قحطی بزرگ و نسل‌کشی در ایران


Share/Save/Bookmark

قحطی بزرگ و نسل‌کشی در ایران
by Noosh Afarin
22-May-2009
 


«دکتر محمدقلی مجد» محقق ايرانی، متولد سال 1324 ‏ش. تحصيلاتش را در دانشگاههاي سن اندريو (1970) و منچستر (1975) ‏و کرنل (1978) با درجه دکترا به پايان برد و سپس در دانشگاههاي مختلف آمريکا، از ‏جمله دانشگاه پنسيلوانيا،  شروع به تدريس کرد. ایشان مقيم ايالات متحده آمريکاست.

تاریخ دو سده اخیر ایران سرشار از حوادث مهمی است که به دلیل فقر تاریخنگاری معاصر مسکوت یا ناشناخته مانده است. تاکنون درباره قحطی بزرگ سال‌های 1917-1919 میلادی در ایران چیز زیادی نمی‌دانستیم و اهمیت و جایگاه بزرگ این حادثه را در تعیین سرنوشت جامعه ایران، به‌ویژه صعود دیکتاتوری پهلوی، نمی‌شناختیم. اینک به همت «دکتر محمدقلی مجد» می‌توانیم با نخستین پژوهش جدّی درباره این حادثه سرنوشت‌ساز آشنا شویم . 

دکتر محمد قلی مجد، بر اساس اسناد غنی موجود در مرکز اسناد ملّی ایالات متحده آمریکا (نارا)، تصویری هولناک از ایران در سال‌های جنگ جهانی اوّل  و پس از آن  به دست اورده است. اسناد علنی شده دولت آمریکا درباره دوره تاریخی فوق، که در کتاب (قحطی بزرگ و نسل‌کشی در ایران 1917-1919)،  برای نخستین بار عرضه می‌گردد، ثابت می‌کند که بزرگ‌ترین نسل‌کشی سده بیستم میلادی در ایران رخ داد و ایران بزرگ‌ترین قربانی جنگ اوّل جهانی بود. طبق تحقیق دکتر مجد، در طول سال‌های 1917-1919 بین هشت تا ده میلیون نفر از مردم ایران در اثر قحطی یا بیماری‌های ناشی از کمبود مواد غذایی و سوءتغذیه از میان رفتند و جمعیت ایران به شدت کاهش یافت.

 دکتر  مجد،  به بررسی علل این قحطی نیز پرداخته و دولت بریتانیا را به عنوان عامل و مسبب اصلی این نسل‌کشی بزرگ تاریخ شناسانده است. قحطی در زمانی رخ داد که ایران در زیر سلطه ارتش اشغال‌گر بریتانیا بود. در آن زمان، ایران تأمین‌کننده اصلی مواد غذایی مورد نیاز ارتش بریتانیا در منطقه به‌شمار می‌رفت و بخش مهمی از محصولات کشاورزی ایران به‌وسیله ارتش بریتانیا و پیمانکاران آن خریداری می‌شد. این سیاست سبب کاهش شدید مواد غذایی در ایران شد. عجیب‌تر اینجاست که ارتش بریتانیا مانع از واردات مواد غذایی از بین‌النهرین و هند و حتی از ایالات متحده آمریکا به ایران می‌شد. در حالی‌که در بین‌النهرین (عراق) و هند وفور غله وجود داشت، در میانه این دو سرزمین، ایران از کمبود غله در رنج بود. در این سال‌ها، دولت بریتانیا، ایران را از درآمدهای نفتی خود نیز محروم کرد. به‌طور خلاصه، به تعبیر دکتر مجد، بریتانیا از قحطی و نسل‌کشی در ایران به عنوان ابزاری برای سلطه بر سرزمین ما بهره برد. عجیب اینجاست که، به‌رغم گذشت سال‌ها، تاکنون درباره این قحطی بزرگ و شگفت‌انگیز و تأثیر آن در سرنوشت تاریخی ایران، پژوهشی منتشر نشده و این حادثه عظیم به‌کلی مسکوت مانده و به یکی از رازهای بزرگ سده بیستم بدل شده بود. قحطی بزرگ سال‌های 1917-1919 در ایران را می‌توان «هالوکاست واقعی» دانست. بی‌تردید، شناخت این حادثه مدهش بر نگرش پژوهشگرانی که درباره علل عقب‌ماندگی ایران در سده بیستم و ریشه‌های صعود دیکتاتوری پهلوی و پیامدهای آن کار می‌کنند، تأثیر عمیق بر جای خواهد نهاد.

کتاب :قحطی بزرگ و نسل‌کشی در ایران 1917-1919) به فارسی ترجمه شده است.که اسم ان قحطی بزرگ نام دارد.

(فکر میکنم که این مقاله توسط اقای عبدالله شهبازی تهیه شده. ) در پایان این مقاله لینک مصاحبه را برایتان تهیه میکنم.
 «عبدالله شهبازی»  مصاحبه مفصلی با «اقای محمدقلی مجد» انجام داد، دکتر مجد در مصاحبه فوق درباره این کتاب و موانع فراوانی که در راه انتشار آن ایجاد شد چنین گفت: یافته‌های من در این زمینه واقعاً شگفت‌انگیز است و در داوری تاریخی ما تحول بزرگی ایجاد خواهد کرد. بزرگ‌ترین فاجعه نسل‌کشی قرن بیستم در کشور ما، ایران، اتفاق افتاده است. طبق اسناد آمریکایی، در سال 1914 جمعیت ایران بیست میلیون نفر بود که در سال 1919 به یازده میلیون نفر کاهش یافت. توجه بفرمایید. یعنی حدود 8 الی ده میلیون نفر از مردم ایران از گرسنگی و بیماری‌های ناشی از کمبود مواد غذایی و سوءتغذیه مردند. در اسناد آمریکایی مدارک مستندی دربارۀ این تراژدی بزرگ انسانی وجود دارد. چهل درصد از مردم ایران طی دو سه سال قلع‌و‌قمع و نابود شدند. تنها در سال 1956 بود که ایران توانست به جمعیت 20 میلیونی سال 1914 برسد

عجیب‌تر از همه، نقش بریتانیا در این فاجعه است. قحطی بزرگ در زمانی اتفاق افتاد که سراسر ایران در اشغال نظامی انگلیسی‌ها بود. ولی انگلیسی‌ها نه تنها هیچ کاری برای مبارزه با قحطی و کمک به مردم ایران نکردند، بلکه عملکرد آن‌ها اوضاع را وخیم‌تر کرد و سبب مرگ میلیون‌ها نفر از ایرانیان شد. درست در زمانی که مردم ایران به‌دلیل قحطی نابود می‌شدند، ارتش بریتانیا مشغول خرید مقادیر عظیمی غله و مواد غذایی از بازار ایران بود و با این کار خود هم افزایش شدید قیمت مواد غذایی را سبب می‌شد و هم مردم ایران را از این مواد محروم می‌کرد. جالب‌تر این‌که انگلیسی‌ها مانع واردات مواد غذایی از آمریکا، هند و بین‌النهرین به ایران شدند. به‌علاوه، در زمان چنین قحطی عظیمی، انگلیسی‌ها از پرداخت پول درآمدهای نفتی ایران استنکاف ورزیدند. چنین اقداماتی را قطعاً باید جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت به‌شمار آورد. هیچ تردیدی نیست که انگلیسی‌ها از قحطی و نسل‌کشی به‌عنوان وسیله‌ای برای سلطه بر ایران استفاده می‌کردند. به‌رغم اهمیت این کتاب و یافته‌های پژوهشی کاملاً مستند و معتبر آن، من با دشواری بزرگی برای چاپ آن مواجه شدم.

