قحطی بزرگ و نسل‌کشی در ایران


Share/Save/Bookmark

قحطی بزرگ و نسل‌کشی در ایران
by Noosh Afarin
22-May-2009
 


«دکتر محمدقلی مجد» محقق ايرانی، متولد سال 1324 ‏ش. تحصيلاتش را در دانشگاههاي سن اندريو (1970) و منچستر (1975) ‏و کرنل (1978) با درجه دکترا به پايان برد و سپس در دانشگاههاي مختلف آمريکا، از ‏جمله دانشگاه پنسيلوانيا،  شروع به تدريس کرد. ایشان مقيم ايالات متحده آمريکاست.

تاریخ دو سده اخیر ایران سرشار از حوادث مهمی است که به دلیل فقر تاریخنگاری معاصر مسکوت یا ناشناخته مانده است. تاکنون درباره قحطی بزرگ سال‌های 1917-1919 میلادی در ایران چیز زیادی نمی‌دانستیم و اهمیت و جایگاه بزرگ این حادثه را در تعیین سرنوشت جامعه ایران، به‌ویژه صعود دیکتاتوری پهلوی، نمی‌شناختیم. اینک به همت «دکتر محمدقلی مجد» می‌توانیم با نخستین پژوهش جدّی درباره این حادثه سرنوشت‌ساز آشنا شویم . 

دکتر محمد قلی مجد، بر اساس اسناد غنی موجود در مرکز اسناد ملّی ایالات متحده آمریکا (نارا)، تصویری هولناک از ایران در سال‌های جنگ جهانی اوّل  و پس از آن  به دست اورده است. اسناد علنی شده دولت آمریکا درباره دوره تاریخی فوق، که در کتاب (قحطی بزرگ و نسل‌کشی در ایران 1917-1919)،  برای نخستین بار عرضه می‌گردد، ثابت می‌کند که بزرگ‌ترین نسل‌کشی سده بیستم میلادی در ایران رخ داد و ایران بزرگ‌ترین قربانی جنگ اوّل جهانی بود. طبق تحقیق دکتر مجد، در طول سال‌های 1917-1919 بین هشت تا ده میلیون نفر از مردم ایران در اثر قحطی یا بیماری‌های ناشی از کمبود مواد غذایی و سوءتغذیه از میان رفتند و جمعیت ایران به شدت کاهش یافت.

 دکتر  مجد،  به بررسی علل این قحطی نیز پرداخته و دولت بریتانیا را به عنوان عامل و مسبب اصلی این نسل‌کشی بزرگ تاریخ شناسانده است. قحطی در زمانی رخ داد که ایران در زیر سلطه ارتش اشغال‌گر بریتانیا بود. در آن زمان، ایران تأمین‌کننده اصلی مواد غذایی مورد نیاز ارتش بریتانیا در منطقه به‌شمار می‌رفت و بخش مهمی از محصولات کشاورزی ایران به‌وسیله ارتش بریتانیا و پیمانکاران آن خریداری می‌شد. این سیاست سبب کاهش شدید مواد غذایی در ایران شد. عجیب‌تر اینجاست که ارتش بریتانیا مانع از واردات مواد غذایی از بین‌النهرین و هند و حتی از ایالات متحده آمریکا به ایران می‌شد. در حالی‌که در بین‌النهرین (عراق) و هند وفور غله وجود داشت، در میانه این دو سرزمین، ایران از کمبود غله در رنج بود. در این سال‌ها، دولت بریتانیا، ایران را از درآمدهای نفتی خود نیز محروم کرد. به‌طور خلاصه، به تعبیر دکتر مجد، بریتانیا از قحطی و نسل‌کشی در ایران به عنوان ابزاری برای سلطه بر سرزمین ما بهره برد. عجیب اینجاست که، به‌رغم گذشت سال‌ها، تاکنون درباره این قحطی بزرگ و شگفت‌انگیز و تأثیر آن در سرنوشت تاریخی ایران، پژوهشی منتشر نشده و این حادثه عظیم به‌کلی مسکوت مانده و به یکی از رازهای بزرگ سده بیستم بدل شده بود. قحطی بزرگ سال‌های 1917-1919 در ایران را می‌توان «هالوکاست واقعی» دانست. بی‌تردید، شناخت این حادثه مدهش بر نگرش پژوهشگرانی که درباره علل عقب‌ماندگی ایران در سده بیستم و ریشه‌های صعود دیکتاتوری پهلوی و پیامدهای آن کار می‌کنند، تأثیر عمیق بر جای خواهد نهاد.

کتاب :قحطی بزرگ و نسل‌کشی در ایران 1917-1919) به فارسی ترجمه شده است.که اسم ان قحطی بزرگ نام دارد.

(فکر میکنم که این مقاله توسط اقای عبدالله شهبازی تهیه شده. ) در پایان این مقاله لینک مصاحبه را برایتان تهیه میکنم.
 «عبدالله شهبازی»  مصاحبه مفصلی با «اقای محمدقلی مجد» انجام داد، دکتر مجد در مصاحبه فوق درباره این کتاب و موانع فراوانی که در راه انتشار آن ایجاد شد چنین گفت: یافته‌های من در این زمینه واقعاً شگفت‌انگیز است و در داوری تاریخی ما تحول بزرگی ایجاد خواهد کرد. بزرگ‌ترین فاجعه نسل‌کشی قرن بیستم در کشور ما، ایران، اتفاق افتاده است. طبق اسناد آمریکایی، در سال 1914 جمعیت ایران بیست میلیون نفر بود که در سال 1919 به یازده میلیون نفر کاهش یافت. توجه بفرمایید. یعنی حدود 8 الی ده میلیون نفر از مردم ایران از گرسنگی و بیماری‌های ناشی از کمبود مواد غذایی و سوءتغذیه مردند. در اسناد آمریکایی مدارک مستندی دربارۀ این تراژدی بزرگ انسانی وجود دارد. چهل درصد از مردم ایران طی دو سه سال قلع‌و‌قمع و نابود شدند. تنها در سال 1956 بود که ایران توانست به جمعیت 20 میلیونی سال 1914 برسد

عجیب‌تر از همه، نقش بریتانیا در این فاجعه است. قحطی بزرگ در زمانی اتفاق افتاد که سراسر ایران در اشغال نظامی انگلیسی‌ها بود. ولی انگلیسی‌ها نه تنها هیچ کاری برای مبارزه با قحطی و کمک به مردم ایران نکردند، بلکه عملکرد آن‌ها اوضاع را وخیم‌تر کرد و سبب مرگ میلیون‌ها نفر از ایرانیان شد. درست در زمانی که مردم ایران به‌دلیل قحطی نابود می‌شدند، ارتش بریتانیا مشغول خرید مقادیر عظیمی غله و مواد غذایی از بازار ایران بود و با این کار خود هم افزایش شدید قیمت مواد غذایی را سبب می‌شد و هم مردم ایران را از این مواد محروم می‌کرد. جالب‌تر این‌که انگلیسی‌ها مانع واردات مواد غذایی از آمریکا، هند و بین‌النهرین به ایران شدند. به‌علاوه، در زمان چنین قحطی عظیمی، انگلیسی‌ها از پرداخت پول درآمدهای نفتی ایران استنکاف ورزیدند. چنین اقداماتی را قطعاً باید جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت به‌شمار آورد. هیچ تردیدی نیست که انگلیسی‌ها از قحطی و نسل‌کشی به‌عنوان وسیله‌ای برای سلطه بر ایران استفاده می‌کردند. به‌رغم اهمیت این کتاب و یافته‌های پژوهشی کاملاً مستند و معتبر آن، من با دشواری بزرگی برای چاپ آن مواجه شدم.

