" اثر وحشی بافقی با صدای زند وکیل، "دیلمان" با صدای سوسن دیهیم، "فریاد" اثر فریدون مشیری ساخته حسین علیزاده و با صدای شجریان، "آوای مهر" ساخته حسین علیزاده، "شیرعلی مردان" ساخته فرنوش بهزاد و با صدای پروین، "شیرین در خیال" ساخته مجید درخشانی، و "بوی باران" اثر فریدون مشیری با موسیقی حسین یوسف زمانی و صدای شجریان به اجرا درآمدند.

شاهرخ مشکین قلم دیگر به یک صاحب سبک در رقص تبدیل شده است. او با پیچ و تاب های تنیده شده در ضرب های موسیقی، حرکات نرم و چرخش های سماع گونه این قطعات را جان بخشید. کارین گونزالس بیشتر از حرکات فلامینگو و تپ دنس در رقص خود استفاده می کرد. این حرکات به زیبایی با ضرب های موسیقی ایرانی ترکیب شده بودند. او در نقش شیرین در قطعه "شیرین در خیال" حرکات ضربه ای فلامینگو را با چرخش و عشوه های صورت و حرکات چشم و ابرو در رقص ایرانی ترکیب کرد و نشان داد که رقصنده ای با تجربه و توانا است. سحر دهقان حجت نیز در قطعه "آیه های زمینی" کار فرمی زیبایی را ارئه داد.

با این که رقص شاهرخ همه حرکات و چرخش های ظریف و تاثیرگذار همیشگی را داشت اما خود او روی صحنه کمی خسته به نظر می رسید. در بعضی قطعه ها شاهرخ از چرخش های سماع گونه استفاده کرد و گاه به این چرخش ها در دقایقی طولانی ادامه داد. به خصوص در قطعه "فریاد" او در حین چرخش با حرکات سر و گردن حس ماندن در خفقان را اجرا می کرد که با تشویق تماشاگران همراه شد. در بخش دوم نیز سه قطعه شادتر "شیرعلی مردان"، "خیال شیرین" و "بوی بهار" شور و هیجان زیادی به تماشاگران داد.

در پایان برنامه رقصندگان به روی صحنه آمدند و به سوالات حاضرین پاسخ گفتند. شاهرخ درباره تاثیرش از مولانا و رقص سماع گفت: " اگر کار من شما را به یاد مولانا می اندازد معلوم است که روح من با مولانا قرین بوده است. البته آگاهی عموم از رقص سماع محدود به دو دهه گذشته می شود و آن هم چیزی است که از قونیه بیرون رفته. سماع فرم های زیادی دارد و شکل مشخصی ندارد. عرفان و تصوف محدود به دین اسلام نمی شود. مولانا روی اشعار خودش می رقصید اما الان در قونیه روی قرآن می رقصند. این سوء استفاده از دین و از مولانا است. هر فرمی از رقص یک نوع نیاز الهی است و محدود به آیین مشخصی نمی شود."

او درباره زن در رقص گفت: "در دیدگاه من از هنر و رقص جنسیت وجود ندارد. حتی وقتی روی اسطوره سهراب و گردآفرید می رقصیم، پوشش و شمایل آنها شبیه هم است. پرداخت آن هم طوری است که حرکات آنها در حال پوشاندن حرکات دیگری نیست و هر دو می تواند به اندازه هم شدت داشته باشد."

شاهرخ درباره طراحی لباس رقص هایش گفت: " طرح آنها از تجسم من نشات می گیرد و پرداخت آن از مادرم هست. خطاطی های روی لباس هم کار خودم است." در اینجا مجری برنامه خانم هما سرشار اشاره کرد که پدر بزرگ شاهرخ مشکین قلم خطاط بهاءالله بوده و خوشنویسی در خاندان مشکین قلم ارثی است. همچنین او برنامه ای را به نام عمر خیام در لس آنجلس اجرا کرده که خطاطی های صحنه را خود شخصا انجام داده است.