 بسیاری از ناشرین دانشگاهی آمریکا حتی حاضر نشدند این کتاب را تورق کنند. تجربه من با انتشارات دانشگاه کرنل بسیار روشنگرانه است. این بنگاه انتشاراتی، در سال گذشته کتابی دربارۀ نسل‌کشی در رواندا چاپ کرده بود که بسیار شهرت یافت. ولی همین ناشر حاضر نشد حتی کتاب من را ببیند. این نشان می‌دهد که ناشر فوق به کتابی علاقه دارد که نسل‌کشی آفریقائیان سیاهپوست به‌وسیله سایر آفریقائیان را نشان دهد ولی نمی‌خواهد کتابی را منتشر کند مشتمل بر اسنادی که نسل‌کشی مردم ایران را به‌وسیله اروپائیان سفیدپوست (انگلیسی‌ها) نشان می‌دهد. سرانجام، انتشارات دانشگاه دولتی نیویورک حاضر شد کتاب من را بررسی کند. بعد متوجه شدم که این کتاب برای بررسی به افراد زیر داده شده است: «دکتر فرهنگ رجایی» (مدرس علوم سیاسی در دانشگاه کارلتون کانادا) و« دکتر مونیکا رینگر »مدرس تاریخ در کالج ویلیام و دبیر اجرایی انجمن موسوم به مطالعات ایرانی

طبعاً انتظار می‌رفت کتابی که بیانگر نسل‌کشی انگلیسی‌ها در ایران در دوران جنگ اوّل جهانی است، علاقه فراوانی را در میان خوانندگان ایرانی و خارجی برانگیزاند. ولی به‌زودی روشن شد که (دکتر فرهنگ رجایی و دکتر مونیکا رینگر) به‌شدت نگران شده‌اند و می‌خواهند این جنایت عظیم دولت بریتانیا علیه مردم ایران، این بزرگ‌ترین نسل‌کشی قرن بیستم، را بپوشانند. پس از ماه‌ها انتظار، دکتر رجایی اظهار نظر کرد که کتاب تنها بر بنیاد اسناد وزارت خارجه آمریکا نگاشته شده و از اسناد انگلیسی استفاده نشده است. روشن است که من نمی‌توانستم، به دلایلی که شرح دادم، از اسناد انگلیسی استفاده کنم. همانطور که گفتم، اسناد وزارت جنگ و سایر اسناد نظامی بریتانیا دربارۀ ایران سال‌های 1914-1921 هنوز طبقه‌بندی‌شده است و در دسترس محققین نیست و تا پنجاه سال دیگر در اختیار محققان قرار نخواهد گرفت. اسناد علنی شده وزارت خارجه بریتانیا هم حاوی هیچ مطلبی دربارۀ موضوع تحقیق من نیست.

ایراد دیگر «فرهنگ رجایی» به کتاب من حتی عجیب‌تر از مطلب قبل بود. او پیشنهاد می‌کرد که من دوره مجله مذاکرات مجلس طی سال‌های 1917-1919 را مطالعه کنم و افزوده بود که نسخه‌ای از این نشریه در کتابخانه کنگره در واشنگتن موجود است. مسلماً، هر کسی که با تاریخ ایران آشنا باشد می‌داند که مجلس سوّم در نوامبر 1915 تعطیل شد یعنی در زمانی که ارتش روسیه به فرماندهی ژنرال باراتوف به تهران رسید. و اعضای دمکرات مجلس از تهران گریختند. این دوره از مجلس تنها در ژوئن 1921 کار خود را از سر گرفت. یعنی زمانی‌که قوام‌السلطنه نخست‌وزیر شد. بنابراین، در دوره تاریخی مورد بررسی من نه مجلس در کار بود نه مجله مذاکرات مجلس.

برخورد آن خانم به کتاب من نیز مانند برخورد دکتر فرهنگ رجایی بسیار عجیب بود. دکتر مونیکا رینگر ابتدا با من تماس گرفت و از کتاب ستایش کرد. ولی بعد، پس از ماه‌ها تأخیر، حاضر نشد گزارش مکتوبی در تأیید یا رد کتاب ارائه دهد. من بعداً از طریق مسئولین انتشارات دانشگاه دولتی نیویورک متوجه شدم که وی شفاهاً علیه کتاب من اظهارنظر کرده است. رینگر به‌طرز آشکاری می‌ترسید اظهارنظر خود را مکتوب کند.

خیلی روشن است که هدف (فرهنگ رجایی و مونیکا رینگر) لاپوشانی جنایات بریتانیا و حمایت از آن است و وفادارانه این امر را دنبال می‌کنند.
ما به‌طور خیلی واضحی با بقایا و بازمانده‌های شصت سال حاکمیت استعماری بر ایران (سال‌های 1919-1979) سروکار داریم. نکته دیگری که من متوجه شدم این است که تأثیر و قدرت آن‌ها در آمریکا مثل بریتانیا نیست. البته، دانشگاه‌های آمریکا و کانادا پر از چنین آدم‌هایی است. یکی از مأموریت‌های آن‌ها جلوگیری از انتشار کتاب‌هایی است که دیدگاهی مغایر با دیدگاه آن‌ها را بیان می‌دارند. این سیستمی است شبیه به سیستم سانسور ساواک در اوج قدرت آن.

خوشبختانه، زمانی‌که فرهنگ رجایی و مونیکا رینگر به این حرکات بی‌معنی دست می‌زدند، ناشر دیگری پیدا شد و علاقه جدّی خود را به کتاب من ابراز داشت و پس از مطالعه و بررسی کتاب، پذیرفت که آن را در پائیز 2003 چاپ کند. به هر حال، تجربه این کتاب برای من و دیگران خیلی
هشداردهنده و افشاگر است.»

===================================

چند کتاب دیگر دکتر مجد که از نظر پژوهش تاریخی قابل اهمیت است: کتاب( سياست تقسيم اراضي محمدرضا پهلوي است). مجد نشان داده که چگونه شاه براي ‏اينکه از خود در برابر دولت ايالات متحده آمريکا يک چهره اصلاح طلب نشان دهد، که ‏توانايي جلوگيري از گسترش کمونيسم را دارد، اراضي حدود 2 ميليون خانوار خرده ‏مالک ايراني را گرفت و بين حدود 2 ميليون دهقان تقسيم کرد. يعني هرج و مرجي ‏ايجاد کرد که تبعات آن هنوز باقي است و باقي خواهد ماند. دکتر مجد در اين کتاب، ‏درواقع< تز> خانم <لمبتون> را رد کرده است که ساختار مالکيت ايران را فئودالي ميديد و ‏مدعي بود که گويا بيشتر اراضي کشاورزي ايران در تملک 200- 300 خانوار بزرگ ‏مالک است. مجد ثابت ميکند که چنين نيست و ساختار مالکيت ارضي در ايران اساسا ‏خرده مالکي بوده است.