 بسیاری از ناشرین دانشگاهی آمریکا حتی حاضر نشدند این کتاب را تورق کنند. تجربه من با انتشارات دانشگاه کرنل بسیار روشنگرانه است. این بنگاه انتشاراتی، در سال گذشته کتابی دربارۀ نسل‌کشی در رواندا چاپ کرده بود که بسیار شهرت یافت. ولی همین ناشر حاضر نشد حتی کتاب من را ببیند. این نشان می‌دهد که ناشر فوق به کتابی علاقه دارد که نسل‌کشی آفریقائیان سیاهپوست به‌وسیله سایر آفریقائیان را نشان دهد ولی نمی‌خواهد کتابی را منتشر کند مشتمل بر اسنادی که نسل‌کشی مردم ایران را به‌وسیله اروپائیان سفیدپوست (انگلیسی‌ها) نشان می‌دهد. سرانجام، انتشارات دانشگاه دولتی نیویورک حاضر شد کتاب من را بررسی کند. بعد متوجه شدم که این کتاب برای بررسی به افراد زیر داده شده است: «دکتر فرهنگ رجایی» (مدرس علوم سیاسی در دانشگاه کارلتون کانادا) و« دکتر مونیکا رینگر »مدرس تاریخ در کالج ویلیام و دبیر اجرایی انجمن موسوم به مطالعات ایرانی

طبعاً انتظار می‌رفت کتابی که بیانگر نسل‌کشی انگلیسی‌ها در ایران در دوران جنگ اوّل جهانی است، علاقه فراوانی را در میان خوانندگان ایرانی و خارجی برانگیزاند. ولی به‌زودی روشن شد که (دکتر فرهنگ رجایی و دکتر مونیکا رینگر) به‌شدت نگران شده‌اند و می‌خواهند این جنایت عظیم دولت بریتانیا علیه مردم ایران، این بزرگ‌ترین نسل‌کشی قرن بیستم، را بپوشانند. پس از ماه‌ها انتظار، دکتر رجایی اظهار نظر کرد که کتاب تنها بر بنیاد اسناد وزارت خارجه آمریکا نگاشته شده و از اسناد انگلیسی استفاده نشده است. روشن است که من نمی‌توانستم، به دلایلی که شرح دادم، از اسناد انگلیسی استفاده کنم. همانطور که گفتم، اسناد وزارت جنگ و سایر اسناد نظامی بریتانیا دربارۀ ایران سال‌های 1914-1921 هنوز طبقه‌بندی‌شده است و در دسترس محققین نیست و تا پنجاه سال دیگر در اختیار محققان قرار نخواهد گرفت. اسناد علنی شده وزارت خارجه بریتانیا هم حاوی هیچ مطلبی دربارۀ موضوع تحقیق من نیست.

ایراد دیگر «فرهنگ رجایی» به کتاب من حتی عجیب‌تر از مطلب قبل بود. او پیشنهاد می‌کرد که من دوره مجله مذاکرات مجلس طی سال‌های 1917-1919 را مطالعه کنم و افزوده بود که نسخه‌ای از این نشریه در کتابخانه کنگره در واشنگتن موجود است. مسلماً، هر کسی که با تاریخ ایران آشنا باشد می‌داند که مجلس سوّم در نوامبر 1915 تعطیل شد یعنی در زمانی که ارتش روسیه به فرماندهی ژنرال باراتوف به تهران رسید. و اعضای دمکرات مجلس از تهران گریختند. این دوره از مجلس تنها در ژوئن 1921 کار خود را از سر گرفت. یعنی زمانی‌که قوام‌السلطنه نخست‌وزیر شد. بنابراین، در دوره تاریخی مورد بررسی من نه مجلس در کار بود نه مجله مذاکرات مجلس.

برخورد آن خانم به کتاب من نیز مانند برخورد دکتر فرهنگ رجایی بسیار عجیب بود. دکتر مونیکا رینگر ابتدا با من تماس گرفت و از کتاب ستایش کرد. ولی بعد، پس از ماه‌ها تأخیر، حاضر نشد گزارش مکتوبی در تأیید یا رد کتاب ارائه دهد. من بعداً از طریق مسئولین انتشارات دانشگاه دولتی نیویورک متوجه شدم که وی شفاهاً علیه کتاب من اظهارنظر کرده است. رینگر به‌طرز آشکاری می‌ترسید اظهارنظر خود را مکتوب کند.

خیلی روشن است که هدف (فرهنگ رجایی و مونیکا رینگر) لاپوشانی جنایات بریتانیا و حمایت از آن است و وفادارانه این امر را دنبال می‌کنند.
ما به‌طور خیلی واضحی با بقایا و بازمانده‌های شصت سال حاکمیت استعماری بر ایران (سال‌های 1919-1979) سروکار داریم. نکته دیگری که من متوجه شدم این است که تأثیر و قدرت آن‌ها در آمریکا مثل بریتانیا نیست. البته، دانشگاه‌های آمریکا و کانادا پر از چنین آدم‌هایی است. یکی از مأموریت‌های آن‌ها جلوگیری از انتشار کتاب‌هایی است که دیدگاهی مغایر با دیدگاه آن‌ها را بیان می‌دارند. این سیستمی است شبیه به سیستم سانسور ساواک در اوج قدرت آن.

خوشبختانه، زمانی‌که فرهنگ رجایی و مونیکا رینگر به این حرکات بی‌معنی دست می‌زدند، ناشر دیگری پیدا شد و علاقه جدّی خود را به کتاب من ابراز داشت و پس از مطالعه و بررسی کتاب، پذیرفت که آن را در پائیز 2003 چاپ کند. به هر حال، تجربه این کتاب برای من و دیگران خیلی
هشداردهنده و افشاگر است.»

===================================

چند کتاب دیگر دکتر مجد که از نظر پژوهش تاریخی قابل اهمیت است: کتاب( سياست تقسيم اراضي محمدرضا پهلوي است). مجد نشان داده که چگونه شاه براي ‏اينکه از خود در برابر دولت ايالات متحده آمريکا يک چهره اصلاح طلب نشان دهد، که ‏توانايي جلوگيري از گسترش کمونيسم را دارد، اراضي حدود 2 ميليون خانوار خرده ‏مالک ايراني را گرفت و بين حدود 2 ميليون دهقان تقسيم کرد. يعني هرج و مرجي ‏ايجاد کرد که تبعات آن هنوز باقي است و باقي خواهد ماند. دکتر مجد در اين کتاب، ‏درواقع< تز> خانم <لمبتون> را رد کرده است که ساختار مالکيت ايران را فئودالي ميديد و ‏مدعي بود که گويا بيشتر اراضي کشاورزي ايران در تملک 200- 300 خانوار بزرگ ‏مالک است. مجد ثابت ميکند که چنين نيست و ساختار مالکيت ارضي در ايران اساسا ‏خرده مالکي بوده است.

