سازش تاریخی

گفتگو با دیگران سرانجامش همه سود است


Share/Save/Bookmark

سازش تاریخی
by cyrous moradi
03-Sep-2012
 

من غریبه ام
با درخت ها فارسی حرف میزنم
آن ها پاسخم را می دهند.

فریدون فریاد
(اسم اصلی فریدون رحیمی متولد 1328 و درگذشته به سال 1390)، آسمان بی گذرنامه ، ص 43

مصالحه واژه ای عربی است که وارد زبان فارسی شده و هم ریشه با مصلحت است . حالا ، قصد این نیست که به اصطلاح ترمینولوژی و مورفولوژی این واژه یافته شود. اگر وارد این وادی بشویم به قول قدما خوف این هست که در پیچ و تاب صفحات فرهنگ ها و لغت نامه ها گرفتار بشویم و آخرش هم هیچ به هیچ. البته نکته مثبتی هم در این بین وجود دارد و آن ترجمه کلمه مصالحه به انگلیسی است که Compromise معنی شده و معنایی کامل و مورد نظر ما را دارد. به هر دیکشنری آن لاینی در اینترنت مراجعه کنید معنی Compromise به طور روشن ، کوتاه آمدن دو و یا چند طرف دعوا از مواضع اولیه و توافق بر سر اصولی است که وجه مشترک و سطح مقطع همه درخواستهایشان است. در لغت نامه دهخدا ، مصالحه به معنی نیکی کردن و آشتی کردن هم آمده که به نظر معنی رسائی برای مصالحه که به حق با Compromise برابری میکند نیست. البته با قدری اغماض می توان واژه "سازش " را به جای مصالحه به کار برد. اینجا به قول علما اشکال فقهی وجود دارد. در زبان فارسی امروزی ، سازش بیشتر تسلیم کامل به درخواستهای طرف مقابل و یا گاوبندی با کسی بر ضد طرف سوم معنی میدهد. با همه این احوالات و برای ترضیه همه آنهائی که به زبان شیرین فارسی عشق می ورزند ، اجازه بدهید از کلمه سازش به جای مصالحه و کامپرامیس استفاده کنیم. نکته جالب در بررسی واژه Compromise یکسانی تقریبی آن در زبانهای مختلف اروپائی است. یعنی اینکه انگار اروپا و آمریکا درک یکسانی از معنی این لغت دارند. فرانسوی ها Compromis، آلمانی ها Kompromiss و حتی روسها компромисс ( شما بخوانید همان کامپرامیس) و در لاتین Compromissumمی گویند. یعنی از روسیه و استونی و لتونی و رومانی در شرق تا پرتغال و اسپانیا در غرب همه ساکنان اروپا از همین واژه برای سازش استفاده میکنند. قصدم از این همه صغری و کبری چیدن این است که ممکنه در بین خوانندگان این سطور کسانی باشند که درست مثل فردریک انگلس ( یار گرمابه و گلستان کارل مارکس) با بررسی لغات ، کاری مشابه نگارش کتاب " منشاء خانواده و دولت " را انجام داده و بتوانند از یکسانی انشاء و معنای این واژه در السان اروپائی به درک مشترک آنها از سازش پی ببرند و همین موضوع را در شرق و مثلاً بین فرهنگ های ایرانی و عربی و هندی و عبری و چینی و ژاپنی هم بررسی کنند. خدا را چه دیدید شاید فرجی شد و علت خیلی از رفتار های ما شرقی ها هم روشن گردید. من بررسی کوتاهی کرده ام. اصلاً تلفظ معادل Compromise در زبانهای شرقی بر خلاف انواع غربی آن یکسان نیست منظورم اینه که در شرق هر ملتی از سازش معنایی خاصی را درک میکند که با طرف دیگر تفاوت دارد. فعلاً این بخش را خیلی جدی نگیرید. برویم جلوتر.

حالا رسیدیم سر اصل قضیه. بنده عرضم این است که ثروت واقعی هر کسی و یا هر کشوری و نهاد و شرکت و کارخانه و یا به طور کلی سازمان زنده ای بستگی به این دارد که چقدر قدرت و مهارت مصالحه با محیط را دارد. مثلاً به نظر شما ثروت و دارائی واقعی جمهوری آلمان فدرال چیست ؟ اقتصاد قوی ؟ فرهنگی مستحکم و یا فلاسفه برجسته ، موسیقی دانان و ریاضی دانان و پزشکان و یا حتی سوسیس و آبجو عالی ؟ قطارهائی که به موقع به ایستگاه میرسند ؟ کدام یک ؟ پاسخ های شما ممکن است به این سئوال متفاوت باشد ولی به نظر بنده وقتی در انتخابات عمومی سال 2005 احزاب سنتی دموکرات مسیحی و سوسیال دموکرات نتوانستند اکثریت لازم در پارلمان فدرال ( بوندستاگ) را به دست آورند این دو حزب که تا دیروز رقیب سیاسی بودند دست به یک مصالحه تاریخی زدند و Grand Coaltion تشکیل دادند و تا انتخابات عمومی سال 2009 توانستند با توافق بر سر برنامه مشترکی بر سر تقسیم پست های کابینه و اهرم های قدرت به توافق ( شما بفرمائید سازش ) برسند. به نظر بنده اینه ثروت بزرگ آلمان و گرنه مارک و یورو و فولاد و تکنولوژی را می توان به دست آورد ولی روحیه مصالحه فقط در بین افراد و کشورها و سازمان های پیشرو وجود دارد و بس. در آمریکا هم اغلب پیش آمده که رئیس جمهور و اکثریت نمایندگان کنگره از احزاب متفاوتی بوده اند ولی این امر دلیل آن نشده که کار کشور بخوابد و آنها همیشه بر سر مسائل مختلف و مهم با هم مصالحه و سازش کرده و به توافق رسیده اند. در زمان ریاست جمهوری جرج دبلیو بوش که در عراق و افغانستان گرفتار شده بود و روزگار سختی داشت کنترل کنگره به دست حزب دموکرات که در آن زمان مخالف زیاده روی های بوش بود ، افتاد با اینحال کار ها نخوابید و امور کشور با سازش دو طرف چرخید. فرانسه هم اوضاع اینطوریه. در زمان فرانسوا میتران سوسیالیست که رئیس جمهور بود مجمع ملی به دست احزاب راست افتاد و مدتها رئیس جمهور چپ با دولتی راستگرا کار میکرد و آب از آب تکان نمیخورد.

از این مثال ها اگر بخواهم بزنم باید صدها صفحه را سیاه کنم( که نمیکنم) . همین کابینه فعلی در انگلیس واقعاً بی سابقه است. انگلیسی ها عادت داشتند که در پایان هر انتخاباتی هر کدام از احزاب سنتی اکثریت مطلق و یا نسبی را به دست می آورد و با ائتلاف با احزاب برادر( از نظر ایدئولوژی نزدیک به خود) دولت را در دست میگرفت. کابیته فعلی در بریتانیا نتیجه مصالحه بین دو حزبی است که در انتخابات اخیر پارلمانی اول و سوم شدند. در منطقه خاورمیانه در دهه هشتاد میلادی در اسرائیل به مدت چهار سال دولت ائتلافی با مشارکت احزاب لیکود و کارگر تشکیل گردید. یعنی این دو حزب رقیب توانستند با همدیگر مصالحه کرده و بر سر برنامه مشترکی به توافق برسند.

