ماه گذشته مشغول بازخوانی داستانهای صادق هدایت و نسل اول نویسندگان ایرانی در قرن بیستم بودم. برایم شگفت انگیز بود که جوانی که از کودکی با فرهنگ غرب آشنائی داشته و در نوجوانی به اروپا آمده، چگونه ممکن است «حاجی آقا» یا «علویه خانم» را بنویسد؟ آن زبان را از کجا می شناخت؟ آن عبارات را کجا شنیده بود؟ - و این ممکن نیست مگر با تحقیق و یادداشت برداری از زبان مردم و فرو رفتن در قشرهای مختلف و سریدن در درون جامعه! «حاجی آقا» تاریخ نیم قرن ایران را برملا می کند و «بوف کور» همه تاریخ انسان ایرانی را.
بوف کور نثر ساده ای دارد اما هنگام خواندن، این بار به وضوح متوجه شدم که صادق هدایت هنگام نوشتن بوف کور به فرانسه فکر میکرده و به فارسی می نوشته و از این روست که ترجمه فرانسه رمان «بوف کور» آنقدر به مذاق جامعه فرانسه زبان خوش نشست. هدایت بدون آن که مانند برخی از نویسندگان به تقلید از نویسندگان غربی، خود را به اسطوره های مسیحی آویزان کند، از طریق افکار مدرنش با جامعه غرب ارتباط برقرار می کند.
آنچه واضح است این است که هدایت شناخت عمیق و اصیلی از فرهنگ و تاریخ و جامعه ایرانی داشته است که این شناخت در کنه مطلب نهفته است. او داستان جمع و جوری را با فضایی سوررئالیستی (که البته برای توجیه آن، به تأثیر مخدرات {افیون + می + زهر مار!؟} و هذیان و پارانویا می شود استناد کرد) و تصاویری متأثر ار سینمای اکسپرسیونیست نوشته است یعنی در مجموع برای بیان آنچه «دردهای روح» می نامد، زبان افکار خویش و نیز پیشرفته ترین دانش هنری زمانه خود متأثر شده و بهره گرفته است. گرچه آنقدر نومید و دلتنگ بوده است که نماند تا «بوف بینا» و یا «بوف بزرگ» خود را بنویسد و از نفهمی دنیای رجاله ها دلمرده و فراری شد و سرانجام کاسه صبرش لبریز شد و دیگر طاقت نیاورد و شیر گاز را باز کرد.
بر این اعتقادم که صادق هدایت اگر به فرانسه نوشته بود و کتاب خود را در فرانسه منتشر می کرد، مخاطبان حقیقی خویش را در زمان زندگی اش می یافت و تا این حد نومید نمی شد که متأسفانه، او آنقدر ایران را دوست داشت که با وجود تسلط بر زبان فرانسه، روح دردمندش سخت ایرانی بود و علاقمند به فرهنگ اصیل خویش، و از این رو بود که به فارسی می نوشت و باز از این رو بود که برگشت و زبان پهلوی آموخت و تحقیق و مطالعه تا دردهای روح خویش را بشناسد؛ که گاه شناختن و آگاهی به معنای یافتن راه نجات نیست، درست مانند کوری اودیپ.
صادق هدایت با شناخت دردهای روح ایرانی، و شناختن زخم های دیرینه، نومیدتر و بیجان تر از آن بود که بتواند باز هم بماند، بماند تا شاید روز بهروزی ایران و ایرانیان را به چشم ببیند، شیر گاز را باز کرد و تمام.
Recently by Mahasti Shahrokhi | Comments | Date |
---|---|---|
رود خانه ای از شعر | 3 | Sep 10, 2012 |
محبوب و مردمی | 4 | Jul 31, 2012 |
در غیبت آن غول زیبا | 63 | Jul 23, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
حاج خانم سلام
anglophileSun Jun 03, 2012 02:34 AM PDT
گفتم یادی از هدایت کرید بدین بهانه سلامی کرده احوالی بپرسم. میگم اگه یه وقتی فرصت کردید و قدری از امورات "فرانسه زدگی" فارغ شدید یه نگاهی هم به کتاب ماشأالله آجودانی به نام "هدایت، بوف کور و ناسیونالیزم" بیندازید. البته آجودانی مثل شما فرانسه را مثل بلبل صحبت نمیکنه یعنی در واقع اصلا صحبت نمیکنه ولی یه خرده (فقط یه خردهها نه بیشتر) تاریخ باستانی رو بیشتر میدونه. از همین رو لزومی ندیده که مثل شما برای تعبیر مفاهیم نمادینی بوف کور به چرس و بنگ و هذیان و پارانویا متوسل بشه. عرض دیگهای نداشتم بقول ما بیسوادا: ارووا
//iranshahr.org/?p=460