کتاب ديگر دکتر مجد درباره( ايران دوران رضاشاه) است. مجد اولين محقق ايراني ‏است که بر اساس اسناد علني شده دولت آمريکا به تحقيق درباره تاريخ ايران در دوران ‏رضاشاه پرداخته است. اين اسناد بي نظير است. مجد معتقد است که انگليسيها علاقه ‏اي به علني کردن اسناد تاريخي مداخلات استعماري شان ندارند و هيچ قانوني نيز آنها ‏را مجبور به اين کار نميکند. برعکس، در آمريکا دولت طبق قانون* موظف است اسناد را پس از مدت محدودي علني کند و ‏اگر چنين نکند محقق ميتواند از طريق دادگاه عليه سازمان مربوطه اقامه دعوي کند و با ‏حکم دادگاه سند را به دست بياورد.  نکته جالب اين کتاب ميزان ثروت رضاشاه است. ‏دکتر مجد بر اساس اسناد معتبر دولتي آمريکا نشان ميدهد که رضاشاه در زمان کناره ‏گيري از سلطنت (1941) حدود< دويست ميليون دلار> در حسابهاي بانکي اش در لندن ‏و نيويورک و تورنتو ذخيره پولي داشت. اين بغير از معادل <50 ميليون دلاري> است که ‏در بانک ملي تهران داشت و غير از حدود (7000 )روستاي ششدانگ و کارخانه هايي که ‏در ايران داشت. بعبارت ديگر، رضاشاه در زمان خود يکي از ثروتمندترين مردان جهان ‏بود. ‏ دو کتاب فوق را انتشارات دانشگاه فلوريدا چاپ کرده است. ‏
 
کتاب دیگر دکتر مجد درباره غارت آثار باستاني ايران ‏در دوران رضاشاه است. با توجه به حادثه مدهش غارت سازمان يافته موزه بغداد اين ‏کتاب خيلي به روز است و به همين دليل ناشر زمان انتشار آن را جلو انداخت.  دکتر مجد، باز ‏بر اساس اسناد علني شده دولت آمريکا، نشان ميدهد که «پروفسور پوپ» معروف، که ‏تاکنون او را به عنوان خدمتگزار فرهنگ ايران ميشناختيم، کارش سرقت و قاچاق آثار ‏باستاني ايران و فروش آن در آمريکا بود و محمدعلي فروغي (ذکاءالملک) و پسرش ‏‏(مهندس محسن فروغي) نماينده و کارگزار او بودند.  اين کتاب را نیز انتشارات ‏دانشگاهي آمريکا چاپ کرده است.

فکر میکنم که منبع این گفتگو از اقای شهبازی باشد.
//www.shahbazi.org/pages/majd3.htm

خواندن کتابهای دکتر مجد را به همه کسانی که علاقمند به دانستن دقیق تاریخ ایران هستند،  توصیه میکنم.
//www.amazon.com/s?ie=UTF8&search-type=ss&index=books&field-author=Mohammad%20Gholi%20Majd&page=1

 

 


Share/Save/Bookmark

more from Noosh Afarin
 
Noosh Afarin

میبخشید؟

Noosh Afarin


 

میبخشید؟
من منظور شما را نفهمیدم؟

( حماقت حد و مرز نمیشناسد).
Souri
Tue Jun 02, 2009 03:06 PM PDT


I don't agree with this. In the contrary, I think foolishness has its limits and borders. One of those border is that, a blogger, would retrain from insulting the readers in his own blog, just by respect for his own contribution and his own image!

PS: and please don't bring up that letter I had addressed to you . That one was not a blog. That was an open letter only to you !  

 

ایران احتیاج به شاه الله هان نوکر یا خر خمینی پرستان حزب الله ندارد.
«مرحم زخم  ایران و ایرانیان ازادی است»


Souri

( حماقت حد و مرز نمیشناسد).

Souri


I don't agree with this. In the contrary, I think foolishness does have its limits and borders. One of those border is that, a blogger, would retrain from insulting the readers in his own blog, just by respect for his own contribution and his own image!

PS: and please don't bring up that letter I had addressed to you . That one was not a blog. That was an open letter only to you !


Noosh Afarin

هموطن محترم، همساده قدیمی؛

Noosh Afarin


 

 

بسیار ممنون  و سپاسگزارم برای وقت و مطالب شما . 

 

ایران احتیاج به شاه الله هان نوکر یا خر خمینی پرستان حزب الله ندارد.
«مرحم زخم  ایران و ایرانیان ازادی است»


Souri

dear Hamsadeh Ghadimi: on your point # 3

by Souri on

Great analysis. I agree word by word to everything you wrote there.

For more observation on British colonialism and imperialism (the modern colonialism) there is a very good book that I read some 30 years ago. In this book, the author explain all behavioral aspect of the British and also conclude to "why" and "how" that era of colonialism ended so miserably for the British.

The name of the book is "payan emepratouri haye estemaari" from Hubert de Champ. Unfortunately I don't remember the name of the translator. But that book was one of the greatest ones (of the time) wrote about colonialism in general and about the British in particular.

Thank you so much for your time and the great analysis you brought up about the subject. It is so encouraging to see there are still  people like yourself and some other great posters here, in this site.


hamsade ghadimi

noosh afarin, closing arguments

by hamsade ghadimi on

in your point #3, you indicate that the british had planned and carried out their plans to commit genocide in iran so that they conquer iran and consequently profit from the oil.  i argue that the british could have “conquered” iran without any planned genocide and indeed had, up to that time, “conquered” many places in the world to extract their wealth without committing genocide.  i find that your logical argument does not fit the modus operandi of british imperialism.  this is purely a logical argument and i don’t have time to conduct further research to make a point: the british, in the spirit of the writings of renowned british economists adam smith and david ricardo had put strong emphasis on population of humans.  humans, in terms of productivity, can be looked upon as extensions of land.  humans can be used to exploit the land, serve as servants and slaves, used as taxpayers, etc.  one can use india as a prime example; although, examples of british imperialism and their use of native population around the globe is not hard to find.  killing people in the course of a war is another matter, but the british were not at war with the iranian people (although, they were hostile toward them).  therefore, in my opinion, your argument is not congruent with the philosophical underpinning, and history of british imperialism.  their blockade of routes in iran could alternative be explained by controlling movement of people during war for security of their forces, or using this control as means of quarantine in face of epidemic, or other plausible reasons.

your point #5: you misinterpreted my allegory of the forest fire.  i was referring to use of logic and not distinguishing between natural and man-made phenomena.  souri understood this well as it was a re-telling of her earlier statement that “you cannot necessarily make conclusions about the whole from the parts.”  we have a derogatory saying in farsi: “ghorboone tajziah beram, mordeshoor tarkibesho bebare.” my allegory, as souri’s statement, is about cause and effect.  we use allegories to forego laboring the details of a longer story.  well, here’s the longer story:

1. let’s suppose that iran was an island nation far from reach of all other humans.  let’s suppose all iranians were kind-hearted with no ill will where landlords would not hoard food in face of a famine, and that there were no diseases and illnesses.  in this scenario, a famine occurred and all foods were distributed fairly and all cooperated with each other.  question: how many premature fatalities would iran have had due to famine?

2. now let’s suppose the scenario 1 with the exception of kind-hearted people, now how many premature fatalities would have occurred in face of famine and hoarding?

3. let’s suppose scenario 1 with diseases in addition to the famine.  how many fatalities?

4. let’s suppose scenario 3 without kind-hearted people.  how many fatalities?

