لادن عزيز
من نيز مثل شما با ايران تريبيونال همكارى ميكنم و با بسيارى از عزيزانى كه در اين سلسله مقالات نام بردى در لندن از نزديك آشنا شدم و در طول هفته برگزارى دادگاه در محل سازمان عفو بين الملل، هر شب به هتل محل اقامت آن ها سر ميزدم و هم اكنون نيز بخش مهم انرژى خود.را مخلصانه در خدمت اهداف انسانيشان قرار داده و به كمك دوستان شب و روز تلاش ميكنيم كه نداى حق طلبانه يك يك اين عزيزان را به گوش جهانيان برسانيم. همانطور كه خودت بارها در مصاحبه هايت تكرار كرده اى ما بايد اين حركت را محور مبارزه عليه قانون اعدام نه تنها در ايران كه در سراسر جهان قرار دهيم. من نيز سه نفر از همسايگان و دوستان نزديك دوران دبيرستانيم را از دست دادم و هر گاه كه بياد اين موضوع ميفتم افسردگى تمام وجودم را ميگيرد و از خود سؤال ميكنم به چه جرم. من وقتى به ليست منتشر شده نگاه ميكنم اسم سازمان مجاهدين را در كنار نام اكثر اين عزيزان جانباخته ميبينم. من در انقلاب ٥٧ جوان فعال و انقلابى بيست ساله اى بودم و مثل بسيارى از جوانان اونموقع و تحت تاثير جو اونموقع دور و بر ميتينگ هاى مجاهدين و فدائيان مى پلكيدم و بنا بر اين ميخواهم شما را براى چند دقيقه اى به فضاى آن موقع ببرم و توضيح بدهم.كه چگونه ما حاضر بوديم تا پاى جان در راه اهداف اين سازمان ها جانفشانى كنيم. بسيارى از جوانان امروزى به كارنامه ننگين رهبرانى چون خمينى، رجوى ونگهدار نگاه ميكنند و از ما سئوال ميكنند شما چگونه نتوانستيد به عوامفريبى هاى اين جانوران ماليخوليايى پى ببريد. جوابى كه من براى اين سئوال دارم اين هست كه ما از دل جامعه ديكتاتور زده پادشاهى بيرون آمده بوديم و ساده لوحانه تحت تاثير شعارهاى آرمان خواهانه مجاهدين و فدائيان كه يكى جامعه بى طبقه توحيدى را وعده ميداد و يكى جامعه بى طبقه كمونيستى تجويز ميكرد گير كرده بوديم. رجوى، خيابانى، نگهدار،مدنى، ... قهرمانان جان به كف مبارزه مسلحانه از زندان آزاد شده بودند و بر سر و دست مردم مىچرخيدند. به خاطر دارم در ميتينگىى در دانشگاه تهران شركت كرده بودم كه رجوى و خيابانى سخنرانى داشتند و نمايشى از صحنه هاى حماسى از مقاومت فاطمه امينى را كه در زندان هاى شاه زير شكنجه جان سپرده بود در آنجا به اجرا گذاشتند. سئوال اساسى اين هست كه چرااين رهبران پر شور انقلابى به اين وضعيت اسفبار در افتادند. آن ها كه رضا پهلوى و نورى علا نبودند كه از جاى گرم و كاخ پادشاهى وعده هاى آنچنانى بدهند. پس چرا اين دو رهبر جوان و پر شور با آنچنان سوابق درخشان مبارزاتى به چنين منجلابى در غلطيدند. به نظر من اگر كسى ذره اى به صداقت آن ها كوچكترين شكى به خود راه دهد اشتباه فاحشى ميكند. من لحظه اى سخنرانى هاى پرشور و شوق و شاعرانه اين رهبران را كه از عمق وجود آن ها بر مى خواست فراموش نمى كنم. اسناد و مدارك اين ميتينگ ها موجود هست. اگر به اين اسناد مراجعه كنيد به وضوح پى ميبريد كه سخنان پر شو ر رجوى، خيابانى، نگهدار، مدنى در ميتينگ هاى مختلف از عمق وجود آن ها بر مى خواست و نشانى از عوامفريبى در آن نبود. بنابرين چرا اين ديوارى را كه اين ها بتا نهادند اينطور سقوط كرد و از هم پاشيد. به نظر من ريشه اين انحرافات را در تئورى لنينى سنتراليزم دموكراتيك كه در كتاب گام به پيش و دو گام او بايد ديد.
