اگر در اینترنت تحت عنوان " امام زاده های دروغین" بگردید، حدود نیم میلیون مطلب خواهید یافت. آخرین نمونه از این اخبار که در یک سایت مذهبی با کلی عکس و تفصیلات نقل شده مربوط به یکی از شهرهای اصفهان است. کارگران شرکت گاز ضمن حفاری برای مسیر لوله به سنگ قبری متروکه بر میخورند. بلافاصله در شهر شایع می شود که اینجا آرامگاه دختر یکی از امامان است و فوراً توسط سود جویان، مقبره و علم و کتل و علامت و تاریخچه و سنگ قبر با تاریخ ابجد. .... برایش فراهم میشود. نکته مهم در اینجا، آماده بودن افکار عمومی محل برای استقبال از چنین رویدادی است. به نوشته این سایت، تعدادی زیادی از مردم شهر در تایید امام زاده بودن قبر، خوابها دیده اند و برخی نیز درد خود را به امام زاده برده و شفا یافته اند. این در حالی است که هیچ سندی که حتی اینجا روزگاری قبرستان بوده و احتمالاً مرده ای زیر این سنگ دفن بوده به دست نیامده است.
برای اینکه مسدع اوقات گرانبهای خوانندگان محترم نشوم، آنها می توانند در صورتی که به این موضوع علاقه دارند ٰ به همان پانصد هزار موردی که در اینترنت قابل دسترسی است مراجعه کنند. در یک تحقیق میدانی که چند سال پیش در اصفهان انجام گرفت (پر امام زاده ترین استان ایران) معلوم شد که تعداد زیادی از این امام زاده ها گورهایی خالی هستند و نه تنها منسوبین امامان و قدیسین بلکه مرده ریگ افراد معمولی هم در آنها نیست. نقل است که در سفر یکی از مقامات بلند پایه به روستائی در حاشیه کویر مرکزی، وی از روستائیان پرسیده بود که مهمترین کمبودشان در روستا چیست؟ انتظار داشت که دهقانان آب آشامیدنی بهداشتی، برق، گاز و یا حمام و غسالخانه، جاده و پست و نظایر اینها را به عنوان مشکل اصلی خود بگویند ولی با کمال تعجب و نا باوری ریش سفید روستا به عرض رسانده بود که عمده ترین مشکل , نبود امام زاده است و اهالی مجبورند شب های جمعه، پای پیاده، 12 کیلومتر تا روستای همسایه بپیمایند و امام زاده اش را زیارت کنند. بگذریم. غرض یادآوری علاقه ما ایرانیها به امام زاده سازی و امام زاده پروری است.
حالا قصه کودتای 28 مرداد است. رویدادهای 25 تا 28 مرداد سال 1332 آنقدر پیچیده است که موضوع شاید هزاران کتاب و مقاله باشد. بنابراین در اینجا مطلب خیلی ساده مطرح میشود. دکتر مصدق نخست وزیر وقت به دلیل مخالفتهای مجلس با وی (به هر دلیل) عوض اینکه طبق روشهای دموکراتیک از مجلس تقاضای رای اعتماد کند و در صورت رای نیاوردن استعفاء دهد، با انجام رفراندومی در 16 مرداد 32 مجلس را به بهانه اینکه نمایندگانش نوکر آمریکا و انگلیس و کمپانی های نفتی هستند، منحل میکند تا از شر مخالفتهایش برای همیشه راحت باشد. این کار عملاً ابتکار عمل را در اختیار شاه قرار میدهد. چون طبق اصل 46 متمم قانون اساسی دوران مشروطیت شاه مخیر بود در دوران فترت (نبود مجلس) نخست وزیر را با فرمانی عزل و هر کسی را که مایل بود به صدر اعظمی بر گزیند. احمد شاه قاجار در فاصله تعطیلی مجلس سوم و تشکیل مجلس چهارم 14 بار از این اختیار استفاده کرد و هیچکس از جمله دکتر محمد مصدق که در آن دوران هم از صحنه گردانان سیاسی بود هیچ اعتراضی به عزل و نصب ها نداشت. بنابراین با وجود تعطیلی مجلس، شاه قانوناً حق داشت با دستخطی دکتر مصدق را عزل و هر کسی را که صلاح میداند (در این مورد سرلشگر فضل ا.. زاهدی) را به نخست وزیری بگمارد. البته در صورت تشکیل مجلس جدید طبیعتاً دولت باید استعفاء داده و راه را برای تشکیل دولت جدیدی هموار و یا از مجلس تقاضای رای اعتماد میکرد. بنابراین اطلاق واژه کودتا به حادثه روز 25 مرداد اصلاً درست نیست. خود مصدق 9 روز قبل از آن با انحلال مجلس عملاً و قانوناً ابتکار عمل را به شاه داده بود.
خود دکتر مصدق چون حقوق دان بود، وقتی فرمان عزلش را از سرهنگ نصیری میگیرد رسید میدهد. حتی به این نکته توجه میکند که یک ساعت و نیم از نیمه شب شنبه 24 مرداد گذشته و حالا روز یکشنبه 25 مرداد است و بنابراین در رسیدی که به سرهنگ میدهد تاریخ 25 مرداد را قید میکند.
طبق گفته های علی اصغر بشیر فرهمند (مدیر کل رادیو ایران در آن زمان) مصدق در اولین ساعات بامداد روز یکشنبه 25 مرداد وی را به حضور میخواند و اطلاع میدهد که از سوی شاه از کار بر کنار شده و میخواهد این موضوع را از طریق رادیو به اطلاع مردم برساند تا آنها تصمیم مقتضی بگیرند. در این میان دکتر فاطمی و یارانش از راه میرسند و مصدق را از این کار باز میدارند و اعلامیه ای از رادیو قرائت می شود که دولت دیشب کودتای 25 مرداد را خنثی کرده و جای هیچ نگرانی نیست و اوضاع تحت کنترل است!!
بلافاصله پخش سرود سلام شاهنشاهی از رادیو متوقف می شود. رادیو ایران میتینگ های میدان بهارستان را که در آنها به شاه توهین می شود با آب و تاب پخش میکند و باقی قضایا که در اینجا مجال تکرار آنها نیست. سرانجام روز 28 مرداد زاهدی نخست وزیر قانونی کشور بر اوضاع مسلط می شود. البته دخالت ارتش و امکانات مالی و اطلاعاتی آمریکا و انگلیس در قدرت گرفتن زاهدی خیلی موثر بود ولی منشاء همه این رویدادها همان نا فرمانی مصدق در روز 25 مرداد بود که وقعی به فرمان عزلش نگذاشت و قانون شکنی کرد.
حالا بر گردیم به همان موضوع امام زاده. در 59 سال گذشته، کودتای 28 مرداد امام زاده ای شده که خیلی ها در کنارش مغازه و سوپرمارکت و جیگرکی و سیراب شیردون فروشی و حتی ساندویچی و زبانم لال KFC و McDonald و مراکز تفریحی ورزشی! و حتی هتل های چند ستاره، زده اند و به فروختن انواع طلسم ها مشغولند ومدعی هستند که جای دوست و دشمن را میدانند ولی این گور خالی است. هر از چند گاهی برخی خواهان تعطیلی امام زاده 28 مرداد میشوند و ثابت می کنند که مرده ای داخلش نیست ولی آنهایی که از قبل این معجزه سود های کلان به جیب زده اند، مانع تراشی کرده و مخالفان خود را کافر و ملحد می خوانند. هنوز عده ای هر شب، خواب نما شده و از امام زاده 28 مرداد شفا می یابند. در تحقیقات خود نسبت این امام زاده را به لوط نبی و یوسف جمیل و یعقوب اعمی می رسانند. ولی نظیر داستان آن امام زاده کذائی، تا وقتی افکار عمومی آماده پذیرش چنین امام زاده هایی است، افسانه کودتای 28 مرداد هم به حیاتش ادامه خواهد داد. اخیراً بخش فارسی شبکه تلویزیونی بی بی سی، مصدق را در کنار کوروش، حافظ و ابن سینا , زرتشت جزو شخصیت های محبوب و تاریخی ایران قرار داد. این نشان دهنده آن است که هنوز این امام زاده رونق دارد و سرقفلی مغازه های اطرافش بالاست. تابلوی کودتای 28 مرداد به دلیل ازدحام زائران، محلی خوبی است برای گدائی. البته عده ای هم هستند که هیچ نوع نفع مادی ندارند ولی ایمان به این امام زاده دیگر جزوی از فرهنگشان شده است و عین خوردن چائی در ساعت 5 عصر انگلیسی ها، دیگر نمی توانند ترکش کنند. معمولاً کسی در اصل و نسب امام زاده شکی ندارد و دنبال مدرکی برای اثباتش نیست. حادثه 28 مرداد هم از این بلیه برکنار نمانده است. اکثر ایرانیها داستانهایی را که در باره قداست این حادثه تاکنون گفته شده دربست قبول کرده و دنبال مدرک و دلیل و برهان نیستند.
برای تکمیل داستان هر امام زاده باید شرح جانسوزی از نحوه شهادت ایشان داده شود تا در روضه ها خوانده شده و جیگر زوار بارگاه کباب شود. در اینجا هم داستان و تراژدی کاملاً تکمیل است. MI6,CIA و کرمیت روزولت و ریپورتر و نادر باتمانقلیچ , برادران رشیدی و رقیه آژدان قیزی و ملکه اعتضادی و رمضان یخی و شعبان بی مخ، اکبر سگ دست, جواد نعره , صادق عمو اوغلو, صمد سگ سبیل، اشرف چهار چشم. .... درست عین اعضای سپاه یزید هستند و در مرگ جانسوز این امام زاده مشارکت دارند. سناریو واقعاً تکمیل تکمیل است و مطابق فرمت های ایرانی تنظیم شده است.