کتاب ديگر دکتر مجد درباره( ايران دوران رضاشاه) است. مجد اولين محقق ايراني ‏است که بر اساس اسناد علني شده دولت آمريکا به تحقيق درباره تاريخ ايران در دوران ‏رضاشاه پرداخته است. اين اسناد بي نظير است. مجد معتقد است که انگليسيها علاقه ‏اي به علني کردن اسناد تاريخي مداخلات استعماري شان ندارند و هيچ قانوني نيز آنها ‏را مجبور به اين کار نميکند. برعکس، در آمريکا دولت طبق قانون* موظف است اسناد را پس از مدت محدودي علني کند و ‏اگر چنين نکند محقق ميتواند از طريق دادگاه عليه سازمان مربوطه اقامه دعوي کند و با ‏حکم دادگاه سند را به دست بياورد.  نکته جالب اين کتاب ميزان ثروت رضاشاه است. ‏دکتر مجد بر اساس اسناد معتبر دولتي آمريکا نشان ميدهد که رضاشاه در زمان کناره ‏گيري از سلطنت (1941) حدود< دويست ميليون دلار> در حسابهاي بانکي اش در لندن ‏و نيويورک و تورنتو ذخيره پولي داشت. اين بغير از معادل <50 ميليون دلاري> است که ‏در بانک ملي تهران داشت و غير از حدود (7000 )روستاي ششدانگ و کارخانه هايي که ‏در ايران داشت. بعبارت ديگر، رضاشاه در زمان خود يکي از ثروتمندترين مردان جهان ‏بود. ‏ دو کتاب فوق را انتشارات دانشگاه فلوريدا چاپ کرده است. ‏
 
کتاب دیگر دکتر مجد درباره غارت آثار باستاني ايران ‏در دوران رضاشاه است. با توجه به حادثه مدهش غارت سازمان يافته موزه بغداد اين ‏کتاب خيلي به روز است و به همين دليل ناشر زمان انتشار آن را جلو انداخت.  دکتر مجد، باز ‏بر اساس اسناد علني شده دولت آمريکا، نشان ميدهد که «پروفسور پوپ» معروف، که ‏تاکنون او را به عنوان خدمتگزار فرهنگ ايران ميشناختيم، کارش سرقت و قاچاق آثار ‏باستاني ايران و فروش آن در آمريکا بود و محمدعلي فروغي (ذکاءالملک) و پسرش ‏‏(مهندس محسن فروغي) نماينده و کارگزار او بودند.  اين کتاب را نیز انتشارات ‏دانشگاهي آمريکا چاپ کرده است.

فکر میکنم که منبع این گفتگو از اقای شهبازی باشد.
//www.shahbazi.org/pages/majd3.htm

خواندن کتابهای دکتر مجد را به همه کسانی که علاقمند به دانستن دقیق تاریخ ایران هستند،  توصیه میکنم.
//www.amazon.com/s?ie=UTF8&search-type=ss&index=books&field-author=Mohammad%20Gholi%20Majd&page=1

 

 


Share/Save/Bookmark

more from Noosh Afarin
 
default

Here is the truth

by Anonymous-Javid (not verified) on

Read what our great poet Ferdowsi said about 1000 years ago. He was very smart and knew what will happen to his country.

زایران و از ترک و از تازیان

نژادی پدید آید اندر میان

نه دهقان نه ترک نه تازی بود

سخنها به کردار بازی بود

همه جنگها زیر دامان نهند

بکوشند و کشور به دشمن دهند

زگیتی کسی را نماند وفا

روان و زبانها شود پر جفا

بریزند خون از پی خواسته

شود روزگار بد آراسته

زیان کسان از پی سود خویش

بجویند و دین در آرند پیش


Manoucher Avaznia

مزدار؛

Manoucher Avaznia


Across the street from Hafezzeih in Shiraz there is a small park where used to be the Kaanoon Parveresh'e Koodakaan Va Nowjavaanaan.  It is beautiful with many naarenj trees and a zoo, but not popular with the Shirazis.  Once with a friend of mine, who is a professor at the University of Shiraz now and is coming from a rooted family in shiraz, we were walking in it.  As I was coming from another place, I asked him why the beautiful park was not popular.  He told me because those who died, in the influenza epidemy that you just mentioned, were buried there.  Later, it was named JavaanAabaad as most of those who lost their lives were young.  Later it was decided to make a park out of the place, but it never became popular with the people of Shiraz.  In 1365 when I was in Shiraz for the last time I visited it for a short time.  I am not sure if it is still there.

 

Thanks


Manoucher Avaznia

سوری جان؛

Manoucher Avaznia


شما اصولا طرف صحبت بنده در این شعر نیستید. صحبت شما از یک مقوله ی دیگر است و جای یک نظر با ارزش را دارد.  بنده برای هر کس که با من مخالف باشد شعر فکاهی نمی نویسم.  ولی با نژاد پرستی به عنوان یک افسانه ی ضد انسانی سر سازگاری ند ارم و پرده پوشی هم ندارم. و البته شما اصولا از این مقوله نیستید.

در باره ی پهلویها به غیر ازاین که ایشان را یک خیانت ملی می دانم مسائل شخصی هم دارم.  از حدود نه سالگی تا هیجده سالگی بدون استثنا باید با ضرب زور و تهدید و فحش در مراسم چهارم آبان، نهم آبان، ششم بهمن،  سوم اسفند، پنجاهمین سال سلطنت پهلوی و... شرکت می کردم.  لباس پیشاهنگی زورگی و گریه های همراه و نیمه گرسنگی هم پیش کش قبله ی عالم.  وقتی نوشتم برایشان هورای زورکی کشیدم و رژه ی زورکی رفتم دروغ نگفتم  .  وقتی جزو خدمات رضا شاه کبیر یکجا نشین کردن عشایر را در مدرسه به زور به خوردت می دهند، ولی از دور و بریها از مردم بدبخت لرستانی می شنوی که به خراسان تبعید شدند و حدود نیمی از آنها در بین راه می میرند به عمق خدمات پی می بریم. چند نفر از کسانی که رضا خان کشت یا زندانی کرد در دادگاهی محاکمه شده بود؟

دز زمان محمد رضا همه ما دبیرستاینها با زور عضو حزب رستاخیز بودیم بدون اینکه بدانیم چه صیقه ایست.

دقت کنید

مدرکی ارائه شده که نشان دهد محمد قلی مجد بخاطر مصائب پدرش از رضاخان رنجیده و از آن رو نظرش فاقد اعتبار است.  در حالیکه سند چیز دیگری می گوید:

محمد علي مجد طرفدار هميشگي خاندان پهلوي و سلطنت بود

سراسر مقاله هم حکایت از ثروت بیکران پدرمحمد قلی مجد و قدرت و نفوذ بسیار او دارد.  یک آدم عاقل می تواند بگوید که آقای مجد از پهلویها رنج برده است؟. 

دوم اینکه عارف قزوینی در زندان رضا خان مرد. بسیار بیشرمانه است اگر هوادار رضاخان برای خود از عارف حجت بیاورد. 

در هر صورت صحبت وموضع بنده در رابطه با این موضوع امروز شروع نشده است.  چند سال پیش شعری بالغ بر صد و پنجاه در این باره نوشتم و در کتابی به انگلیسی چاپ کردم.  سوبرداشت نکنید این چه موافق من باشید و چه مخالف در رابطه با شما نیست.