شاید یکی از بزرگترین سازش هایی که در قرن بیستم در اروپا اتفاق افتاد و همه دنیا از تاثیرات مثبت آن بهره مند شدند ، سیاست گرایش به شرق ویلی برانت صدراعظم آلمان در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 بود. اوج Neue Ostpolitik و یا به اختصار همان Ostpolitik ملاقات Willy Brandt صدر اعظم آلمان فدرال و Willi Stoph نخست وزیر جمهوری دموکراتیک آلمان GDR و یا همان آلمان شرقی در Erfurt در سال 1970 بود. ایده خیلی هوشمندانه ای در پشت سر سیاست گرایش به شرق ویلی برانت قرار داشت. وی معتقد بود که با قهر و مقابله نمیتوان تغییراتی را در شرق موجب شد بلکه با آشتی و نزدیکی این کار محقق می شود. بنابراین فکر Change Through Rapprochement و یا تغییر از طریق نزدیکی جواب داد. به دنبال این سیاست و به رسمیت شناخته شدن مرزی کشورهای اروپای شرقی توسط آلمان سرانجام کنفرانس امنیت و همکاری اروپا Organization for Security and Co- Operation in Europe ( OSCE) از 30 ژوئیه تاا اول آگوست 1975 در هلسینکی پایتخت فنلاند تشکیل شد. غیر از آلبانی همه کشورهای اروپائی بعلاوه ایالات متحده آمریکا و کانادا در این کنفرانس حضور داشتند. تشکیل این نشست بزرگترین دستاورد سیاست آشتی جویانه ویلی برانت بود. تحولات سالهای بعد نشان داد که سیاست سازش و نزدیکی همواره پر سود است ، تنها مشکل اینه که این سود گاهی دیر ظاهر می شود ولی سوخت و سوز ندارد. فعلاً این مثال های خارجی را رها کرده بر گردیم به خودمان.

عرض بنده این است که ما ایرانیها هیچگونه مهارتی در سازش نداریم. اجازه بدهید توضیح بدهم. سازش مهارتی نیست که بتوان آن را در دانشگاه و کارخانه و اداره و شرکت در کلاس و دوره و سمینار و کنگره آموخت. حتی با خارج رفتن و اقامت در آمریکا و کانادا و فرانسه هم نمیتوان فنون گفتگو و مصالحه و سازش را یاد گرفت. من ایرانی هایی از نسل رادیکال N ام مهاجران دیده ام که اجدادشان بعد از به توپ بستن مجلس توسط محمد علی شاه و اعدام ملک المتکلمین از ایران مهاجرت کرده اند ولی نوادگان و نبیره های آنها الان عین دسته گل با هم قهرند و سالهاست با هم صحبت نکرده و ایمیلی ردو بدل نمیکنند. باور بفرمائید که راست می گویم. باید در کودکی و در محیط خانه و مدرسه آن را عملاً دید و تمرین کرد. ما ایرانیها ( با اجازه شما) چنین مهارتی را نداریم. برعکس. مهارت اصلی ما در قهر کردن است. طبق برآوردهای اولیه ای که انجام داده ام ، برای یاد دادن فنون و شرایط الزامی قهر( به سبک ایرانی) به کسی که با آن آشنا نیست باید حداقل 2 هفته و هر روز 5 ساعت وقت صرف کرد. به عنوان مثال ما با کسی که قهر هستیم حرف نمیزنیم. معنی این جمله " من با فلانی 2 ساله که قهرم" این است که حداقل دو سال است که با ایشان صحبت نمیکنم. البته این همه مفاد و اصول منشور قهر ایرانی نیست. ما آنقدر حجم مموری های مغز خود را صرف امور قهر با دیگران میکنیم که برای دوستان چنین لطفی انجام نمی دهیم. مثلاً من اگر با شما با فرمت ایرانی قهر باشم سعی خواهم کرد در مهمانی هایی که شما دعوت هستید اصلاً آفتابی نشوم. اگر شما را در خیابان دیدم به آسمان خیره بشوم. انگار نه انگار که دارم شما را می بینم. تعجب من از این است که تاکنون صدها ایرانی در رشته های روانشناسی و اختلالات روانی مدارک فوق لیسانس و دکتری گرفته اند ولی تاکنون هیچ ایرانی " قهر به سبک ایرانی" را مورد مطالعه علمی قرار نداده است. من خیلی دنبال کتابی در باره این ناهنجاری روانی ایرانی ها گشتم. چیزی پیدا نکردم. همیشه این سئوال اساسی در مورد ایرانیها مطرح است که چرا ما با کسی که اختلاف داریم حرف نمیزنیم ؟ بلافاصله بعد از اینکه متوجه شدیم مخاطب ما دقیقاً مثل ما فکر نمیکند ، گفتگو با وی را متوقف میکنیم. اگر احتمالاً از خوانندگان این سطور کسی علت این امر را میدانند بفرمایند تا بقیه هم مطلع بشوند. بگذریم. در فرهنگ ایرانی حرف زدن با کسی و اختلاط با وی نوعی امتیاز است که ما به هر کسی اعطاء نمیکنیم و فقط این التفات شامل خواص می شود و بس. وقتی شما مثلاً لبخندی به بنده زده و سری تکان داده و صبح به خیری می گوئید و من هم از سر افاده و تکبر و غرور پاسخ کوتاهی میدهم در حقیقت منت بزرگی بر سرتان گذاشته و افتخار عظیمی را نصیبتان کرده ام که " برو حالش را ببر!! "‌ اگر کسی از خوانندگان این سطور دنبال سوژه ای برای گرفتن دکتری ارتباطات میگردد ، پیشنهاد میکنم تا روزنامه های تهران در فاصله بین بهمن 1357 تا مثلاً اسفند 1358 را بررسی و مطالعه کند تا روشن شود که ایرانیها چقدر با هم قهرند. در این دوره که آزادی نسبی رسانه ای وجود داشت و هر روزنامه و مجله ای با گرایشهای مادون چپ تا ماوراء راست منتشر می شد ،اغلب این رسانه ها وقت و انرژی خود را با استفاده از رکیک ترین واژه ها صرف کوبیدن هم میکردند. به عبارت دیگر عوض اینکه مثل همه جای جهان امکانات خود را صرف توصیف و تبیین عقاید و نظراتشان به خوانندگان کنند، بیشتر همدیگر را می کوبیدند و نظرات خود را درست و بقیه را باطل معرفی میکردند. می ترسم همین الان مثالهایی از نشریات چپ و راست آن دوره بیاورم و داغ خیلی را تازه کنم. تخصص ویژه ما بر خلاف مردم جهان این است که بگردیم و ایراداتی در رفتار و گفتار همدگیر پیدا و بلافاصله قهر کنیم. درست برعکس همه مردم دنیا که بیشتر دنبال نکات مثبت در همدیگر می گردند تا کشف ایراد و اشکال . بگذریم از این تخصص قهر سر خود ایرانی ها. هنوز هم میتوان نشانه هایی از این ادبیات هتاک و وقیحانه را در رسانه های نوین اینترنتی مشاهده کرد. یکی از بدخیم ترین قهرهای دهه های اخیر ، قطع روابط سیاسی اسران و انگلیس در 30 مهرماه سال 1331 بود. ابتکار این کار با دکتر محمد مصدق نخست وزیر وقت ایران بود. این کار دقیقاً مطابق با اخلاق ایرانی صورت گرفت. همانگونه که گفتم ما با کسی که اختلاف داریم اصلاً حرف نمیزنیم. انگلیس کانال های دیگری برای حضور در ایران داشت که از آنها استفاده کرد ودر عوض دولت مصدق از داشتن نمایندگی رسمی دولت انگلیس در تهران برای انجام گفتگوها و ارتباطات احتمالی محروم شد. به هر حال این سئوال باقی میماند که چرا ما با کسی که اختلاف عقیده داریم حرف نمیزنیم. حداقل فایده این کار روشن شدن مواضع دو طرف برای همدیگر خواهد بود. بگذریم.

