فارسینامه

این مجموعه امید دارد، تا راه پیشرفت را بر جوانان توانا و عامه امیدوار روشنتر سازد


Share/Save/Bookmark

فارسینامه
by Arash Monzavi-Kia
03-Sep-2008
 

معرفی کتاب

 

فهم تاریخ ایران برای تأثیر گذاری سازنده بر آینده آن، هدف اصلی این مجموعه است. اعظم مطالب به ایران قرن بیستم تعلق دارد، زیرا تأثیر وقایع سه نسل اخیر بیش از داستانهای گذشته، راهنماست. تاریخچه قبل از قرن۲۰ هم به اختصار نقل گردیده تا هم سلسله کلام محفوظ بماند و هم روندهای تکراری و پدیده های بنیانی آشکار گردند.

تحول و پیشرفت واقعی تنها با درک خصوصیات رفتاری و نیروهای زیر بنایی جامعه قابل وصول است، و گرنه مانند کوران و گمشدگان، مسیر بسته و تکراری گذشته را دوباره طی خواهیم نمود. داستان زندگی هیچ قومی نیز بدون پرداختن به مجموعه وسیعتر تمدنی و فرهنگی جهان اطرافش قابل فهم نمی باشد. هیچ ملتی هم در انزوا زندگی نمیکند و بدور از نفوذ عوامل محیطی و نیروهای خارجی نیست. بنابراین، تاریخ هزارساله اخیر ایران بدون در نظر گرفتن مسیر پیشرفت و پسرفت تمدن اسلامی، و وقایع صد ساله اخیر بدونتحقیق و تأمل در سیاستهای غربی و استعماری قابل فهم نمی باشند.

البته ایران هزار سال تمدن و تاریخ پارسی قبل از اسلام را نیز در خاطره اجتماعی خود محفوظ دارد، که حتی به موجودیت کشور بعد از سلطه اعراب هم رنگی جدا و طرحی سوا می بخشد. این گذشته باستانی با حفظ زبان فارسی در برابر عربی و با تثبیت مذهب تشیع در مقابل اسلام سُنی، ایران را پیوسته از جریانات غالب اسلامی و عربی جدا ساخته و حتی به رقابت و دشمنی کشانده است. در ارتباط با تمدن غرب نیز با وجود قرنها سلطه و تأثیر یونانی، نفوذ استعماری روس و انگلیس در قرن نوزدهم و روند غرب گرایی و اصلاح طلبی قرن بیستم، ایران تأثیر بسیار پذیرفته اما هویت رفتاری و فرهنگی خود را حفظ نموده است. سومین عامل تعیین کننده در حیات هزار ساله اخیر ایران، نقش اجتماعی و نظامی اقوام سلحشور و مهاجر ترک تبار است که با وجود تشکیل تنها یک چهارم جمعیت، اکثریت قریب به اتفاق حکومتهای ایرانی تا قرن بیستم را رهبری نموده اند.

حیات ضعیف ولی مستقل کشور ایران تا آغاز قرن 20 بر اساس حکومتهای منطقه ای قبایل اغلب کوچ نشین بود که در تابعیتی سست از قدرت مرکزی تهران، استقلال عمل نسبی داشتند. فرهنگ و تمدن ایرانی نیز توسط اهالی شهرهای کوچک و پراکنده و بر اساس امتزاجی از سنت های پارسی، عربی و ترکی استمرار می یافت. سپس در مواجهه با چالش های تمدن پیشتاز غرب، حاکمیت ایران به سمت تحولات سیاسی، مذهبی و فرهنگی تغییر جهت داد تا دارویی برای عقب ماندگی و فقر مزمن خود بیابد. کشف ذخایر نفت هم جریان تحولات را سریعتر نمود و قشر مرفه شهری را کاملاً تحت شعاع صنعت و رفتار غربی قرار داد. اما بخاطر سرعت تحولات و بی توجهی استبداد حاکم، قشر فقیر و پر جمعیت شهری و روستایی (80 درصد جمعیت) بدون برخوردار شدن از مواهب ارتباط با غرب، دچار بحران اقتصادی و دلزدگی فرهنگی شدند.