 

سپاس 


default

Famine

by gozashteh-ha (not verified) on

Although I was born and raised in Tehran yet my ancestry goes back to Kerman.
My father never talked about his family much (and extended family) whom he had apparently lost to 'ghahti'.
I heard him speak of it when a Kermani friend who my father had not seen since his elementary school days in Kerman, happened to see him on Kaakh street in Tehran. I was there with them.
From what I gathered that day, apparently both of them had lost their grand parents and aunts and uncles and cousins etc.(almost the whole clan)
I was too young to realize the gravity of the situation at the time or to ask further questions since I saw tears in my fathers eyes... both men had so much to say about loss and devastation in that short span of time...
The problem is I cannot attribute this to what has been written here one way or another-- but for sure there was the great famine and people died right and left in numbers beyond belief.

Now that I'm writing this I was just reminded of the famine in Kermanshah as well, since a an uncle of mine, on my mothers side, talked of this matter in their region although it was many years prior to his birth...

I have not heard of the reasons behind this famine and what has been presented may well be true.

If we are not aware of certain facts.... we certainly cannot deny them.

Only good solid research can shed light on historic facts.

...but calling people names and accusing people - whether historic figures or non- does not serve any purpose.

Unbiased opinions are the only ones that relay the truth.


Noosh Afarin

اقای عوض نیا،

Noosh Afarin


 


 شعر بسیار بجایست؛ و خیلی بر گرگانی که رخت میش بر تن دارند برازنده است.
طبق معمول یک کار زیبای دیگر. 

ایران احتیاج به شاه الله هان نوکر یا خر خمینی پرستان حزب الله ندارد.
«مرحم زخم  ایران و ایرانیان ازادی است»


Noosh Afarin

خانم سوری؛

Noosh Afarin


 


جواب شما امشب دیر وقت یا فردا داده خواهد شد. امروز، روز پارتیست. 

ایران احتیاج به شاه الله هان نوکر یا خر خمینی پرستان حزب الله ندارد. 
«مرحم زخم  ایران و ایرانیان ازادی است»


SamSamIIII

سام ميگه

SamSamIIII


 

عرب امهٌ  ز نادانی شود کور        که اوباشد چو طوطي بهر مزدور
که راهه راست را ,           ان خنگ علی کج ميکند زور

 

ميگم چطوره برايه سنگکوب کردنه دشمنا و  شادی دوستان اين سروده ها رو کتاب کنم ..ل ه ل


default

Dear Noosh Aafarin. Thank

by Mazdar (not verified) on

Dear Noosh Aafarin. Thank you.

I am from small town In Fars. My family always talked about "Saale Ghahte", My Grand father had to walk for about 150 km to another town, and face " Dozdan", etc. to bring several "mans" of " ganadom" to feed his family. My Great Uncle, had 14 children, only one survived. It is famous that people were eating whatever they could find espe. collecting any greens,dates seed, leaves, groud it, cooked it to eat. On the top of this a sudden epidemic" most likely Influenza", killed half to 2/3 of the population in my hometown " saale Darde". I guess everywhere else was the same.

Thank you for shedding some lights, which I thought it was unique to my area.

mazdan


Souri

دوست عزیز، منوچهر

Souri


این شعر شما صرف نظر از اینکه خیلی‌ اهانت آمیز بود،
من رو بسیار ناراحت کرد، از اینکه شما در اثبات هر نظری که دال بر محکومیت
خاندان پهلوی باشد، بسیار لجوجانه پافشاری می‌کنید.

شما از ارادت بی‌ پایان من نسبت به خودتون واقف هستین و میدونین، که هر
چه هم که از شما اهانت و حتی ناسزا هم بشنوم، باز هم در احترام من نسبت به
شما و کار‌های بینظیرتون هیچ خدشه ی وارد نخواهد کرد.

اما، صحبت من و این اقای سامسام اینجا، در این نیست که خاندان پهلوی
خوب و بیگناه بودند، و یاا دولت انگلیس ما رو چپاول نکرده. صحبت من شخصا،
اینه که بیائید، به عنوان یک ملت ستمدیده، یاد بگیریم که امروز دیگه هر
شلم و شوربایی رو که به اسم حقیقت بهمون تحویل میدن، درسته قورت ندیم.

بیایید یاد بگیریم که فکر کنیم و استدلال کنیم. من هیچ وقت از فحش و
ناسزا گویی استقبال نکردم. میدونم که در این شعر، طرف صحبت شما، من نبودم،
ولی‌ دوست عزیز، من هم در همون صف ایستادم.

شما که میفرمائید : روی و چشم از هور پنهان میکند....

آیا فکر نمیکنید که این مطلب در مورد خود شما هم صدق میکنه؟

فکر نمیکنید که بغض و کینه شما به خاندان سلطنتی، باعث شده که چشم هایتون رو به روی دلیل و منطق ببندید؟

همونطور که میدونید، من خودم هم یک از مخالفین  سرسخت اون نظام بودم و
هستم. اینجا هیچ صحبتی‌ از دفاع از پادشاه‌های گذشته در میان نیست.

صحبت از درستی و صحت اخباریست که به عنوان تاریخ به خورد ما داده می‌شه.

خاندان پهلوی، اگر قصی القلب بود، اگر چپاول گر و مستبد بود، اگر تمام
عیب هارو داشت، ولی‌ نمیتونیم منکر این بشیم، که در زمان پهلوی، فرهنگ و
ادبیات ایرانی رشد و گسترش بی‌ نظیری پیدا کرد. شما خودت، یک نمونه بارز
این مطلب هستید.

بنا برین، حالا که ما یاد گرفتیم و آموختیم که باید چشم هامون رو باز
کنیم، با یک دید استدلالانه و صحیح به مسائل نگاه کنیم، چرا باید فقط به
صرف کینه و نفرتی که از قدیم با یک نظام داریم، همه چیز، حتی عقل و منطق
خودمون رو هم نقض کنیم، چشم هامون رو ببندیم و به مخالفین هم توهین کنیم؟

این خانم (یا اقای) نوش آفرین، در بی‌ ادبی‌ و ناسزا گویی دست کمی‌ از
خانم روستا نداره، لطفا با هم صف کردن خودتون با ایشون، ارزش معلومات
خودتون رو پایین نیارید.

اینجا، صحبت از اغماض است، صحبت از کینه جویی و تحریف تاریخ است. تا
کی‌ ما باید بازیچه دست افراد و گروه هایی باشیم که برای نفع شخصی‌ خودشون
و اثبات نظرشون، حق و نا حق رو پایمال میکنند؟

کجای دنیا، این مساله از نظر فلسفی‌ و تحقیقی درست است که از جزئ به کل برسند؟

ایشان (اقای مجد) یک مساله انتفاعی رو میگیره و سعی‌ میکنه از اون به
یک نتیجه کلی‌ برسه، و شما هم با این خانم نوش آفرین اصرار دارید که به ما
بقبولانید که حرفاش منطقیست....اما نیست!!