هر دوى اين سازمان ها و سازمان هاى چپ ديگر از اين تئورى نادرست لنين پيروى كردند كه سر انجامش بن بست و شقه شقه شدن اين سازمان هاى سياسى بود. اين تئورى شكل حرمى ادارى را تجويز مى كند و تفكر فردى را به جاى تفكر جمعى مى گذارد و در آنجا نيزحزب لنين سر انجامش استالينيسم بود. بياد دارم كه ما هر گاه جلسات تشكيلاتى داشتيم، يك مسئول از رده بالا تر در جلسه ما حضور داشت كه بحث هاى ما را به ميل خود جمع بندى ميكرد و تصميم مىگرفت.و مسئول اجازه نمىداد اعضا در مورد مسائل مختلف محلى خود راى گيرى كنند. اين شيوه عملكرد حرمى از بالا به پايين، و قدرت جمع شده در مسئولين رده هاى بالا آنها را به فساد كشاند.
به خاطر دارم وقتى رجوى و بنى صدر به خارج فرار كردند و شوراى ملى مقاومت را تشكيل دادند جلسه اى به رياست دكتر باقر زاده در حمايت ازشوراى ملى مقاومت بر گزار شد. دكتر باقر زاده در آن جلسه از دكتر ناصر پاكدامن استاد علوم سياسى دانشگاه سوربون دعوت كرده بود تا در آن جلسه در مورد مقوله دموكراسى سخنرانى كند. سخدرانى دكتر پاكدامن از مضمونى بسيار آكادميك و تحقيقى در مورد مقوله عام دموكراسى برخوردار بود و به هيچ عنوان به درك و عملكرد مجاهدين كه نقش محورى در اين ائتلاف داشت اشاره اى نكرد. در آن شب من در بحث آزاد آخر جلسه شركت كردم و با برخورد تندى از آقاى پاكدامن انتقاد كردم. انتقاد من به آقاى پاكدامن اين بود كه ايشان به خودشان زحمت نداده بود كه مضمون سخنرانى و مقاله خود رابا درك و عملكرد مجاهدين كه نقش محورى در اين شورا داشتند ارتباط دهد. من در آن جلسه به آقاى پاكدامن گفتم كه كاملا معلوم هست كه شما درك درستى از ديدگاه هاى مجاهدين در مورد اين مقوله نداريد ومن با باز كردن ديدگاه هاى مجاهدين يك متلك آبدار بار ايشان كردم و به ايشان گفتم شما نمى توانيد طرفدار اين موجود مبتذل باشيد و اسم خود را پاكدامن بگذاريد. بخاطر دارم كه ايشان در آن جلسه از اين برخورد من بسيار بر آشفته و ناراحت شد. طولى نكشيد كه ايشان جز اولين تلفات سنتراليسم دموكراتيك حاكم برشورا شد. پس از بيرون آمدن از شورا، من شنيدم كه آقاى پاكدامن در جايى گفته بود كه آن جوان عليرغم برخورد تندش درست گفت.
لادن عزيز
از اين بحث ها ميخواهم نتيجه بگيرم كه ما بايد از يك برخورد احساسى پرهيز كنيم و بدانيم كه دشمن دشمن ما با هر ماهيتى دوست ما محسوب نميشود. ما بى صبرانه ولى معقولانه خواهان سرنگونى اين رژيم ضد بشرى هستيم. ما خواهان تكرار فجايع افغانستان، عراق، ليبى و سوريه نيستيم. ما بايد هوشيارانه و محتاطانه بااعتلاف جريانات و تشكلاتى كه از همان نوع بينش و عملكرد امثال شاه، خمينى، رجوى، نگهدار برخودار هستند عمل كنيم و همواره خواهان دخالت عموم در تصميم گيرى ها باشيم. .و در كنقرانس هاى مختلف از شييوه تعقل جمعى دفاع كنيم و براى هيچ فرد يا گروهى حق ويژه قائل نشويم. شرط اول تضمين آزادى بيان و انديشه و ساير حقوق دموكراتيك از جمله لغوقوانين اعدام حقوق زنان حاكم كردن تعقل جمعى دراين ائتلاف ها و كنفرانس ها مى باشد.
