ملی گرايي، بی کورش؟

نفس تازهء ملی گرائی نوين و گسترنده در ميان نسل جوان ايران در نهضت ملی نيز خونی تازه دوانده است


Share/Save/Bookmark

ملی گرايي، بی کورش؟
by Esmail Nooriala
28-Oct-2007
 

انقلاب مشروطه ما را با معنای جديدی از صفت «ملی» آشنا کرد که مبتنی به درک مدرن مغرب زمين از پديده ای به نام «ملت» بود و، بر اساس آن، آنچه به «ملت» مربوط می شد با صفت «ملی» (يا، در شکل نشکسته اش، «ملتی») خوانده می شد. از آن پس، در تاريخ سياسی ما ترکيب های گوناگونی با اين صفت ساخته شده و ما اوج اين کار را در جريان آنچه که در طی دوازده سالهء 1320 تا 1332 رخ داد و رفته رفته ماحصل آن با نام «نهضت ملی» (که خود مختصر شدهء «نهضت ملی کردن صنعت نفت ايران» بود) شناخته شد مشاهده می کنيم.

در آن سال ها دکتر محمد مصدق يک «رجل ملی» خوانده می شد که حقانيت حکومت خويش را از «حاکميت ملی» می گرفت و بنام «سعادت ملی» دست به عمل می زد. سازمانی که او، در حين تحصن خويش در کاخ مرمر، پايه نهاد «جبههء ملی» نام گرفت؛ و او صنعت نفت کشور را نيز به عنوان «سرمايهء ملی» و «منافع ملی» بود که «ملی کرد». اما، پرسشی که مدت هاست برای من مطرح شده آن است که، بر اساس تجربهء تاريخی «عصر مصدق»، ما از اين واژهء «ملی» چه معنائی را درک و مستفاد می کنيم؟

بنظر من، برای يافتن پاسخی به اين پرسش، و نيز درک تحولاتی که مفهوم «ملی» در تاريخ معاصر ما بخود ديده است، نخست بايد ديد که، در همان آغازگاهان تاريخ معاصر، «درک مشروطه ای» ما از مفهوم «ملی» چه بوده است. در اين زمينه گفتم که معناهای جديد واژه های «ملت» و «ملی» را مشروطه خواهان از مغرب زمين کسب کردند. پس بايد لحظه ای به آن سرچشمه بازگشت و دانست که، از ديدگاه واژه نامه های سياسی مغرب زمينی، مفهوم واژهء «ملت» (nation) تعريفی بسيار «مشخص و محدود» دارد که به مدد شش مفهوم ديگر معنا پيدا می کند: مرز، سرزمين، ساکنان آن، حاکميت اين مردم بر سرنوشت خويش، و بوجود آمدن يک کشور مستقل. به کلام ديگر، پيدايش «دولت» نتيجهء يک روند پيچيده است: گروه منسجمی از مردم people)) تصميم می گيرند در «سرزمين زادگاه» (وطن يا birthplace) خود، در داخل «مرزهائی مشخص و معين و پذيرفته شده» (recognized borders) زندگی کنند و بر سرنوشت خويش «حاکميت» (sovereignty) داشته باشند و مجموعهء  آن سرزمين و حاکميت را «کشور» (country) خويش بخوانند، و آنگاه، از طريق «دولت» (state) خود، در جمع ملت های ديگر (مثلاً در سازمان ملل) حضور يابند. در اين صورت، اين مردم، در داخل مرزهای کشور خود، دارای «حاکميت ملی» و «منافع ملی» خواهند بود.

بدينسان، بر اساس اين تعريف بسيار «مشخص و محدود»، در هر لحظه از تاريخ ممکن است «مردمی» محل زندگی خود را، در داخل يک سرزمين گسترده، با مرزهائی از بقيهء مردمان جدا کنند، آن را کشور خود بنامند و در داخل آن تشکيل دولت دهند، و از طريق اين نهاد، کشوری جديد را به جمع کشورهای ديگر جهان (که آنها نيز محصور در مرزی هستند و حاکميت و دولت مستقل دارند) اضافه نمايند. در واقع، دقيقاً بر اساس همين تعريف «مشخص و محدود» است که در دوران معاصر شاهد پيدايش «کشور» های مختلفی بوده ايم: پاکستان، بنگلادش، اسرائيل، اتحاد جماهير شوروی و، اکنون، جمهوری های بيرون آمده از دل آن، همگی، کشورهائی جديد التآسيس بوده اند که به محض يافتن «استقلال» و «حاکميت» و «دولت» توانسته اند به عضويت سازمان ملل (که بهتر است آن را سازمان دول بخوانيم) درآمده و صاحب حاکميت و منافع ملی شوند.