نیست دوست عزیز. شما بیا و جواب سوال من رو که این پایین کردم، به طور
صحیح و منطقی‌، بده که در حد فهم و سواد من بیسواد هم باشه. مطمئنم که شما
از یک منطق خیلی‌ قوی تری بهره مندی تا این خانوم که به من جواب میده :
برو خودت آن کتاب رو بخون!

دوست عزیز، از شما خواهش می‌کنم که سعی‌ کنی‌ با مسائل مختلف، واقع
بینانه تر برخورد کنی‌، و نگذاری نفرت و کینه، جلوی چشم‌های شما رو طوری
بگیره که دوباره یک چاه جدید تر رو سر راه خودت نبینی.

با احترام برای شما دوست عزیز

 

 


Manoucher Avaznia

جهل مکرر؛

Manoucher Avaznia


عارف قزوینی اراینسان خوش است،

جایگاهش پس چرا زندان خوش است؟

 

آن که از پردانشی دم می زند؛

جامه ی جهلی مرکب می تند.

چون که تاب پرتو خور ناورد

روی و چشم از هور پنهان می کند

آب کذب ازجویِ کذبی خورده است

رنگ کذب برعالم از آن رو زند

چون ز پی بنیاد مشکوکش بود

از نخست بنیاد مشکوک افکند

قول فحاشان ورا خوشتر رسد

ناسزاگویی بود او را سند

لرزه براندام او افتد ز ترس

تا ببیند گفته های مستند

ای که سوگند بلاهت خورده ای؛

روز و شب هرگز تفاوت می کند؟ 


SamSamIIII

  اومدم يه

SamSamIIII


 

اومدم يه شيشکی بزنم با منابع و اسناد معتبر  که ديدم سوری جان  با هوش و زيرکی جايه من, دُمه ملا رو ديد و کيسه اش کرد. آره خمينی و خامنه ای و مطهری و ديگران  هم در توضيح المساعل و مقدمات العلوم , منابع و اسناد معتبر خودشون رو داشتن و گلهٌ  بُزها رو هم  ديديم پشتشون . اين بابا انگاری پسر عمويه اون امتی  ناصر پورپيراست . دانش بدون  سنجش مفت گرونه  که نمونه اش رو  هم زير و هم بالا ميبينيم . دا

 

The cure for our Ommatie psyche is  common sense

As I said before ; Save the world, feed the hungry , ignore the angry & educate the idiot

Cheers

//www.iranianidentity.blogspot.com/

//www.youtube.com/user/samsamsia


default

Dear Noosh Afarin

by Anonymous-kaveh (not verified) on

The genocide was done by Qajars and British people together. Qajars were and still are the roots of all our misfurtunes. Please don't forget that the islamic regime in Iran is actually the continuation of Qajar dynasty. Reza Shah was a great King and Mr. Majd should write a book about his family members(Qajars) and all the crimes that they committed against Persians.


default

Dear Noosh Afarin

by Anonymous-Farzad (not verified) on

Qajars were and still are a disgrace to all Iranians and I don't think that Reza Shah married Toran and Esmat to gain honor from Qajars. As we all know Qajars were a bunch of sex and drug addicts who sold 1/3 of Iran to Iran's enemies and there is nothing honorable about them that would attract Reza Shah to join the Qajar familiy. His son Mohammad Reza married one of the Qajar girls(Farah Dieba)and we witnessed what happened to him, his saltanat and to our land!
Reza Shah was a great man and I would like to ask you make fair judjments about him. Reza shah is the father of Modern Iran and we should be proud of him and of what he did for Iran and Iranians. He saved the province Kozestan from Arabs and gave an end to the British plot for separating this region from Iran. Dorood bar Reza Shah. IRI is the new Qajar dynasty and if you compare the Qajars with the IRI you will see a lot of similarities between both regiems. Qajars were vatan forosh, religious, corrupt , non-Iranians and IRI has the same ugly features.


Souri

سرکار خانم نوش آفرین

Souri


با خواندن این مقاله که شما مستقیما از کتاب آقای مجد آوردید، من هیچ رغبتی به خوندن کتاب ایشون پیدانمیکنم. چرا که معتقدم، تاریخ اصولا قابل
تحریف است و اگر مورخ مغرض باشد، میتواند هرگونه نتیجه گیری که بخواهد از
روی منابع و اسناد معتبر بکند. این مورخی که حتی از یک حساب سر انگشتی
ساده هم سر باز زده، و نتیجه گیری غیر معقولی کرده که هر آدم بیسوادی مثل
من هم میتونه به وضوح ببینه، کتابش برای من ارزش خواندن نداره.

از تمام مطالبی که من در مورد جنگ اول و دوم خوندم، هر گز هیچ کدام به
چنین مطلب شگفتی اشاره نکردند که در یک کشور، در سراسر دنیا، چنان قحطی
شده باشد که نیمی از جمعیت آن کشور تلف شده باشند !! و تازه، هیچ احدئ هم
از آن نه شنیده باشد و نه بازگو کرده باشد. فقط تمام دنیا ایستاده باشند و
منتظر این اقای مجد شده باشند که بیاید و با اسناد موجود در وزارت امور
خارجه آمریکا، این مطلب را کشف کند.

با توجه به اینکه، در زمان جنگ جهانی‌ اول، جمعیت ایران، چیزی در حدود
۱۸ میلیون تخمین زده شده، اگر ۸ تا ۱۰ میلیون از گرسنگی مرده بودند، ما حد
آقل از زبان یکی‌ از اجدادمون این موضوع رو شنیده بودیم. یا نه؟

گیرم که در زمان پهلوی اجازه انتشار این مطلب رو به کسی‌ نمیدادند (ولو
اینکه این فرضیه هم به کلی‌ غلط است، چرا پهلوی اجازه انتشار این مطلب را
ندهد، در حالیکه یک برگ برنده برای آنان بر علیه دولت قاجار محسوب میشد؟)
ولی‌ حتی اگر نگارش این مطلب، به زعم شما و اقای مجد، غیر قانونی بوده،
اما دهان مردم رو که نبسته بودند؟

یعنی‌ میان این جمعیت ۳۰ میلیونی زمان شاه، هیچ کس نخواست یا جرات نکرد
در مورد قحطی کشنده سال‌های ۱۹-۱۷ صحبت کنه، و همه منتظر آقای مجد شدند که
بیاد این موضوع رو کشف کنه؟

آخه، قربون شما و اقای مجد برم، به قول معروف ،یک چیزی بگید که بگنجه.

درمورد انگلیس هم، با اینکه چهره استعمار گر این کشور در تاریخ به ثبت
رسیده و هیچ حرفی‌ درش نیست، ولی‌ بیائید اقلاً بطور منصفانه قضاوت کنیم،
نه مثل اقای مجد، از روی بخل و حسد و غرض.

یک کشوری که درزمان جنگ و قحطی، بطور فعالانه در جنگ شرکت میکرده، آمده
برای ملت خودش و سرباز‌های خودش، از یک کشور (خائن به ملتش) آذوقه خریداری
کرده. این جا کی‌ مقصره؟ از قدیم گفتند که در جنگ، حلوا پخش نمیکننند.

مقصر اون دولتیه که در زمان قحطی، آذوقه ملت خودش رو برای خاطر پول به
دولت‌های بیگانه میفروشه. خود شما اگر پول داشتید، در زمان قحطی، نمیرفتید
از بازار آزاد آذوقه بخرید؟

من این رو یک مساله کاملا طبیعی میبینم و بر خلاف اقای مجد دنبال
بهانه‌های بیخودی نمیگردم که رابطه دولت انگلیس رو با آوردن رضا خان به
سلطنت، ثابت کنم.