شاهرخ درباره طراحی رقص هایش گفت: "در بینش من در فرهنگ و هنر هیچ دیوار و مرزی وجود ندارد. همه هنرها در فرهنگ ها و کشورهای مختلف به هم الهام داده اند. ما متاسفانه دانشمان محدود به روزگار خودمان است اما وقتی تحقیق می کنیم می بینیم که چقدر پیشینیان ما و پدران ما بیش از ما باز و روشنفکر بوده اند و چقدر ارتباطات بین المللی بوده ند. مثلا وقتی هفت پیکر نظامی گنجوی را می خوانیم حیرت می کنیم که چطور نظامی که هیچ وقت از ده خودش گنجه بیرون نرفته است، درباره هفت اقلیم مطلع بوده است. من دلم می خواهد که پدر فرهنگی من نظامی گنجوی باشد."

او درباره این که چه انگیزه ای او را به سمت رقص کشانده است، گفت: "از بچگی دلم می خواست آن تلخی و غربتی را که در فرهنگ ما حضور دارد، آن که در جامعه خودمان هم غریبه بودیم را بیان کنم. حتی در شعر پیک بهاری که درباره بوی باران و بوی خاک است، در اندرون آن یک پیامی دارد که می گوید باید دیوارهای غم را شکست و فراتر دید. موقعی که به ادبیاتمان می پردازم آن نیاز عاشقانه من است. این نیاز است به بودن در باور من."

کارین گونزالس درباره این که چطور موقع رقص "شیرین در خیال" توانست خود را به شخصیت شیرین نزدیک کند، گفت: "شاهرخ درباره داستان خسرو و شیرین به من توضیح داد. من سعی کردم از شخصیت چند وجهی شیرین در رقص خودم استفاده کنم. حالت زنانه و مردانه او. حالتی که او رویا می بیند و طوری که از یک شخصیت به شخصیت تغییر می کند." او همچنین گفت: "برای من رقص ایرانی یک جور شعر است. وقتی می رقصم شعر را به یاد می آورم."

شاهرخ درباره تاریخ رقص در ایران گفت: "اولا تفاوت عمده بین ما و فرهنگ های دیگر در مورد رقص، نداشتن آثار مکتوب است. اگر یک تمدنی دچار زلزله شود و همه ساکنان آن بمیرند، در صورتی که آثار مکتوبی از آن باقی باشد، هنر آن می تواند دوباره تجلی کند و به وجود آید و ادامه پیدا کند. چنان که مثلا رقص هندی گام به گام تمام حرکات آن مکتوب شده است. ما متاسفانه هیچ اثر مکتوبی از رقص ایران نداریم. هرچند آثاری بوده که اندیشه مستشاران غربی است و براساس چیزی که از رقص ایران در دوران صفویه و قاجاریه دیده اند آن را نگاشته اند. ولی این محدود آثاری که درباره رقص ایران نگاشته شده خرد نگر است و با دیدگاه غربی خود رقص ما را تحقیر کرده اند. مثلا جامه مردان قدیم ایران به صورت کتان هایی بوده که از بالا بسته می شده است. غربی ها این را به صورت دامن دیده اند و از آنها به عنوان مردان دامن پوش نام برده اند چون آگاهی از فرهنگ ما نداشته اند.

می توانیم به مینیاتورهای ایرانی بسنده کنیم و تصور کنیم که این اشکال، رقص ایرانی را بازتاب می دهند. اما آثار مینیاتوری ایران به قدری توهمی و رویاپردازانه است که اصلا برای انسان محال است این نوع حرکاتی که در مینیاتورها نشان داده شده است را تقلید کند. حتی مار هم به سختی می تواند خود را به این شکل بپیچاند.

متاسفانه ممنوع شدن رقص در بعضی دوره ها و نیز حملاتی که به ایران شد مثلا حمله اعراب در دوره ساسانی، باعث شد که تمام منابع مکتوب در این زمینه از میان برود. شاید هم قدرت تصویرسازی ما آنقدر غنی نبوده که بتوانیم تمام حرکات رقص را یک به یک نشان بدهیم.

