یاد آن روزی که ما هم روزگاری داشتیم
>>>
نمیدانم اگر او را خیلی تشویق میکردم که در سن های کم عروسی کند حالا بمن ایراد نمیگرفت که اگر لیسانس داشت و ازدواج نمیکرد و به آمریکا میرفت خیلی خوشبخت تر بود
>>>
I was living for that moment when I knew the children on the streets again. I was alive until I connected to words and words connected to me.
>>>
هلن هم نتوانسته بود که ضربه آن شب و آن رویای وحشتناک را تحمل نماید لحظه هایی بعد او هم از خانه بیرون پرید او هم مثل سرباز برای اینکه حالت درماندگی و درد آلوده اش را فراموش کند به میکده رفت
>>>