این خیلی‌ طبیعی ایست که هر جنگی، مسائل سیاسی و اجتمأعی خودش رو پدید
میاره. اگر جنگ جهانی‌ اول به اون شکل فجیع اتفاق نمیفتاد، حتی لنین هم
موفق به ایجاد انقلاب سرخ در روسیه نمیشد.

این کتاب آقای مجد که شما خوندن اون رو به من توصیه میکنید، عزیزم،
اصلا از نظر سیاسی برای من هیچ ارزشی نداره، زیرا که با بنیاد ها و
ارزش‌های علوم سیاسی و جامعه شناسی‌ هیچ انطباقی نداره، و نویسنده فقط دل
خودش رو به داستان نویسی، خوش کرده. قصه هایی هستند که از روی اسناد و
مدارک واقعی‌ اما بر اساس توهمات و تفکرات و غرض شخصی‌، نوشته شدند.
خواننده باید خودش عاقل باشه و نتیجه گیری درست از این داستان‌ها بکنه. من
شخصا وقتی‌ برای خوندن  این طور کتاب‌ها که متاسفانه تعدادشون هم بعد از
انقلاب رو به افزایش رفته، ندارم.

به شما هم توصیه می‌کنم، از این به بعد، وقتی‌ از یک مطلبی دفاع
می‌کنید، از پاسخ به یک سوال خیلی‌ ساده، شانه خالی‌ نکنید، و پرسشگر را
به خوندن تمام مطالب یک کتاب حواله ندهید. مطمئن باشید که اگر جواب  سوال
من در اون کتاب پیدا میشد، شما که اون رو کاملا خوندید و ازش دفاع هم
می‌کنید، حتما جواب رو میدونستید، و قبلا اون جواب رو داده بودید و
پرسشگران رو پی‌ نخود سیاه نمیفرستادید، که برو اون کتاب رو بخون.

لطف شما زیاد.


Farah Rusta

رضا شاه: چرا هنوز به او حمله می‌‌شود؟

Farah Rusta


شصت و پنج سال پس از مرگ رضا شاه هنوز عمال و سر
سپردگان رژیم اسلامی در وحشت هستند که مبادا محبوبیت روز افزون پدر ایران
مدرن باعث تقویت و اعتلای احساسات میهن پرستانه ایرانیان گردد و یا زبانم
لال باعث برگشت رضا پهلوی به ایران. شصت و پنج سال پس از فقدان این درهم
شکننده زور گویان و مفت خوران و مالکان و زمین خواران و نوکران اجنبی هنوز
نام او هراس در دل دشمنانش می‌‌افکند و وادارشان می‌‌کند که به هر شگردی
به او حمله کنند. حتی با اسامی واهی و از من دراوردی و با استفاده از
منابع بی‌ ارزش و یا با آمیختن چند اسم نیمه معتبر با نام افراد معلوم
الحالی نظیر محمد قلی مجد تلاش مذبوحانه‌ای را برای رسیدن به اهداف مضحک
خویش براه انداخته ا‌ند. چرا این به اصطلاح روشنگران تاریخ هیچ گاه اسمی
از مفاسد ناصر الدین شاه و دوران تاریک قاجار نمی‌‌برند؟ چون خود از همان
قبیله می‌‌آیند. به قول عارف قزوینی:

تا که آخوند و قجر زنده در ایرانند این

ننگ را کشور دارا به کجا خواهد برد؟

در جواب دشمنان رضا شاه فقط باید گفت:

مه فشاند نور و سگ عو عو کند


Noosh Afarin

اقای عوض نیا؛

Noosh Afarin


 


ممنون ازهمیاری و حمایت شما .
 

ایران احتیاج به شاه الله هان نوکر یا خر خمینی پرستان حزب الله ندارد.
«مرحم زخم  ایران و ایرانیان ازادی است»


Manoucher Avaznia

خانم نوش آفرین؛

Manoucher Avaznia


با سپاس.  انتقاد آورده شده به نوشته ی آقای مجد بر پایه ی جمعیت روستایی هفده میلیونی ایران در آن زمان براین فرض 

استوار شده است که همه ی روستاییان در آن زمان صاحب ملک و تعدادی دام بوده اند که بنا بر آن فرض و مقررات دولتی نباید دچارقحطی می شده اند.  چنین فرضی تنها از طرف کسی ممکن است که روستا های ایران را اصلا ندیده است.  در روستاها بیش ازشصت درصد مردم فاقد زمین و دام بودند و صرفا با فروش کار خود زندگی میکردند.  در مواقع تنگدستی از کسانیکه غله داشتد وام می گرفتند و در فصل کار برایشان کارمی کردند.  در شرایطی که وضعیت بهداشت و تغذیه با جنگ بیشتر تخریب می شد تلفات بسیاری ببار می آمد.

تحلیل تعلیل مورخ بر مبنای گره خوردگیهای روانی از سوی کسانی پیش کشیده می شود که ازهر دو دانش بی بهره اند.  بگذریم که اسناد وزارت خارجه ی امریکا ساخته ی آقای مجد نیست.همان منبع آورده شده نشان می دهد که خنواده ی مجدهوادار پهلوی بوده است.  کسی نمی تواند انکار کند که رضاخان املاک بسیاری را با زور از صاحبانشان گرفت.  به نظر من وقت شما ارزشمندتر از آن است که به پرسشهایی از این دست بپردازید.

این نقل قول از منبع مورد رجوع را بخوان

محمد علي مجد طرفدار هميشگي خاندان پهلوي و سلطنت بود

نیازی به توضیح بیشترنیست.

چشم به راه کارهای بیشتر شما هستم.


Noosh Afarin

هموطن گرامی ( فرزاد گمنام)،

Noosh Afarin


 

رضا خان؛سالها نوکر قاجار بود وهیچ نقشی در بیرون کردن انها از ایران رانداشت هیچ، بلکه  همسر  سومش « توران (قمرالملوک)» مادر شاهپور غلامرضا و  همسر چهارمش «عصمت الملوک دولتشاهی» که سوگلی حرمسرا نیز بود،  و ٥ فرزند با رضا خان داشت؛ از خاندان قاجار بودنند. ازدواجهای او با خاندان قاجار فقط به خاطر اینکه افتخاری برای خود و نسل بعد از خود به جای بگذارد، انجام شد.  زیرا او چیزی نداشت که بدان ببالد.  ارباب رضا خان (انگلیسی‌ها )، قاجار و رضا خان و حتی پسرش را ، انوقت که از انها سیر و یا خسته میشدند، سلب قدرت نموده و آن نوکران را  به جایی تبعید میکردنند . 

