این روزهای من

با ادب تر و با نزاکت تر شده ام


Share/Save/Bookmark

این روزهای من
by hadi khojinian
29-Oct-2008
 

اگر تنها می شد یک بار دیگر به دنیا آمد آنچه را می کردم که باید قبلن می کردم .باز پروری و تولید اندیشه ی درست و بهینه برای فردای زندگی ام .اگر زمان بیست سال به عقب بر می گشت من از اینی که این روزها شده ام شاید بهتر و شاید بدتر می شدم ولی با خودم می گویم همینی که هستی بد هم نیست ولی این چرخش محیط و ابزارهای زبانی جدید نگاه جدیدی به تو داده که در فرصت های قبلی شاید توان گرفتن اش را هم شاید نداشتی .

در هر صورت حاشیه های محیط و رفتارهای سازگار و گاه نا سازگار توان دیگری به تو داده . میزان سازش با اطرافیان بیشتر از قبل شده و سازه های جدید اکتاو های نو به ساز روح و بدنت داده که امکان به دست آوردنش در قبل به هیچ عنوان میسر نبوده .

دیروز وقتی کارولاین از زندگی ام پرسید گفتم : بهتر از دیروزم هستم و برای یک لحظه دست از کار کشیدم و با خودم زمزمه کردم چه خوب ! وقتی میشل با خنده گفت : این جا رو بیشتر از کشورت دوست داری ؟ گفتم نه ! این جا هم بدی های خودش را دارد ولی اگر صادقانه بخواهم جواب بدهم آره ! این جا رو ترجیح می دهم چون به خوبی دارد زیر و رویم می کند و بیشتر از همه این تنهایی خودخواسته باعث رشدم شده که از این بابت خیلی خوشحالم .کی می توانستم در ترافیک فکرهای به هم ریخته و آشفته تهران فرصت بازپروری خودم را داشته باشم ؟ . به همه کارهایم به موقع می رسم .به وقت مریضی می دانم چه باید بخورم و چه نباید .به وقت درس خواندن حواسم به درس و مشقم است نه بازی با افکار احمقانه و بیهوده . به وقت خرید دقیقا مواظب این هستم که چه بخرم که واقعا به دردم بخورد و چه نه .در بازی های پرخاشگرانه شرکت نمی کنم چون این کار در این جا معنی درستی به دست نمی دهد .

تا به حال هیچ دعوای روز در جزیره ندیده ام ولی شب چرا! چون به وقت مستی خیلی ها از خود بیخود می شوند و خون قرمز روی صورت و دستشان می نشیند ولی در بازی های کلامی روزانه جز احترام و کرامت چیزی ندیده ام . ازوقت توریست بودنم گذشته و جذابیت های پنهانی جزیره به مرور به مرکز بازپروری مغزم وارد می شود و بازخوردهای مناسب خودش را بیرون میدهد . نه با کسی سر و کله می زنم و نه معلم فکر دیگران هستم .خودم هستم و رویاهای دوست داشتنی خودم و عشق های زندگی ام .دیگر از دنیا چیز زیادی نمی خواهم .خدای مهربانم آنچه را که قرار هست به من بدهد در سر موعد خودش خواهد داد .هیچ عجله ای برای هیچ کار ندارم . در این دنیای گاه زیبا و گاه زشت هر کاری معنای خاص خودش را دارد .برای درک هر موقعیت اش خودم را به آب و آتش نمی زنم .

با ادب تر و با نزاکت تر شده ام .به هیچ عنوان دلم نمی خواهد آزاری به کسی برسانم و حتی خراش کوچکی به بدن کسی . به شدت مراقب نحوه ی حرف زدنم شده ام و تا حرفی را در مغزم نپخته ام به زبان نمی آورم چون دلم می خواهد درست حرف بزنم و همه دوستم داشته باشند البته شومن نمی خواهم باشم در بیرون آقا ! و در خانه یک احمق حسابی ! دلم می خواهد هیجان های خودم را اگر مثبت باشد به دیگرات بدهم و اگر اشکالی در رفتار و فکرم باشد ازدوستانم بی هیچ خجالت و غروری کمک بگیرم .به هیچ تراپییستی هم احتیاج ندارم . خود محیط اطرافم به مرور دارد ذهن و روحمم را آپ دیت می کند .ساز و کارهای مغزم با متد جدید بهتر و بهینه تر عمل می کند .

چه باک از آینده ! در زمان حاضر زندگی می کنم و آینده را هم سعی می کنم با خوش بینی نگاه کنم ولی از گذشته ام که نمی توانم دور باشم سعی می کنم دوباره و دوباره یادآوری کنم تا دیگر اشتباهات انجام گرفته را نکنم چون تکرارش اسمش فاجعه است و بس .برنامه های روزانه شکل بهتری به خود گرفته و فکر می کنم برحه ی جدیدی در زندگی ام دارد شروع می شود پس همه ی پنجره ها را باز می کنم تا هوای تازه خانه ام را صفای دیگری بدهد.


Share/Save/Bookmark

Recently by hadi khojinianCommentsDate
ابر‌های حامله از باران
4
Jul 28, 2012
مادام بوواری
-
Jul 07, 2012
دیوارهای روبرو
6
Jun 26, 2012
more from hadi khojinian