دی شب خواب دیدم در خیابان انقلاب هستم و دارم سوار اتوبوس مسیر آزادی می شوم .در اتوبوس همه ی زن ها و مردها سر نداشتند ولی صدایشان در اتوبوس پیچیده بود. کف اتوبوس پر از خون بود ولی مردم با شادی از عشق و زندگی حرف می زدند.
عکس های پاره ی خامنه ای و خمینی در کف اتوبوس بود .آمریکا تهران را بمباران کرده بود و پاسداران و نیروهای نظامی در خیابان ها ایستاده بودند و دست هایشان را به علامت تسلیم بالا برده بودند .مرده های بهشت زهرا در خیابان ها رژه می رفتند .کشته شده گان جنگ هشت ساله داشتند باند های زخمی هایشان را باز می کردند . فرمانده های گردان های شهادت داشتند با آب های تانکر های مسقر در خیابان وضو می گرفتند .
خیلی ها داشتند نماز می خواندند.زن بغل دستی ام روسری را در دستانش داشت می پیچید و می گفت آقا تا میدان آزادی خیلی راه مونده .به دست هایش نگاه کردم و روسریش را از پنجره به بیرون انداختم و گفتم تا چند دقیقه دیگر می رسیم خانم ! راننده ترانه ی شادی را گذاشته بود و خیلی ها داشتند می رقصیدند .
سربازان امریکایی داشتند در خیابان جیجون عده ای را تیر باران می کردند .سربازان انگلیسی و اسرائیلی آن طرف تر داشتند مسجدی را آتش می زدند .دسته های مردم در میدان آزادی جمع شده بودند و خیل عطیمی از روحانی های ریش دار را دار می زدند.از هر تیر چراغ برقی مردی را آویزان کرده بودند .موش ها و گربه ها در کوچه ها ول بودند و کسی کاری بهشان نداشت .خون همه جا را پر کرده بود .
به همراه زن بی سر و بی روسری از اتوبوس پیاده شدم .احساس بی وزنی داشتم در هوا بوی انتقام پیچیده بود .زن همراهم موتور بزرگی را از گوشه خیابان برداشت با هم سوار شدیم .از اتوبان چمران گذاشتیم .به زندان اوین رسیدیم .در بزرگش باز بود و زندانی ها با پتو و وسایل شان داشتند بیرون می آمدند .هیچکدام صورت نداشتند ولی با صدای بلند آواز می خواندند .همه ی زاندانبان ها کشته شده بودند.عکس های لاجوردی را گلوله باران کرده بودند .بند دویست و نه از هم پاشیده شده بود .پرچم ایران را پائین کشیده بودند .سربازان ارتش آزادی بخش گیوتین ها را داشتند تیز می کردند و حمام خون داشت راهش را باز می کرد .دوباره خون و خون پاشی .
با زن همراهم به اوین درکه رفتیم .به کافه ی کنار کوه که رسیدیم همه جا آرام بود.سفارش چایی دادیم .گل های کافه با طروات بودند و زن کافه چی صورت داشت و دائما می خندید.دست زن همراهم را به دستم گرفتم.گرم بود .پاهایم را در جوی کنار کافه گذاشتم .همه ی لباس هایم را در آوردم و با زن همراهم در هم آمیختم .زن کافه چی برایمان ملافه ی سفید آورد .سرم را به زیر ملافه بردم همه جا سفید بود .
Recently by hadi khojinian | Comments | Date |
---|---|---|
ابرهای حامله از باران | 4 | Jul 28, 2012 |
مادام بوواری | - | Jul 07, 2012 |
دیوارهای روبرو | 6 | Jun 26, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
I dream of inserting large and long objects ...
by Kaleh Pacheh (not verified) on Fri Sep 14, 2007 06:20 PM PDTinto mullahs' asses... and then pull them out and stick them in the commies' mouths....
I know, it's a dirty job but somebody has to do it!?!
Dream?
by khashmgin1 on Fri Sep 14, 2007 06:49 PM PDTI don't dream of seeing mullahs being hung. I dream of hanging them with my own hands.
khashmgin
Shame on you. You are a
by noname (not verified) on Thu Sep 13, 2007 10:50 AM PDTShame on you. You are a disgrace to all Iranian.
Writer in need of Shock Theraphy!
by Anonymous on Wed Sep 12, 2007 07:46 PM PDTAnyone who can even dream about having sex with a faceless woman while the entire Iranian population is being slaughtered needs theraphy.