5. …

as you can see, the permutations are great.  to consider all the factors that have caused this great injustice to the iranian people.  including the variables of incompetent qajars, eveil british, opportunistic russians and ottomans, movement of armenian and assyrian refugees, opium use and other factors, we would end up with hundreds of scenarios.  we don’t have the luxury of living all of these scenarios out and start over so that we can answer the questions such as what is the marginal effect of this versus the marginal effect of that.  it’s the compounded effect of multiple variables that bring us to one unfortunate conclusion.  that was the moral of my story and had nothing to do with a fire!  with the lack of a laboratory setting to conduct controlled experiments, the social scientists resort to inference.  those social scientists who lack data resort to anecdotal evidence.  all who conduct research, ultimately, let their work be judged by their peers and readers.  one of the key elements of scientific research is to be transparent.  there are many others important elements that i won’t get into at this time. 

thank you for your blog and introduction of dr. majd's work and i wish you well. i'm still amazed that such great injustice to the iranian people has been hidden in corners of dusty books for so long.


hamsade ghadimi

corrections, julian bharier findings

by hamsade ghadimi on

amendments to my earlier writing:

1. dr. majd, through noosh afarin, had indicated earlier that the influenza entered iran in october or november, 1918; while i, quoting afkhami’s article, wrote that the influenza entered iran in august, 1918.  after carefully re-reading afkhami’s article, i noticed that he had stated that the russians contracted the disease from the americans in october, 1918 (referenced: crosby, america’s forgotten pandemic, pp. 145-146), and then he indicated that influenza was transmitted by the russians to residents of mashhad by august, 1918 (referenced: national archives foreign office document, fo 371/3892, no. 257).  therefore, i don’t understand how afkhami resolved this obvious discrepancy giving credence to dr. majd’s assertion.  furthermore, the fatality estimates cover the influenza period: “oct/nov, 1918-1919.”  noosh afarin, please not that your point #4 misquoted my earlier statement: the fatalities that i cited from afkhami’s article does not distinguish fatalities due to influenza, famine, malaria, or other prevalent diseases at that time; it’s total pre-mature fatalities.

2. afkhami’s article puts to question the earlier source of fatalities which is much cited in literature regarding iran in those times: balfour, “recent happenings in persia.” balfour’s estimate is 2 million in north and northwestern iran (or one quarter of the northern population) in world war one.  the period that balfour covers is longer than that of afkhami’s.  and the geographical range that balfour cites is smaller than that of afkhami’s.  afkhami correctly considers the entire population and all geographical boundaries of iran.  one can surmise that since the majority of iran’s population lived in the north, the 2 million is a lower bound estimate.  at the same time, since it covers a longer period of time (by almost 2 times), is a lower estimate than that of afkhami’s upper boundary estimate.  in other words, if afkhami had considered the period of time before the introduction of the flu and if he was able to estimate fatalities due to famine from 1917-oct/nov 1918.  then he would have had a higher upper boundary estimate.  still, he would not have been to separate the premature fatalities due to endemic diseases from his total estimate (which would include famine and flu).  i tend to favor afkhami’s estimates as he had the benefit of passage of time and consequently use of more sources (including bharier, see below) for his information than balfour.

with regard to julian bharier’s article, a note on the population of iran, 1900-1966, published in population studies (1968; 22(2):273-279)

bharier uses many references (15; including balfour) and other information (such as population growth rates; captain, please note it’s not fertility rate but growth rate, i.e. net birth rate) from iranian academics to come up with the following population estimates (in millions):

1900: 9.86, 1901: 9.92, 1902: 9.99, 1903: 10.07, 1904: 10.14, 1905: 10.21, 1906: 10.29, 1907: 10.36, 1908: 10.43, 1909: 10.51, 1910: 10.58, 1911: 10.66, 1912: 10.73, 1913: 10.81, 1914: 10.89, 1915: 10.96, 1916: 11.05, 1917: 11.13, 1918: 11.21, 1919: 11.29, 1920: 11.37, 1921: 11.47, 1922: 11.52, 1923: 11.61, 1924: 11.69, 1925: 11.78, 1926: 11.86, 1927: 12.04, 1928: 12.22, 1929: 12.40, 1930: 12.59, 1931: 12.77, 1932: 12.96, 1933: 13.12, 1934: 13.32, 1935: 13.52, 1936: 13.72, 1937: 13.92, 1938: 14.13, 1939: 14.34, 1940: 14.55, 1941: 14.76, 1942: 14.98, 1943: 15.21, 1944: 15.43, 1945: 15.66, 1946: 15.93, 1947: 16.43, 1948: 16.73, 1949: 17.15, 1950: 17.58, 1951: 18.02, 1952: 18.47, 1953: 18.93, 1954: 19.40, 1955: 19.88, 1956: 20.38, 1957: 20.96, 1958: 21.57, 1959: 22.19, 1960: 22.83, 1961: 23.48, 1962: 24.15, 1963: 24.85, 1964: 25.56, 1965: 26.30, 1966: 27.07

notable notes on bharier's notes!:

balfour’s population estimates, by far, exceeds those of other scholars during the same time.  noosh afarin, this observation contradicts point #2 that you made.  in your point, you suggested that countries that had a share of responsibility in a tragedy do not want the truth to be entirely uncovered.  one might insinuate that balfour, a british, might be less forthcoming about his research.  however, his high estimates of iran population would in fact be more supportive of dr. majd’s findings.

bharier’s reference (dr. mehdi amani, assoc. prof. of demography in tehran university) gives the following growth rates: 1900-1925: 0.2%, 1926-1945:1.5%, 1946-1956: 2.5%.  these numbers (although, broad in range of time period) somewhat explain different phenomena such as the famine, disease prevalence, and improvement of healthcare.

noosh afarin, i also have a response to your points #3 and #5.  to be continued…


Noosh Afarin

اقای‌ capt_ayhabگرامی؛

Noosh Afarin



اقای دکترمجد از این کتابها نیز استفاده کرده، اگر علاقه داشتید که بیشتر بدانید.


 

Miroshnikov, Lev Ivanovich.Iran in WWI, Academy of science, 1964

 Farmanfarmaian, Farmanfarma,and the Famine of 1917.

Donohoe, Persian Expedition

Dunsterville, Adventures of Dunsterforce,

Sykes, History of Persia,

Marshall. Memories,

Dickson, East Persia,

 

 

 

ایران احتیاج به شاه الله هان نوکر یا خر خمینی پرستان حزب الله ندارد. 
«مرحم زخم  ایران و ایرانیان ازادی است»


Noosh Afarin

هموطن گرامی، همساده قدیمی ؛

Noosh Afarin


 

 

١-همانطور که فرمودید: [بعضی‌ از سوالات و کنجکاویها مشروع و بجاست].
 من هم چون شما، ان را بسیار بجا میدانم؛  [اگر :  کسانی که به مطالب شک وتردید دارنند، و فکر میکنند که نویسنده غرضی برای انتشار کارهای تاریخ معاصر ایران را دارد، خود نیز ان کتاب را خوانده باشند].! نداشتن هیچگونه اطلاعات از متن کامل کتاب، و سطح اگاهی بسیار محدود انهاست، که موجب تنشهای احساسی میشود. انها فقط  با توصل به تنها حربه و توانائیشان که همانا «بد دهنی» است،  فکر میکنند که با استفاده از انواع توهين (که فقط در خور و شأن  خودشان است)، پژوهشگری را  که بسیارمورد احترام جامعه تحصیل کرده این کشور است، را بیحرمت کنند. با مشاهده این نوع تنش، در مییابیم که( حماقت حد و مرز نمیشناسد).


