نغمه های خزا نی یک سراینده


Share/Save/Bookmark

M. Saadat Noury
by M. Saadat Noury
05-Oct-2012
 

 

 


١
ا ی چر خ چرا که این چنین می گردی
يك ره به نشاط و گه غمین می گردی
گاهی چو بها را ن و گهی مثل خزا ن
کمتر تو دمی ، که بر یقین می گردی
کرد ی چه بسا مرد م عا قل ، حیرا ن
شا ید ، به مد ا ر غا فلین می گردی
بس جمع خرد مند که برد ی ز جها ن
گو یی به مراد جا هلین می گردی
آن لطف و مر ا حمت دگر نیست ، عیا ن
همسان دل مز احمین می گردی
از منزل يك د وست مجو یی تو نشا ن
د نبا ل همه مخا صمین می گردی
از شیو ه و آ یین تو گیتی به فغا ن
بر ضد _ نکو یا ن ز مین می گردی
با ید ، فلکی د گر نشیند به میا ن
نی همچو تویی که این چنین می گردی
//iranian.com/main/blog/m-saadat-noury-59

٢
بر روی دشت ودامنه ی کهسار
یک آبشار_عشق به جریان ست
از آفت_ خزان  به تن_ اشجار
بس رود و جویبارچه گریان ست
ابراز عشق آب ، به هر گلزار
راز_نهفته نیست که عریا ن ست
قلب طبیعت است زخون سرشار
تا آب_سرخ_عشق به شریان ست
//saadatnoury.blogspot.ca/2011/07/blog-post_5382.html

٣
شا هد بد روزگاری بوده ایم
روزگا ر تیره تاری بوده ایم
اوفتاده در ‌پی خیل فریب
خوش خیالی را قراری بوده ایم
بهراستقرار آزادی و عدل
قهقرا را ، رهسپاری بوده ایم
جای صلح ومهربانی و وداد
ظلم وکین را پاسداری بوده ایم
از زمان سلطه ی جهل و ريا
در کف بس کجمداری بوده ایم
بلبل عاشق زبستان پرکشید
چون خزان درهر بهاری بوده ایم
عاشقان در وصل معشوقه به کام
ما خم کوی نگاری بوده ایم
عشق در پستوي خانه شد نها ن
گراسیر موی یاری بوده ایم
چون خزان درهر بهاری بوده ایم
شاهد بد روزگاری بوده ایم
//saadatnoury.blogspot.ca/2011/06/blog-post_4076.html

٤
فضای بغض و خشم با د و توفا ن ماند و من ماندم
سکوت سرد وحشت در زمستان ماند و من ماندم
به شوق کوی آ ز ا دی روان گشتند مرد و زن
ولی طوق ا سا رت بر گریبا ن ماند و من ماندم
چه بی سامان شد و ویران ، سرای بابک و ساسان
شبیخون خزان ها در بها ران ما ند و من ماندم
به خاموشی فتا د آن شیهه ی ا سبا ن ا سکند ر
و تازی رفت و اما باز ایران ماند و من ماندم
شکیبایی غزل سر داد و بس نیکو پیام آورد
کنار نعش خسرو ، آسیابان ماند و من ماندم
بسا آزاد گا ن نا بود و یا در چنگ ا ستبد ا د
فضای بغض و خشم با د و توفا ن ماند و من ماندم
طلوع صبح زرین رها یی را خلا فی نیست
نگاه یک جهان بر آن د یا ران ماند و من ماندم
//iranian.com/main/blog/m-saadat-noury-32

دکتر منوچهر سعا دت نوری

مجموعه‌ ی گٔل غنچه‌های پندار

About this Blog


Share/Save/Bookmark

more from M. Saadat Noury
 
Ladan Farhangi

...

by Ladan Farhangi on

سپاس فراوان از این سروده های زیبا


Friendly Notes

هر که غارتگری باد خزانی دانست

Friendly Notes


صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
گوهر هر کس از این لعل توانی دانست
قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده
بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست
آن شد اکنون که ز ابنای عوام اندیشم
محتسب نیز در این عیش نهانی دانست
دلبر آسایش ما مصلحت وقت ندید
ور نه از جانب ما دل نگرانی دانست
سنگ و گل را کند از یمن نظر لعل و عقیق
هر که قدر نفس باد یمانی دانست
ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی
ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست
می بیاور که ننازد به گل باغ جهان
هر که غارتگری باد خزانی دانست
حافظ این گوهر منظوم که از طبع انگیخت
ز اثر تربیت آصف ثانی دانست
حافظ