Nice Dream!
by Anonymous on Wed Sep 12, 2007 01:45 PM PDTi liked the part AKHONDS BAR TIR CHERAGH BARG!
oh boy that's what they deserve. yes lord yessssss
I pray for the day of
by Anonymous on Wed Sep 12, 2007 01:25 PM PDTI pray for the day of Iranian liberalation by American military. Please America, please... America knows how bozdel we are. even 1000 years from now, there would still be akhoonds killing people if america does not intervene
well, I just didn't get the
by Anonymous on Wed Sep 12, 2007 11:10 AM PDTwell, I just didn't get the closing paragraph when you made love with that etherical creature you grasped in the bus. besides this, what you depicted is gonna be a reality if the country goes under US-led attack, heavens forbbiden.
Well, I did not
by Anonymous on Wed Sep 12, 2007 10:49 AM PDTWell, I did not particularly like this piece either but What is wrong with you readers?
Is it a crime to dream and write about it? Does the writer, by writing about it, open the way for the Americans to invade Iran? I think the answer should be No and No.
So, go a bit easy and do not try to paint this guy as the enemy of your beloved Iran and its people for he is not the enemy.
Dream ?
by Anonymous on Wed Sep 12, 2007 05:56 AM PDTجواب به سردار خط پنج:
رویای تمام وطن فروشان حمله آمریکا به ایران است. شما که آرزوهایتان را در قطعه نه چندان ادبی به مثابه خوابی بیان می کنید، نفت به آتش خیانت می زنید. در کدام صفحه و نقطه تاریخ دیده اید که نیروی اشغالگر جایگاه مردمی داشته باشد؟. شما آقا سردار میر پنج نیستید که با رویاهای آنچنانی نوید آزادی فردای ایران باشید. شما سردار خط پنج هستید. شماری از شماها همیشه در انتهای رویای نیمروزی تان آرزوی زیر لحاف رفتن دارید.لطفی برای جامعه ادبیاتی ایران بکنید و دیگر چیزی ننویسید. یا لا اقل برای ایران اینگونه خواب نبینید. مادرم همیشه می گفت: خواب آدم بزدل وارونه است.
more non sense
by Anonymous on Wed Sep 12, 2007 05:02 AM PDTHere is another example of someone who wants to show their writing skill. Why not write about sports or weather? Iswear you will make more sense.
I hope you don't live in the U.S. because if you do then you need to do what all the people who criticize this country need to do: go back home.
جوابیه
hadi khojinianWed Sep 12, 2007 12:43 AM PDT
سلام دوست من
کامنت ات را خواندم.بزار یه چیز بگم.در نوشته ام رویا نوشته ام نه هذیان.خیلی فرق است بین خواب و واقعیت های روزانه و شبانه .در خوابم نوشته ام سربازان آزادی آمده اند .ولی واقعا فکر می کنی که من آرزوی آمدن سربازان اجنبی را دارم .یعنی جنایات این ها را در سراسر دنیا ندیده ام .این قدر بی هوش هستم که چشمانم را بسته ام و دلم می خواد این ها بیایند و کشورمان را آزاد بکنند .نه اشتباه می کنی .فقط به یاد داشته باش هر کسی داستان خودش را می نویسد .
You wouldn't wish you were there if it happened!
by Anonymous on Tue Sep 11, 2007 11:02 PM PDTDo you think American and British are going to free Iranian? What an idiot! After all these years we haven't learned our lesson yet. Still think that countries that care nothing about the lives of the people in countries like ours are going to come and save us. No silly. They just come to GET OUR OIL! Your dream made me sick. Take some more pills and get lost in your dreams for EVER.
nice drams
by hajiagha on Tue Sep 11, 2007 07:42 PM PDTand women and children shot and murdered by US army or others, home and school in fire and blood all over the city, people are worry about own life and a American soldier going to rape an Iranian girls.....this is a reality of war I be in war you a stupid man get life ..you live in safe place and wish bad to Iranian and your family
khak bar sarat
Good Work
by Aladin on Tue Sep 11, 2007 02:13 PM PDTYour work has a lot more weight than a long article.
Reflection of our times
by Jahanshah Javid on Tue Sep 11, 2007 09:32 AM PDTExcellent piece of imagery in this time of war, chaos and oppression.
No heavy late dinners and stay off drugs!
by farrad02 on Tue Sep 11, 2007 09:10 AM PDTAlthough I like the basic premise you convey! I suggest that you don't eat so heavily and so late at night. Also, don't mix a heavy, greesey dinner with drugs. It can fuck with your head as it obviously has. Be careful!
But joking aside, I like this piece. Good work!