٢-  به فرموده شما:[ این درست است که تاریخدانان و پژوهشگران مختلف "تصویری هولناک از ایران در سالهای جنگ جهانی‌ اول و پس از آن" شرح داده‌اند.]؛ بله،این کاملا درست است. ولی در اینجا بینش من درمورد موضوع مطرح شده در کتاب دکترمجد ، کمی با شما  متفاوت است.  به نظر من اگر کشورهایی که خود نقش بسزائی در ان فاجعه را داشته اند، نمیخواهند کل ماجرا، کاملا بر ملا شود. وتمام سعی و توانایی خود را بکار میگیرند، تا واقعیت پشت پرده ان جنایات اشکار نشود. در کنفرانس صلح« ورسای» در خواست غرامت ایران بابت قحطی و خسارت ناشی از ان که به سرپرستی( مشاورالممالک، وزیر خاجه، میرزا حسین خان اعلا، محمدعلی فروغی)، بود،نیز به زیان ایران تمام شد. سرپوش گذاردن بر روی یکی از بزرگترین فاجعه تاریخ، از پیش اغاز شده بود،  ایران میبایست هم در جنگ و هم در صلح بازنده باشد.  و چگونگی وقوع این فاجعه بطور مفصل  و با درج اسناد معتبر در کتاب تحققی دکتر مجد توضیح داده شده است.

٣-به فرموده شما:١-  ( خشکسالی و قحطی غذا قبل و در دوران و بعد از جنگ جهانی‌ اول به طور گردشی در ایران و کشورهای مجاور اتفاق میافتاده. ولی‌ حوادث دوران جنگ جهانی‌ به خصوص تهاجم ارتشان بیگانه، غارت و احتکار مواد غذایی، و ورود بیماری انفلوانزای کشنده‌ای که تا به حال در دنیا دیده نشده بود موجب تلفات سنگینی‌ برای ملت ایران شد.)

١- همه این وقایع که فرمودید درست است،( اگر ان فاجعه فقط به خاطر شرایط ان دوران بوده،جای هیچگونه اعتراضی نیست. و اگر هیچگونه برنامه ریزی برای قتل عام مردم تهیه و تدارک  نشده بود. با شما صد در صد موافق میبودم. ولی به دلایل دیگری(تسلط پیدا کردن بر ایران برای بهره برداری از منابع نفتی ایران) بود که این برنامه  طرح ریزی و اجرا شد. . ( به گزارش روزنامه ایران در اوت ١٩١٧): اگر راهها برای حمل و نقل غله بسته شودند و اجازه حمل غله از قم یا سلطان اباد به کاشان ممنوع شود، و غله ای که باید به شهرهای شمالی حمل میشد، هیچوقت به مقصد نرسید. معنای دیگری دارد. (روزنامه رعد، در ٢٢ نوامبر ١٩١٧ مینویسد): گزارشی از تبریز نشان میدهد که روزانه تعداد زیادی از مردم در اثر گرسنگی در« ساوجبلاغ » میمیرند.( روزنامه رعد در ٢٧ نوامبر، گزارشی از کردستان میدهد): که مدت مدیدیست  وضع نان روز به روز وخیمتر میشود، روزانه تعداد زیادی از مردان وزنان بر اثر گرسنگی میمیرند،[ روسها تمام «جو» موجود در بازار را برای اسبهایشان جمع اوری کردنند.]  همه اینها نشان دهنده یک فاجعه برنامه ریزی شده است.

٣- ٢-( حالا میپرسیم که آیا این فاجعه تقصیر انگیلیسیها بوده و یا قاجار و یا روسیه و یا دولت عثمانی و یا امریکایها) (که بیماری انفلوانزا را غیرمستقیم به ایران وارد کردند).
٢- در اینجا یاد اور شوم که( انفلوانزا)  بعد از اینکه  کلی از مردم ما در  قحطی و عوارض ناشی از ان  از بین رفته بودنند، رسید. و باور دارم که(  انفلوانزا) جان ٢میلیون ایرانی را گرفت.
و کسی (انفلوانزا) را و اینکه ازکجا امد، سرزنش نمیکند. درست همانند دیگر فجایع  تاریخی نظیر: ( //en.wikipedia.org/wiki/Black_Death). که جان کثیری را در دوره خود گرفت.


و در اخر فرمودید:
( این من را یاد یک سوال فلسفی‌ میاندازد: در بیابان خشکی آتشسوزی میشود، این آتشسوزی تقصیر کیست یا چیست؟ آیا تقصیر آن است که بی‌احتیاط ته سیگارش را در بیابان پرت کرده؟ آیا تقصیر آن است که فصل تابستان بوده و بیشه‌ها خشک؟ آیا تقصیر باد است که به آتش سرعت میدهد؟ آیا تقصیر آن ابریست که نمیبارد؟ ولی‌ اگر نمیتوانیم به سوال نخست
جواب بدهیم دلیل نمی‌شود که درباره‌اش فکر نکنیم. )


 من با منطق این گفتار، در مقابل حوادث جغرافیایی و منطقه ای  که دستخوش اتفاقات میشوند، بسیار موافقم. دقیقا، چندسال پیش وقتی«سونامی»و یاتوفان های مهیب، و نظایر اینها  فاجعه بوجود میاورند، کسی انرا سرزنش نمیکند. ولی اگر فجایعی  مانند: قتل عام ارامنه، یهودیان، و  در همین دهه گذشته« روواندا»، قتل عام چچن ها  وکشتار بیرحمانه ای که در عراق در همین لحظه ایکه،بنده در حال تهیه جواب به کامنت شما هستم، در شروف وقوع است. همه این جنایتها باید به زیر سوال کشیده شود، و مسئولین باید جوابگو باشند. هر چند که سازمان ملل بی‌بو و خاصیت است و فقط  به صدور قطعنامه اکتفا می‌کند!!  [ در اخر اضافه کنم: هراس انگیز ترین بیماری بشر تعصب بی جاست. ( گذشته، فانوسی برای روشنائی راه اینده است)، و دیگر نمیتوانیم ان را نادیده بگیریم].
 
با تشکر از شما، 

 

 

 

ایران احتیاج به شاه الله هان نوکر یا خر خمینی پرستان حزب الله ندارد.
«مرحم زخم  ایران و ایرانیان ازادی است»


default

To those who are residents on this site...

by across the pond (not verified) on

Ajab in avall fekr nakardan va sokhan goftan o neveshtan bad dardist!

...............khod daneed.


Souri

دوست عزیز ، همساده قدیمی‌

Souri


با تشکر از اطلاعات بسیار مفیدی که اینجا مطرح فرمودید،
باید عرض کنم که تمام صحبت ما هم در رابطه با مطالب این کتاب، در همین
مقوله است.

بحث بر سر تعداد جمعیتی که در اثر قحطی جان سپردند، از نظر کمیت نیست.
حتی یک جان ایرانی هم برای ما عزیز است و از تلف شدن آن بسیار افسوس
میخوریم.

بحث در مورد رقم جمعیت تلف شده از قحطی، از آنجا پیش آمد، که من گفتم،
آقای مجد به عنوان یک مورخ، باید  در مورد ارقام و همچنین منابعی که عرضه
میکنند، مسولیت بیشتری احساس بفرمایند. در غیر اینصورت، من شخصا باور
خواهم کرد که ایشان از روی تعمد و اغراض، این مسائل را به اینگونه اغراق
آمیز نشان دادند، تا از آب گل الود ماهی‌ (مرده) بگیرند. وگرنه چنین
اشتباهات آشکاری، بعید است که از یک تاریخ نویس ایرانی در مورد تاریخ کشور
خودش، به طور سهوی سر بزند. اصلا در موارد تحقیق تاریخی (و تحقیق به طور
کلی) ما نمیتوانیم، چیزی را به اسم "سهو" از یک نویسنده متعهد قبول کنیم.