یادم رفت بگویم که ما ایرانیها قبل از آنکه با کسی گفتگو کرده و به سازش برسیم اول باید با خودمان کنار بیائیم که به نظر من در این مورد هم مشکل داریم. البته آمار دقیقی در این خصوص ندارم ولی فکر میکنم بیش از 50 درصد ایرانیها در داخل و خارج کشور نمی توانند با خودشان به توافق برسند و مشکلات جدی با " خویشتن" خود دارند چه برسد با دیگران. سازش شخصی را میتوان در سطح ملی هم تعمیم داد. مثلاً اخیراً همکاریهای بریتانیائی ها از هر طبقه و قشر و رنگی در جریان برگزاری موفقیت آمیز بازیهای المپیک ، نوعی معیار برای سازش ملی تلقی می شود. در فردای حادثه 11 سپتامبر در‌آمریکا هم نوعی سازش و وفاق ملی بین آمریکائی ها مشهود بود. به ویژه رسانه های آمریکائی بدون آنکه دستور العمل خاصی از سوی دولت به آنها دیکته شده باشد ، 24 ساعت اولیه بعد از حادثه را به خوبی مدیریت و افکار عمومی را به طرزی باور نکردنی آرام ساختند. هنوز هم اغلب عکس هایی که از این حادثه در رسانه منتشر شده اند ، لانگ شات هستند و هیچگونه تصویری کلوز آپی از تلفات انسانی این رویدادها کمتر جائی منتشر شده است.

یعنی وجه مشترک همه ایرانیها اعم از ناصرالدین شاه و مسعود رجوی و دکتر محمد مصدق و محمد رضا شاه و کریم آقا بوذرجمهری و مهد علیا و کریم شیره ای و نورالدین کیانوری و مهدی قلی خان هدایت ، علی دائی ، کریم باقری ، حسن صباح ، خواجه نصیرالدین طوسی ،محمد خاتمی و اکبر هاشمی رفسنجانی و آغا محمد خان قاجار و عباس میرزا ولیعهد، قائم مقام فراهانی و امیرکبیر و نادر شاه و فریدون فرخ زاد و اصغر قاتل و مهوش و دکتر علی شریعتی و جمیله و آفت و مریم روحپرور ، دکتر علی امینی و دکتر منوچهر اقبال و رضاه شاه و میرزا رضا کرمانی و امیر اسدالله علم ، مهدی سهیلی و سعید عبدولی، حمید سوریان و جوانمرد قصاب و لوطی اصغر و مهدی موش..... من ، تو ، او ، ما و شما و ایشان همین نکته است. ما هیچگونه تخصص و مهارتی در مصالحه و سازش نداریم. علت اصلی این کار آن است که مهارتی در ابتدائی ترین نوع ارتباط که همان گفتگوی دو جانبه و یا به قول فرنگی ها F2F نداریم. یعنی نه میتوانیم خوب حرف بزنیم ( منظورم سخنرانی نیست) و نه خوب گوش کنیم. خیلی وقتها حتی قبل از آنکه با کسی صحبت کنیم ، از قیافه طرف خوشمان نمی آید و خیلی راحت کنارش میگذاریم. به همین سادگی. این را تا همین جا داشته باشید. به قول مجریان تلویزیونی جائی نروید . برمیگردم. قبل از پایان این پاراگراف با توجه با روحیه و برداشت ویژه ما ایرانیها از قضایا باید این نکته را توضیح دهم که منظور دقیق بنده این نیست که اگر ما به دیالوگ و گفتگو و سازش و مصالحه روی بیاوریم، دنیا گلستان خواهد شد، نه خیر. عرضم این است که به طور آماری گفتگو ( حتی با کسی که قهر هستی) در جمع به نفع ما تمام خواهد شد. این شرط عقل است ، نه نوعی عقیده بودائی و سحر و جادو چشم بندی. چه بسا روشن خواهد شد که درکی که از موضوع مورد اختلاف داشتیم اصلاً درست نبوده است. تا یادم نرفته این را هم بگویم که همسایه های ما هم در این زمینه ( یعنی گفتگو و دیالوگ و سازش) خیلی شبیه ما هستند. در اولین دور مذاکرات اعراب و اسرائیل در اواخر دهه 1940 که در جزیره رودس یونان صورت گرفت و به فرمول رودس مشهور شد نحوه کار به این صورت بود که میانجی ها سازمان ملل نکته ای را از قول اسرائیل به اعراب گفته و پاسخ اعراب را به یهودیان میبردند. یعنی اعراب حاضر نبودند به صورت مستقیم با اسرائیل مذاکره کنند و این را امتیاز مهمی می دانستند که نمی خواستند به آنها بدهند ( دقیقاً مثل ما که همان گونه که عرض کردم صحبت و هم کلامی با هر کسی را امتیاز مهمی میدانیم که برایش قائل شده ایم). حالا تصورش را بکنید بین اعراب و یهودیان در جزیره رودس و در طول این مذاکرات چه صحنه های مسخره و کمیکی پیش آمده است. حالا که تا اینجا آمده ایم برای خوشی دل همه خانم ها و آقایان کمونیستی که این سطور را می خوانند مثالی هم از سازش و مصالحه لنین ( معلم زحمتکشان عالم !!) با آلمانیهای مرتجع در جنگ جهانی اول بگویم. لنین بعد از پیروزی انقلاب اکتبر سال 1917 ، لئون تروتسکی وزیر امور خارجه ( به قول رفقا کمیسر خارجی خلق ) را برای مذاکرات صلح با آلمانها به برست لیتوفسک فرستاد( یادتان باشد که جنگ جهانی اول در نوامبر 1918 تمام شد). ژرمنها چون میدانستند روسها در وضعیت خیلی دشواری هستند شرایط خیلی خردکننده ای را برای صلح پیشنهاد دادند. تروتسکی با عصبانیت جلسه مذاکرات را ترک گفت و طی ارسال تلگرافی از لنین کسب تکلیف کرد. لنین پاسخی تاریخی به تروتسکی داد : " برای صلح با آلمانها اگر لازم شد ، دامن هم بپوش !!" یعنی می شود با مصالحه با دشمن دستاورد بزرگی کسب کرد . برای لنین حفظ حکومت شوروی از همه چیز در آن شرایط مهمتر بود و در دراز مدت مذاکره و صلح با آلمانها به نفع حکومت جدید التاسیس شوروی تمام شد. یعنی گفتگو و دیالوگ و مذاکره مصالحه شاید در کوتاه مدت به ضرر کسی باشد ولی در دراز مدت سودمند و ثمربخش است. روشن شد؟