مصدق با همه اینهایی که گفتم به دلیل اینکه آدم فاسدی نبود شخصیت محترمی است. در 59 سال گذشته هیچ گونه مدرکی دال بر رشوه که بین سیاستمداران ایرانی شیوه ای رایج بود، از ایشان انتشار نیافته است. فکر میکرد که میتواند منافع ملی کشورمان را تامین کند ولی مردی نبود که شرایط سال 1953 را درک کند. مصدق حتی در دادگاه مدعی شد که اگر حکم عزلش در روز روشن و با استفاده از روشهای عادی به وی ابلاغ میشد بدون شک آن را می پذیرفت!! در اینجا فرصت آن نیست که به تحلیل رفتار مصدق پرداخته شود ولی ایشان مردی بود با افکار قرن نوزدهمی که می خواست یکی از بزرگترین مشکلات قرن بیستم را در اولین سالهای جنگ سرد حل کند. مصدق اساساً قدرت آمریکای نو ظهور و اهمیتش را در صحنه بین المللی درک نمیکرد. اوریل هریمن فرستاده ویژه هاری ترومن را اصلاً تحویل نگرفت. مثل اغلب روشنفکران تحصیل کرده اروپا، اصلاً تصور نمیکرد که بین سیاست دولتهای حاکم در واشنگتن چقدر تفاوت است. به نظر وی هیچ فرقی بین هاری ترومن و ژنرال آیزنهاور نبود. دیدی کلیشه ای و اغلب اوقات به قول قدیمی ها بالشویکی در مورد آمریکا داشت. نگاهی نظیر حاجی واشنگتن نسبت به آمریکا پیدا کرده بود. تنها تفاوتشان این بود که مصدق کت و شلوار می پوشید و کراوات میزد ولی حاجی واشنگتن کلاه پوستی به سر میگذاشت و سرداری به تن میکرد. همین. حتی بعد از مسافرتش به نیویورک نتوانست تصویر روشن و دقیقی از آمریکا را به ذهنش منتقل کند. مردی بود که انگلیسی را خوب نمیدانست(شاید هم اصلاً نمیدانست). از اینها گذشته با مظاهر ارتباطی قرن بیستم که عمده ترینش در آن زمان رادیو بود نا آشنا بود. مصدق همه مردان به درد بخور و سیاستمداران استخواندار را در طول 27 ماه زمامداری از خود رانده بود. نه خود مصدق و نه هیچکدام از اطرافیانش به ارزش رادیو واقف نبودند. همه ثانیه های بین 25 مردا و 28 مرداد برای حکومت مصدق حیاتی بود ولی رادیو همچنان برنامه های عادی و برخی روزها جریان میتینگ های سیاسی را پخش میکرد. حدود ساعت 14 روز چهارشنبه 28 مرداد رادیو ایران یک برنامه کشاورزی کسل کننده را پخش و در باره آفات نباتی بحث میکرد!!! جانشین مصدق بیشتر از وی قدر رادیو را میدانست و بعد از اشغال بیسیم پهلوی در ساعت 14:30 28 مرداد, ساعت 17 همان روز اولین پیام خود را فرستاد تا خیال همه را تخت کند که به حکمی که از سوی شاه برایش صادر شده عمل کرده است. مصدق در زمان مناسب تاریخی در موقعیت تعیین کننده ای قرار داشت. مصدق سیاستمدار عملگرا نبود. می توانست یک پارلمانتاریست موفق باقی بماند ولی نشد. میتوانست نقش سرنوشت سازی در تاریخ کشور بازی کند ولی به جای به دست آوردن نوعی پیروزی عملی با کسب حداکثر امتیازات (نه همه خواسته ها) اراده کرد تا درست مثل قصه های شاهنامه داستان طوری تمام شود که همه تماشاگران و بازیگران حتی یزید و شمر و ابن سعد هم بر حالش گریه کنند. مصدق سابقه فعالیت در پست های اجرائی را نداشت و یا برای مدتی های کوتاهی در چنین مناصبی مشغول بود. بیشتر آرمانگرا بود تا مصلحت جو. دکتر مصدق با اعمالش ناخواسته مسئول مستقیم همه اعدام هایی سیاسی است که بعد از حادثه 28 مرداد در ایران صورت گرفت. مصدق مرد لحظات بحرانی نبود. یک آدم معمولی بود. به قولی ژنرال دوران صلح بود نه جنگ. در هر بحرانی لحظات اولیه برای کنترل و اداره بحران مهم است. مصدق حدود84 ساعت طلائی (از نیمه شب یکشنبه 25 مرداد تا ساعت 12 ظهر چهارشنبه 28 مرداد) از مشاهده فرمان عزلش تا از کف دادن قدرت در چهارشنبه 28 مرداد , عملاً هیچ کاری نکرد. تکلیفش با خودش روشن نبود. اگر آنطوریکه ادعا میکرد قانوندان بود باید همان 25 مرداد و قبل از آن 30 تیر31 به اراده مجلس گردن مینهاد و از قدرت کنار میرفت. اگر فردی بود که نقشه هایی برای ایران بعد از سقوط رژیم سلطنتی داشت باید از فرصت طلائی 84 ساعته برای اعلام جمهوری استفاده کرده و تاریخی برای تشکیل مجلس موسسان را تعیین و مشخص میکرد. خروج شاه از کشور در 25 مرداد بدون اطلاع موضوع به هیئت دولت در حقیقت فرار و نوعی استعفاء محسوب شده و مصدق به عنوان نخست وزیر در موقعیتی قرار میگرفت که می توانست خیلی کارها کرده و محمد رضا و همه حامیانش را در مقابل عملی انجام شده قرار دهد. وضعیت دکتر مصدق در آن 84 ساعت , مثل پیرمردی بود که مقابل صفحه کلید کنترل هواپیمای ایرباسA300 گیرافتاده , نه خودش دست به کلیدها میزد و نه اجازه میداد هر کدام از مسافران بلدند دست به کار شوند. نتیجه سقوط وحشتناک هواپیما و برخوردش به زمین و خسارات جانی و مالی زیادی بود که کشور متحمل شد. هنوز از محل اصابت A300 دود بلند است و مردمی هم که تماشاگر این صحنه بودند (و هنوز هستند) الان 59 سال است که در مصیبت از دست دادن آن خلبان (که از پرواز چیزی نمی دانست) هر سال اشگ میریزند و محل سقوط هواپیما را گلباران میکنند. دوستداران مصدق دقیقاً عین امام زاده ها روزهای ولادت و رحلتش را گرامی میدارند. برگزاری چنین مراسمی باعث یاد آوری مصیبت عظمی و رونق مجدد همه مغازه ها و فروشگاه های اطراف امام زاده می شود. حتی برخی کاسه داغ تر از آش شده و به دلیل اینکه تاریخ دقیق ولادت مشخص نیست، دهه ولادت برگزار و هر روزی را با عنوان خاصی مزین میکنند تا مریدان آن حضرت در فرصت پیش آمده بهتر بتوانند با معجزاتش آشنا شده و از مکارمش بهره ها گیرند و رسالاتش را تطبیق دهند و قطره اشگی بریزند و دل را صفا دهند.
دکتر محمد مصدق ٰ بیشتر از آنکه به فکر حل مسئله نفت باشد ٰ بیشتر در پی این بود که تبدیل به شهید شود. تنها پیروز حادثه 28 مرداد سال 1332 دکتر مصدق بود. وی می خواست تبدیل به امام زاده ای شود که نیازمندان در سالهای آینده برای برآوردن حاجاتشان بر نرده هایش دخیل ببندند و شفای دست و پای شکسته و کچلی و خناق و جیز جیگر، آبله و اجاق کوری بگیرند. همانگونه شد که می خواست. بدون اینکه مسئله نفت ایران حل شود.
مرحوم سرهنگ جلیل بزرگمهر که از وکلای مدافع مصدق در دادگاه بود و بعدها متن کامل دفاعیات خود را منتشر ساخت, نقل میکند که خبرنگار روزنامه نیویورک تایمز جریان دادگاه را به آمریکا مخابره میکرد. مصدق در بخشی از دفاعیات خود گفته بود که ظلمی را که شما به من کردید شمر و یزید در حق امام حسین نکردند. وقتی متن کامل و ترجمه شده جریان گفتگوها به نیویورک رسید، سردبیر شرحی به تهران فرستاده و گفته بود در باره امام حسین , یزید و شمر و سوابق آنها تحقیق و نتیجه به روزنامه ارسال گردد!!! آنالوژی کامل است. امام زاده سازی ما ایرانی ها هنوز در داخل و خارج ادامه دارد. به راحتی اطلاعات زیادی در این خصوص در اینترنت موجود است. چند سال پیش با کشیشی ملاقات کردم. وی از اقبال ایرانیها به ویژه بعد از انقلاب به دین مسیحیت خبر میداد. البته من در این مورد اطلاعات و آماری ندارم و نمیدانم تا چه حدی این ادعا درست است ولی آن پدر روحانی محترم میگفت، با توجه به اینکه مسیح زندگی ساده و معصومانه ای داشت و علاوه بر آن خیلی جان گدازانه و تراژیک کشته شد، راست مغز و تفکر ایرانی است و تعجب میکنم که چرا ایرانیها همگی چکی و فله ای و قطره ای مسیحی نمی شوند. وی استدلال میکرد که این روحیه شهید پروری ایرانیها حتی به قبل از اسلام میرسد و داستان سیاوش نسخه اول و بی بدیل امام زاده های فعلی است.