همونطور که شما فرمودید :

در بیابان خشکی آتشسوزی میشود، این آتشسوزی تقصیر کیست یا چیست؟ آیا تقصیر
آن است که بی‌احتیاط ته سیگارش را در بیابان پرت کرده؟ آیا تقصیر آن است
که فصل تابستان بوده و بیشه‌ها خشک؟ آیا تقصیر باد است که به آتش سرعت
میدهد؟ آیا تقصیر آن ابریست که نمیبارد؟ ولی‌ اگر نمیتوانیم به سوال نخست
جواب بدهیم دلیل نمی‌شود که درباره‌اش فکر نکنیم

 

سوال من هم که در ابتدای این صحبت، مطرح کردم، در همین رابطه بود. توجه بفرمایید:

کجای دنیا، این مساله از نظر فلسفی‌ و تحقیقی درست است که از جزئ به کل برسند؟

ایشان (اقای مجد) یک مساله انتفاعی رو میگیره و سعی‌ میکنه از اون به
یک نتیجه کلی‌ برسه، و شما هم با این خانم نوش آفرین اصرار دارید که به ما
بقبولانید که حرفاش منطقیست....اما نیست!!


capt_ayhab

Dear Hamsadeh Ghadimi

by capt_ayhab on

I shall anxiously look forward to reading the report from Julian Bharier.

Thanks for tons of accurate and well researched comments, I enjoyed them tremendously.

Respectfully

-YT


jamshid

Closing notes...

by jamshid on

Dear Souri, I think one way rationality and objectivity could be achieved among us is to gain the ability of sacrificing our love or hate toward political figures in favor of the truth. As you know, in the realm of politics, we Iranians either passionately love or passionately hate our political figures. Shades of grays are a rarity among us, and the truth almost always lays in those shades.

Hamsade Ghadimi: Excellent analysis. I find myself in agreement with your figures. 1 to 2.5 million deaths is so much more verifiable and closer to reality than 10 million.

Noosh Afarin and Dr. Majd: Since we did not hear a response to the refutal of your 250 million dollar figure, I think it is safe to assume that you have both accepted the reasons behind the refutal.


hamsade ghadimi

نکته‌ای دیگر...

hamsade ghadimi


به نظر من بعضی‌ از انتقادهایی که دربارهٔ این بلاگ و کتاب شده بی‌اساس و حتی پرکینه‌اند. و در عین حال بعضی‌ از سوالات و کنجکاویها مشروع و بجا بوده. این درست است که تاریخدانان و پژوهشگران مختلف "تصویری هولناک از ایران در سالهای جنگ جهانی‌ اول و پس از آن" شرح داده‌اند. فربز‌لیت(۱) در کتابش، ایران را در این دوران تمثیل کرده به "جهنم بر زمین".  کتابان و مقاله‌های فراوانی‌ توصیف کرده‌اند که در جنگ جهانی‌ اول ایران بیش از تمام سربازان مهاجم در سنگرهای جنگ قربانی داده. پس میشود گفت که این موضوع برای اولین بار نیست که مطرح شده، ولی‌ "برای نخستین بار" مبحث یک کتاب است و مهمتر این است که ما ایرانیها چقدر از این موضوع بی‌اطلاع هستیم. جدالامیزترین موضوعات این بحث راجع به مقدار و دلیل تلفات ربط دارد. امیدوارم که مقدار تلفات ۲ میلیون ایرانی‌ (نسبت به ۸ تا ۱۰ میلیون) برای خواننده‌های این بلاگ ناچیز نباشد و مانع کسب کردن بیشتر درباره این موضوع نباشد. خشکسالی و قحطی غذا قبل و در دوران و بعد از جنگ جهانی‌ اول به طور گردشی در ایران و کشورهای مجاور اتفاق میافتاده. ولی‌ حوادث دوران جنگ جهانی‌ به خصوص تهاجم ارتشان بیگانه، غارت و احتکار مواد غذایی، و ورود بیماری انفلوانزای کشنده‌ای که تا به حال در دنیا دیده نشده بود موجب تلفات سنگینی‌ برای ملت ایران شد. حالا میپرسیم که آیا این فاجعه تقصیر انگیلیسیها بوده و یا قاجار و یا روسیه و یا دولت عثمانی و یا امریکایها (که بیماری انفلوانزا را غیرمستقیم به ایران وارد کردند). جواب این سوال به امکان دشوار و بهبودی‌ناپذیر جلوه میدهد و کنجکاوی همه را راضی‌ نخواهد کرد. این من را یاد یک سوال فلسفی‌ میاندازد: در بیابان خشکی آتشسوزی میشود، این آتشسوزی تقصیر کیست یا چیست؟ آیا تقصیر آن است که بی‌احتیاط ته سیگارش را در بیابان پرت کرده؟ آیا تقصیر آن است که فصل تابستان بوده و بیشه‌ها خشک؟ آیا تقصیر باد است که به آتش سرعت میدهد؟ آیا تقصیر آن ابریست که نمیبارد؟ ولی‌ اگر نمیتوانیم به سوال نخست جواب بدهیم دلیل نمی‌شود که درباره‌اش فکر نکنیم. 

F.A.C. Forbes-leith, Checkmate: Fighting Tradition in Central Persia, New York: McBride, 1927 


Noosh Afarin

هموطن بسیار ارزنده؛ همساده قدیمی!

Noosh Afarin


 

من از خواندن هر کامنت شما چيزی ياد می‌گيرم و از اين رو، از شما بسيار سپاسگزارم. موضوع این بلاگ در رابطه با اتفاق تاریخیست که هیچ
وقت در کتابهای درسی ما مطرح نشد. و همینطور که مشاهده کردیم؛ خیلی ها از ان خبر نداشتند و راجع به ان نیز چیزی نشنیده بودند.  با اینکه بنده ارادت خاصی نسبت به اقای دکتر مجد و کارهای پژوهشی ایشان دارم، اما هنوز در تعقیب موضوع مهم که مسئله اتفاقات تاریخی کشورمان است ، هستم. اگر بعضی از هموطنان قادر به شکستن کلیشه های ذهنشان  باشند ،  اینقدر اذیت نمی شدند، که شدند. من مشتاقانه منتظر متون تهیه شده شما خواهم بود.

 

 

ایران احتیاج به شاه الله هان نوکر یا خر خمینی پرستان حزب الله ندارد.
«مرحم زخم  ایران و ایرانیان ازادی است»


Farah Rusta

پاسخ تشکر

Farah Rusta


من هم به نوبه خود باید از نوش افرین تشکر کنم که با عنوان کردن این کتاب به شناساندن خزعبلات آقای محمد قلی مجد و کتاب بی‌ ارزش ایشان خدمت بزرگی به جامعه ایرانیان کرده است. موفقیت روز افزون ایشان را در برملا کردن منابع فاقد محتوا و غیر علمی همواره خوا هانم.


hamsade ghadimi

not such a brief note...

by hamsade ghadimi on

i read amir afkhami’s 2003 article in the bulletin of the history of medicine journal titled “compromised constitutions: the iranian experience with the 1918 influenza epidemic.”  the article was well-written and researched with many references.  i would not hesitate to cite the findings of this paper in an article (if i were to write one on this subject).  the author meticulously presents the environment of iran beginning from 1914 until 1919.  although the focus of the article is on the infamous pandemic influenza of 1918-1919, the author describes the famine, other prevalent illnesses (notably malaria and anemia), opium use, and the foreign warring parties—british, indian, ottoman, german, and russians (both tsarists and subsequently the bolsheviks following their 1917 revolution)—who were occupying iran during 1914-1919.  in the following paragraphs, i summarize article’s findings on the epidemic, famine, other disease, and total number of fatalities in those dark years.  i  hope the summary answers some question regarding some numbers used in majd’s book and focus this discussion on the content of the blog instead of the prevalent character assassinations.