استبداد فردی شاه ایران در دهه 1970 نتوانست از ثروت باد آورده نفت استفاده معقول نماید. رشد نارضایتی ها باعث رویارویی قشر مذهبی با دستگاه حاکمه گردید، که با پاسخی وحشیانه و ناهنجار مواجه گشت. اما سرکوب بیرحمانه شورشها نتوانست رهبری و جاذبه گسترده انقلاب را که با شتاب در مجامع سنتی (مساجد و هیئت ها) ریشه دوانده بود، نابود سازد. بیماری جسمی و ضعف روانی شاه هم که تمام اهرمهای حکومتی را در دست داشت، به سقوطش کمک نمود. در نتیجه، شکل حکومتی از استبداد سلطنتی به استبداد عقیدتی تغییر کرد.

حتی پس از انقلاب اسلامی، تمدن ایرانی هویت چند فرهنگی خویش را حفظ نمود؛ با این تفاوت که فرهنگ غربی اقشار مرفه تبدیل به عنصری مغلوب و سرکوب شده گردید و هویت اسلامی طبقات فقیر نقش غالب و ظالم یافت. توزیع ثروت نیز ناعادلانه ماند و اشراف قدیم جای خود را به آقازاده های جدید دادند. قدرت سیاسی همچنان به طور کامل در انحصار طبقه حاکم (بخصوص شخص ولی فقیه) باقی است و پس از دوره کوتاهی، تمام آزادیهای فکری و بیانی سلب شده اند. متأسفانه استبداد عقیدتی جدید به خاطر محدودیت های فکریش، حتی از استبداد فردی شاه هم در پاسخگویی به مشکلات داخلی و چالش های خارجی ناتوان تر میباشد؛ اما به خاطر توزیع بیشتر قدرت و پایگاه وسیعتر طبقاتیش، از توانایی سرکوب و اقتدار فزاینده ای برخوردار است. موضع گیری های اعتقادی و انحصار طلبانه حاکمیت جدید، ایران را برای سالها به آتش و خون کشاند و امروز هم تحت اختناق، فقر و تهدیدات خارجی قرار داده است. تغییر این حکومت در قرن بیست و یکم قطعی است، اما مسئله مهم جانشین ساختن آن با روشهای مردم پسند، عاقلانه و کارآمد می باشد. این مجموعه امید دارد، تا راه آن پیشرفت را بر جوانان توانا و عامه امیدوار روشنتر سازد.

نسل بشر امروز به تکامل انسانهای اولیه در قاره آفریقا باز میگردد. اولین بشر معادل "انسان هوشمند" معاصر، حدود 200 هزار سال قبل در شمال شرق آن قاره پدیدار شد و قریب 40 هزار سال پیش، دسته ای از آنان به آسیا، اروپا و آمریکا مهاجرت کردند. البته این اعداد بزرگ و سنوات طولانی در مقایسه با عمر حیات جانوری (500 میلیون سال)، سن کره زمین (چهار میلیارد سال) و شروع کهکشانها (12 میلیارد سال)، بسیار کوتاه است و به دقیقه ای بیشتر نمی ماند. اما از آنهم کوتاهتر، عمر مدنیت (شش هزار سال) و سابقه تمدن صنعتی (135 سال) است. لاجرم، چارچوب فعلی حیات ما همچون جرقه ای کوتاه و انفجاری غیر قابل باور است! در یک چشم برهم زدن، انسانها از بخش کوچک و قطعه ناچیزی از موزاییک حیات به عظیم ترین عامل تغییر و تبدیل تمام سطح کره زمین مبدل شده اند.

رشد مداوم جمعیت بزودی ابنای بشر را به حدود 10 میلیارد نفر خواهد رساند و افزایش مصرف و نیازهای صنعتی، تاثیر زیست محیطی هر یک از ما را صدها برابر انسانهای قرون قبل می سازد. با این روند، کره زمین با تمام عظمت و ذخایرش، برای رشد این موجودات باهوش و پر مصرف کفایت نمی نماید. فضولات زیستی بشر هم که متناسب با جمعیت و صنعت آن رشد کرده است، حالا به حدی افزایش یافته که می تواند تعادل ظریف و حیاتی عوامل طبیعی را برهم زند. با اینحال، کشورها و دولتها همچنان دستخوش رقابت خودخواهانه ومنازعات قدرت طلبانه اند.