اخيرا دكتر باقر زاده پيشنهاد بسيار معقولى در رابطه با ايجاد يك پارلمان ايرانيان خارج از كشور مطرح كردند كه ما بايد با جديت از آن حمايت كنيم ويا اينكه كنفرانسهاى موجود را به يك أهرم دموكراتيك و نه دست نشانيم تبديل كنيم.
اميدواوارم و انتظار دارم كه به نوشته و نگرانى من پاسخ دهى. از شما تقاضا ميكنم كه قبل از پاسخ دادن ببه مقالات و كامنت هاى زير مراجعه كنيد.
شعر اگر مردى بيا ايران و زن شو
شع:ر ناتن يابو چه ميخواهد ز جان ملت ايران
كامنت من در پايان مقاله ً"رهبر كاريزماتيك يا انتخابى" آقاى نورى علا
شعر انگيسى
About Obama's speech on Egypt, ...
Noam Chomsky responded by saying" I read it, enjoyed it and appreciated it"
براى پيدا كردن بلاگ هاى من روى lلينك ahosseini كليك كنيد.
مفق و پيروز باشيد
على حسينى
Recently by ahosseini | Comments | Date |
---|---|---|
شعر طنز: اتحاد احمدى نژاد و ميت رامنى در نبرد با خس و خاشاك | 2 | Nov 06, 2012 |
یک شعر طنز - در باره بازدید احمدی نژاد (ا.ن) از زندان اوین | 2 | Oct 28, 2012 |
یادداشتي از یک چپرقوز | 4 | Sep 12, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Miss Ladan Bazargan's series, should be translated into English
by Roozbeh_Gilani on Tue Aug 21, 2012 10:25 PM PDTFor the non farsi speaking readership on this site, to read for themselves the eye witness accounts of the crimes against humanity perpetrated by Islamist regime upon Regime's political prisoners in 1980's, under premiership of non other than the current "reformist", "green movement" leader, Mr. Mir Hossein Mousavi.
Reading the heart breaking accounts of torture, rape and murder of political prisoners, some as young as 14, ( account of the 14 year old boy, crying for his mother, being comforted and carried in the arms of another condemend, adult potical prisoners to the execution yard........) and given how Mrs Bazargan herself was so tragically affected,I could only bring myself to comment on the first in the series....
Ideologies of these Martyrs, no matter what we think of , is not in question, and is no ones business. This whole tribunal, and it's follow up, is about demanding Justice for these martyrs and their relatives. Nothing more, nothing else.
I like to extend my gratitude once more to Miss bazargan for taking time and writing this excelent series.
"Personal business must yield to collective interest."
در باره سلسله مقالات خانم لادن بازرگان در مورد ایران تریبونال
LawdanBazarganTue Aug 21, 2012 10:17 PM PDT
درود آقای حسینی عزیز،
متشکرم که وقت گذاشتید و نه تنها مقالات من را خواندید، بلکه من را
نقد نیز کردید. من با اکثر حرفهای شما موافقم "سنترال دموکراسی" بی معنی
است و به استبداد ختم می شود. این حرفی است که من و دوستانم حدود سه سال پیش به
آقای کورش عرفانی در باره گروه ایشان به نام "خودرهاگران" هم گفتیم و
آنها به استدلالات ما وقعی نگذاشتند و همانطور که می بینید به دلیل ساختار غیر
دموکراتیک خود، رشدی هم نکردند. دلیل سقوط و انحطاط گروه های چپ و مجاهدین،
همانطور که شما به درستی اشاره کردید، در نحوه تفکر و ساختار سیاسی و سازمانی آنان
بود. متاسفانه در ان دوران، جوانان ما از امثال رجوی، نگهدار، خیابانی و ... تنها
به این دلیل اینکه مبارز و زندانی سیاسی بودند، بت ساخته بودند، بی اینکه
بیاندیشند، آنها برای چه هدفی و رسیدن به چه خواسته هایی مبارزه میکردند؟ اصلا
همین شعار سازمان مجاهدین که بر روی ارم سازمانی آنان نوشته شده و آیه ای از قران
است که می گوید "خداوند مجاهدین را به دیگران برتری می دهد" تبعیض و ضد
حقوق بشری است. چرا مجاهدین باید بر دیگران برتر باشند؟
کشورهایی که به آنها اشاره کرده اید، افغاستان، عراق، لیبی، و سوریه
هر یک شرایط خاص خود را داشته و دارند و کلا با ایران و شرایط ان متفاوت هستند.