با روحیه ای که ما داریم و با سرمایه گذاری هایی که در اطراف امام زاده 28 مرداد صورت گرفته بعید به نظر میرسد که این امام زاده و مغازه های اطرافش به این زودی تعطیل شوند. دوستی دارم که با گرفتن دکتری علوم سیاسی از یک دانشگاه معتبر آمریکا دکه نوشابه فروشی کوچکی در اطراف این امام زاده زده. تز دکترایش " نقش حزب ایران در جریان ملی شدن صنعت نفت است" همیشه وقتی همدیگر را می بینیم کلی میخندیم. همه اعضای این حزب در اوج اقتدار در پیاله فروشی گاسپار شاه آباد جمع میشدند حداکثر 12 نفر بودند البته قبل از انشعاب. حالا شما فکرش را بکنید به قول مرحوم کسروی این باهماد (حزب) چه نقشی میتوانست در حوادث آن دوران داشته باشد. وقتی از این رفیق شفیق می پرسم که چرا مصدق مجلس هفدهم را منحل کرد با ارائه ارقام و آمار ثابت میکند که اعضای این مجلس همگی نوکر انگلیس و آمریکا و کمپانی های نفتی بودند و مصدق حق داشت آن را منحل کند. با وجود اینکه در کله اش فرو نمیرود می گویم که مجلس شانزدهم در ماه های اولیه سال 1330 مصدق را به نخست وزیری بر گزید. مجلس هفدهم وقتی تشکیل گردید که مصدق بر سر کار بود، بنابراین نمیتوان در سلامت انتخاب نمایندگان آن شک کرد. چطور وزارت کشور حکومت مصدق اجاز داده بود که مشتی به قول خودش نوکر اجنبی به عنوان نماینده وارد مجلس بشوند. اگر چنین بود باید همان اوایل تشکیل منحل میگردید. همین مجلس وقتی تحت فشار افکار عمومی و نه طی روند پارلمانی در 31 تیر سال 1331 مجدداً به نخست وزیری مصدق رای داد، خوب بود بعد یک دفعه بد شد و باید منحل میشد. تنها گناه نمایندگان مجلس هفدهم مخالفت با سیاستهای محکوم به شکست و شهید بازی های مصدق بود. مصدق تاب نیاورد و آن را منحل کرد. ایشان فکر میکردند که تنها خودشان درست فکرند و بقیه اشتباه میکنند و توده نفتی هستند. پس چی شد آن احترام به قانون و قواعد بازی دموکراسی که همه JMها هوار میزدند و هنوز میزنند. مثل اغلب JMها پاسخ روشنی ندارد. دوستم فقط منتظر است که سمیناری و یا کنفرانسی در خصوص حادثه 28 مرداد در نقاط مختلف جهان تشکیل شود و ایشان مقالات تکراری و ملال آورش را ارائه کند. به طنز و جد می گوید : حادثه 28 مرداد امام زاده پربرکتی برای خیلی هاست. هنوز که هنوزه خیلی ها از این امام زاده انتظار معجزه دارند دوستم از الان خودش را برای ارائه مقالاتی که سال آینده قرار است به مناصبت شصتمین سال حادثه 28 مرداد در کشورهای مختلف تشکیل شود، آماده میکند. حرفهایی بی محتوا که همه JM.ها عین تقلب در امتحانات از روی دست هم رونویسی میکنند تازگی هم یاد گرفته اند که هی از نوشته هایشان به همدیگر لینک قرض بدهند.. همه اینها بعد از 59 سال، عکس مصدق را درست مثل شمایل های مقدس داخل امام زاده ها بر دیوار منازلشان نصب کرده اند و در لحظات دشوار زندگی عین سرخپوستان نوادا از این روح بزرگ، چشم یاری دارند. شاید هنوز زود است که ایرانیها باور کنند که داخل این گور هیچ مرده ای نیست و آنها الکی 59 سال است گریه میکنند و بر سر و پیشانی خود میزنند. بعد از صحبتهای چند سال قبل مادلین اولبرایت وزیر خارجه آمریکا و اظهار تاسف ضمنی از نقش واشنگتن در حادثه 28 مرداد , ارزش مغازه های اطراف این امام زاده در بورس تاریخ، ناگهان بالا رفت وکاسبی ها رونقی تازه گرفت. به قول حاج میرزا آقاسی مرحوم , قنات 28 مرداد خیلی ها را به خاک سیاه نشانید ولی برای خیلی ها هم نون و آب داشت. نوش جانشان! مفت چنگشان!
میراثی که دکتر مصدق از خود باقی گذاشت و در حوادث شصت سال گذشته خود را به خوبی نشان داده است، قهر با واقعیت های موجود و ساختن مدلی ذهنی از دنیائی است که بر پایه واقعیت های متفاوتی بنا شده. دولت انگلیس در سال 1332، با وجود آنکه تازه از جنگ جهانی دوم خلاص شده و بسیاری از مستعمراتش را از دست داده بود با اینحال جزو ابر قدرتهای جهان آن روز محسوب میشد.آمریکا در 1953 ابرقدرت شناخته شده ای برای همه بود (البته نه برای سیاستمداران ایرانی). دکتر مصدق عین دون کیشوت به مبارزه با آسیاب بادی بزرگ که سمبل شیطان بود رفت و شکست خورد. مصدق عین گیم های کامپیوتری امروزی به تنهائی در میدانی ظاهر شد که پر از دشمنانش بودند و شهید شد. همه تماشاگران که اصلاً به نتیجه اقدامات دکتر مصدق توجهی نداشتند و فقط به شهادتش فکر میکردند، برایش هورا کشیدند.
همین طرز تفکر تا امروز در زندگی سیاسی ایرانیها نهادینه شده است. اصلاً توجهی به نتیجه نا مطلوب رویاروئی با ابر قدرت های جهان را نداریم. شاید تنها به این فکر میکنیم که مثل مصدق شکست بخوریم و حماسه تازه ای را خلق کرده و امام زاده جدیدی را افتتاح کنیم. میراث شهادت طلبی دکتر مصدق تا سالهای سال با ما خواهد بود. سنسورهای مغز ما هیچگاه واقعیت ها و عینیت های پیش رو را درک نخواهند کرد و حتی در صورت اداراک از تحلیلشان عاجز هستند. یاد رهبران ویتنام در دوران جنگ با آمریکا افتادم که این واقعیت را که با یک ابر قدرت می جنگند پذیرفته بودند. آنها در طول جنگ به همکاری های بعد از اتمام آن فکر میکردند. در این راستا هیچگاه در طول ادامه جنگ به اعراب نزدیک نشدند چون این موضوع باعث رنجش لابی قدرتمند یهودیان در آمریکا شده و پیروزی ویت کنگ ها را به تعویف می انداخت. چون طراحی مبارزه بر پایه درک واقعیت ها بود هم اکنون روابط خوبی بین ویتنام و آمریکا برقرار است. دو دشمن دیروزی اکنون همکاری های خوبی با هم دارند چون هر دو واقعیت های جهان امروز را پذیرفته اند. ما چی؟ هنوز هم بر پایه حق و باطل و ساختارهای صرفاً ذهنی و پیروزی همه جانبه Total Victory برنامه ریزی می کنیم نه بر مبنای مصالحه های جزئی Partial Compromise که نهایتاً در بلند مدت معادل پیروزی بزرگی خواهد بود. هیچ حقی را برای طرف مقابل قائل نیستیم. همه را باطل و تنها خود را حق میدانیم. این است ارثیه مبارزاتی مصدق. تا جائیکه خاطرم است هیچ جلسه دو جانبه و رو در رو بین نمایندگان ایران و انگلیس برای حل اختلافات فی ما بین تشکیل نشد. علت اصلی این بود که دکتر مصدق اساسا دولت انگلیس را غاصب و اصلاً لندن را لایق مذاکره نمیدانست. مذاکراتی هم که صورت گرفت از طرق میانجی ها بود که به هیچ نتیجه ای نرسید. با وجود آنکه شورای امنیت قدرت اجرای قطعنامه های خود را نداشت و دکتر مصدق این موضوع را به خوبی میدانست باز جنبه تبلیغاتی موضوع در دستور کار قرار گرفت که هنوز هم پیرمردهای JM وقتی دورهم جمع می شوند از روی صندلی شورای امنیت نشستنهای پیشوا یاد ها کرده و دل سیر گریه میکنند. سنت مبارزات خیالی و شهیدپروانه ای که دکتر مصدق پایه گذاری کرده همه طیف سیاسی فعالان سیاسی ایران را تا سال های سال اسیر خود کرده است. این فرمول در یک جمله قابل تبیین است. وقتی احساس میکنی حق با توست دیگر مذاکره و توسل به شیوه های سیاسی معنائی ندارد. کافیست دلایل و شواهد خود را تبیین کنید. پیروزی و موفقیت خود به خود به سراغتان خواهد آمد. خاطرم است (نقل به مضمون) در مسافرت رسمی هیئتی از کشوری در آسیای جنوب شرقی که قبلاً مستعمره انگلیس بوده به تهران، رئیس هیئت ایرانی در سر میز شام از مبارزات و جانفشانی ها و شهدایی که مردم کشور میهمان برای کسب استقلال از انگلیس جنایتکار متحمل شده صحبت کرده بود. رئیس هیئت میهمان توضیح داده بود که آنها استقلال خود از انگلیس را تنها با مذاکره به دست آورده اند و در این راه کسی کشته نشده است و هم اکنون هم کشور متبوعه اش روابط خیلی نزدکی و دوستانه ای در همه زمینه ها با انگلیس دارد. رئیس هیئت ایرانی از این موضوع تعجب کرده بود و آن را غیر ممکن میدانست. سنت های سیاسی در هر کشوری خیلی دیر تغییر می کنند و به نظر میرسد شیوه های آشتی ناپذیری مصدق با غرب تا مدتها ما را رها نخواهد کرد. ما به سبک قرون وسطی جنگ تمام عیاری Total Warرا با همه کسانی که اختلاف منافع داریم اعلام میکنیم و جز به نابودی طرف مقابل رضایت نمیدهیم ولی سرانجام این ما هستیم که به دلیل جهل بر قوانین بازی های سیاسی شکست سختی می خوریم و شروع می کنیم در سوگ همه شهدائی که در این نبرد نا برابر و به نظر ما مشروع از دست دادیم شب و روز گریه کرده و سر بر در و دیوار بکوبیم. 