بوی بهار آورد باد

توصیف بهار در سبکهای گونه گون شعر پارسی


Share/Save/Bookmark

بوی بهار آورد باد
by Mahvash Shahegh
20-Mar-2008
 

بهار، زمان نو شدن و زندگی از سر گرفتن طبیعت ، آغاز روئیدن و بیرون آمدن گل و گیاه از شکم خاک تیره و تار و رنگارنگ شدن باغ و بوستان پس از یک دورۀ سردی و بی رنگی ، همیشه یکی از مضامین مورد علاقۀ شاعران ایرانی بوده است. منتهی در هر دوره ای و در هر سبکی ، شاعران طبیعت را به صورتهای گو نه گون منطبق با شرایط زمان و مکان دیده، توصیف کرده اند. و از گرد آمدن همین گونه گونی هاست که سبکهای مختلف ادبی بوجود آمده است. سبکهای ادبی و شعری را در شعرو ادب پارسی انواعی است : خراسانی (ترکست انی) ، عراقی، هندی و شعر نو.

هریک از این سبکها خصوصیاتی دارند که بشرح مختصری در بارۀ آن بسنده شده ، نمونه هائی از آن آورده
میشود. در این مورد سعی شده است تا جا ئی که ممکن باشد مقایسه ای بین سبکهای شعر پارسی و مکتب های ادبی /هنری مغرب زمین و شباهتهای بین آنها نیزانجام گیرد.

------------------
وصف بهار در سبک خراسانی
------------------
یکی از ویژگیهای سبک خراسانی ، ساده، محسوس و عینی بودن توصیف طبیعت است. به عبارت دیگر، شاعر ، طبیعت را چنان که در عالم خارج دیده می شود ، بیان می کند و آن را به امور درونی ، ذهنی بطوری که بعد ها در سبک عراقی خواهیم دید، مرتبط نمی کند. در بیان مکتب رئالیسم و واقع گرائی هم گفته می شود که هنرمند بر آنست که موضوع مورد نظر را همان گونه که در زندگی روزانه وجود دارد یعنی بدون هیچ آرایشی و هیچ تعبیر و تفسیری بنمایاند. به عبارت دیگر، واقعیّت گرائی، ریشه در واقعیّت عینی دا رد و دخالت نظرهای شخصی و تبعیضی را در آن مجالی نیست. واقع گرائی با مبالغه و احساس گرائی (رُمانتیسم) هم به چالش بر می خیزد و دقّت در بیان واقعیّت نیز از هدفهای بسیاری از هنر مندان واقعیّت گراست.

اینک به شعری در وصف بهار از رودکی سمرقندی (قرن ۴هجری-۱۰میلادی) که در سبک خراسانی سروده شده و حاوی همان خصوصیّاتی است که در بارۀ مکتب رئالیسم گفته شد ، توجّه می کنیم.

------------------
رودکی سمرقندی
------------------
آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب

با صد هزار نزهت و آرایش عجیب

خورشید را ز ابر دمد روی گاه‌گاه

چونان حصاریی، که گذر دارد از رقیب

یک چند روزگار جهان دردمند بود

به شد، که یافت بوی سمن باد را طبیب

باران مشکبوی ببارید نو به نو

وز برگ بر کشید یکی حله‌ی قصیب

کنجی که برف پیش همی داشت گل گرفت

هر جو یکی که خشک همی بود شد رطیب

تندر میان دشت همی باد بردمد

برق از میان ابر همی برکشد قضیب

لاله میان کشت بخندد همی ز دور

چون پنجه‌ی عروس به حنا شده خضیب

اکنون خورید باده و اکنون زیید شاد

کاکنون برد نصیب حبیب از بر حبیب

ساقی گزین باده و می خور به بانگ زیر

کز کشت سار نالد و از باغ عندلیب

هر چند نوبهار جهانست به چشم خوب

دیدار خواجه خوب تر، آن مهتر حسیب

همان طور که در این قصیده دیده می شود ، شاعر طبیعت را چنان که در عالم واقع وجود دارد بیان و نگار گری می کند. بهار را با روی خرّم و بوی خوش می بیند ، باران مشکبوی است ، لاله در میان کشتزار بکار خندیدن است و به پنجه های عروسی می ماند که آنها را با حنا رنگ کرده باشند، بلبل بر سر شاخ بید به خُنیا گری مشغول است و سار هم از سر درخت سرو او را همرهی می کند. بلبل نه تنها خود شاد و غزل خوان است بلکه همه را هم به جشن و سرور ؛ باده خواری و شاد زیستن دعوت می کند. شعر در مجموع بیانگر شادی و زیبائی طبیعت است و از همه هم می خواهد که باده خورند و شاد ز&#17 40;ند و با طبیعت همگام و همراه شوند. شعری پُر از شادی و زیبائی.

------------------
از فرّخی سیستانی
------------------
چون پرند نیلگون بر روی پوشد مرغزار

پرنیان هفترنگ اندر سر آرد کوهسار

خاک را چون ناف آهو مشک زاید بیقیاس

بید را چون پر طوطی برگ روید بیشمار

دوش وقت نیمشب بوی بهار آورد باد

حبذا باد شمال و خرما بوی بهار

باد گویی مشک سوده دارد اندر آستین

باغ گویی لعبتان ساده دارد در کنار

ارغوان لعل بدخشی دارد اندر مرسله

نسترن لؤلؤی لالا دارد اندر گوشوار

تا برآمد جامهای سرخ مل بر شاخ گل

پنجه‌های دست مردم سر فرو کرد از چنار

باغ بوقلمون لباس و راغ بوقلمون نمای

آب مروارید رنگ و ابر مروارید بار

راست پنداری که خلعتهای رنگین یافتند

باغهای پرنگار از داغگاه شهریار

داغگاه شهریار اکنون چنان خرم بود

کاندرو از نیکویی حیران بماند روزگار

در این شعر هم فرّخی سیستانی (قرن ۴هجری -۱۰میلادی) چونان رودکی ، کوهسار را می بیند که دیبائی هفت رنگ بر تن کرده ، درخت بید را می بیند که برگهای تازه اش به زیبائی پرهای طوطی است، باد، بوی خوش و باغ، دلبران زیبا در کنار دارد، آب برنگ مروارید است و ابر از دیده مروارید بار.

اثر این همه خوبی و زیبائی به داغگاه شهریار هم راه یافته و داغگاه شهریار را چنان خرّم کرده که روزگار از دیدن آنهمه زیبائی به تعجّب سر انگشت گزان شده است.

شعری سراسر زیبائی ، شادی و خوشی. چنان که ازین دو نمونه بر می آید، شاعران این دوره برون گرا هستند، طبیعت را به صورت واقعیّتی بیرون از خود می بینند و از دیدن آن شاد می شوند و دیگران را هم دعوت به شادی و شادمانی می کنند.

از دیگر ویژگیهای سبک خراسانی ، بکار بردن واژه های پارسی، سادگی تشبیهات ، کهنگی تعبیرات و قوی بودن روحِّیۀ ملّی و حماسی است. از زیاده گوئی و لاف زنی هم شعر این دوره هنوز مبرّاست.

و امّا به بینیم که توصیف بهار در سبک عراقی چگونه است و سپس به تجزیه و تحلیل آن بپردازیم.

نمونه ای از وصف بهار در شعر مولانا جلال الدّین رومی

آب و ابر و آتش و این آفتاب

رازها را می برآرد از تراب

این بهار نو ز بعد برگ‌ریز

هست برهان وجود رستخیز

در بهار آن سرها پیدا شود

هر چه خوردست این زمین رسوا شود

بر دمد آن از دهان و از لبش

تا پدید آید ضمیر و مذهبش

بدانسان که در این شعر دیده می شود، مولانا فقط رنگ و رخ، زیبائی و طراوت بیرونی و واقعی بهار را توصیف نمی کند، بلکه آن را درونی کرده، تجربیّات و معلومات خود را به آن می افزاید. دیگر بهار ،لاله و سبزه و زیبائی از دل خاک بدر نمی آورد بلکه بهار بر ملا کنندۀ راز می شود . دیدن بهار مولانا را به وجود رستاخیز و ذات باری تعالی رهبر و رهنمون می شود. بدیگر سخن ، شاعر از دیدن یک پدیدۀ طبیعی و عینی ، به یک مفهوم ذهنی و احساسی راه می برد. نکته ای که در شاعران سبک خراسانی دیده نمی شد. علاوه بر این حال و هوای شعر هم بتمامی از شعر سبک خراسانی متفاوت است و دیگر آن شادی و نشاط ؛ سرافشانی و پایکوبی اشعار سبک خراسانی را در آن راهی نیست.