 

 

ایران احتیاج به شاه الله هان نوکر یا خر خمینی پرستان حزب الله ندارد.
«مرحم زخم  ایران و ایرانیان ازادی است»


Manoucher Avaznia

نوش آفرین عزیز؛

Manoucher Avaznia


خانم ستّاره فرمانفرمایان در کتاب خاطرات خود که برگردان فارسی اش را چند سال پیش خوانده بودم درباره ی چگونگی  کشته شدن برادرش نصرت الدوله به دست عوامل رضاخان بخاطر سرسختی او در انتقاد از رضاخان شرحی چند صفحه ای دارد.  در باره عکس مهتری رضاخان برای سفارت انگلیس لازم دانستم اضافه کنم که پیران روستایی ما از روی تحقیر رضاخان را رَضا قاطرچی و محمد رضا را پسر رَضا قاطرچی می خواندند.  فکر کردم ارتباطی میان آن شغل و این لقب باشد.


Noosh Afarin

با تشکر از هموطنان گرامی؛

Noosh Afarin


 

 

خانم سوری؛ شما جواب خود را متیوانید  با خواندن کتاب اقای مجد‌ بدست بیاورید.

 اقای عوض نیا؛  پدر بزرگم، ( پدر مادرم) که به گفته ی بعضی از اقوام  ٩٩سال و به گفته ی  چند نفر دیگر    ١٠٤سال زندگی کرد،  از ان قحطی حرف می زد. او همسر و ٣ فرزند خود را در ان خشگسالی و  قحطی از دست داده بود. من همیشه به ان داستان، به چشم  داستانی، که پرداخته او بود گوش میکردم.  تا اینکه با  پژوهشهای اقای مجد اشنا شدم،  بعد از خواندن کتاب ایشان، احساس شرمندگی کردم،  از اینکه فکر میکردم داستان قحطی پدر بزرگم  ساخته و پرداخته او بود. زیراکه در هیچ کتابی در ایران و خارج از ایران،  تا چند سال پیش صحبتی از  ان نبود.

 من هنوز کتاب« غارت آثار باستاني ايران ‏در دوران رضاشاه» راکامل نخوانده ام.  ولی کتاب «قحطی بزرگ و نسل‌ کشی در ایران »و کتاب از قاجار  تا رضاخان را خوانده ام.  اگر فرصتی دست دهد کمی از مطالب انها را  (با توجه به حفظ قوانین ثبت ان )در یک بلاگ در اختیارعلاقمندان خواهم گذاشت. وگرنه دوستان میتوانند کتابهای اقای دکتر مجد را از کتابخانه شهر خود تهیه کنند.

اقای ابی امیر حسینی؛ از شما  بسیار ممنونم که اطلاعات خود را به این بلاگ اضافه کردید. و بسیار خوشحال شدم که شما نیز کتاب قحطی و نسل کشی ایران را خوانده اید. ( در اینجا فقط متذکر شوم که کتاب « غارت آثار باستاني ايران ‏در دوران رضاشاه» چاپ شده و در دسترس علاقمندان است.)و نکته دیکر؛ همانطوریکه خودتان با کارهای دکتر مجد اشنایی دارید؛ تمام نوشتار ایشان با درج سند تاریخی ان همراه است که بسیار معتبر هستند.


اقای غیاثی؛ من متاسفانه متوجه نکته مد نظر شما نشدم. 

اقای سمسم؛  «قضاوت صحيح» زمانی امکان پذیر است که شما از کل ماجرا اطلاعات کامل یا کافی داشته باشید. با خواندن چند صفحه از کتابی که  ٢٢٤ صفحه دارد، هیچ قاضی  نمیتواند قضاوت درست داشته باشد. 

روستا؛ فرض کنیم که گفته شما در مورد دکتر مجد درست است!( نقش تاریخ نویسان که ایرانی نبودنند، چی؟) ایا انها هم از اربابانت عقده ای  در دل داشتند؟. حیف نون! 

و با تشکر از تک تک هموطنانی که بصورت گمنام  به این موضوع توجه کردنند. 

ایران احتیاج به شاه الله هان نوکر یا خر خمینی پرستان حزب الله ندارد.
«مرحم زخم  ایران و ایرانیان ازادی است»


Manoucher Avaznia

ابی جان؛

Manoucher Avaznia


البته، کسی اندیشمند بودن آقای پوپ را زیر سؤال نبرده است.  دیگرانی هم که ما را غارت فرهنگی کردند هم آدمهای باسواد غربی بوده اند.  آنچه شما درباره کارهای ایشان هم فرمودید درستند.  ولی چیزی که نوش آفرین بیان کرده در باره ی دست داشتن ایشان به همراه خانواده ی فروغی در غارت فرهنگی ایران است. تنها حرف من در باره ی پوپ این است که کتاب ایشان در رابطه با هنر ایران را دیده ام وحتی نخوانده ام.  برای برخی او بت بود.  دست داشتن او در این تاراج را برای نخستین بار در این مقاله خواندم بدون اینکه چیزی دراین باره بدانم.  

 

ابی جان،

 

چند لحظه پیش مصاحبه ی مجد با شهبازی را از طریق لینک نوش آفرین خواندم.  در دو پاراگراف آخر مجد صحبتش در باره ی پوپ را با استناد به اسناد وزارت خارجه ی امریکا می زند. 

سپاس

 

 


default

Dear Farah

by Anonymous-farzad (not verified) on

Thanks Farah for providing us with the useful information. I have no doubt that Britins were and still are the number one enemy of Iran, but the last part of article about Reza shah is just a absolute nonsense. If such a huge amount of money was stolen by Reza Shah at that time that Iran was already a poor country because of Qajars, how could he modernize Iran so greatly? With what money could he make such a progress in Iran if he took all the money for his own needs? It is enough to be skeptical about the truth of what he wrote in his book by knowing that Mohammad Gouli Majd was from Qajar family and most probably very upset that Reza shah kicked them out of Iran.


Farah Rusta

چرا نوشته‌های محمد قلی مجد بی‌ اعتبارست

Farah Rusta


یکی از ناشی‌ گری‌های خیلی بدیهی‌ حقوق بگیران رژیم
اسلامی این است که بر اساس اعتقادات و یا غرض ورزی‌های شخصی‌ دست به تحقیق
و مطالعه می‌‌زنند. اغلب این به اصطلاح پژوهشگران سابقه شخصی‌ و یا پدر
کشتگی خصوصی با خاندان پهلوی دارند و این روز‌ها به یمن وجود رژیم اسلامی
به نون و نوایی هم از بابت خصومت‌هایشان هم رسیده ا‌ند. محمد قلی مجد و
خسرو معتضد و احمد علی‌ مسعود انصاری از این قبیل به اصطلاح متخصصان و
مورخین هستند. در فرصت‌های آتی به سراغ آقایان انصاری و معتضد خواهیم رفت
ولی‌ در حال حاضر سری به آقای محمد قلی مجد می‌‌زنیم.

محمد قلی مجد کیست؟

ایشان فرزند محمد علی‌ مجد ملقب به فطن السلطنه می‌‌باشد. محمد علی‌
مجد که پدر محمد قلی باشد خود آخوند زاده بوده (شیخ شالی) و پدرش از شیوخ
قزوین می‌‌بود. محمد علی‌ به علت نزدیکی‌ پدرش با سپه سالار قزوینی به
همراه پسران سپه سالار برای تحصیل به آلمان رفته و در آنجا با سران حزب
نازی و به خصوص با شخص آدلف هیتلر نزدیک و هم پیمان می‌‌شود. پس از
تحصیلات به ایران آمده به شغل‌های مهم دولتی گمارده می‌‌شود و پس از چندی
به دستور رضا شاه و به علت نزدیکی‌ با آلمان نازی برای بستن قرارداد ذوب
آهن به آلمان می‌‌رود ولی با شروع جنگ دوم جهانی‌ به ایران باز می‌‌گردد.
در ایران با چند تا از خانوده‌های معروف قجری، مثل فر مان فرما ئیان، 
ازدواج کرده که محمد قلی مجد حاصل یکی‌ از همین وصلت هاست.