28 مرداد را شاید روزی نامید که عوامفریبی Demagogy برای ابد در ایران نهادینه شد. به جای اینکه مثل همه مردم عاقل فلوچارتی برای رسیدن به اهداف با این داشته ها که دقیقاً در چه نقطه ای هستیم؟ به کجا می خواهیم برسیم؟ و امکاناتی که داریم چیست؟ ترسیم کنیم، قاعده ساده ای را برگزیده ایم. اگر فکر میکنی حق با توست تنها کافی است نعره بکشی و شعار بدهی. بقیه ماجرا زیاد مهم نیست.شکست هر کسی تقصر خودش نیست. نتیجه همدستی نیروهای شیطانی است که نهایتاً در درازنای تاریخ مقهور اراده همه کسانی خواهند شد که طالب عدالتند. شبکه تلویزیونی ITV درسال 2008، سریالی چهار قسمتی تحت عنوان Lost in Austen(که در فارسی به" گمشده در دنیای جین آستین" ترجمه شده) پخش کرد که دقیق ترین قالب برای توضیح حادثه 28 مرداد است. حتی اسم کتاب هم برای ما معنی دار است. غرور و تعصب. چیزی که ما بهره کافی داریم. ما ایرانیها مثل Amanda Price هستیم که کل کتاب را خوانده و وارد دنیای جین آستین شده و از اینکه در طول اقامت وی حوادث داستان آنطوریکه وی پیشبینی کرده، اتفاق نمی افته حیران است. پرایس سعی داست تا جائی که می تواند خود را با واقعیت های محیط تطبیق دهد ولی ما ایرانیها درست بر عکس : انتظار داریم محیط خود را با ما هماهنگ کند!! و حوادث مطابق با سناریوئی که در دست داریم روی بدهند.
Recently by cyrous moradi | Comments | Date |
---|---|---|
به صندوق رای ایمان آوریم | 3 | Nov 04, 2012 |
چه باید کرد؟ | 9 | Oct 02, 2012 |
سازش تاریخی | 2 | Sep 03, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
شرح حادثه از زبان مسئول برج مراقبت
anglophileWed Aug 15, 2012 02:17 PM PDT
دو شب قبل از وقوع حادثه شرکت هواپیمأیی ملی ایران که از پروازهای اخیر کاپیتان مصدق گزارشات نگران کنندهای دریافت کرده بود و میدانست که وی قادر به هدایت هواپیما و نیست و هرچند "برخاست" او هنوز نسبتا قابل قبول است ولی "نشست" وی افتضاح میباشد تصمیم میگیرد که او را برکنار کرده و پیش از آنکه فاجعه تاسف آوری در مقیاس وسیعی اتفاق بیافتد ایشان را با خلبان جوانتر و ورزیده تری یعنی کاپیتان زاهدی تعویض نماید. از اینرو حکم منتظر خدمت شدن کاپیتان مصدق را با سریعترین راه ممکن به وسیله یکی از مسئولین انتظامات هواپیمأیی که نصیری نامی بود و با امضای مدیر عامل شرکت به کاپیتان مصدق ابلاغ میکند. کاپیتان مصدق حکم را تحویل گرفته، رسید میدهد ولی نصیری را در خانه حبس کرده و به خدمه دستور میدهد به او چای هم بدهند ولی محبوس نگهش دارند.
صبح روز حادثه کاپیتان مصدق که خبر برکناری خودرا از همه اعضای تیم خود مخفی نگاه داشته بود و فقط یکی از کمک خلبانها و همچنین تکنسین مخابراتش که فاطمی نامی بود آگاهی از عزل او داشتند، به عزم پرواز عازم فرودگاه میشود. در فرودگاه مسافرین که خبر از خرابکاریهای کاپیتان مصدق داشتند به محض مشاهده او از پرواز منصرف شده و حتی عدهای هم اعتراض میکنند.
کاپیتان مصدق که مواجه با بی اعتنائی عموم و سر و صدای گروهی از مسافران روبرو شده بود خودسرانه و فقط به همراهی خدمه و کمک خلبانان سوار بر طیاره شده به پرواز درآمد. پرواز کاپیتان مصدق از همان ابتدا کژ و مژ میرفت و طولی نکشید که بر اثر خودسری و بد حسابی خلبان هواپیما به سختی در بیابانهای اطراف فرودگاه به زمین اصابت کرد و خوشبختانه تلفات زیادی در بر نداشت. تنها فاطمی که کمربند خودرا از سر پر رویی نبسته بود جان خودرا ازدست داد.
جالب اینجاست که هرچند پرج مراقبت تاکید بر سند غیر قابل انکار مشهود بر سقوط هوا پیما داشته است، هواداران و اعضای هیات عزداران کاپیتان مصدق میگویند که هواپیما در مثلث برمودای وطنی غیبش زده و هنوز پس از شصت سال امید به ظاهر شدن مجددّ هواپیما و سرنشینانش دارند!!
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر
cyrous moradiWed Aug 15, 2012 01:23 AM PDT
با تشکر از همه خوانندگانی که این مطالب را خواندند و سپاس از همه آنهائی که کامنت گذاشتند. واقعاً مفید بودند و استفاده کردم. اگر قسمت باشه انشاء ا.. در برج بعدی فرنگی ( سپتامبر) در باره همه کامنت های داده شده طی مطلب مستقلی توضیح خواهم داد. فعلاً چند نکته را خیلی خلاصه عرض میکنم. 1- دکتر محمد مصدق از سیاستمداران خوش نام و از چهره های برجسته تاریخ معاصر ایران است. هدف مقاله اصلاً این نبود که خدای ناکرده به ایشان توهین شود. دکتر مصدق آنقدر بزرگ هستند که این گونه مطالب مسلماً هیچگونه خدشه ای به شهرتش وارد نخواهد کرد. 2- واقعه 28 مرداد را تحت هر عنوانی بخوانید حادثه مهمی در تاریخ ایران است. میتوان گفت که مبداء جدیدی در تاریخ ایران محسوب می شود و هر رویدادی را می توان قبل و بعد از این حادثه سنجید. نکته مهم این است که این واقعه هنوز ادامه دارد. به نظر بنده هر کدام از ما ایرانیان چه زن و چه مرد مصدق هایی برای خودمان هستیم . وضعیتی را که کشورمان در حال حاضر با آن روبروست درست مثل مرداد سال 1332 می باشد. به عبارت دیگر این داستان به قول یکی از خوانندگان ، قصه فسیل ها نیست. داستان نسلی است که همین الان زنده است ، متنها با اخلاق و برداشت و تفکری متعلق به 60 سال قبل. چون حجم توضیحات مطابق مقررات IC نباید طولانی بشود در همان مقاله معهود شرح کافی خواهم داد. بیش از ده سال طول کشید تا بفهمیم چه بلائی به سرمان آمده و تازه در دهه 40 شمسی شادروان اخوان " زمستان" را می سراید. 28 مرداد هنوز هم زنده است و فسیل نشده. 3- شاید بتوان مدل زیر را برای درک حادثه 28 مرداد در نظر مجسم کرد. دکتر محمد مصدق خلبان هواپیمائی بود با قدرت و توانائی های مشخص فنی( منظورم حجم باک ، ارتفاع پرواز ، تعداد سرنشینها و سایر مشخصات فنی هر هواپیمائی) در مدت 27 ماه زمامداری ، ایشان ما را الحق و الانصاف به قول فرنگی ها Destinationهای زیبای فراوانی برد که برخی از خوانندگان در کامنت های خود به آنها اشاره کرده اند. مردم ایران خاطرات خوبی از همه آن پروازها دارند. در آخرین پرواز با وجود آنکه اطلاعات هواشناسی و همه برآوردهای فنی به این خلبان توصیه میکرد که پروازی را که در نظر دارد انجام دهد، از نظر فنی غیر ممکن است با اینحال حرف هیچکس را گوش نکرد. نکته اینجاست. عین همه خلبان های ایده آلیستی که در دهه 1930 می خواستند از عرض اقیانوس آرام بگذرند، در یک صبح تابستانی در حالی که همه سرنشینها سوار بودند از فرودگاهی مثلاً در کالیفرنیا به سمت غرب پرواز کرد تا در هاوائی و یا چه میدانم تایوان و حتی ژاپن فرود بیاید.. پروازی که از قبل کاملاً روشن بود این هواپیما با مشخصاتی که دارد سقوط خواهد کرد. هواپیما گم و گور شد . هم اکنون ما ایرانیها ارواح همان گم شدگانیم. در زندگی خصوصی و اداری و حرفه ای و اجتماعی خود سرتا پا دکتر مصدقیم. کارهای خوب زیادی انجام میدهیم و لی یک روز تصمیم میگیریم پشت به همه چیز زده و شهید بشویم. نکته اینجاست. میخواهیم عین قهرمان فیلم های وسترن جان فورد یکه و تنها همه دزدها را بکشیم ، شهر را آرام کنیم و در شات انتهائی فیلم در غروبی دلگیر سوار بر اسب و چوب کبریتی لای دندانها، در حالی که زنان و مردان زیادی با تحسین ما را بدرقه میکنند با زدن سازدهنی غم انگیزی در غبار جاده گم شده و تبدیل به افسانه بشویم. دلمان میخواهد به این خوش باشد که هر کسی به یادمان افتاد آن اهنگی را که موقع کوچ میزدیم تکرار کند. وقت کردید مقاله بعدی مرا " سازش تاریخی " بخوانید و کامنت بگذارید. باز هم ممنون.