------------------
نمونه هائی از وصف بهار در شعر خداوندگار غزل پارسی، حافظ
------------------
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی

که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

در این شعر، حافظ با دیدن بهار ، بر خلاف شاعران سبک خراسانی نه تنها شادمان نمی شود بلکه اندوهگین نیزمی گردد. زیرا به یاد بهار هائی می افتد که دیگر او شاهد زیبائی آنها نخواهد بود و جایش در دل خاک پذیرنده که بقول فروغ فرّخزاد اشارتی به آرامش است خواهد بود.

گلبن عیش می‌دمد ساقی گلعذار کو

باد بهار می‌وزد باده خوشگوار کو

ویا در این شعر که رسیدن بهار او را به فکر نبودن ساقی گلعذار در کنارش و وزیدن باد بهار ، اورا به اندیشۀ نبودن بادۀ خوشگوار می اندازد. به سخنی دیگر، اورا متوجّه کمبود هایش در زندگی شخصی می کند.

گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن

چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور

در شعر بالا ، شاعر خواننده را امیدواری و پند می دهد که اگر این بهار او خوش و شاد نیست بهتر است به فکر بهار های بهتری که در آینده خواهد آمد باشد و غم نخورد.

در شعر زیر از سعدی ، می بینیم که باز چگونه همچون دیگر شاعران سبک عراقی، امری بیرونی و واقعی او را به موضوعی درونی و ذهنی رهنمون می شود ؛ جنبش باد بهار ، او را به یاد خداوند می اندازد و از سرود بلبل و قُمری مدح خداوند می شنود ، در برگ درختان سبز ، معرفت کردگار می بیند. بعلاوه، هشدار می دهد که باید دم را غنیمت بشماریم و به گردش باغ و بوستان رویم چرا که تکیه بر ایّام نتوان کرد.

باد بهاری وزید، از طرف مرغزار

باز به گردون رسید، ناله‌ی هر مرغ‌زار

سرو شد افراخته، کار چمن ساخته

نعره زنان فاخته، بر سر بید و چنار

...

خیز و غنیمت شمار، جنبش باد ربیع

ناله‌ی موزون مرغ، بوی خوش لاله‌زار

هر گل و برگی که هست، یاد خدا می‌کند

بلبل و قمری چه خواند، یاد خداوندگار

برگ درختان سبز، پیش خداوند هوش

هر ورقی دفتریست، معرفت کردگار

وقت بهارست خیز، تا به تماشا رویم

تکیه بر ایام نیست، تا دگر آید بهار

و یا در شعر زیر بروشنی بیم و نگرانی خود را از گذشتن روزگار ، شکفتن گل ها بی ما و در خاک بودن ما ابراز می کند. وچه فصیح و زیبا هم!

دریغا که بی ما بسی روزگار

بروید گل و بشکفد نوبهار

بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت

برآید که ما خاک باشیم و خشت

در تعریف "سبک عراقی" گفته میشود که اظهار بد بینی ، تأسّف از زندگی ، درونی و ذهنی کردن پدیده های عینی و وارد کردن احساسات شخصی از ویژگیهای آن است. در تعریف اکسپرسیونیسم هم گفته می شود که این مکتب، حرکتی است هنری که در آن هنرمند، واقعیّت را چنان که هست ، نمی نمایاند بلکه آن را آن چنان که خود می بیند و در ذهن و درونش احساس و تجربه می کند به تصویر در می آورد. در واقع تحریف واقعیّت برای دست یابی به نتیجه ای احساسی. مقایسۀ این دو تعریف، شباهتهای فراوان بین آنها را کاملأ آشکار می سازد. همچنین در هر دو سبک به درونی و ذهنی بودن موضوعات و نیز به بیم، نگرانی و تشویش هنرمند اشاره می شود. نمونه ای ازین بیم و نگرانی، حسرت و تأسّف را در اشعار سعدی و حافظ مشاهده کردیم.