البته موضوع سازش امری به قول قدیمی ها سهل و ممتنع است. یعنی هم ساده است و هم مشکل. در اغلب اوقات دلیل سازش شرط عقل و حکم منطق است. یعنی اگر کسی تن به سازش ندهد مجنون و دیوانه است و زندگی خود را به خطر انداخته است. به عنوان بارز ترین مثال میتوان رفتار سر وینستون چرچیل سیاستمدار معروف انگلیسی را در مقاطع مختلف زندگیش در مقابل شوروی بررسی کرد. چرچیل به عنوان یک محافظه کار سنتی و طرفدار سر سخت سلطنت ، همواره دشمن شوروی بود. در سالهای اولیه تشکیل حکومت شوروی از هیچ کوششی حتی اعزام نیروی نظامی برای درهم شکستن این حکومت نوپا کوتاهی نکرد. در 22 ژوئن سال 1941 ( اول تیرماه 1320) بعد از حمله آلمان به شوروی دست دوستی به سوی دشمن سابق خود استالین دراز کرد. سازش چرچیل و استالین در مدت 4 سال ادامه جنگ نیازی به دانش آنچنانی نداشت. این دو بلافاصله بعد از پایان جنگ به حالت سابق برگشتند و اصطلاح پرده آهنین را چرچیل در تعریف اروپای شرقی و اختناق استالین به کار برد. توجه فرمودید. سازش امری پویا است. یعنی شما امروز بر پایه شرایطی با کسی مصالحه و سازش میکنید ولی فردا تحت شرایط جدیدی ممکن است این سازش دیگر برپا نماند. از این مثال ها در تاریخ 500 ساله اخیر جهان ده ها مورد میتوان آورد. در فیلم " رم شهر بی دفاع"‌Rome , Open City , Roberto Rosselini , 1945 که مربوط به دوران جنگ جهانی دوم است ، شاهد همکاری اعضای حزب کمونیست ایتالیا و کشیشهای این کشور برای بیرون راندن نیروهای اشغالگر از ایتالیا هستیم. یعنی دو ایدئولوژی کاملاً متضاد در شرایطی برای همکاری با هم به سازش و توافق میرسند. ما ایرانیها از چنین موهبتی بی بهره ایم.

حالا به تقلید از مرحوم کارل مارکس که فرمودند تاریخ جهان شرح جنگ های طبقاتی و تلاش پرولتاریا برای به دست گرفتن همه اهرم های اقتصادی و سیاسی جامعه و شکست بورژوازی است، بنده هم عرض میکنم که تاریخ 2500 ساله کشورمان ، شرح قهرهای بی موردی است که همگی به مصیبت منجر شده اند. در هر ناکامی ملی اگر ریشه یابی شود همین عدم سازش های منطقی باعث چنان خسارتی شده اند که هیچگاه قابل جبران نبودند.. نکته مهم این است که این وضعیت هنوز ادامه دارد. شاه بیت استدلال ما است است : " وقتی من با عقاید و برداشت های شما مخالفم ، چه لزومی دارد با شما صحبت کنم؟" نکته دقیقاً همین جاست. حداقل سود ملاقات دو طرفی که نظرات متفاوتی دارند این خواهد بود که تصویر روشنتری از همدگیر و طرز فکر هم به دست آورند. در همه رویدادهای مهم کشورمان به ویژه در یک صد سال اخیر همین عدم گفتگوها ، باعث شدند که نتوانیم جلوی صدماتی را که به راحتی میشد از آنها جلوگیری کرد بگیریم. بنده فقط مثال میزنم. دکتر محمد مصدق اگر به نصایح دوستان نزدیک و نمایندگان مجلس طرفدار خود گوش میداد و یا به عبارتی با آنها گفتگو میکرد؛ اگر نیروهای ملی مذهبی در اوایل دهه 1340 شمسی که محیط مناسبی برای فعالیت های سیاسی ایجاد شده بود ، با هم به تفاهم رسیده و جبهه وسیعی برای اعاده قانون اساسی تشکیل میدادند ، محمد رضا شاه اگر در فاصله بین اردیبهشت 1356 تا مهرماه 1357 به نامه های سرگشاده ایی که برایش می نوشتند توجه میکرد و یا خیلی بهتر با همه نیروهای سیاسی به گفتگو می نشست ، خسروپرویز اگر چند جلسه گفتگو با افراد طبقه پیشه وران و کشاورزان فقیر تشکیل میداد، بزرگمهر اگر نصیحت اطرافیانش را گوش میکرد و حداقل روزهای تعطیل سحر خیزی نکرده و تا ساعت 11 صبح می خوابید و میگذاشت بقیه هم استراحت کنند و نادر شاه رضا قلی میرزای بدبخت ( پسرش ) و همه مشاورانش را کور نمیکرد و نمی کشت و با آنها صحبت و گفتگو میکرد ، الان ما در وضعیت دیگری بودیم. برای اینکه به عمق فاجعه پی ببرید ، توجه کنید که در فرهنگ غربی حتی در سخت ترین شرایط باب گفتگو بسته نمیشود. در همه طول جنگ جهانی دوم که متفقین و متحدین همدیگر را بی محابا می کشتند، همواره کانالی برای ارتباط در سوئیس بین دوطرف وجود داشت در حالی که ما ایرانیها ( در بررسی وسیعتری شرقیها) حتی در حالت عادی هم ترجیح میدهیم با تعدادی از اطرافیانمان قهر باشیم. این موضوع در هر سطحی قابل طرح است. در سطح فردی مهارت F2F نداریم. در سطح جهان هم که چون همه کارگزاران کشور در هر مقطعی از آب گوارای ایران نوشیده اند، در این زمینه اصلاً تخصصی ندارند. اغلب افراد تحصیل کرده ایرانی در مجامع بین المللی حتی نمی توانند سر میز شام چند جمله غیر سیاسی و معمولی در باره وضعیت آب و هوا و غذا و میوه و نوشیدنیهای سر میز و یا حتی از طرح روی کراوات طرف مقابل صحیت کرده و با مخاطب روبروی خود مشغول باشند. در اوج رونق جنگ سرد که هر آن امکان داشت جهان درگیر جنگی هسته ای گردد ، خط تلفن سرخ Hot Line بین مسکو و واشنگتن بارها کارساز شد. در مورد کاملاً مشابهی فکر ایجاد چنین خطی بین تهران و واشنگتن از سوی طرف ایرانی به شدت رد گردید.

حالا وقتشه که در باره ساده ترین وسیله ارتباطی که همان ارتباط رو در رو ویا به قول فرانسوی ها Vis- a – Vis بیشتر توضیح دهم. عرض کنم که همه فن آوری های نوین در خدمت چنین ارتباطی هستند. به عبارت دیگر موبایل ، رادیو ، تلویزیون ، اینترنت و خلاصه همه و همه وقتی موثر هستند که شخصی بتواند در ارتباطات رو در رو مهارت داشته باشد. اگر شخصی نتواند با دوستش وقتی مقابل هم هستند به شکل موثری صحبت کند، وقتی از هم دور هستند با استفاده از تلفن چگونه می تواند چنین ارتباطی را فراهم سازد. تا خاطرم نرفته باید عرض کنم که دشوارترین کار برای ما ایرانیها ملاقات و گفتگو با کسی است که مثل ما فکر نمیکند. عادت داریم اطرافمان از اشخاصی مشابه خودمان پر باشد. از دیدن افراد متفاوت با خود سردرد می گیریم. در بهترین وضعیت دلمان میخواهد سر به تن افرادی که مشابه ما نیستند ، نباشد. حتی در بین ایرانیها رسم است که از نظر حرفه ای هم با افرادی از حرفه خود معاشرت میکنند. یعنی اگر طرف معمار است بیشتر با معماران و مهندسان ساختمان می پرد. هیچگاه به این فکر نمیکند روزی با یک نوازنده که هیچ قرابتی با معماری ندارد نهار خورده و صحبت کند. این کار از نظر ایرانیها اتلاف وقت و مسخره بازی بی فایده و تنها یک نوع ژست روشنفکرانه دیستورت شده است.