همین اندازه بگویم که بزودی محمد علی‌ مجد یکی‌ از ثروتمند‌ترین مردان
ایران میشود، که املاکش متجاوز از یکصد دهات و آبادی، دو هزارو پانصد فقره
قنات و بیش از چندین ملیون متر مربع زمین خدا از آن او میشود. ابتدا در
دوران رضا شاه و سپس در دوران پهلوی دوم زمین‌هایش از او گرفته شده به عوض
چند دوره وکیل و استاندار و سناتور می‌‌شود ولی‌ عقده بزرگی از پهلوی‌ها
به خاطر از دست دادن زمین‌هایش و حق مالکیت  و ثروت بیکرانش به دل
می‌‌گیرد. عقده‌ای که اکنون پسرش یعنی‌ محمد قلی مجد  با ناشیگری بی‌ حد و
حصر مشغول گشودن است.

//www.rasekhoon.net/Mashahir/Show-119830.aspx

 

//khuznin.javanblog.com

 


SamSamIIII

Common sense ?

by SamSamIIII on

10 million death in 21 months? half the population of Iran dead in 21 months? . On average then we must have had 2 death in every single family of four in Iran . So every one of us must have lost a grandpa or grandma to femine ..ha!!! I,m no fan of the  British "Bob" , the kniving dogs and a major foreign surrogate of the Arobo Ommah status quo culture but a bit of common sense goes a long way to diffrentiate between hellucination & factual events . It,s suffice to say that the elitist hellucinations have always been a trade mark of our status quo Ommatie culture since Qadesiyeh . Here is a rebuttal from folks who think otherwise ;

//www.naria.ir/download/html.aspx?number=490

 

Cheers!!!

btw* don,t forget the old saying of the British Lord Worthington;

"To rule over them ,Keep Iranians hungry & Arabs fed"

//www.iranianidentity.blogspot.com/

//www.youtube.com/user/samsamsia


Amir Sahameddin Ghiassi

میگویند که دست هایی در کار است که طبقه متوسط را فلج

Amir Sahameddin Ghiassi


دوستان آمریکایی میگویند که سیستم میخواهد علاوه براعقب نگه داشتن مردم دنیای سوم و ایجاد جنگ و تفرقه در  انجا همچنین میخواهد طبقه متوسط را در دنیای اول و دوم محو و نابود کند.  سیاست تقلیل مردم متوسط در جهان و نبود سرخر های اضافی


default

Shame on British people

by Anonymous-USA (not verified) on

We should make it public to the whole world (like jewish holocaust in Germany during WWII or Armenian genocide committed by Turks) and the British people must recognize it as genocide against Persians and we should mark one day in Persian calender for remembering the Holocaust/ the genocide of Persians by the British Nazis during World War I.


ebi amirhosseini

منوچهر جان

ebi amirhosseini


 در مورد پوپ نمیتوان تنها به قاضی رفت و تنها به استناد یک کتاب که قرار است چاپ بشود تمام زحمات وی را نادیده گرفت!

من هم در اوان دوران دانشجوئی همین نظر را در مورد وی و دو ایران شناس بزرگ دیگر یعنی گدار و گیرشمن داشتم؛  اما پس از آنکه مجموعه 13 جلدی اش را که شما ذکر کردید هدیه گرفتم و مطالعه کردم به کاوش بیشتر پرداختم ,مدت زیادی(تا زمانی که خود به تدریس پرداختم) طول کشید که نظرم در مورد پوپ عوض شود.بسیاری از آثار تاریخی اصفهان بخصوص گنبد مسجد شیخ لطف الله و کاشیکاریهای مسجد شاه(امام) به همت,نظارت وی مرمت و بازسازی شدند.(بخشی از سرمایه شخصی همسرش در این راه هزینه شد)

در مورد گدار(طراح و سازنده موزه ایران باستان) و گیرشمن قضیه فرق میکند!!.

شاید روزی بر من ثابت شود که اشتباه کردم و آن روز با کمال خلوص نیت به اشتباه خود اعترف خواهم کرد؛اما تا آن روز به وی احترام میگذارم.

خانم نوش آفرین از جسارت خود پوزش میطلبم!

کتاب دکتر مجد(قحطی بزرگ و نسل‌کشی در ایران) را که ذکر کرده اید خوانده ام؛ کار تحقیقی؛ پر باری است.

 

Ebi aka Haaji


ebi amirhosseini

Sepaas

by ebi amirhosseini on

Ebi aka Haaji


Manoucher Avaznia

نوش آفرین عزیز؛

Manoucher Avaznia


سپاس از این اطلاعات پر ارزش.  براستی که آن دوران را تنها با ذکر قرارداد 1919 به پایان می آورند.  هنوز یادم هست که پدربزرگ مادریم که تقریبا در هشتاد سالگی و در سال 1355 وفات کرد صحبت از چنان قحطی در زمان  جوانیش می کرد که "قیمت جو به منی چهار تومان" رسیده بود.  آن سال به سال "باتمان چهارتومانی" در میان کران خراسان معروف مانده بود.  باتمان درمیان کردان به معنای من واحد وزن برابر سه کیلوگرم بود. اگرچهار تومان برای سه کیلو جو را در محدود ه ی زمان در نظر بگیریم، به عمق فاجعه پی می بریم.

کتاب سیزده جلدی آقای پوپ در باره  ی هنر ایران به زبان انگلیسی را در کتابخانه باغ نارنجستان معروف به موسسه ی آسیایی در خیابانی ؛به احتمال قوی خیابان لطفعلیخان، نزدیک شاه چراغ در شهر شیراز دیده بودم. همین آقا برای بعضی فارغ التحصیلان زمان شاه که در دانشگاه هنوز درس می دادند بتی شده  بود.  خواهش می کنم اگر در باره ی نام خیابان محل باغ نارنجستان خطا کرده ام، تصحیح کنید. منتظر مقلات بیشتر شما می مانم.   

 

سپاس


Souri

Mrs Noosh Afarin

by Souri on

This book seems interesting and the information you gave us, worth to think about. I have one question though, please don't take it bad and don't insult me. If you don't know the answer, it's okay, ma dava nadarim:

I just wanted to know if Dr Majd has mentioned in that book: What was the population of Iran in those years 1917-1919 ?

I had read about Ghahti, which was of course a worldwide problem at that time. It was the same in other other countries. But what seems too odd to me is the number (8 to 10 millions of Iranian) died of "Ghahti" and the diseases result of that.

It seems to me that the populationof Iran at that time could hardly  reach to 20 million.

Overall, I do blame the English for what they did, was in the same stream of thier colonial politic and I am not surprised they had done it to our people.

I am surprised to hear that they had bought the food from Iranian government, while they could take it even for free, like they did it in some other countries of their Empire. Of course the Iranian governmnt at that time was one of the most corrupted of all, and as I said, I'm not surprised the could do it.