امیدورام در آینده بتوانم نظر خود را درباره مسائل خاورمیانه به تفصیل برایتان
بازگو کنم.
من هرگز فکر نکرده ام که دشمن دشمن من دوست من است. من تنها با کسانی
دوست هستم که به دنبال دموکراسی، سکولاریز، حقوق بشر و تمامیت ارضی ایران در عمل و
نه فقط در حرف باشند. هم اکنون نیز با عده ای از دوستان خود به دنبال ایجاد یک
همگرایی در بین افراد مختلفی که به این اصول باورمند هستند، می باشم. با شما
موافقم که هیچ فرد و یا گروهی حق ندارد برای خود حقوق ویژه قائل باشد و رعایت
دموکراسی و حقوق بشر شرط اول تضمین پیروزی ائتلاف ها و کنفرانسها می باشد. من
بعنوان یک فعال حقوق بشر و یک لیبرال دموکرات مستقل، همه تلاش خود را برای رسیدن
به این خواسته ها کرده و می کنم.
متاسفانه با طرح آقای باقر زاده آشنایی ندارم، اما حتما جستجو کرده
و ان را مطالعه خواهم کرد. روز یک شنبه ۵ شهریور است و همانطور که می دانید رژیم
جمهوری اسلامی ایران از پنجم تا هفتم شهریور ماه سال ۱۳۶۷ بیش از ۸۰۰ زندانی
مارکسیست را در زندان های مختلف به دار کشید (زندانیان مجاهد در مرداد ماه به دار
کشیده شدند) من در حال نوشتن یک مقاله در باره این جنایت علیه بشریت هستم. هفته
آینده حتما مقالاتی را که پیشنهاد کرده اید ، خواهم خواند و در باره آنها با شما
گفتوگو خاهم کرد.
پیروز باشید،
لادن بازرگان
You are great Azarbanoo
by ahosseini on Tue Aug 21, 2012 09:46 AM PDTAnd thanks for your vote of confidence and kind words
Believe in a democracy that leaders and representatives are controlled by members at all times.
ahosseini, Thanks for your Great Blog and Advice
by Azarbanoo on Tue Aug 21, 2012 09:29 AM PDTto All of us. I agree with you 100% on all issues in your blog.
Dear Esfand Ashena
by ahosseini on Tue Aug 21, 2012 05:32 AM PDTIt did not take long before Dr Bagherzadeh realised Maojahedin had no respect for the individuals and groups within NCR. Not long after that both Dr Pakdaman and Bagherzadeh disassociated themselves with PMOI.
Dr Bagherzadeh is certainly not a purist. He tried and soon realised that he could not work with Rajavi. I knew Someone like Pakdaman was not going to either and hence decided to remain pakdaman.
What is important is that Dr Bagherzadeh has a very sensible position that should be supported. Unlike Nouri Ala he does not ask others to choose him as a leader. He is suggesting that nothing stops Iranians abroad to have an elected assembly as their representatives. I think that is an excellent idea. Don't you think so?
Believe in a democracy that leaders and representatives are controlled by members at all times.
I thought Mr. Bagherzadeh said he was an "old" MKO supporter.
by Esfand Aashena on Tue Aug 21, 2012 04:57 AM PDTYou mention that AFTER Rajavi and Banisadr escaped Iran AND Rajavi became his son-in-law, Mr. Bagherzadeh hosted a meeting for the NCRI?
If so, then Mr. Bagherzadeh wasn't just involved in the "old" MKO. By the time NCRI came into existence, though not as bad as when it joined Saddam, they were on the down-side. I mean when the head of NCRI is Rajavi and he had just moved from marrying his friend's wife who was killed in a battle to marrying Bani-Sadr's daughter and having asked young sympathizers to come to the streets to battle IRI with guns and then escapes himself ... I knew he was a jackass, so should've Mr. Bagherzadeh.
Everything is sacred