تا اینجای کار ، مقاله به اندازه کافی طولانی شده، بنابراین سعی میکنم باقیمانده را خیلی ساده برگزار کنم. فرض بفرمائید بنده میخواهم به عنوان مثالی از گفتگوی رو در رو به شما بگویم " صبح به خیر" و پاسخ شما را بشنوم. به همین سادگی. بر خلاف تصور اولیه شما ، همین گفتن یک کلمه روندی پیچیده دارد. برای آنکه تا جائیکه امکان دارد درگیر مسائل حاشیه ای نشویم، بنده با شما دست نداده و بیش از 30 سانتیمتر به شما نزدیک نمیشوم. اگر دستهای هم را فشار دهیم موضوع بغرنج می شود. فعلاً بی خیال. فرض بفرمائید پشت میز و روبروی هم در رستوران نشسته ایم. فرض دوم اینکه بنده با عطر و ادکلن و همه بوهای خوب ( زبانم لال بوی بد و ناخوشایند) که از بدن شما متصاعد می شود کاری نداشته و از آنها صرف نظر میکنم. اصلاً با خطوط چهره شما و Body Language هم که نشان دهنده احساستان نسبت به بنده است فعلاً کاری ندارم. با آرایش ( خانمها) و پیرایش ( ٱقایان ) و نحوه لباس پوشیدن طرف مقابل و همچنین دکوراسیون اطرافمان هم کاری ندارم. فقط میخواهم بگویم : صبح به خیر. همین.

به عنوان فرستنده و یا Sender نیت میکنم که به شما صبح به خیر بگویم. باید دستگاه گویشی سالمی داشته باشم. یعنی تارهای صوتی بنده به خوبی در کنترلم باشند. در فضای داخلی دهانم جسم خارجی نظیر شکلات و آدامس و غذا نداشته باشم که باعث بشود صدای نامفهومی از دهانم خارج بشود.البته سامانه گویشی افراد معمولی چندان تعریفی ندارد و لی آنهائی که از کودکی تمرین خوانندگی و دکلمه میکنند در این باره مهارت زیادی داشته و همین جمله ساده صبح به خیر را به بهترین شکل ممکن اداء میکنند. به زبانی که میخواهم از آن استفاده کنم تسلط کافی داشته باشم و گرنه طرف مقابل نه تنها چیزی از گفته هایم نخواهد فهمید بلکه ممکن است سوء تفاهمی جدی پیش بیاید. حالا باید این قصد خود را کدگزاری و یا Encode کنم. مثلاً با توجه به شناخت اولیه ای که از شما دارم و علم به اینکه شما فارسی بلد نیستید بگویم Good Morning و یا Bon Jour و چیزی تو همین مایه ها. علت اینکه این مرحله را رمز گذاری و یا کد گذاری می گویند به دلیل آن است که اگر شما واقعاً زبانی را که من با آن به شما صبح به خیر می گویم بلد نباشید همه حرفهای من برای شما پر از رمز و رازی است که هیچگاه بر شما گشوده نخواهد شد. یعنی داشتن زبان مشترک برای گفتگو از اولین نیاز و خواسته ها برای برقراری ارتباطی مستحکم است. مرحله بعدی انتقال پیام و یا ٰTransmitting است. به هر حال من به عنوان فرستنده باید آن قدر انرژی صوتی داشته باشم که بتوانم ملکولهای هوای بین دهان من و گوش شما را به حرکت در آورم. فضای بین من و شما را کانال ارتباطی و یا Channel می گویند. مهمترین خصیصه کانال ارتباطی آن است که مقدار نویزnoise در آن به اندازه ای نباشد که من حتی اگر داد بزنم صدای من به گوش شما نرسد. فرض بفرمائید من در یک میدان مسابقه اسب دوانی می خواهم بگویم : صبح به خیر. قطعاً کار سختی است.

حالا شماReceiver باید گوش سالمی داشته باشید و پیام صوتی مرا بگیرید. یعنی عمل Perceiving و یا درک پیام باید صورت گیرد. زبانم لال اگر شما مشکل شنوائی داشته باشید هیچگاه پیام مرا نخواهید شنید. همین جا بگویم که گوش حساس ترین و کارآمد ترین ابزار دریافت اطلاعات در بدن شماست. مواظبش باشید حالا که پیام را گرفتید باید آن را رمز گشائی و یا Decode بکنید. یعنی واقعاً معنی و مفهوم صبح به خیر به فارسی و یا Доброе утро ! ( بخوانید دوبری اوترو) روسی را بدانید و گرنه ارتباط نا موفقی خواهیم داشت. تازه رسیدیم به بخش اصلی این ارتباط. آیا این پیام من تاثیر مورد نظرم را در شما داشته است ؟ به قول فرنگی ها آیا شما Being Influencedشدید. این روند عین الاکلنگ ادامه پیدا خواهد کرد. اگر من عکس العمل مناسبی را در چهره و حرکات و گفتار شما ببینم با علاقه زیاد تری این گفتگو را ادامه خواهم داد.

فکر میکنم متوجه عرایض بنده تا حالا شده اید. ما ایرانیها در همه مراحل این ارتباط ساده که هر روز ده ها بار در موقعیت های مختلف تکرار میکنیم مشکل داریم. از همه مهمتر هیچ تخصصی در ابتکار ایجاد ارتباط جدیدی را نداریم ( برخی دارند) . اگر کسی قدم پیش گذاشته و بخواهد با ما گفتگوی ساده ای داشته باشد به سادگی رد میکنیم. واژه " بیگانه" در برخی لغت نامه ای فارسی تا حدودی معنی " دشمن" را میدهد. یعنی ما همه اطرافیانمان را به صورتی بالقوه دشمن میدانیم که تنها قصدشان آسیب زدن به ماست. ما حتی علاقه ای به اختلاط با هم وطنانمان را هم نداریم چه برسد با بیگانگان و غریبه ها.

حالا رسیدیم به مهمترین بخش ارتباط رو در رو و آن به قول فرنگی ها Role Taking است. یعنی با وجود آنکه من مبتکر ایجاد ارتباط بوده و به شما صبح به خیر گفته ام با این حال اگر بتوانم بلافاصله بعد از ادای این جمله خودم را در جای شما قرار بدهم و تصور کنم شما چه حالی از شنیدن " صبح به خیر" خواهید داشت، می توان گفت که ادامه این گفتگو تضمین خواهد شد. به نظر بنده ما ایرانیها مهمترین مشکلمان در ارتباط رو در رو همین نداشتن مهارت در Role Taking است. عین ضبط صوت فقط خواسته هایمان را گفته و منتظر پاسخ طرف میمانیم. فرض بفرمائید بنده از شما 10 جلد از کتابهایتان را میخواهم قرض کنم و با پاسخ منفی روبرو می شوم. هیچگاه خودم را جای شما نمیگذارم که شاید در چند روز آینده این کتب را لازم داشته باشید. متوجه عرایضم شدید ؟ در انتهای همین روند موضوع Feedback ویا بازخورد پیش می آید. یعنی فرض بر این است که " صبح به خیر " گفتن من بخش کوچکی از مکالمه ای بلند و هدفمند است و در پایان هر بخشی باید ارزیابی درستی از وضعیت داشته و بدانم آیا این صحبتها در همان مسیر دلخواه من پیش می رود و یا نه( من قصدم این است که نهایتاً ماشین شما را برای مدتی قرض بگیرم و همه این صحبتها برای آماده ساختن ذهن شماست .)

