اینکه ایرانی ها آمادگی دمکراسی ندارند هم به یکی ازمغلطه های رایج بین ما تبدیل شده است. گویی لازمه ی دمکراسی شدن یک کشور ابتدا دمکرات شدن مردم آنست. در حالی که حتا در مهمترین دمکراسی ها نیز اکثریت مردم، نه تنها در آغاز گذار به دمکراسی دمکرات نبوده اند بلکه امروز هم آگاهی دقیقی ازدمکراسی و شروط آن ندارند.1
برای نمونه کافیست در نظر بگیریم چه مشکلاتی در بسیاری از شهرهای آمریکا ویا اروپا پیش خواهد آمد، اگر روزی نیروی انتظامی آنجا قادر به مبارزه با قانون شکنی نباشد و یا اینکه رسیدگی به جرایم نه بعهده دادگاه های با صلاحیت بلکه به قضاوت قربانیان و معترضان سپرده شود. طبیعیست که در چنین حالتی امنیت اروپا و آمریکا به خطر خواهد افتاد و در آنجا نیز قانون جنگل حکمفرما خواهد شد.
سال 1776، زمانی که استقلال ایالات متحده آمریکا اعلام شد، نه تنها اکثریت مردم آن دمکرات نبودند بلکه برخی از روسای جمهور آن برده داشتند. بنجامین فرانکلین، مدیسون و جفرسون صاحبان برده بودند و حتا جورج واشینگتن نیز صاحب 390 برده بود. پس چنین مردمی چگونه قادر به تاسیس کشوری شدند که اکنون مهمترین دمکراسی جهان بشمار میرود؟
دمکراسی آلمان را در نظر بگیریم. زمانی که جمهوری فدرال آلمان با کمک آمریکا بنا نهاده شد، آلمانی ها جنگ را باخته بودند ولی بسیاری از مردم هنوز به برتری نژادی خود باور داشتند و حتا امروز هم در نظر سنجی های بسیاری از اندیشگاه ها، گرایش نزدیک به %20 جمعیت کشور، راست رادیکال و یهود ستیزانه ارزیابی میشود. پس چگونه آلمان فدرال میتواند در رده ی دمکراسی های موفق جهان بشمار آید؟
پاسخ اینگونه پرسشها ساده است. دمکراسی یک نظام کشورداریست و نه یک درجه ی رشد اخلاق و رفتار فردی. امروزه دمکراسی فرمهای گوناگونی دارد ولی در همه جا ارکان آن بریک قانون اساسی مترقی، انتخابات آزاد، تفکیک قوای سه گانه یعنی قوه ی مقننه، مجریه و قضائیه بنا شده است.
آگاهی شهروندان مطلوب است ولی شرط لازم نیست. مهمتر از آن آگاهی و آمادگی دمکراسی کسانی ست که مسئولین اداره نظام هستند. قدرت اجرایی در اختیار آنهاست و آنها هستند که وظیفه حفاظت و مدیریت دمکراسی را بعهده دارند.
زمانی که جورج واشینگتن در سال 1797 پس از دو دوره ی ریاست جمهوری، با وجود محبوبیت بسیار کنار رفت به بهترین وجهی نشان داد که بر خلاف حاکمان شرقی بدمکراسی و قوانین آن اعتقاد داشت و به وظیفه و مسئولیت خود آگاه است. وگرنه اوهم میتوانست سعی کند مادام العمر رئیس جمهور بماند و برای توجیه کارش از مغلطه ی «مردم هنوز آمادگی دمکراسی را ندارند» استفاده کند. یعنی همان کاری که بسیاری از مسئولین حاکم بر ایران انجام داده و میدهند.
آمادگی مردم برای دمکراسی چه مغلطه یی ست؟
یکی از رهبران اصلاح طلب که اغلب از این مغلطه استفاده میکند، محمد خاتمی، رئیس جمهور سابق رژیم حاکم بر ایران است. او توانست با این مغلطه سالها عدم شایستگی خود و همچنین تمایل همکاریش با نظام را توجیه کند. در واقع مغلطه ی او بسیار ساده است. تنها کافیست که آدم جای علت و معلول را با هم عوض کند.
مثالی میزنم: در نظر بگیرید که مسئولیت مدرسه یی را به مدیری دزد ومستبد و چند معلم کم سواد و رشوه خوار بدهید که نه به آموزش و کلاس درس شاگردان رسیدگی میکنند و نه نگران سلامت و تغذیه آنها هستند. طبیعیست که در چنین شرایطی نمیتوان از کمبود آگاهی شاگردان تعجب کرد و از آنها انتظار داشت که روزی در هاروارد استاد دانشگاه شوند و یااینکه در جامعه خود به سرمشق پاکی و نیکو کاری تبدیل شوند.
چگونه میتوان به تحصیلات و اخلاق درستی دست یافت وقتی مربیان مدرسه مشتی دزد کم سواد و منحرف باشند؟ جامعه هم از این قاعده مستثنا نیست. گانگستریسم دولتی نیز به بی اخلاقی جامعه منجر میشود. آدم آن چیزی را برداشت میکند که میکارد. بخش بزرگی از موفقیت و خوشبختی و آگاهی ما وابسته به محیطی ست که در آن رشد میکنیم، بمدرسه میرویم، کار و تحصیل و زندگی میکنیم. تعداد انسان هایی که با وجود فقر و ناامیدی و آموزشهای غلط باز هم سالم و دمکرات میمانند محدود است. اکثر ما انسانها در چنین شرایطی به خطا میرویم.
کسی که در خشونت و ناامنی زندگی میکند، مشکل میتواند دمکرات بماند. ولی بر خلاف آن دمکراسی میتواند بی قانونی و خشونت را مهار کند و در مردم اعتماد و امید بزندگی بوجود آورد. احتمالن برخی از ایرانی های دیگر هم مانند من، زمانی که ایران را ترک کردند با دمکراسی آشنایی نداشتند. دمکرات منشانه فکر نمیکردند. ولی ساختار دمکراسی بمرور افکار و رفتار برخی از ما را تغییر داد و شیفته ی خود نمود.
پس بد نیست که ما هم در مقابل هموطنان داخل ایران متکبر نباشیم و بجای نالایق دانستن آنها، مسئولیت کاستی ها را بسوی جمهوری اسلامی جهت دهیم. زیرا کسی که آمادگی دمکراسی ندارد نه مردم ایران بلکه رهبران و مسئولان نظام حاکمند.
برای اطلاعات بیشتر در مورد اشکال و ویژگی های دمکراسی اینجا کلیک کنید
Recently by h.jahanshahi | Comments | Date |
---|---|---|
روزگار نفت-1 | - | Dec 01, 2012 |
آینده اقتصاد چین از والستریت ژورنال | - | Sep 07, 2012 |
ادبیات اپوزیسیون، منافع ملی و داریوش همایون | - | Aug 25, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
To be free, you must
by vildemose on Wed Sep 19, 2012 07:21 PM PDTTo be free, you must want to be free. Cage birds born believe that flying is a disease....--Alejandro Jodorowski
All Oppression Creates a State of War--Simone De Beauvoir
merci vildemose. long time no see
by h.jahanshahi on Mon Sep 17, 2012 02:41 PM PDTحتمن سعی خواهم کرد.
Finally a worthwhile blog
by vildemose on Mon Sep 17, 2012 12:58 PM PDTFinally a worthwhile blog on this site. Thank you..please write more on this topic.
All Oppression Creates a State of War--Simone De Beauvoir