آنتونیو تابوکی، نویسنده ایتالیایی نه عامویم بود و نه سرورم، نویسنده ای معاصر بود که دلنشین و خواندنی می نوشت و در ماه گذشته درگذشت. رمان نویسی آنتونیو تابوکی متأثر از فرناندو پسووا و لوئیجی پیراندلو بود و او این تأثیر را هرگز پنهان نکرد. اتوفیکشن در آثار او تکنیکی است که مدام به کار می گیرد. تکنیک اتوفیکشن در ادبیات داستانی، بسیار پس از تئاتر و نقاشی ظاهر شده است و به نسبت سایر هنرها، گویا ادبیات داستانی از این نظر از لحاظ زمانی عقب مانده است.
تکنیک اتوفیکشن را پیش از این در تئاتر لوپیجی پیراندلو داشتیم که بیست سالی زودتر از فرناندو پسووا به دنیا آمده است و در «شش شخصیت در جستجوی نویسنده» فیکشن (واقعیت داستانی) را مدام در برابر واقعیت بیرون قرار می دهد. پیراندلو با بازی قلم مدام در خلال نمایش، لحظات هیجان انگیزی از مرور بر یک واقعه و یا نشان دادن لایه های متفاوت واقعه را به خواننده نمایان می کند. فرناندو پسووا نیز در همین مسیر، با خلق شخصیت های همنام و یا خلق افرادی موازی با اسامی مستعار، مانند ذرات اتم، تصویری ریز از تصویر کلی جهان ارائه می دهد.
داشتم خودم را برای دیدن نمایشی از پیراندلو آماده می کردم و درباره پیراندلو می خواندم؛ خیلی تصادفی به شعری از آنتونیو تابوکی در میان «گفتگوهای از دست رفته» در کتاب «آقای پیراندلو را تلفن می خواهد» برخوردم. شعر «بازیگر» آنتونیو تابوکی کمک بسیار مهمی در راه شناختن ادبیات داستانی از نوع پیراندلو و پسووا و خودش است و چگونگی بازی و قواعد بازی نویسنده با نقش و گوناگونگی آن را شرح می دهد. از این رو تصمیم گرفتم آن را به فارسی برگردانم. ادعای ترجمه ندارم، حالا نروید بگویید «مهستی دارلترجمه باز کرده.» نخیر ترجمه این شعر، پاسخی است بر برخی سئوالات و نیازهای روح. وگرنه ترجمه کار من نیست. پیشکش
من شاعرم،
بازیگرم،
صبح که از خواب بیدار می شوم، لباس می پوشم
لباس، کفش،
به خیابان سرازیر می شوم، شبیه همه دیگران.
اما بعدش،
در خلوت اتاقم،
پنجره های روحم را می گشایم،
سردابهای مخفی و زیرزمینی را به دقت می کاوم
موش دارد،
رودهای الماس،
شگفتی ها، بخارات متعفن و بغض،
این کار را برای خود انجام می دهم، این کار را برای شما انجام می دهم
چون لازم است یکی نگاه کند.
و اینها، شاعران هستند،
جویندگان ستارگان در عمق چاه ها.
گاهی چهره هایی می بینم،
خاطرات، یادهای کمرنگ،
یا خرده ریزها،
از آنچه می خواستم باشم و نبوده ام،
به زحمت امیالم،
شناورند،
مانند اجساد کبود جانوران مرده.
من بازیگرم،
به همین راضیم و همین نام من است
چون هیچکس نیستم،
هیچکس و با این همه متعدد و زیاد،
شکل وجودی من، این چنین بود:
زیستن در زندگی های متعدد، بیش از زندگی های ممکن،
چون والاترین الهام
از خود بیخودی است،
و بیش از هر چیز،
خودبودن در دیگری،
در دیگران متعدد،
زیستن به روش جمع،
به صورت تصویری از جهان.
آن روح ها، همه نمی توانند در یک جسم جا بگیرند،
شخصیتها بی تاب اند
آنها دیگری را به درگاه ما هل می دهند
توقع توضیح دارند. و گاهی بهشان خواهم گفت
همان طور آنها را به ستوه آورده ام، خود نیز از دستشان به ستوه آمده ام،
برای این که مجبورشان کنم که برگردند،
آنها را از کت شان گرفته می کشانم
برای این که بدانند
کی هستند.
Recently by Mahasti Shahrokhi | Comments | Date |
---|---|---|
رود خانه ای از شعر | 3 | Sep 10, 2012 |
محبوب و مردمی | 4 | Jul 31, 2012 |
در غیبت آن غول زیبا | 63 | Jul 23, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
ممنون مهستی گرامی
nilofarMon Apr 30, 2012 09:30 AM PDT
از توضیح و لینک به اتو فیکشن
منظور من از آن جمله ی کذایی این بود که زمان هایی که آدم درگیر آفرینندگی نیست دچار روزمرگی می شود و انگار به نوعی زنده نیست. من وقتی یک کار خوب می خوانم درگیر آفرینش می شوم و برایم نوعی زندگی دوباره است. فکر کنم هنوز هم قادر نیستم منظورم را خوب بیان کنم و زیاد هم حرف های بی سر و ته مرا جدی نگیر
زنده باشی و خوش
نیلوفر
چند توضیح کوچک
Mahasti ShahrokhiSat Apr 28, 2012 03:22 AM PDT
توضیح:
نام شعر «آکتور» است و آکتور چیزی فراتر از بازیگر است که اگر نام شعر همان
«آکتور» باقی می ماند، دیگر برگردانی در فارسی نداشت. آکتور هم بازیگر است
و هم خودش در قالب نقش های مختلف. و شاید بهتر باشد نام شعر همان «آکتور»
بماند.