حالا رسیدیم به نتیجه گیری. در شرایط کنونی که 12 سالی از آغاز قرن بیست و یکم میگذرد، ما ایرانیها از نظر ارتباط با جهان و شناخت دنیای جدید که بعد از قرون وسطی در اروپا و بعد هم آمریکا شکل گرفت ، هیچ پیشرفتی نداشته ایم. اساسا‍ً برخورد ما با محیط اطراف بر پایه قهر و نفی است. ما بدون اینکه تلاشی در شناخت اطرافمان داشته باشیم ، همه را مردود و دشمن و باطل و تنها خود را بر حق میدانیم. هیچکدام از کتب اساسی جهان مدرن به فارسی ترجمه نشده اند( باور کردنش مشکله ولی نشده اند.) به عنوان مثال با وجود آنکه در یک صد سال گذشته کلی ایرانی با افکار چپ در داخل و خارج بوده و زمانی ایران بزرگترین حزب کمونیست خاورمیانه ( حزب توده ایران) را داشته با این حال کلاسیک های مارکسیسم به فارسی ترجمه نشده اند( منظورم ترجمه های مستقل و علمی است نه حزبی و سیاسی. البته تعداد خیلی محدودی در این راه تلاش میکنند) همینطور است کتب مربوط به لیبرالیسم و سرمایه داری. یعنی ما اصلاً با فلسفه ، تاریخ ، موسیقی ، ادبیات، هنر ، معماری، نظام اصول فکری دنیای غرب که با آن در تعامل هستیم آشنا نیستیم و هیچ تلاشی هم در جهت این آشنائی انجام نمیدهیم. مهمترین ابزار شناخت غرب دانستن زبان است که به نظر بنده ما با آن غریبه هستیم. منظورم این نیست که نمی توانیم در آیلتز بالای 6 بگیریم ولی اصولاً سوار کار نیستیم. حتی ایرانیهایی که سالها و نسلهاست مقیم کشورهای غربی هستند با فرهنگش بیگانه اند. هم اکنون در آستانه نوعی سازش تاریخی اجباری با دنیای اطرافمان قرار داریم. یا باید تعامل و گفتگو با دیگران را شروع کنیم و یا به همان پیله قدیمی خود بتنیم و خود را قبله و محور و هنرمند دانسته( هنر نزد ایرانیان است و بس) و بقیه جهان را مردود و ظالم بشماریم. دیگر دعواهایی نظیر اینکه حق با دکتر مصدق بود و یا محمد رضا شاه و یا چرا امیر کبیر و قائم مقام کشته شدند مطرح نیست. همه این بزرگوارانی که شمرده شدند و همه ما در یک نکته مشترکیم. با محیط خود بریده و قهریم. دقیقاً وضعیت ما مثل کسی است که کنار زمین فوتبال نشسته و از همه مقررات این بازی ایراد میگیرد. مسلماً هیچ کس به ما توجه نخواهد کرد. تا زمانیکه ثابت کنیم فوتبالیست خوبی هستیم و صلاحیت اظهار نظر در باره قوانین این بازی را داریم. قرون جدید احتمالاً از سال 1492 شروع شده ولی ما پانصد سال است که کناری نشسته و نق میزنیم چون زبان بازیکنان و قواعد بازی را نمیدانیم. هیچ راهی جز یاد گیری و تعمیق ارتباطات خود با دیگران را نداریم. سازش تاریخی با بقیه دنیا هیچ جایگزین دیگری ندارد. حتی با قسم خورده ترین دشمنانمان( که فکر نمیکنم داشته باشیم) هم باید باب گفتگو و مذاکره را بازکنیم. همیشه راهی برای سازش است. قبل از سازش باید زبان و روش های ارتباطی را که اساساً هیچ مهارتی در آن نداریم تقویت کنیم. در حال حاضر در آدیس آبابا پایتخت اتیوپی 93 سفارتخانه فعالند ، این رقم در قاهره پایتخت مصر 128 و در تهران تنها 87 سفارتخانه است. معنی این کار یعنی قهر با دنیا. شاید باورکردنش برایتان سخت باشد ولی حتی قبل از انقلاب و مثلاً سال 1356 بازهم تعداد سفارتخانه ها در تهران حتی از تعداد سفارتخانه های خارجی در پایتخت تونس هم کمتر بود. برای اینکه معیاری به دست آورید که حتی در سطح دیپلماسی فردی هم خیلی ضعیف هستیم میتوانید تعداد مهمانی هایی که در سال 2011 رفته اید و تعداد کسانی را که مهمان کرده اید بشمارید و تفاوت آن را با سال 2010 مقایسه کنید. پیشرفت زیادی معمولاً نداریم.همان واژه طلائی Role Taking را که در ارتباطات عرض کردم اصلاً بلد نیستیم. هیچگاه حاضر نیستیم موقعیت طرف مقابلمان را در مذاکره و باید هایی را که نمیتواند کنار بگذارد ، خوب بفهمیم. به جای سرزنش این و آن باید از خودمان شروع کنیم. ما رئیس جمهور و رهبر خودمان هستیم. روابط خود را با اطرافمان چگونه مدیریت میکنیم. چقدر در درک قابلیتهای افرادی که با آنها ملاقات میکنیم مهارت داریم. گفتگو و ودیالوگ روندی است که در دراز مدت جواب میدهد. ما ایرانیها اعتقادی به این کار نداریم. میخواهیم صبح که ساعت هشت از خواب بیدار شدیم حداکثر تا ساعت 4 بعد از ظهر همه مشکلات مهم جهان را با چند تلفن حل کنیم. خوب خاطرم است که بابک زهرائی از جوانان چپ بعد از انقلاب که در انتخابات ریاست جمهوری زمستان سال 1358 کاندیدا شده بود جدولی ارائه داده و نوشته بود که مثلاً بی سوادی در ایران را ظرف 5 سال ، بیکاری را ظرف شما بفرمائید 6 سال و همین طور تا آخر ریشه کن خواهد ساخت. دنیا برای همه ایرانیها در 48 ساعت آینده تمام خواهد شد بنابراین دوست داریم در این دقایقی که در پیش داریم همه مشکلات را با روشی انقلابی حل کنیم. خاطرم است که محمد رضا شاه میگفت که ظرف 5 سال ایران به پای کشورهای صنعتی خواهد رسید( تمدن بزرگ) نکته مهم این نیست که محمد رضا چه گفت و بابک زهرائی چه کرد، نکته مهم آن است که ما شنوندگان چنین جملاتی به آنها باور داشتیم. کسی که میخواهد وضعیت دنیا را تنها در چند روز تغییر دهد نمی تواند مذاکره کننده خوبی باشد. باید پذیرفت که ما مهارت زیادی در امر گفتگو و بعد از آن مصالحه نداریم. میتوان این را یاد گرفت. البته بدون ذهنیت اولیه و با حسن نیت میتوان با خیلی ها کنار آمد و چیزهای زیادی آموخت. هیچ راهی جز سازش تاریخی با جهان اطرافمان وجود ندارد. با گوشه عزلت گرفتن و از دیگران بریدن چیزی حل نخواهد شد. گفتگو و تعامل و سازش از نظر اقتصادی هم پر سود است. به وضعیت ترکیه امروز را نگاه کنید. بدون داشتن نفت و تنها با توسل به سیاست گفتگو و به قول احمد داوود اوغلو با به صفر رسانیدن اختلافات با همسایگان تبدیل به مرکزی برای حل مشکلات منطقه ای شده و سودهای اقتصادی کلانی به دست آورده است. بعد از هفتاد سال رئیس جمهور ترکیه به ارمنستان سفر کرد. ترکیه فقط یک نمونه است. گفتگو ابزاری برای ارتباطی پرسود است نه وسیله ای برای ابراز تفقد و اعلام محبت. در هر ملاقاتی نباید دنبال ایرادات و کاستی های طرف مقابل بود ، برعکس باید کشف کنیم طرف مقابل چه ظرفیتهایی دارد که احتمالاً به نفع ما بوده و میتوانیم از آن استفاده کنیم. البته یک ایراد که من با اجازه بزرگترها اسمش را گذاشته ام سندورم حسینقلی خانی در مخ همه ایرانیها به شکل ویروسی علاج ناپذیر رخنه کرده که نظیر ویروس های کامپیوتری گه گاه خود را نشان میدهد و آن توقف کردن ما در جریان پیشرفت مذاکرات است. انگار از اینکه فایلی را که با کسی در باره اش گفتگو میکنیم بسته بشود وحشت داریم. گفتگو و صحبت را صرفاً به خاطر خودش انجام میدهیم نه گرفتن نتیجه و آغاز فصلی جدید در روابطمان با طرف مقابل. انگار دوست داریم تا آخر عمر با عده ای مشکل لاینحل داشته باشیم. این ویروس به فرزندانمان هم سرایت کرده و همه مموری های آنها هم به این ویروس کشنده که از استاکس نت هم خطرناک تر است آلوده می شوند.