خصلت جنگجویی و جسارت، بخشی جدایی ناپذیر از مجموعه غرایز بشری است که هیچ جامعه و تمدنی را از آتش خشم درونی و نیاز به سلطه و تخریب در امان نمی دارد. "انسان هوشمند" طی تکامل خود، انواع دیگر انسانها را نابود گردانیده و حتی با همنوعان و برادرانش نیز آرامش ندارد. جالب آنکه، همین خشونت و جسارت است که نوع ما را بر علوم و فنون مسلط ساخته و تمدن صنعتی مدرن را ایجاد نموده است! اعظم اختراعات و اکتشافات کلیدی و تاریخ ساز، در پاسخ به چالش های قبایل همسایه و در نبردهای کشورهای متمدن حاصل شده اند. لذا، حذف کردن غرایز تخریب و کشتار از سایر انگیزه های اجتماعی و احساسی انسان هوشمند، هم بعید است وهم میتواند او را طعمه گروههای دیگر رقیب نماید. این دشواری البته قابل تحمل میبود، اگر دامنه تاثیر تمدن ما ابعاد جهانی پیدا نمی کرد.

اینکه قبایل و طوایف آفریقایی، آسیایی و اروپایی هزاران سال با یکدیگر می جنگیدند و با تیر و کمان، شمشیر و چماق، جان و مال همسایگان را تباه میکردند؛ برای مجموعه بزرگتر حیات بشری و گستره محیط زیست زمین، قابل جذب و تعادل میبود. اما امروز، اگر دو ابر قدرت آمریکا و روسیه حتی برای یک هفته اقدام به جنگ کامل کنند؛ کل مجموعه حیات در سرتاسر کره زمین تخریب فاجعه آمیزی خواهد یافت. معمای تمدن معاصر این است که؛ صنعت و تسلیحات آنگونه رشد کرده که دیگر قابلیت انطباق با الگوهای غریزی و رفتاری بشر را ندارد! تنها چیزیکه در حد فاصل بقا و فنا، جلودار جبهه تباهی است؛ قوه ادراک و تصور بشری است، که ما را به خطر فاجعه آمیز در آمیختن رفتارهای کهن با ابزارهای نوین آگاه می سازد؛ و غریزه ای همتای خشونت یعنی ترس را بر رفتارمان مستولی می دارد. این حقیقتی تلخ است که تنها مانع سقوط تمدن "اشرف مخلوقات" در قرن بیستم، وحشت از نابودی کامل متقابل، در ذهن دو ابر قدرت جنگ سرد بود!

در قرن بیست ویکم، ابزارهای صنعتی و تسلیحاتی در میان کشورهای متنوع و متعدد با شتاب رشد خواهد نمود. جادوی علم و صنعت دیگر تنها در آزمایشگاه های اروپا و آمریکا محبوس نیست؛ و آن افسونگر فریبکار حالا از چین و هند تا ایران و برزیل، ذهن نوابغ و دانشمندان را نوازش میدهد و غرایز آنان را به سلطه و کامگیری از خود میخواند! هنوز دهه اول این قرن سپری نگشته که کره شمالی، هند، پاکستان و ایران به تکنولوژی هسته ای دست یافته اند. مسابقه مرگبار ولی دو جانبه بلوک شرق و غرب در قرن بیستم، حالا به رقابتی چند جانبه و پیچیده مبدل می گردد. برای حفظ تعادل در این ورطه هول انگیز، مهمترین ابزار بشر متمدن استفاده از قوه ادراک برای آگاهی از واقعیت ها و زدودن خرافات خود خواهانه نژادی و اعتقادی است! تنها با چشم و گوش باز و همکاری متقابل میتوان از این ورطه پرخطر گذشت.

در نیمه دوم قرن بیستم، سیاست و نظام کشور ایران تحت سلطه دو ایده خرافاتی واسطوره ای بوده است، که ما را به پرخاشجویی و جنگ علیه دیگراندیشان، همسایگان و حتی جهانیان وا میداشت. هر دو ایده چشم ما را به واقعیتهای دنیای مدرن می بستند، به قلب ما حرارت و غروری کاذب می دادند و جسم ما را به راه نبردی مشکوک می کشاندند. محمد رضا شاه معتقد بود که ایران وارث بزرگترین امپراطوری آریایی و از نژادی برتر است، که میرفت تا پایه های "تمدنی بزرگ" و سلطه جویانه را بنیان گذارد. امام خمینی نیز ایمان داشت که تشیع گل سرسبد ادیان و عقاید است و باید بر تمام ابنای بشر در ایران و سپس جهان استیلا یابد.

