Archive - Nov 2008

Khatereh Parvaneh

>>>

The beauty of grace.

Life? >>>

Bahai's Celebrate the Birth of Bahá'u'lláh

The Baha’is of Silicon Valley will celebrate the Birth of Bahá'u'lláh at 6:30pm, on Wednesday, November 12, at the Quinlan Center, in the city of Cupertino. The event is open to all. >>>

Korosh Pedare Mast,Iran Vatane Mast

I just copy and pasted the individual report from Pasargad.

>>>

Obama compared to Hitler???

Well, isn't this something to be proud of.  >>>

Nobel Peace Laureate condemns child executions

Nobel Peace laureate Shirin Ebadi and her human rights group spoke out against the execution of 4 minors: >>>

کرامات مردمسالاری

روز های آخر قبل از انتخابات را در بدر بودم. از شهرم، شیکاگو به شهر شررویل رفته بودم تا دربدر، خانه به خانه و کو به کو برای ریاست جمهوری بارک حسین اوباما فعالیت کنم. تنها نبودم. بیست و پنج هزار داوطلب از ایالات همسایه به ایندیانا آمده بودند که این ایالت را بعد از چهل و چهار سال از سرخ ِ جمهوریخواه به آبی ِ دموکرات تبدیل کنند. زن و مرد، پیرو جوان، سیاه و زرد و سفید، مسلمان و یهودی و مسیحی، همه برای یک هدف می کوشیدند: غلبه ادبیات امید اصلاحطلبان بر آیه های یأس محاصره اندیشی و بنیاد گرائی و نژادپرستی. همراهان من در در این چند روز نمادی بودند از ائتلافی که اوباما را به کاخ سفید فرستاد. البته اکثریت با سفید پوستان بود. یک روز با مادر بزرگی که شغلش نامه رسانی بود کار میکردم. همه آدرسها را بخوبی میدانست و اتوموبیل زهوار دررفته اش با برچسبهای لیبرال و دموکرات چندین انتخابات گذشته فرش شده بود. لیسانس علوم سیاسی داشت و از مسائل روز جهان آگاه بود. روزی دیگر با یک ویزیتور میانسال کتابهای دانشگاهی همراه بودم که تصادفاً او را از سالها قبل میشناختم. >>>

Sherri's Story

Sherri's phone rings incessantly. She won't pick it up and she pretends like it isn't ringing. It rings five times and clicks over to her voice mail, and just when it seems like the caller has given up, it starts ringing again. It is driving me crazy. I say: "Maybe it's an emergency." She looks at the Caller ID and says: "No. It's Pedram." Pedram? The young chap Sherry has been seeing privately for the past six months? I thought she had said that little arrangement was going really well. My mind is full of questions. She finally says: "Let me unplug this phone and I will explain." My friend, Sherri, is beautiful. She is an athlete who has been running marathons since college. She is slim and petite, with beautiful long hair, huge eyes, and pouty lips. Married briefly and divorced, she never had any children and this is one part of her life with which she feels the most at peace>>>

The Newlyweds (14)

Dearest and kindest Payam, I know you are worried about me and rightly so. After all, it isn’t every day you receive an email from your little brother saying that he is in love with his wife’s sister. My words were clumsy. I didn’t think. I should have been more clear with you. I want to reaffirm to you here and now, on my honor, joone Pejman, that I have no intention to act upon my feelings. It just felt so good to say those words “I am in love with Kati” out loud (or rather, to have them typed quietly lol). It was a huge release to finally admit the truth to you but most of all to myself, after all these months of masking my true feelings. It is so funny to say but I actually feel much happier now than before, even though I know I will never fulfill my love for Kati other than in a platonic way. I don’t know how to say it other than I feel light, I feel… free>>>

برای درخت ها

يادم می آيد در روزهای اول انقلاب، وقتی در نشريه ی اطلاعات هفتگی خبری ديدم مبنی بر اين که انقلابيون اسلامی اسب شاهزاده فرحناز را کشته اند؛ و در انتهای خبر هم خواندم که: «اين اسب نانجيب سال ها به فرزند شاه خائن سواری می داده است»، من هم، مثل همين کارشناسان، شوکه شده بودم. باور نمی کردم که اسب بی گناه و بدبختی را به «اتهام» سواری دادن به شخص يا اشخاصی اعدام کنند. فکر می کردم اين هم از آن جوک های بی مزه ای است که در نشريات آن روزگار منتشر می شد. اما، چندی بعد، وقتی خانم مری قره گزلو، زنی آمريکايي و عاشق ايران که تشکيلاتی برای پرورش اسب داشت، برايم گفت که چون برخی از اسب های خانواده ی سلطنتی در اصطبل های او پرورش ديده بودند، عده ای از انقلابيون به اصطبل ها و اسب های او حمله کرده و خودش را هم مدتی زندانی کرده اند، و مدتی بعد هم وقتی ديدم که حجت الاسلام خلخالی با بولدوزر به سراغ تخت جمشيد رفته تا «آثار طاغوتيان» را با خاک يکسان کند، تازه فهميدم که ما با چه موجوداتی روبرو هستيم.>>>