Dear Aynak, let's make it clear....
by Shirzadegan on Mon Aug 13, 2012 08:10 PM PDTFirst I have to say Anglophile is right. These westerners scholars have no clue about Iran culture and Iranian side of the event. They are mostly affected by the media. For example, they don't know shah in 1953 is different with shah in 1979. They think shah is shah. It doesn't matter the year. Shah was loved by majority of Iranian in 53, But that was not the case in 1979. Now, smart Iranians such as Anglophile, who is able to travel throughout the history and see things beyond his time, knows it. Westerners don't have any clue.
Now, let's make this one clear so I understand what your argue is.
What you and your friends are saying:
In 1953, Shah shouldn't return to crown and U.S shouldn't involved in Iran affair and let Mossadeq and his comrades Tudeh party back by Soviet Union run the country. "Democratic republic of Iran"
Is that what you are saying?
Please inform me so I know where you are standing.
BTW,
Thanks Anglophile for his intelligent comment. I wanted to get into it later on. For example Abrahamian is the liar. I did reserach sevral years ago about his quote "Soviet threat was smoke screen" from Dean Acheson. I couldn't find in any books, write up, videos. Seems Acheson said that privately to Abrahamian in the death bed in the hospital and then he died because there is no write up in that regard. Abrahamian is Iranian version of steven Kinzer- big liar.
«نظام سلطنتی از درون پوسیده شده بود»
ZendanianMon Aug 13, 2012 04:17 PM PDT
- ندیدن این واقعیت و حقیقت که خمینی معلول و فرزند مشروع یک نظام پوسیده و فاسد بود که تمام راههای میانی و قانونی و ملی را در جامعه، سرکوب و نابود کرد و در نتیجه راه را تنها برای ایدئولوژیهای بستهبندی شده و افراطی کمونیستی و مذهبی باز کرد. این حرف که «نظام سلطنتی از درون پوسیده شده بود» کلماتِ داریوش همایون است. او در انتقاد صمیمانهای که در مصاحبه با تلاش از خود کرد و پس از مرگش منتشر شد، همکاریاش را با این نظام اشتباه دانست. یک صدم این صمیمیت انتقادی را نه توده نه اکثریت و نه اقلیت و نه آن خردهریزهای دیگری که هنوز زیر بیرق دیکتاتورــ لنین در خلسهایی ایدئولوژیک فرورفتهاند، نتوانستهاند انجام دهند. پس میبینیم که بحران اجتماعی را تنها ایدهی بازگشت به سلطنت بوجود نیاورده است.
//www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/39615/
فرمودید "کاخساز"؟؟!!!
anglophileMon Aug 13, 2012 03:21 PM PDT
بهتر از این بابا روشنفکر نداشتی که از ورشکستگان به تقصیر میبایست نمونه بیاوری؟
جمهوریخواهی در محاق نابینایی سپید
ZendanianMon Aug 13, 2012 09:00 AM PDT
ناصر کاخساز
۹ ـ ذات پرستی خرافهگرایانه. سر سخت ترین دشمنان جمهوری اسلامی میتواند از طریق ذات پرستی خرافه گرایانه به رغم ظاهر شدیدا" متفاوتش با جمهوری اسلامی اشتراک ذاتی با آن داشته باشد نگاه کنیم به این سخن خانم فرح پهلوی : "گوسفند میکشتند دستشان را در خون آن میزدند و میگفتند آدم کشته شده است. یا جنازه پیر مردان و پیر زنان را بر میداشتند و هیاهو کنان میگفتند اینها شهید شدهاند." دقت کنیم این حرف از سویی به تبلیغات خرافاتی احمدی نژاد علیه مخالفاناش شبیه است و از سوی دیگر به سخنان مقام امنیتی معروف شاه. مقام امنیتی در مصاحبه با صدای امریکا ماهیت و ذات خرافه پرستانه دیکتاتوری پهلوی را نشان داد. نمونه دیگری از ذات پرستی خرافه گرایانه همان چیزی بود که شاه در کتابش نوشت که بیماری تب شدید او را حضرت ابولفضل شفا بخشید.
سلطنت، یک ذات اعتقادی در خاندان پهلوی بود ذات یک سلطنت طلب واقعی مقدم بر وجود انسانی اوست و به این سبب است که خرافه باوری، پیامد ذات گرایی میشود. جمهوری خواهی بویژه در شرایط امروز ایران ذات ندارد، روشنفکر سانتیمانتال و دمکرات آبکی است که به حرفهای گهگاهی و بدون ضمانت اجرای آقای رضا پهلوی دل خوش میکند، پیشی ملوسی است که ماهی مسموم سلطنت معدهاش را منقلب میکند ولی نمیتواند آن را بالا بیاورد.( تعبیر ماهی مسموم از میلان کوندرا در رمان جاودانگی است.) خرافه و ذات دو شناسه جوهری هستند و همه دیکتاتوریها را به رغم همه تفاوتهایشان مشترک میکنند. برای همین است که یکدیگر را تولید وباز تولید میکنند. باور به جادو در ذات دیکتاتوری است.
--------------
ملت ایران این توانایی را داشت که یک آیتالله کاشانی را که از خمینی هیچ دست کمی نداشت از نزدیک شدن به قدرت سیاسی باز دارد. اگر خمینی را نتوانست به این سبب بود که شاه آلترناتیو ملی او را از سر راه او بر داشت. پس این عادلانه نیست که ملت ایران را سزاوار این حاکمیت اعتقادی دانست. به قول واتسن مورخ انگلیسی ملت ایران را نمیتوان فاسد شمرد چرا که مستعد پرورش رهبران بزرگ خویش است.
//www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/39615/
If you joke, like a Fascist thug, about people being tortured,
by Zendanian on Mon Aug 13, 2012 08:54 AM PDTIf you dismiss entire history of Iranian people suffering under SAVAK and Rastakhiz, like a Fascist thug,
If you disrupt other people's protest against IR, like a bunch of Fascist thugs,
There's a very good possibility, YOU ARE NOTHING BUT A FASCIST THUG.
YOU KNOW WHO YOU ARE.
Aynak and Zendanian are so well educated!!:
by anglophile on Mon Aug 13, 2012 08:14 AM PDTWill Durant
اگر ازگهواره تا گور دانش بجوی
aynakSun Aug 12, 2012 11:44 PM PDT
اگر ازگهواره تا گور دانش بجوی
با تشکر از شیرجان محترم برای آگاهی که دادند. خیلی مفید بود و استفاده کردیم. همان گونه که مولانا خواجه حافظ اصفهانی بارها یاد آور شده اند، اگر از گهواره تا گور دانش بجوی و بعد از جویدن دندان ها را خوب مسواک کنید، ۲ چیز بر شما روشن گردد: اول آنکه قیام ملی ۲۸ امرداد توسط آمریکا به ایران اماله نشده بود، بلکه توسط دانشمندان شهر جدید برای تحول ایران که منجر به شورش ۵۷ شد -صورت گرفت. دیم، هم فراموشم شد ولی خیلی ممنون. شما سعی کن یک برنامه تلوزیونی جدید راه بیاندازید و به مردم آگاهی بیشتر بدهید. وا قی ان -حیف است که این بحر معلومات فقط اینجا زمزمه گردد و بقیه تشنگان دانش ناب و اطلاعات شما که سعادت ندارند، به بهره بمانند. در ضمن برای من مشخص نشد، که حضرت عالی از گونه شیر اندر وادیه تشریف دارید یا بادیه که این خود برای آگاهی بیشتر کمک مند تر خواهد بود. سخن را با جمله ای از "ادم اسمیت" در مورد جفای مصدق و فرمایشات فضیلانه شما پایان می دهم و از شما آموزگار تاریخ و جغرافیا و سیاست نهایت سپاس را دارم: “This is one of those cases in which the imagination is baffled by the facts.”ایران برای همه ایرانیان
دولت ایرانیان - فقط با رای ایرانیان
نه ولایت وقیح نه پادشاه سفیه
The Education monarchists need is: Stop Acting as Fascist thugs
by Zendanian on Sat Aug 11, 2012 04:38 PM PDTin other people's protests,
and
Joining their Facsist thug cousins, as they did in Sweden.