the pandemic flu which had originated from united states and transmitted from the american troops to the russian army eventually reached from northeast of iran to mashhad by august, 1918.  the northeast front of the disease quickly spread far and wide by the pilgrims who visited mashhad.  the areas that were affected in the following months include birjand, nastarabad, provinces of khorasan and sistan, yazd and towns and cities between mashhad and tehran (the propagator being the british and bolshevik armies).  another front of the wave came from northwest iran through baku which spread to tabriz and anzali.  the southern front of the epidemic was through bushehr and bandar abbas.  the western front was from today’s iraq.  one can argue if iran was not invaded by belligerent armies (or if qajar dynasty was competent and sovereign), the epidemic would not have easily swept through a neutral and undeveloped country such as iran in the fashion that it did.  [in general, infectious disease movement is facilitated by infectious people moving from one geographical point to another; hence, spreading the disease to vulnerable population.] in the case of iran, movement of flu was facilitated by movement of armies, refugees (armenians and assyrians), and pilgrims.  this was only the first wave of the epidemic.   the second and more virulent wave started from india through shipping lanes to persian gulf and british army from western iran. and finally, there was a third wave in january, 1919 which was contained in baluchestan.

iran’s famine which was caused by two dry summers in 1916 and 1917 (there was also famine in 1918-1919) was aggravated by foreign armies’ forceful requisition/looting or long-term contracts, and hoarding and price speculation by landlords.

in addition, there were other factors leading to the increased fatalities: asiatic cholera, malaria, anemia, and bubonic plague which all were endemic in iran and are found to be contributing factors to increased fatalities in face of pandemic flu.  opium use was also rampant which contributed to increased mortality when the flu epidemic hit (places with larger opium use had higher fatality rate from the flu).  opium use was not necessarily for casual consumption, it was also used to fight hunger and prescribed by hakims who did not know how, or have medicine to prescribe some illnesses.

the numbers: iran’s projected population in 1918 is 11.21 million (2.34 million oe 21% in urban areas, 8.87 million in rural).  estimated number of mortalities range from 0.91 million to 2.43 million (8-22% of total population).  the author does not separate fatalities due to famine versus flu epidemic (or malaria and other diseases for that matter).

i’m still waiting for julian bharier’s article on iran’s population between 1900-1966.  i’ll be more brief on that article if anyone wants to know the population numbers for those years.  otherwise, just tell me “boro gomsho, baba velemoon kon.”  :)

mr. majd, thanks for the response to my earlier elaborations.


Noosh Afarin

هموطنان گرامی؛

Noosh Afarin


 

 

 در اینجا لازم است که از تک تک هموطنانی که به نوع خود کمک کردنند تا ان اتفاق تاریخی را که سالها (از دوران رضا خان و ملایان امروز )؛ پنهان نگاهداشته شده بود را چه از دیدگاه مخالف و موافق مورد بحث و بررسی قرار دهیم؛ تشکر کنم.

پاینده ایران و دوستداران واقعی ایران.

 

 

ایران احتیاج به شاه الله هان نوکر یا خر خمینی پرستان حزب الله ندارد.
«مرحم زخم  ایران و ایرانیان ازادی است»


Noosh Afarin

هموطن گرامی؛ همساده‌ قدیمی؛

Noosh Afarin


 

در اینجا لازم است از شما در رابطه با اطلاعات مفیدی که به این بلاگ اضافه کرده اید صمیمانه تشکرکنم.

فقط یک نکته دیگر را از طرف اقای دکتر مجد  به ان اضافه میکنم:

Ba salaam؛
Dar mored Influenza 1918-1919, bayad motevajeh boud ke influenza dar October-November 1918 shorou shod.

(Dar Iran az bahar 1917 ghahti boudeh). In fajayehi ke dar ketabam shahr dadam dar bahar va tabestan 1918 boudeh yani chandin mah ghabl az shorou Influenza.

Movafagh bashid. Ba ehteram,

Mohammad Gholi Majd 

 

ایران احتیاج به شاه الله هان نوکر یا خر خمینی پرستان حزب الله ندارد. 
«مرحم زخم  ایران و ایرانیان ازادی است»


default

سواد خانم درباری!

Rustaian (not verified)


پیر ملیجک خانم از کی تا بحال کپی و پیست کردن از مولوی دلیل سواد است؟

ببینم تو در زمان لودگی در دربار با پدرت کجا وقت درس خواندن و مولوی خواندن داشتی که حالا احساس باسوادی میکنی؟
آیا میتوانی اشعاری را که کپی پیست میکنی درست بخوانی؟

راستی نگفتی چقدر پدرت از دربار بالا کشید و پول ملت زبان بسته را به صورت ارز و دلار خارج کردید؟


Farah Rusta

تا مرد سخن نگفته باشد ...

Farah Rusta


عیب و هنرش نهفته باشد
آقا مجید سگین تر بودی اگر به مولانا ایراد نمی‌‌گرفتی‌. حال که سواد خود را به معرض نمایش گذاشتی‌ اجازه دهید تمام مثنوی مربوطه را در این جا نقل کنم که خود وصف حال جناب مجد است:

 

بد گوهـــر را علـــم و فــن آموخـــتن       دادن تیغ اســت دســت راهــزن

 

تـیــغ دادن در کـــف زنگــی مســـت       به که آید علـم ، ناکـس را بدست

 

علـم و مال و منصـــب و جــاه و قــران     فــتنه آیـد در کــف بــد گــوهـــران

 

پس غـزا زاین فـرض شـد بر مـومـنان       تا سـتانند از کـف مجــنون سـنان

 

جـان او مجـنون تنـش ، شــمشــیر او      وا ستان شمشیر را زان زشت خو

 

آنچـه منصــب مـی کــند با جــاهـلـان      از فضیحت کی کند صـد ارسلان ؟

 

عیب او مخفی است ، چون آلت بیافت      مارش از سوراخ بر صحـرا شتافت

 

جـمـله صحـرا مــار و کـژ دم پـر شــود      چونکه جاهل ، شاه حکم  مُر شود

 

مـال و منصـب ناکسـی کـارد بدســت       طـالب رسوایی خویش ، شدست

 

یا کــند بخــل و ، عـطـاهــا کــم دهــد       یا ســخــا آرد به نا مــوضــع نـهــد

 

شـــاه را در خـــانــه بیــــــــدق نــهـــد       این چـنین باشد عطـا کاحمق دهد

 

حـکم چــون در دســت گمراهــی فــتاد     جـــاه پنــداریـد ، در چــاهــی فــتاد

 

ره نـمــی دانـد ، قــلــــــــــاووزی کــنــد    جان زشــت او جــهـان سـوزی کــند

 

طــفـل راه فــقـر چــون پـیـری گـــرفــــت     پـــیــروان را غـــــول ادباری گــرفــت

 

کــه بیـــا کــه مـــاه بنـــــمـــایـــم تـــو را     مــــاه را هـــرگـــز ندید آن بی صــفا

 

چـــون نمـــائی ؟ چــون ندیدستی به عمر    عکس مه در آب هــم ، ای خام عمر

 

          احمقان ، ســرو شـــدســتـند و ، ز بیــم    عاقـــلان ســرها کشـــیده در گــلیم

 

 

 

 

   مثنوی معـــنوی  ، دفــتر چــهــارم ‌  

امان از دست این مدعیان کم سواد


Majid

.................

by Majid on

تیغ دادن در کف زنگی مست.....به که آید علم را ناکس بدست؟؟

مصرع دوم این شعر را این وقت شب سرکار «ملکه اعتضادی» از کدوم گوری آورده است؟؟؟

سالیان سال اینگونه نبوده است..........؟؟

«تیغ دادن در کف زنگی مست....از پی رسوائی خویش آمده ست»

یا که اینجا هم چون طبق معمول قافیه تنگ آمده است

روستایی ساده لوح به  قافیه پردازی های هشت من نُه شاهی و من در آوردی روی آورده است؟

 

پی اِس....................