قبل از پایان بردن این بخش نمونه ای از عدم مهارت ما در گشو کردن به صحبتهای فرد مقابل را می آورم تا بدانید که چه مصیبت هایی از این عدم مهارت در ارتباطات رو در رو میکشیم. جنگ جهان دوم در سپتامبر سال 1939 ( شهریور سال 1320) با حمله آلمان به لهستان و سپس اعلان جنگ انگلیس و فرانسه به آلمان آغاز گردید. از همان زمان تا سوم شهریور سال 1320 ( اگوست 1941) به مدت دو سال همه مقامات انگلیسی و بعدها روسی در مناسبت های مختلف از احتمال حمله قریب الوقوع نیروهای متفقین به ایران خبر میدادند. نه رضا شاه کبیر و نه همه اعوان و انصار و وزرایش گوش شنوائی برای شنیدن نداشتند. به قول قدیمی ها اظهر من الشمس بود که این حمله صورت میگیرد ولی اعضای دولت فخیمیه ایران آن را باور نمیکردند. آنها در درک پیام های صوتی مشکل داشتند. همان گونه که ما فرزندانشان هم اکنون این نقیصه را داریم. وقتی کسی صحبت میکند اصلاً نمی فهمیم طرف چی می گوید. مهارت های شنوائی نداریم. به قول فرنگی های Listening ما ضعیف است.

در پایان برای خالی نبودن عریضه( شاهنامه آخرش خوش است) و اینکه ما ایرانیها آنطوری هم که نشان میدهد منزوی نیستیم و اهل سازش و گقتگو هستیم، سه مثال موفق از قدیم و میانه و جدید تقدیم میکنم. همکاری شاه عباس و انگلیسی ها برای بیرون راندن نیروهای پرتغالی از بندر عباس نمونه موفق و درخشانی از سازش و مصالحه است که نهایتاً به نفع هر دو طرف همکاری تمام شد. خوب توجه کنید که بنده در اینجا موضوع همکاری شاه عباس با انگلیسی ها را صرفاً از نظر فنی بررسی کردم که خیلی هم موفق بود. حالا ممکن است برخی خوانندگان هزاران کلک استعماری در اقدام انگلیس کشف کنند که بنده بی تقصیرم.

در 10 مرداد سال 1325 ، احمد قوام نخست وزیر ایران کابینه ای ائتلافی با شرکت سه وزیر کمونیست در کنار تعداد زیادی فئودال و اشراف تشکیل داد. دکتر مرتضی یزدی وزیر بهداری ، دکتر فریدون کشاورز وزیر فرهنگ و ایرج اسکندری وزیر بازرگانی و پیشه و هنر ، از اعضای برجسته حزب توده ایران. البته این کابینه چند ماهی بیشتر دوام نیاورد ولی صرف تشکیل آن دستاورد بزرگی در راه تفاهم ملی بود و تمرینی سترگ برای آشتی و گفتگو.

در 6 مارس سال 1975 برابر با 15 اسفند سال 1353 ، ملاقاتی بین محمد رضا شاه و صدام حسین در الجزیره پایتخت الجزایر با میانجیگیری هواری بومدین رئیس جمهور این کشور صورت گرفت که به سازش بزرگی در حل اختلافات مرزی دو کشور انجامید. هدف این مقاله بررسی شخصیت این دو نفر یعنی شاه ایران و معاون وقت رئیس جمهور و دیکتاتور بعدی عراق نیست. قرار داد 1975 ، نمونه کلاسیک گفتگو و سازشی است که هر دو طرف از ان سود برده و هر کدام به نحوی مفاد آن را پیروزی بزرگی برای خود تلقی کرده( و همچنان میکنند). این قرار داد ثابت کرد که ایرانیها نه تنها استعداد گفتگو با دشمنان سابق خود را دارند بلکه میتوانند نتایج عملی خوبی هم از آن گرفته و دستاورد مهمی را برای نسل های آتی باقی بگذارند.