متن
اصلی شعر را می توانستم تایپ کنم اما پس حق نویسنده مرده و قانون حق مولف
چه می شود؟ تابوکی عامو و یا بابام نبود که از نسبت استفاده کنم و طلب ارث
کنم.
در
مورد «اتوفیکشن» روی اینترنت توضیحاتی موجود است. که البته به زبان فرانسه
مفصل تر است. «اتوفیکشن» یک عبارت تخصصی در نقد ادبی امروز است. یعنی
داستان نویسی بر محور شخصیت نویسنده
Autofiction
//en.wikipedia.org/wiki/Autofiction
کمی
بیشتر توضیح می دهم: ساده بگویم اگر واقعه تاریخی انقلاب کبیر فرانسه را
واقعیت بیرون تلقی کنیم. رمان «بینوایان» اثر ویکتور هوگو بازتاب فیکشن یا
صورت داستانی همان واقعه است که از تخیل نویسنده ای چون ویکتور هوگو گذشته
است. اگر ویکتور هوگو در رمان «بینوایان» شخصیتی (همنام و یا با نامی مشابه
مثل هوگو ویکتور و یا نامی دیگر) داشت که به اول شخص و یا سوم شخص مفرد
شاهد انقلاب بود و آن را می نوشت، این امر را می توانستیم اتوفیکشن تلقی
کنیم که نیست.
در
تئاتر این تخیل داستانی و میل به بازی را به صورت «بازی در بازی» یا
«تئاتر در تئاتر» داشتیم. شکسپیر و کورنی در درون نمایشنامه های خود نمایش
ها ی خود، گروه های تئاتری دارند که به صورت موازی در نمایش دارند نقش هایی
را بازی می کنند، در «هاملت» و یا در «توهمات خنده دار» کورنی و این امر
در تئاتر سابقه داشت و گسترش پیدا کرد. در نقاشی هم «اتوپرتره» و یا حضور
نقاش را در حال کشیدن تابلویی از دیگران داشتیم ولی در ادبیات داستانی این
امر در قرن بیستم ظهور کرد. پیراندلو و سپس پسوا در این زمینه داستانهای
بدیعی خلق کردند. که البته دیگران هم هستند ولی چون می خواهیم بر روی
تابوکی متمرکز بمانیم از این دو که بیشترین تأثیر را بر روی داستان نویسی
او گذاشته اند یاد می کنیم. حالا اگر کسی بیاید و بر اساس شخصیت تابوکی،
دست به اتوفیکشن بزند بر اساس همین تکنیک است؛ و بگو مگر ایرانی ها در کپی
کاری و تقلید چه کم از دیگران دارند؟ اما آنچه هر هنرمندی را از دیگران
متمایز می کند، بدعت و خلاقیت اصیل اوست. خلق یا آفریدن چیزی نو و تازه؛
وگرنه خلق را تقلیدشان بر باد داد.
خانم نیلوفر این جمله را نفهمیدم:
کسانی مثل من را که بین خواندن یا تجربه ی کارهای ناب مرده ایم زنده کردی
با تشکر از صبر همگی
همیشه پر بار و تازه نفس و زنده باشید
Dear Mahasti, thanks for translation
by Anahid Hojjati on Fri Apr 27, 2012 11:20 AM PDTwhat he is describing: more than a player, is description of a writer, director, or producer. i would have to say a director is the one that besetooh meeavard and dar setooh ast and many other sentences of the poem are actual tasks that a director does.
آخ که دوباره زنده شدم
nilofarFri Apr 27, 2012 11:16 AM PDT
مهستی عزیز
چه خوب است که دست به ترجمه ی این کار زدی و کسانی مثل من را که بین خواندن یا تجربه ی کارهای ناب مرده ایم زنده کردی.
کاش همه ی این مترجمان بد و زیاد خاموش می شدند و به جایش تنها صداهای روح نوازی مثل مال تو بود
انتخاب های تو بی مانند است
اگر می توانی لطف کن و در مورد تکنیک اتوفیکشن اینجا بیشتر توضیح بنویس
و هر وقت حسش بود بیشتر برای ما ترجمه کن و روح ما را فعال کن
زنده باشی
نیلوفر
...
by Red Wine on Fri Apr 27, 2012 11:00 AM PDTدر لیسبون بودم وقتی خبرِ مرگِ ایشان را دریافت کردم و در مجلسی به یادش درانجا شرکت کرده و ماتم زده..اندوه بر دلم نشست،نوشتههایش و طرزِ اندیشه اش،ستودنی هستند،یکی دیگر از بهترینهای دنیای ادبیاتِ معاصر،از بینِ ما رفت...
با سپاس از شما.