More educational materials for Aynak/ friends
by Shirzadegan on Sat Aug 11, 2012 04:20 PM PDTBelow is write up of Daniel Goldsmith and American view. It shows the direction Iran was heading to. The need for U.S intervention to help her allies and friend.
Friends indeed are friends in need.
3 days shah in Rome was very crucial to determind the future of Iran. Shah's smart decision and quick reaction to the situation saved Iran from the hands of communist block. Shah took the side with "Free world". The same decision that you and your family made when decided to reside in San Francisco Bay area or your comrades such as Momtaz (the owner of khavaran newspaper and companion of late Bakhtiar) , Hossaine Agha (the owner of Maykadeh restaurant) and Brumand brothers. Mr. Arj and his family made the same decision as shah did when they migrated to U.S and Canada. None of them went to Russia or China or Albania. Shah made the same decision for future of Iran.
Needless to say Iran development was not comparable to those Democratic countries back by Soviet Union.
Daniel Goldsmith
The question of why the American government was willing to risk its international reputation in order to overthrown the Iranian government is a difficult one. It is tempting to explain US actions in purely economic terms. After all, the American companies owned a 40% share in the international oil consortium.52 Although this interpretation cannot be entirely dismissed, the more accurate interpretation is that the US genuinely feared the impact that Communism would have were it to take root in Iran and mistook Mossadegh’s nationalism for Communism.
The NSC’s conclusion accurately expressed the US government’s motivations. It stated that the American public would have adopted a negative view of the administration "if the US stood idly by and let Iran fall into the hands of the Soviet Union."53 The Eisenhower administration was mildly sympathetic to nationalism, provided that it was truly independent, but in the heat of the early Cold War, Eisenhower had little faith that nationalism could be non-Communist.54 Likewise, John Foster Dulles feared that Moscow would manipulate true nationalism for its own purposes. Dulles stated that, "the forces of [nationalist] unrest are captured by the Soviet Communists, because they are smart at that."55 Because of this fear, Eisenhower’s administration acted hastily and with little foresight, showing supreme indifference to the welfare of the Iranian people.
Aynak's qustion- bare with me,we'll get to the bottom of problem
by Shirzadegan on Sat Aug 11, 2012 03:16 PM PDT"حالا که قبول کردی لااقل تا ۱۹۵۲ مصدق آدم خوبی بوده و شاه هم به همین خاطر
به ایشون تخفیف داده و......... "
aynak
First comes first, Let's first discuss about the above statement. History talks about itself.
On July 16, 1952, Mosaddeq resigned after the shah refused to accept his nominatation for War Minister. Mosaddeq appealed to the general public for support, but Tudeh press continued to attack him, describing his differences with the shah "as merely one between different factions of a reactionary ruling elite."[26] It was only after the explosion of popular support for Mosaddeq in the street that "many rank-and-file" Tudeh party members "could see first hand Mosaddeq's popularity",[26] and came to his aid.
According to one observer:
although diverse elements participated in the July uprising, the impartial observer must confess that the Tudeh played an important part - perhaps even the most important part. ... If in the rallies before March 1952 one-third of the demonstrators had been Tudeh and two-thirds had been National Front, after March 1952, the proportions were reversed.[27]
The above statement has been written by central committe of Tudeh party backed Soviet Union. This is vivid document that shows how rapidly number of Tudeh members were increased after oil was nationalized.
?Now, are you able to see what direction Iran was heading
هیچ کس من رو به اندازه این انگل نمی خندونه
aynakFri Aug 10, 2012 06:06 PM PDT
"
"Gasiorowski and Abrahamian are heavily biasedin favour of Mosaddegh-os-Saltaneh, Their analyses are largely based on
the Anglo-American side of the story and rarely refer to the Iranian
side which from a scholarly point of view is heavily prejudicial and
one-sided."
Here's "Anglophile" the groupie of Vosough O-Dollah (Biggest Nokar of the Brits, and responsible for 1919 failed agreement to make Iran a colony of the Brits) dismissing an anslysis because it is from Anglo-American side.
Let's see how many sides/angles are there to this:
1-National interest of Iran: Simple fact of --destructive--1979 revolution is a testiment to the wrongfulness of the coup makers path.
2-Independent left: Same as above
3-Depenent left/Tuden: Very sorry for their wrong analysis of the situation
4-slamic radicals: Hated Mossadegh and to this date want to remove 29th of Esfand from our calendar, helped the coup.
5-Islamic moderates: Same as aone and 2
6-Coup makers (U.S/Brits) Mostly regret their destructive role.
7-Saltant-Talabans -Anglophile :) Sun rises from West.
Zel'Allahis (aka obtuse monarchists) have ZERO CREDIBILITY
by Zendanian on Fri Aug 10, 2012 04:41 PM PDTin determining anyone's bias or non-bias.
Suffice it to say the way these obtuse fascistic SAVAK apologists make fun of Iranian people being tortured and killed during Ary Az Mehr's time, amply demonstrates that they're nothing but a bunch of useless fascist thugs, through and through. They have learned not a single thing from their most criminal, violent past.
The fact that their thugish supporters in Sweden, after disrupting an anti-IR rally, like a bunch of Hezbollah thugs, join rascist Swedish Nazis, is one more proof of their fascist nature.
Gasiorowski and Abrahamian are heavily biased
by anglophile on Fri Aug 10, 2012 03:38 PM PDTin favour of Mosaddegh-os-Saltaneh, Their analyses are largely based on the Anglo-American side of the story and rarely refer to the Iranian side which from a scholarly point of view is heavily prejudicial and one-sided.
Sadly the new generation of Mossadeghollahis who have exhibited their illiteracy on this site think that a coup is like a mechanical gadget that needs to be wound up and the rest works like clockwork. This is why Anglo-American documents (particularly the American ones) miserably fail to convey the underlying anti-Mosaddeghos-Saltaneh's sentiments of 1953 and the rest is "history"!!
تقصیر ما نیست که مصدق الهیها به این حد بیسوادند
anglophileFri Aug 10, 2012 03:16 PM PDT
که هنوز تفاوت بین "نفت" و "صنعت نفت" را نمیدانند. متاسفانه در این مراحل پیشرفته بیسوادی هیچ درمانی موثر نیست.
I am glad you started reading other than Matini's and ....
by aynak on Fri Aug 10, 2012 02:01 PM PDTDear Shirzadegan,
I am glad you started reading other than Matini and are expanding your knowledge. What Mark is stating, and I hope you would not stop your research now, and continue, is an extension of the following:
First, clearly Mark accepts that there was a --coup--, much like everyone else other than Saltant Talaban circle, accepts what took place was a Coup, and not an "Uprisng of people against Mossadegh". The issue above here that you are quoting from Mark, is really over whetather the --primary-- motivation for the U.S involvement in the coup was A:U.S oil interest? Or B:fear of communism? Notice that both agenda, are *not* mutually exclusive. That means, if U.S could eliminate communist threat/Tudeh AND secure oil interest *all the better*. (Ham Faal ham Tamasha). All Gasiorowski is saying is that from his view oil interest took a back seat to the more immediate issue for U.S namely the fear of communist expansion for driving the coup! If you read his book about Mossadegh and 53 coup (really a collection of essays), the theme revolves around the same. But please let's not lose sight of the fact that U.S got into this, for the primary reason that the Britain, having lost its effort of securing *lost* oil deal, brought U.S to the scene and the best they knew how was through fear mongering. This coincides with McCarthy era in U.S and I myself have no issue with what was said. But regardless of U.S's motivation 2 things are clear:
1-British motives for getting U.S involved was due to oil.
2-The --result-- of the coup which was over-throw of national government + shortly after that formation of Oil Consortium deal --which resulted in huge set back in gains of Oil Nationaliaation.
BTW, between 1953~1960 U.S actually sent financial aid to Shah, but also at the same time (1954) Consortium was formed. (This is long term oil interest).
Now next task for you: Please find out what the role of Consortium was? How much ownership/control of oil it granted to members? What were its terms, who the particpants were? And in short, was it a good deal for Iran? or not?
~
برای آگاهی عینک و دوست بی ادب ایشان
ShirzadeganFri Aug 10, 2012 11:25 AM PDT
Mark J. Gasiorowski
Department of Political Science
Louisiana State University
This person did extensive research in this subject matter. He had access to all presidential files,etc. NOT Iranian. UNbiase researcher.
"What motives led U.S. policy makers to overthrow Mosaddeq? It is often argued that the main motive behind the coup was the desire of U.S. policy makers to help U.S. oil companies gain a share in Iranian oil production.(68) On the face of it, this argument has considerable merit. The Eisenhower administration was certainly favorable to U.S. business interests, and the Dulles brothers' law firm had often represented U.S. oil companies in legal matters. Moreover, the final agreement worked out in 1954 with the Zahedi government gave U.S. companies a 40 Iranian oil production, which had previously been controlled by the British.