از نظر مقایسۀ این سبک با مکتب های هنری/ادبی غربی ، شاید بتوان گفت که سبک عراقی ، ترکیبی است از مکتب رُمانتیک (احساس گرائی) که تأکید آن بر بینش درونی، شهود ، تخیّل و احساس است و اکسپر سیونیسم (حالت نمائی) که درونی و ذهنی است.

ما نمونه های این همه را در اشعار شاعران سبک عراقی مشاهده کردیم.

-----------------
سبک هندی
------------------
دوری از سادگی بیان؛ نازک فکری و خیال پردازی ؛ جستجوی مضمون های پیچیده و دور از ذهن ؛ تشبیهات و استعارات نا مأنوس ؛ مضمون آفرینی های عجیب و غریب ، برخی از خصوصیّات سبک هندی مربوط به بحث در این نوشته است. این سبک خصوصیّات بسیار دیگری نیز داراست که از موضوع مورد بحث ما خارج است.

------------------
وصف بهار در غزلی از صائب تبریزی
نمایندۀ برجستۀ سبک عراقی است.
------------------
باد بهار مرهم دلهای خسته است

گل مومیایی پر و بال شکسته است

شاخ از شکوفه پنبه سرانجام می‌کند

از بهر داغ لاله که در خون نشسته است

وقت است اگر ز پوست بر آیند غنچه‌ها

شیر شکوفه زهر هوا را شکسته است

زنجیریی است ابر که فریاد می‌کند

دیوانه‌ای است برق که از بند جسته است

پایی که کوهسار به دامن شکسته بود

از جوش لاله بر سر آتش نشسته است

افسانه‌ی نسیم به خوابش نمی‌کند

از ناله‌ی که بوی گل از خواب جسته است؟

صائب بهوش باش که داروی بیهشی

باد بهار در گره غنچه بسته است

در این غزل صائب که در وصف بهار است ، باریک اندیشی ها، مضمون آفرینی های عجیب و غریب و استعارات نا مأنوس بخوبی آشکار است. استفاده از اصطلاحات پزشکی نظیر : مرهم، مومیائی، بکار بردن پنبه برای جلوگیری از خونریزی داغ لاله، زهر، پای شکسته ، داروی بیهوشی ، کاملأ تازه و ویژۀ سبک هندی است.

کمتر شاعری پیدا می شود که بهار را پزشکی در نظر آورد که داروی بیهوشی را در غنچه ای پنهان کرده یا گره زده است. این باریک اندیشی ها و مضامین پیچیده و دور از ذهن بود که سرانجام سبک هندی را به ابتذال کشیده، از رونق انداخت.

------------------
بهاردر سبک نو شعر پارسی
------------------
ادبیّات و شعر نو معمولأ بدبینانه و مأیوس کننده است. یکی از مایه های اصلی این سبک احساس بیگانگی است - فرد معلولی (ناکارآمد) که بیهوده تلاش می کند تا از اجتماع تکّه پاره شده و زندگی شهری معنایی در یابد.

در احساس گرائی (رمانتیسم)، زبان قابل تغییر و تبدیل است : شنونده و خواننده با شعر حرکت میکند و به وسیلۀ آن از خود بیخود می شود در حالی که در سبک نو و مدرن، زبان سازنده و شکل دهنده است : خواننده به جائی برده نمی شود. خود زبان است که شعر است و نه معنی آن که خواننده را به جائی دیگر ببرد.

این اختلاف بین رمانتیسم و مدرنیسم در حقیقت گرایشی است از معرفت شناسی به هستی شناسی و به عبارت ساده تر ، گرایشی از زیبائی شناختی بر اساس دانش به زیبائی شناختی بر اساس هستی و بودن. این تغییر مسیر از لوازم اصلی و بنیادین سبک مدرن/نو است. به قول آرکیباد مک لیش، " شعر نباید معنی دهد بلکه باید زندگی کند."