اما ساختن و دوباره ساختن رقص ایرانی منحصر به رقص فولکلور می شود. رقص فولکلور در ایران مثل بقیه دنیا، نیازهای روزمره هستند. آفریده ذهن روشنفکر و اندیشمند ایرانی نیستند. مثلا رقص کشت، رقص درو و رقص باران. الان کسانی هستند در ایران مثل فرزانه کابلی که روی رقص فولکلور کار می کنند با وجود دشواری های بسیار و موانعی مثل خفقان جمهوری اسلامی. من خیلی مفتخرم از حضور آنان. اما دیدگاه من از رقص دیدگاه فولکلوریک نیست. هرچند که گاهی از فولکلور استفاده می کنم که باعث می شود رقص من شما را غلغلک بدهد. مثلا در رقص شیرعلی مردان از رقص چوب خراسان و لرستان الهام گرفته ام که با چوب توی پای همدیگر می زنند. اما من می خواهم در محدوده رقص فولکلوریک باقی نمانم و از آن فراتر روم.

بازسازی رقص در ایران کاری است بسیار دشوار و بنده هیچ کاره هستم در این راه. مخصوصا که من دوست دارم برقصم و نمی خواهم کتابی در مورد آفرینش رقص در ایران درست کنم. فقط می خواهم کاری که خودم یک ذره بلد هستم را به کفایت انجام دهم که همان رقصیدن است."

سحر دهقان حجت درباره انگیزه اش در رقص و کسانی که از آنها تاثیر گرفته است گفت: "رقصیدن برای من مثل خانه است. رقص به من می گوید که چه کسی هستم. همه هنرمندان از جمله شاهرخ و کارین روی من تاثیر گذاشته اند. رقص برای من یک بیان درونی و شریک شدن آن با دیگران است. همه هنرمندان همین کار را می کنند و عشق خود را دنبال می کنند."

شاهرخ درباره این که از چه چیزی بیشترین الهام را گرفته است گفت: "روزمرگی بیشترین الهام را به من داده است. از بچگی حرکات زنان را با شگفتی دنبال می کردم. حرکات آرام و با طمانینه ای که در رفتارهای بسیار ساده روزمره داشتند. خرامان رفتنشان و پیچ و خم هایی که داشتند را همیشه زیر نظر داشتم و دوست داشتم از آنها استفاده کنم. کم کم که بزرگتر شدم به اشیا و حیوان جذب شدم. به خصوص حشرات من را خیلی تحت تاثیر گذاشتند. اگر نحوه کمین گرفتن یک شیر را برای گرفتن شکار در نظر بگیریم، این که چطور عضلاتش را تحت کنترل می گیرد و تمرکزی که دارد، خیلی زیبا است. گاهی بارها و بارها یک تصویر را برگردانده ام و به حرکات آن دقت کرده ام. شعر داروک درباره یک قورباغه است. آنجایی که نیما یوشیج فریاد می زند نیازش شنیدن صدای قورباغه است. نیما یوشیج عادت به نیوشیدن داشته است. چیزی که در فرهنگ ما خیلی کم است. من سعی می کنم صدای پرنده ها را بشنوم و حرکات وحوش و حیوانات و حشرات را ببینم و آنها را در رقص خودم بازتاب بدهم."

او درباره قطعه "فریاد" گفت: "اولین بار که این قطعه را شنیدم کنسرت شجریان بود با حسین علیزاده و کیهان کلهر. همه سالن منقلب بودند و من هم یکی از اجزای مردمی بودم که در سالن بودند. همان لحظه تصمیم گرفتم که روی این برقصم چون به قدری این شعر در اندرون من پیچید که باعث شد بروم و شعر فریدون مشیری را که قبلا خوانده بودم دوباره بخوانم و بفهمم. فکر می کنم که یکی از وظایف هنر این است که راه دوباره خواندن و دوباره شنیدن و دوباره دیدن را نشان بدهد."


Share/Save/Bookmark