While this view cannot entirely be refuted, it seems more plausible to argue that U.S. policymakers were motivated mainly by fears of a communist takeover in Iran, and that the involvement of U.S. companies was sought mainly to prevent this from occurring. The Cold War was at its height in the early 1950s, and the Soviet Union was viewed as an expansionist power seeking world domination. Eisenhower had made the Soviet threat a key issue in the 1952 elections, accusing the Democrats of being soft on communism and of having "lost China." Once in power, the new administration quickly sought to put its views into practice: the State Department was purged of homosexuals and suspected communists, steps were taken to strengthen the Western alliance, and initiatives were begun to bolster the Western position in Latin America, the Middle East, and East Asia. Viewed in this context, and coming as it did only two weeks after Eisenhower's inauguration, the decision to overthrow Mosaddeq appears merely as one more step in the global effort of the Eisenhower administration to block Soviet expansionism. (69)
Moreover, the major U.S. oil companies were not interested in Iran at this time. A glut existed in the world oil market. The U.S. majors had increased their production in Saudi Arabia and Kuwait in 1951 in order to make up for the loss of Iranian production; operating in Iran would force them to cut back production in these countries which would create tensions with Saudi and Kuwaiti leaders. Furthermore, if nationalist sentiments remained high in Iran, production there would be risky. U.S. oil companies had shown no interest in Iran in 1951 and 1952. By late 1952, the Truman administration had come to believe that participation by U.S. companies in the production of Iranian oil was essential to maintain stability in Iran and keep Iran out of Soviet hands. In order to gain the participation of the major U.S. oil companies, Truman offered to scale back a large anti-trust case then being brought against them. The Eisenhower administration shared Truman's views on the participation of U.S. companies in Iran and also agreed to scale back the anti-trust case. Thus, not only did U.S. majors not want to participate in Iran at this time, it took a major effort by U.S. policymakers to persuade them to become involved. (70)
The Eisenhower administration therefore seems to have been motivated mainly by fears of a communist takeover in Iran rather than by a desire to promote U.S. commercial interest. It should be noted that most middle level State Department and CIA officials did not believe that a coup was necessary to avert a communist takeover. Neither Henry Byroade, the Assistant Secretary of State with responsibility for the Middle East, not Ambassador Henderson favored a coup in early 1953. As discussed above, Iran specialists in the CIA analysts did not regard Mosaddeq as a communist and the Tudeh was not believed to be capable of seizing power at this time. Rather, the Tudeh was thought to be pursuing a "popular front" strategy by infiltrating the army and the government bureaucracy and trying to gain favor with Mosaddeq and other National Front leaders. CIA analysts had concluded in November 1952 that a Tudeh takeover was not likely before the end of 1953. Moreover, the Iranian economy had become relatively stable by this time, so a general collapse was not viewed as imminent. The fears of a communist takeover that prompted the coup therefore seem to have originated at the highest levels of the CIA and the State Department, and were not shared by lower-level Iran specialist. (71)
بلاخره انگل هم قبول کرد ماست سفید است
aynakWed Aug 08, 2012 04:27 PM PDT
انگل:"جواب عینکی را باید به شیوه خودش
بهش بدید: علت قررداد کنسرسیوم این بود که یک شارلاتان خودپرستی به نام
مزور السلطنه سه سال قبلش حاضر نشد قرارداد ۵۰/۵۰ رو قبول کنه."
بفرما، شاهد از غیب رسید. اولش می گفت ۱۰۰% نفت مال ایران بود - حالا
میگوید ۵۰% ولی به لطف قیام ملی که دلیل اصلی آن هم صد البته مصدق بود. :)
حالا ادامه همین:
سوال: چه میزان پس از "قیام ۲۸ مرداد" شاه - شاه مشروطه بود؟
انگل:۱۰۰%
سوال: پس چرا خودش پس در سال ۵۸ گفت قول می دم از این به بعد مشروطه باشم، و تا حال اشتباه کردم؟
انگل: درست است فقط ۵۰% مشروطه بود، ولی تقصیر مصدق بود.
سوال: چرا حزب گلابی ایران نوین و مردم هم بسته شدند؟
انگل: کی گفته بسته شدند؟
سوال:خود الی حضرت فرمودند اشتباه کردم بستم.
انگل:خوب اون هم تقصیر مصدق مکار بود.
--باید اعتراف کنم که از مدتی که انگل به این جمع پیوسته - دیگر برای
خواندن فکاهی به هادی خرسندی نیازی ندارم. انگل جان خودش یک پا کمدین
است.
ایران برای همه ایرانیان
دولت ایرانیان - فقط با رای ایرانیان
نه ولایت وقیح نه پادشاه سفیه
با اجازه جناب شیرزادگان
anglophileWed Aug 08, 2012 03:02 PM PDT
جواب عینکی را باید به شیوه خودش
بهش بدید: علت قررداد کنسرسیوم این بود که یک شارلاتان خودپرستی به نام
مزور السلطنه سه سال قبلش حاضر نشد قرارداد ۵۰/۵۰ رو قبول کنه.
حالا منتظر دروغ پردازیهای مصددق الهیها باشید.
خوب شیرزاد جان یواش یواش به چخان های انگل / متینی پی می بری
aynakWed Aug 08, 2012 11:13 AM PDT
حالا که قبول کردی لااقل تا ۱۹۵۲ مصدق آدم خوبی بوده و شاه هم به همین خاطر
به ایشون تخفیف داده و بر خلاف فاطمی که اعدام شد، لااقل مصدق را اعدام
نکرد و بجاش به تبعید تا آخر عمر محکوم شد، لطف کن به دقیقه ۲۰ فرمایشات
فرح هم گوش کن. همون جا که خود فرح صحبت از کنسرسیوم ۱۹۵۴ و ابقای آن
تا ۱۹۷۳ صحبت می کند. لطفا برای ارتقا سطح درک من نا آگاه ، شما بفرمایید
جریان کنسرسیوم چه بود؟ و چرا پس از قیام ملی ۱۹۵۳ چنین قرار دادی بسته
شد؟ قبلا از هر گونه به ادبی خودم از شما پوزش می طلبم.
ایران برای همه ایرانیان
دولت ایرانیان - فقط با رای ایرانیان
نه ولایت وقیح نه پادشاه سفیه
Aynak and miscommunication
by Shirzadegan on Wed Aug 08, 2012 09:48 AM PDTنه دوست عزیز قافیه برای دوست شما تنگ آماده
بود و شروع کرد به فحاشی.
در مورد حقه بازی باید بگویم که مساله ملی شدن نفت
با جریانات ۲۵ تا ۲۸ مرداد کاملا متفاوت هست.
نفت در فوریه ۱۹۵۲ ملی شد و جریان حقّه بازی مربوط به ۱ سال و ۷
ماه بعد است که مصدق به کمک حزب توده با پشتبانی شوروی در صدد بر اندازی
سلسله پهلوی بود که کینه تاریخی خود و سلسه قاجا را از
پسر قزاقی که دودمان آنها را برچیده بودند بگیرد.
اتفاقا شاه در نامه آای به دادگاه نوشت که رأی دادگاه برای
این که مصدق تلاش برای ملی شدن نفت کرده است آسان باشد
ارادتمند
سیاوش
امان از ابن الوقتی مصدق الهی ها
anglophileWed Aug 08, 2012 02:20 AM PDT
دوست گرام جناب شیرزاد
همانطور
که ملاحظه میکنید دوستان مصدق الهی هر وقت که به صرفهشان است از شهبانو
که سهل است از قول خمینی و خلخالی هم سند آورده و حرف آنها را تأیید
میکنند. دقیقاً نظیر رهبر پدرانشان یعنی مرحوم "مزور السلطنه!" ایشان هم
هر وقت برایش صرف میکرد با آیتالله کاشانی همدست میشد و هر وقت هم که
مناسب بود با سران حزب توده لاس میزد.
جالب اینجاست که لزومی به گفته
شهبانو نیست و تمامی مورّخین بی طرف ثبت کردهاند که شاه نه تنها
مخالفتی با ملی شدن صنعت نفت نداشت بلکه همواره از آن پستیبانی میکرد ولی
هواداران مزور السلطنه که همانند امامشان که نمیخواست فاش کند که بدون
پشتیبانی دربار و علی الخصوص آیتالله کاشانی صنعت نفت ملی نمیشد و
همچنین نمیتوانند بپذیرند که مزور السلطنه پیشگام این امر نبوده و فقط به
این کاروان پیوست و به علت سنّ بالا ریاست کمیته نفت را به او دادند.
به
هر صورت وقت گرانبهای خودرا تلف نکنید چون این قوم قادر به قبول حقایق
نبوده زیرا قبول حقیقت یعنی قبول اینکه مدت نزدیک به شصت سال این جماعت
به ملت ایران دروغ گفته و با هر قوم و قبیلهای ساخت و پاخت کردهاند.
درضمن
این را هم محض به ضرس قاطع بگویم که مصدق السلطنه در قیاس با روح الله
خمینی در عوام فریبی و تزویر دست خمینی را از پشت بسته بود. افکار و آرا
خمینی بر همه اطرافیانش آشکار بود ولی مصدق السلطنه حتی با اعضا کابینه
خود پنهانکاری داشت و آنها را گمراه میکرد.
بعله شیرزاد جان، اول خوب به فرمایشات شاه بانو گوش کن:
aynakWed Aug 08, 2012 12:23 AM PDT
تا بعد ببینیم قافیه کی تنگ آمده؟
ولی اینکه که شما می فرمایید:
"در صورت تمایل حاضرم تمام ادعای خود را با سند تاریخی ارائه دهم. هدف من
پیش بردن سطح معلومات هم میهنا نم است که دگر دچار حقه با زنی چون مصدق و
خمینی نشوند."
حالا به فرمایشت شهبانوتان گوش کنید:
//www.youtube.com/watch?v=4tPj9TbU0lE&feature...!
ببینید ایشان در مورد همین مصدقی که شما حقه باز معرفی می کنید، و مدرک و
هم دارید، و می خوهید سطح معلومات را بالا ببرید، چه می گویند:
در دقیقه ۲۸ فرح دیبا می گوید:" در مورد نفت الا حضرت در زمان ملی شدن نفت
اصلا پشتیبان بودند پشتیبان دکتر مصدق . و حتی پشتیبانی می کردند از دکتر
مصدق در مقابل خارجی ها و داخلی هایی که مخالف ملی شدن صنعت نفت بودند.