همۀ آنچه در بارۀ سبک نو گفته شد در شعرهای فروغ فرّخزاد نمایان و درخشان است:

مأیوس بودن – تمام روز در آیینه گریه می کردم.....

ناکارآمدی و بیگانگی - تنم به پیلۀ تنهائیم نمی گنجید - تمام روز رها شده ---

سازندگی و شکل دهندگی - و آن بهار و آن وهم سبز رنگ / که بر دریچه گذر داشت ----

بودن و وجود داشتن بجای دانستن و معرفت داشتن - و چه خوب است و خوشایند ، همراه جفت خویش، همۀ عمر را پرستو وار، از بهاری به بهار دیگر سفر کردن----

و یا این مثال از احمد شاملو که بیان کنندۀ "بودن" است و نه معرفت داشتن.

من بهارم ، تو زمین ، من زمینم ، تو درخت

من درختم ، تو بهار

ناز انگشتای بارون تو باغم می کنه

میون جنگلا طاقم می کنه

------------------
مثالهائی از فروغ فرّخزاد
------------------
و چه خوب است و خوشایند، همراه جفت خویش، همه عمر را، پرستو وار، از بهاری به بهار دیگر سفر کردن:

کاش ما آن دو پرستو بودیم

که همه عمر سفر می کردیم

از بهاری به بهاری دیگر

( از شعر گذران– دفتر تولدی دیگر)

کاش چون پرتو خورشید بهار

سحر از پنجره می تابیدم

از پس پرده ی لرزان حریر

رنگ چشمان ترا می دیدم

( از شعر آرزو- دفتر دیوار)

تمام روز در آیینه گریه می کردم

بهار پنجره ام را

به وهم سبز درختان سپرده بود

( از شعر وهم سبز – دفتر تولدی دیگر)

و آن بهار، و آن وهم سبز رنگ

که بر دریچه گذر داشت، با دلم می گفت

« نگاه کن

تو هیچ گاه پیش نرفتی

تو فرو رفتی»

( از شعر وهم سبز- دفتر تولدی دیگر)

از ویژه گیهای سبک نو در قالب شعری، می توان از : قالب آزاد/ شعر با قافیه یا بدون قافیه؛ عدم لزوم تساوی مصرع ها؛ پهلوی هم گذاری دو مضمون غیر مرتبط ؛ وام گیری از فرهنگها و زبان های دیگر، استعاره های غیر مرسوم و متداول؛ بکار گرفتن عبارات بجای جمله های کامل؛ شکستن و در هم ریختن هنجار های اجتماعی و پدیده های ثابت فرهنگی؛ جابجائی احساس و معنی از مکان معمول و متعارفشان، نام برد.

مهوش شاهق
کلمبیا، مری لند- نوروز ۱۳۸٦

کتاب:

۱- صور خیال در شعر پارسی : تحقیق انتقادی در تطوّر ایماژهای شعر پارسی و سیر نظریّۀ بلاغت در اسلام و ایران/ تألیف دکتر محمّد رضا شفیعی کدکنی. تهران ،ایران : انتشارات آگاه، ۱۳۷۵

۲- دیوان حافظ / به تصحیح دکتر پرویز ناتل خانلری . تهران ، ایران : انتشارات خوارزمی ، ۱۳٦۲

۳- دیوان حکیم فرّخی سیستانی / به کوشش دکتر محمّد دبیر سیاقی . تهران، ایران : انتشارات زوّار، ۱۳۴۹

۴- تئوری ی شعر : از موج نو تا شعر عشق / اسماعیل نوری علاء . لندن : انتشارات غزال ،

۱۳۷۳

۵- گزیدۀ غزلیّات شمس : سرودۀ جلال الدّین محمّد بلخی، با مقدّمه و شرح لغات و ترکیبات و فهارس به کوشش دکتر محمّد رضا شفیعی کدکنی . تهران، ایران : شرکت سهامی کتابهای جیبی ، ۱۳۷۰

٦- تولّدی دیگر


Share/Save/Bookmark

more from Mahvash Shahegh
 
default

Thank you Ms. Shahegh for

by Learner in California (not verified) on

Thank you Ms. Shahegh for this brief, but educational piece. I learned from it. Thank you.