حالا می میتوانیم همین استعداد تاریخی اندکی را که در وجودمان به ارث گذاشته شده را، بارور کنیم. شاید ما هم با جهان خارج آشتی کردیم و سازش تاریخی تحقق یافت. گفتگو با دیگران سرانجامش همه سود است. دیالوگ اگر هیچ نتیجه ای هم نداشته باشد ، باعث کاهش سوء ظن اطرافیان به ما خواهد شد این پیروزی بزرگ و گامی کوچک در راهی طولانی است. باید بدون ذهنیت قبلی و دست بالا گرفتن خود و در عین حال بدون هیچگونه عقده حقارتی با جهان سازش کنیم. باید از ذهنیت کلیشه ای که جهان به مظلوم و ظالم تقسیم می شود دست برداریم. ما هم مثل بقیه آدم های روی زمین میخواهیم زندگی کنیم. بومیان استرالیائی هم که تا چندی قبل آدم خوار بودند از نظر فرهنگی چیزی دارند که میتوانیم از آنها یاد بگیریم. آنها یکی از پیشرفته ترین نقاشی های دیواری در جهان را دارند که نکات واقعاً حیرت انگیز و نکات پیشرفته ای را در آنها رعایت کرده اند. اگر با دنیا بسازیم در آن صورت با توجه به مولفه های فرهنگی متنوعی که ایران دارد، شاهد شکوفائی عظیمی در همه زمینه ها خواهیم شد. مطمئنم. صد در صد. هیچکس از گفتگو ضرر نمیکند. انجام گفتگو دقیقاً مثل استفاده از سرمایه در کارهای اقتصادی است. از نظر آماری کسی که میخواهد ثروت فعلیش را حفظ کند به احتمال زیاد یا آن را از دست میدهد و یا ارزشش کاهش می یابد. این موضوع در خصوص شناخت ما از جهان هم تاثیر دارد. هر قدر بیشتر با آدم های محیط اطرافمان گفتگو کنیم ، شناخت بهتری از خود یافته و دانشمان پاک سازی و مورد احترام قرار خواهیم گرفت. ما تنها موجود روی کره زمین هستیم که میتوانیم با همدیگر صحبت کنیم. از این فرصت استفاده کنیم. گفتگو با دیگران یک ضرورت و لازمه شرایط روز است نه اعطای امتیاز به طرف مقابل و گرفتن عکس های دسته جمعی در مقابل دوربین عکاسان. ختم کلام.

--- ---

* سازش تاریخی اصطلاحی قدیمی در تاریخ احزاب چپ اروپا است. . Enrico Berlinguer(1922-1984) که از سال 1972 دبیر کل حزب کمونیست ایتالیا PCI بود نظریه سازش تاریخی را ارائه کرد. Historic Compromise و یا به ایتالیائی Compromesso Storico راه را برای همکاری بین احزاب دموکرات مسیحی و کمونیست هموار ساخت. برلینگوئر با صرف نظر از نظریه دیکتاتوری پرولتاریا و توسل به صندوق های رای به عنوان تنها ابزار کسب قدرت ، فردی پیشرو در زمان خود بود. وی حمله شوروی به افغانستان و چکسلواکی را محکوم کرد. انریکو برلینگوئر به همراه ژرژ مارشه دبیرکل حزب کمونیست فرانسه و سانتیاگو کاریو رهبر حزب کمونیست اسپانیا واضع اصطلاح کمونیست اروپائی و یا Eurocommunism است.


Share/Save/Bookmark

Recently by cyrous moradiCommentsDate
به صندوق رای ایمان آوریم
3
Nov 04, 2012
چه باید کرد؟
9
Oct 02, 2012
گور خالی
66
Aug 03, 2012
more from cyrous moradi
 
cyrous moradi

ایرانی شناسی

cyrous moradi


با تشکر فراوان از شاهزده اسدا... عرض کنم خدمتتان که علتی را که فرمودید  شاید یکی از دلایل عدم علاقه ما به اختلاط با بیگانگان باشد. منتها به قول ریاضی دانان نقیض های زیادی هم بر آنها میتوان وارد کرد. مثلا‍ من در نپال بودم. کشوری عقب مانده بین چین و هندوستان. به قول فرنگی ها کشوری بافرBuffer. یعنی سرزمین نپال قرنها محصور در میان کوه ها و به دور از جهان مدرن بود. با این حال عقب ماندگی های ذهنی ما ایرانیها در اختلاط با دیگران را ندارند. برعکس علاقه زیادی برای ارتباط با همه جهان دارند. با اجازه شما من در هندوستان هم بودم و دوستان هندی زیادی دارم. شاید هیچ سرزمینی به اندازه هندوستان مورد تجاوز  و اشغال همسایگان و کشورهای دور و نزدیک نبوده است. لابد مطلع هستید که  فقط انگلیسی ها 300 سال این کشور را در استعمار خود داشتند و ذخایرش را به قولی به تاراج بردند. با اینحال همه اینها هیچ خللی درارتبط بین بریتانیا و هندوستان ایجاد نکرده است. یعنی مردم هنوز میراث دوران استعمار  و به قول شما Colonial heritage را خیلی عزیز میدارند. کاخ ریاست جمهوری فعلی ؛ دروازه هند و مراکز خرید ( کانوت پلیس در دهلی نو) یادگار دوران استعمار هستند و مورد علاقه مردم هند. انگار صحبت به درازا کشید. منظورم این است که سرزمین های زیادی در جهان خیلی بیشتر از ایران به قول شما محصور بودند و همین طور کشورهای زیادی هم هستند که خیلی بیشتر از ما مورد استعمار و اشغال قرار گرفتند ولی مردمشان اخلاقیات ما و جهانبینی ایرانیها را ندارند. هم اکنون سالهاست که دانشی به نام ایران شناسی وجود دارد که بیشتر به جنبه های مثبت فرهنگ ایرانی پرداخته و مطالعه کرده است. من فکر میکنم که ما نیازمند ایجاد علمی به نام " ایرانی شناسی" هستیم که در آن خودمان را مطالعه کنیم. کار سختی است ولی چاره ای نداریم. تشریح و کالبد شکافی هر مریضی باید به وسیله شخص دیگری صورت گیرد، در این مورد مریض ( یعنی ما) مجبوریم نقش دکتر را هم بازی کنیم و به جنبه های تاریک و اغلب مسکوت مانده اخلاق ایرانی بپردازیم. البته برخی از جهانگردان به این جنبه ها تا حدودی پرداخته اند ولی ما ایرانیها طبق معمول همه صحبتها و نتیجه گیری های منفی آنها در باره خودمان را توطئه و بی ربط ارزیابی کرده ایم. خبر خوب اینکه در 20 سال اخیر کارهای خیلی خوبی برای فتح باب این موضوع صورت گرفته که امید است تسریع گردد . به ویژه آنکه نعمت اینترنت هم  در این خصوص یاری رسان است.  


Shazde Asdola Mirza

Iran's parochial nature

by Shazde Asdola Mirza on

Thanks for yet another excellent article, Mr. Moradi.

Being uncompromising; stems from our physical and psychological isolation. Iran is physically bound within a rigid geographical region, and psychologically bound within a rigid ideological paradigm. However, both those conditions are changing under the weight of globalization, and there is hope for improvement.

The physical nature of Iranian plateau has been such that a closed regional independence been possible for most of the past 3,000 years. Perhaps in tandem with that physical isolation and independence, Iran has been one of the few nations with a unique language and religion within a vast sea of differing and opposing nations.

The preservation of our unique language (modern Persian or Farsi) against all odds and against the Arab and Turkic dominance of the past 1,400 years; is a great example of Iranian independence of mind and parochial determination. This parallels the survival of the Old and Middle Persian against the domineering forces of Semitic and Greek languages, for another 1,000 years before that.

The establishment of our unique religion (Shia or Shiite) in modern Iran; also parallels the singular edifice of Zoroastrianism within the Iranian plateau. Thus again separating us from the sea of Muslims, who look at Shiite with great suspicion and even animosity.

Therefore, the stubbornness and uncompromising nature of "Iran and Iranians", is not an accidental feature, but an inherent manner of conduct true to our historical existence. Due of our parochial existence, we did not become good at compromising ... simply because we didn't have to. Clearly, we have survived despite that "evolutionary deficit".

Globalization, however, is changing all that. Today, the boundaries of Iranian plateau are feeble and porous. Today, the barriers of Shiite mindset are weak and crumbling. Iran will likely adapt to this grand change, and will likely become more at ease with differing "strangers". After all, we have survived for 3,000 years!