معتقد بودند (یعنی شاه سرور شما معتقد بود) واقعا نفت باید به دست دکتر
مصدق ملی بشه." خوب پس جناب شیرزاد این چه حقه بازی است که شاه شما منتظر
بودند که ایشان نفت را ملی کنند؟
بی صبرانه منتظر ارتقاء سطح معلومات خود توسط شما هستم.
لطفا از معلومات خود شهبانو رو هم بی نصیب نگذارید.
ایران برای همه ایرانیان
دولت ایرانیان - فقط با رای ایرانیان
نه ولایت وقیح نه پادشاه سفیه
قافیه که تنگ آید شاعر به جفنگ آید
ShirzadeganTue Aug 07, 2012 05:43 PM PDT
آقای عینک عزیز
با خواندن نظر شما و دوست بسیار بی ادب شما
متوجه شدم که آقای ارج چندان هم بد نمیگوید که
مثل اینکه ما داریم وقتمان را تلف میکنیم و این
بلاگ تبدیل به فحشا و ناسزا و اتهامات بی اساس شده. دوستان شما به جای
بحث منطقی متوسل به فحش و ناسزا شده اند که من آن را از شخصیت شما
بعید میدانم. در هر حل وقت من ارژشمند است و در صورت تمایل حاضرم تمام
ادعای خود را با سند تاریخی ارائه دهم. هدف من پیش بردن سطح معلومات هم میهنا نم است
که دگر دچار حقه با زنی چون مصدق و خمینی نشوند.
ارادتمند
سیاوش
A book critic is born!!
by anglophile on Tue Aug 07, 2012 01:33 PM PDTWith such impartiality that you have shown in your critique of Matini's book, I can't wait to read your appraisal of Amini's book!!
وقتی جفنگیات جلال متینی ماخذ قرار می گیرد،
aynakTue Aug 07, 2012 10:18 AM PDT
.
دوستان محترم ارج و پ_جی - چندی پیش کتابی به دستم رسید با عنوان نگاهی به
کارنامه سیاسی دکتر محمد مصدق -- نوشته جلال متینی . این کتاب که در جلد کاغذی ۵۲۰ صفحه است،
در ذهن معیوب نویسنده 1 هدف را دنبال می کند:
تخریب مصدق- به روش ملوکانه . از نظر نوشتاری و منطق اینقدر احمقانه
نوشته شده و مغرضانه بودن نویسنده به قدری آشکار است که تصور می کنم فقط
افرادی که از کتاب های "دکتر میرفطروس" بهره وری و استغنای فکری (با
تعریفی بسیار محدود از فکر) می نمایند، این کتاب را خوا هند پسندید. اما
جالبتر تر از محتویات کتاب، که کل آن را می توان در یک جمله
خلاصه کرد: تلاش مذبوحانه متینی در دروغ گو - بیمار بودن سود جو بودن روانی بودن
..... مصدق . از سنگ قبر پدر مصدق آغاز میشود تا توجیه کودتا
و تقصیر خانه خراب شدن (حمله اوباش به خانه او) که همه تقصیر آن متوجه مصدق است . در
این میان حتی جنایات های صورت گرفته توسط پهلوی ها را نیز به گونه ای به
گردن مصدق می افتد.
ولی از همه آن سرگرم کننده تر -- خواننده های بیسوادی هستند که از این کتاب
همان به صفحه اول و دوم اکتفا کرده اند چون تصور من این است که یک سلطنت
طلب خوب توانایی خواندن و دنبال کردن یک کتاب هر چند بی محتوی ۵۰۰ صفحه ای
را ندارد. دلیل آن هم اینکه علیرغم دروغ های مخلتف که در کتاب قاطی حقیقت
شده، پهلوی پرستان دانشمند فقط از مطالب ۵-۶ صفحه اول را بلغور میکنند.
مصدق السلطنه حتی تاریخ تولدش را هم دروغ گفته! رابطه فامیلی با مظفر
الدین شاه و حتی نصرالدین شاه داشته ! در سن ۱۹ سالگی و یا ۲۲ سالگی در
مشروطه شرکت نداشته.
مسلح به این "درک عمیق " از مصدق مانند "یافتن ارشمیدس" وارتباط جابجا شدن آب در
وان پس از ورود او به آب - مزخرفاتی را بلغور می کنند، که همه را به خنده می اندازد. برخلاف
پهلوی پرستان -- مصدق برای هوادارن --منش و روش -- او نه یک بت و امام
حسین بلکه رهبری ملی بود، که صادقانه برای ملت خود فعالیت کرد و اگر به
نتیجه نرسید، هم به خاطر برخی --اشتباهات- خودش بود، هم به خاطر شرایط ایران ، ولی بسیار مهمتر به
دلیل بالا تر قرار دادن سود شخصی و در نظر نگرفتن مصالح ایران توسط طرف
مقابل - یعنی شاه (که اگر نام آن را خیانت نهاد هم از حقیقت دور نشده ایم.)
البته همان گونه که گبلز در تحریف و "ساختن حقیقت" معروف بود و با تکرار
دروغ سعی می کرد آن را تبدیل به واقعیت سازد، این ها هم سعی دارند با
استفاده از فراموشی تاریخی و عدم آشنایی نسل جدید -- برای خودشان تاریخ
جدید بنویسند. ما هم نباید اجازه دهیم. چون ملتی که از تاریخ خود درس
نگیرد محکوم به تکرار کمدی/تراژیک آن است، و این گفته شاید برای هیچ کشوری
به اندازه میهن مان ایران صادق نباشد.
ایران برای همه ایرانیان
دولت ایرانیان - فقط با رای ایرانیان
نه ولایت وقیح نه پادشاه سفیه
Dear Aynak!
by P_J on Mon Aug 06, 2012 10:27 PM PDTI thought that the Shahollahis/Hezbollah crowd ONLY suffered from moral DEFICIENCY and BANKRUPTCY. As this diatribe nonsense indicates, it proves that they, like their STEAMED leader RP, suffer from intellectual PARALYSIS/emptiness and VOID, ALSO.
But, the PAID Pahlavi ATTACK dog team, and losing DODOs, have proven one important thing, that no one else has; they connected GOOSE with SHAGHIGHEH!
“متصل کردن گوز به شقیقه ”
One should not waste his/her precious time on this out of mind and hopeless crowd. One more thing; if we add the number of Shahollahis to Hezbollah to Basidgis and to Revolutionary Guards, the sum total of this HATEFUL FASCISTIC crowd would NOT even amount to 10% of the total population
For God sake, let's focus on Mosaddeq
by Shirzadegan on Mon Aug 06, 2012 08:58 AM PDTThere are so many issues opened in this discussion that has nothing to do with Mosaddeq. This blog belong to Mosaddeq which has been falsely portrait in western media as "patriatic man". this notion has been promoted by MKE and Rajavi gang and murder such as Yazdi. Let's finish with this guy (Mossadeq) whose character has been falsely distorted. Then, on time, of course we will talk about Pahlavi and Crown Reza. But at the end, that doesn't dismiss hypocricy of people such as Mr.Arj's brother who was "red" and didn't want to live in socialist countries even for 1 day. "Death is good for next door neighbor's child", as we say in Farsi.
Anyway, Mosaddeq was born in one of the palaces in Tehran in 1882. His born name was Mohammad Ashtiani. Mosaddeq was given title by pedophile shah known as Naser e din shah. Oil concession with Brits was signed by mosaddeq's uncle opium addict known as Mozafar e din shah in 1901. Oil money made Qjar family so weatlth that Mosaddeq was able to live in Swiss with family and finish his school achieving doctora degree in 1914 at age 32. That was the time Brits was getting ready for WWI and Brits ship had to be impowered by Oil. Year 1914 was the peak of our oil getting ripped off by Brits and Mosaddeq was graduated doctor in law from Swiss knew exactly what was going on. My grand father was UNeducated so I don't expect anything from him who was living in that era.
THERE IS NO SINGLE TRACE IN OUR MODERN HISTORY MOSADDEQ EVER CONDEMN HIS MONGOLIAN QJAR DYNASTY FOR BETRAYING IRAN'S OIL.THE DYNASTY WHO TREATED IRAN AS A COUNTRY OF THEIR ENEMY FOR 140 YEARS.
NOT ANY TRACE or ANY BOOK, OR WRITE UP THIS MAN ACTED ON OIL CONCESSION SIGNED BY HIS FAMILY. Your mistaken partriatic hero.
Please let me know if you have found anything that this man condemn his Qjar dynasty. please educate me. Much appreciated. Mosaddeq deserve the noble prize for his unshakable royalty to his mongolian Qjar dynasty. At that time, Brits was NOT colonial power according to Qjar familyl. Do you know why? because Brits money was coming to Mosaddeq's Qjar family pocket and made them very wealthy. Qjar family, NOT Iranian families
So question is: when Brits became bad guys. I will explain in my next write ups. In the mean time, Mr. Arj should come forward for execuse for his brother who was left and put us in this misery for 33 years.
Mossadegh was ugly and his mother dressed him funny
by Anonymous Observer on Sun Aug 05, 2012 07:11 PM PDTLet it go fossils. It was 60 years ago. No one cares...no one, except for a bunch of old fossils who're still living the false "glory" of the 1979 devolution.