آی خدا.............شما پهلوی طلب ها (شاه اللهی ها) ماشالله ماشالله روز بروز از حزب اللهی ها با مزه تر میشین!

چشماتون کف پای همدیگه! هر دو دسته رو باید به یک گاری بست!

پاینده، بالنده و سرفراز ایران


 


Farah Rusta

چند پاسخ

Farah Rusta


روستا ئیان

اولا تقلید از اسم دیگری کردن نشانه عدم ابتکار و نو آوریست. در ثانی‌
شما مثل اینکه فارسیتان بیشتر به اکابر احتیاج دارد. تمام دشمنی آقای مجد
با پهلوی‌ها بر سر مال و ثروت از دست رفته پدری ایشان است. حال اگر شما
می‌‌خواهید از آن یک بحث علمی‌ بسازید این خود گویای بضاعت علمی سرکار است
و بس. محتوای علمی‌ کتاب آقای مجد را می‌‌توان  در یک بیت خلاصه کرد:

تیغ دادن در کف زنگی مست

به که آید علم را ناکس بدست

تین من جان

این طور که از گفته شما بر می‌‌آید من را با شخص دیگری عوضی‌ گرفته
اید. حال اگر شباهت هائی میان گفته‌های من و ایشان است باعث دلگرمی‌ است
چون به قول امریکأیها:

Great minds think alike!

آقای علی‌ پی‌

سوال شما کاملا بجاست . شعار نوش آفرین کاملا بی‌ معنی است و فقط برای
رد گم کردن نوشته شده است. اگر کسی احتیاج به کلاس اکابر دارد خود نوش
آفرین و حامیانش هستند.

 
FR


default

Farah Rusta

by TinMan (not verified) on

interesting that you are talking about initials. You sign your name "FR", but shouldn't it be "PK", parkhashe aziz? You are a woman now? Your special brand of venom is very unique in whatever language you choose to use!

PS. If you are confused, I will be glad to clarify completely.

Tin


default

به علی آقو

Rustaian (not verified)


با اجازه خانم نوش آفرین-

Ali jan I know your Farsi is weak since you have spent the last 40 years of your 44 years of age out of Iran. But the meaning of that sentence is clear

Iran does not need Shahollahi(royalists) servants nor donkey looking Hezbollahi Khomeini worshippers

I think you need some Farsi lessons dear and for your info -if you live in LA- there are some Farsi classes for beginners called: "AKABER"

If you join these classes and work hard, I assure you after 7 or 8 years you can read Farsi well enough

Good Luck

PS: just google search : AKABER, or 'AKABER CLASSES FOR DUMMIES'


default

ملیجک خانم محترمه

Rustaian (not verified)


مادرم اینها دارند بحث علمی می کنند و صحبت آمار و اسناد و جمعیت است و بحث قحطی سال 1915 و تو یاد لحاف ملا میکنی؟

در همان مقاله که لینک دادی جواب سوالت داده شده:

"با روي كار آمدن رضاخان و تملك زمينهاي مرغوب و آباد مالكيت خوزنين به محمد علي مجد معروف به فطن السلطنه واگذار شد چون آقاي مجد زمينهاي مرغوبي در مازندران و تنكابن داشت رضا شاه زمينهاي وي را تصاحب نموده و خوزنين و چند روستاي ديگر از جمله ابراهيم آباد را به وي واگذار كرد وي از دوره رضا شاه تا سال1340مالك خوزنين بوده است كه مالكيت وي با طرح اصلاحات ارضي از بين رفته است "

رضا خان روی کار آمد و با قلدری زمینهای فئودالهای قجر را مصادره کرد به نفع خودش و خاندان پلیدش:

یعنی دزدی به دزدی زد!

خوب این چه سند افتخاری است ؟

بعد هم روستاهای خاندان مجد را تصاحب کرد طبق همین نوشته (درست یا غلط مسئولش خودتی که لینک دادی(و چند روستا از جمله خوزنین را پس داد - لابد دلش سوخت که دزدی هم حدی دارد! یا هر علت دیگر- بعد هم با اصلاحات 1340 روستا ها از مالکیت مجد خارج شد.

خوب این جریان بر سر اغلب فئودالهای قاجار آمد و زمین هاشان یا توسط رضا خان به نفع خاندان پهلوی مصادره شد یا با اصلاحات ارضی به روستاییان واگذار شد.

ملیجک خانم جان این چه ربطی به کتاب این آقای مجد دارد که قحطی سال 1915 کشورمان را شرح می دهد؟

و اما حالا شما و خانواده ات باید پاسخ دهی که چقدر در دوران خدمتکاری و رقاصی در دربار بالا کشیدید و چقدر از ایران دلار و ارز خارج کردید ؟ البته این ها به ما و موضوع این بلاگ ربطی ندارد پس لازم نیست جواب دهی. برقص مادرم که بس ناخوش می رقصی.


Ali P.

To Noosh Afarin

by Ali P. on

What does this sentence mean that you keep repeating:

ایران احتیاج به شاه الله هان نوکر یا خر خمینی پرستان حزب الله ندارد.


Farah Rusta

خوزنین

Farah Rusta


جناب آقای مجد

اکنون که به یمن وجود طرفدارنی نظیر آقا یا خانم نوش آفرین (فرقی‌ در
اصل نمیکند) در این سایت حضور مجازی دارید  ممکن است بفرمایید که تکلیف
ملک خوزنین که رضا شاه از مرحوم پدرتان گرفته بود چه شد؟ آیا به پاس کتاب
هایی که برایشان نوشتید حکومت آن را به جناب عالی‌ باز گرداند یا هنوز هم
باید بنویسید؟

 

//khuznin.javanblog.com

 


capt_ayhab

hamsade ghadimi A++

by capt_ayhab on

Niceeee my dear Hamsadeh, excellent research, strong and resourceful.

As seems that we both agree, population size are estimated between the census, using sampled or projected fertility rates.

I really enjoyed your comment and find your numbers, particularly the estimated number of fatality to be much more plausible than the original 8 to 10 million in the book.

I have not read the book either, for I have already ordered it. As you say, even if the number are proven to be somewhat not correct still it is going to be a wonderful book to read.

Respectfully

-YT


Farah Rusta

Yahya!

by Farah Rusta on

The only things worthy of notice in your drivel were your initials :))

 

What does T stnad for: tu khali (lol)

 

FR


Souri

Dear Jamshid

by Souri on

Thanks for your time and your great input. I am so glad to see you are taking all those points, one by one and showing the biased information they are trying to feed us with.

In your last post addressed to me, you said :

"I don't know what the solution is."

I don't know either! But I think, we can start now, by thinking rationally and objectively. Not to take any information at their face value and always look for : Who said what and why?

As true responsible Iranian, we must try not to fell in another trap again, only by the way of another trick.

I am very grateful to you for this important analysis. As a mathematician, you would never buy those misguiding information.

Thanks again.