متاسفانه در قرن بیست و یکم، ریشه های آن عقاید همچنان در ضمیر ما مستحکم است و باعث خود بینی وانحصار طلبی خطرناکیست. آینده حیات سالم و صلح آمیز در ایران، تنها با جستجوی حقایق و زدودن خرافات ممکن می باشد.باید چشم و دل خود را به مردم همسایه و تمدنهای متنوع باز کنیم، عیوب و توانایی های مشترک را دریابیم و به چالش های کل جامعه بشری آگاهی یافته، امیدوارانه در یافتن راه حل های جمعی همت نماییم.

Farsinameh
Summary of the Iranians chronicle from Persepolis to Jamaran
by Arash Monzavi-Kia
ISBN:  9781897518502
Book on sale in Toronto:  www.sbamdad.com

 


Share/Save/Bookmark

Recently by Arash Monzavi-KiaCommentsDate
وابستگی، استقلال، همبستگی‌
-
Nov 04, 2012
The pain of living
1
Oct 21, 2012
The 2nd Year of Green
-
Jun 01, 2010
more from Arash Monzavi-Kia
 
Arash Monzavi-Kia

Replies

by Arash Monzavi-Kia on

Thanks for your comments.

 1. Hassan, the title ‘great’ has been bestowed by historians to many successful Iranian monarchs, such as Cyrus, Darius and Abbas. It is rather difficult to take it away from all of them, except one, as none have been perfect, but each has been great in their own way and time.

 2. Jamshid, a more unbiased look at the Shah’s treatment of his opposition, although it has paled in comparison with our current tormentors, shows the same unacceptable brutality.

 3. Samsam, the Farsi language is undisputedly the single most important cultural cement that has maintained the mosaic of diverse Iranian people together, for the last 1,400 years. No language is ‘pure’, as for example the very successful English language is a mixture of Danish, Anglo-Saxon and French, as each of those other civilizations captured and ruled over Britain for centuries at a time.

 Arash M-K


default

Let's Set Aside Title of "Greatness" for Cyrus the Great only

by Abol "Socrates" Danesh (not verified) on

The Fall of The Dictator

I
Put
A magnifying mirror
In front of my face
In a close up
I see a bit larger image of myself
I enjoy the enlargement quite a lot ...
I distance the mirror from my face a bit more
I see a bit larger image than the previous one
Thus I enjoy it even more
I keep distancing the mirror from myself
So I can increase my joy ever more
Instead I get an unspecified
Confused unreadable image
In fragmentation
I struggle to get myself back after its breakdown in shattering
By furthering the mirror a bit more
But this time
I get an inverted and quite smaller degraded image of
My ordinary self
Like a hated dictator that
Has been belittled by the masses in a revolution
And then being dragged in street in utter humiliation

Hassan Danesh
Sept. 2008


jamshid

با پاسخی

jamshid


با پاسخی وحشیانه و ناهنجار مواجه گشت. اما سرکوب بیرحمانه شورشها نتوانست ???

میرفت تا پایه های "تمدنی بزرگ" و سلطه جویانه را بنیان گذارد??

جستجوی حقایق??

Is this your search for the truth? How sad and pathetic that you take a nice work and delude and degrade it with such biased and false claims.


samsam1111

امام خمینی

samsam1111


Imam Khomeini?  For a book based on a neutral historic content You should call him as Ayatollah rouhollah Khomein..But with the same token if you insist why didn,t you call Mohammad reza Shah as Shahanshah Aryamehr? I am not a fan of neither but uhmm

And

خاطره اجتماعی خود محفوظ دارد، که حتی به موجودیت کشور بعد از سلطه اعراب هم رنگی جدا و طرحی سوا می

بخشد. این گذشته باستانی با حفظ زبان فارسی در برابر عربی و با تثبیت مذهب تشیع در مقابل اسلام سُنی

Looking at Your Farsi Essay and many like it , I strongly disagree.

 farsi now is simply a dialect of Arabic language.

And

Since you graciously agreed with my earlier corrections on your Achamenead tale & version of Iranian history, I hope You take a more neutral position on our Pre-Qadesiyeh history..By what I,ve read so far in your last 3 blogs,  Your essays on Iran History looks pretty similar to Mr Ali Shariati & Mr Shamloo,s take on Iranic past.

Best Regards!