حتی تاريخ آمريکای شمالی و آفريقا را هم که نگاه کنيد می بينيد که همين روند در کار بوده و به ايجاد کشورهائی جديد (مثل ايالات متحده آمريکا و کانادا) انجاميده است. ايالات متحده آمريکا چارصد سال پيش چيزی نبود جز مکان تازه کشف شده ای که مهاجران اروپائی از کشورهای مختلف اروپا بسوی آن آمده و در سرتاسر آن، برای يافتن لقمه نانی و سرپناهی، روزگار خويش را به سختی می گذراندند. اين سرزمين مستعمره هم بود؛ جمعيت عمده ای از سياهان هم در آفريقا اسير و برای بيگاری به اين سرزمين «مستعمره» منتقل شده بودند. اهالی اصلی آن (سرخپوستان) هم مقهور نيروهای اروپائی بسر می بردند. به کلامی ديگر، آمريکای چار صد سال پيش ديگ در همجوشی از مردم نژادها، اقوام و تيره های مختلف بشری بود که در تسلط کشورهای اروپائی و در همزيستی اغلب خون آلودی با يکديگر بسر می بردند.
اما از آن همان روزی که، طی انقلاب آمريکا، دست استعمارگران از اين سرزمين کوتاه و آمريکا مستقل شد، مردم اين سرزمين هم، بدون توجه به اينکه از کجا آمده بودند و چه تاريخی را در پشت سر داشتند، يکباره تبديل به «ملت» شدند.

همهء اين تجربه ها نشان از آن دارند که، در چارچوب بسيار «محدود و مشخص» مفاهيم سياسی مغرب زمينی، و در بادی امر، برای تشکيل کشور و تبديل شدن يک گروه از مردم  به ملت به هيچ چيز جز وجود عناصری مرکب از سرزمين و مرز و استقلال سياسی و حاکميت مردم در قالب دولت نيازی نيست.

اما اين تعريف «مشخص و محدود» فقط برای شروع روند کشور و ملت سازی بکار می آيند و کسانی که تعريف صفت «ملی» را بر پايهء آن قرار می دهند به نکته ای اساسی توجه نمی کنند. اقتباس کنندگان ايرانی اين تعريف هم (جز در مواردی استثنائی) به همين نکته التفات نداشته اند که مفاهيم وابسته به واژهء «ملی» را نمی توان هميشه در يک چنين باريکهء «سياسی ـ حقوقی» ی تنگی نگاه داشت و، به محض پيدايش «ملت»، مفهوم و معنای آن گستره های عمده تری را در بر می گيرند.

مثلاً، همين ملت آمريکا که فقط دويست سالی از خروجش از مستعمرگی و وصولش به «استقلال» گذشته، در طی همين تاريخ مختصر، رفته رفته، دارای تاريخ و بزرگان تاريخی و زبان و هنر و ادبيات و فرهنگ خاص خود شده است و اين همه اکنون حکم شناسنامهء او را پيدا کرده اند که می تواند او را از بقيهء ملت ها مشخص و متمايز کنند. آمريکائی بودن اکنون نوعی «هويت ملی» محسوب می شود که بر بنياد همهء اين دست آوردهای شکل گرفته است.

به عبارت ديگر، در ميان همهء ترکيب هائی که با صفت «ملی» ساخته می شوند، ترکيب «هويت ملی» چيزی بالاتر و گسترده تر را در جان معنائی اين صفت می چکاند که ديگر به مرز و سرزمين و حاکميت و دولت بسنده نکرده و، علاوه بر آنها، دو مفهوم جديد «تاريخ» و «فرهنگ» را هم به آنها می افزايد.

حال، اگر اين امر در مورد آمريکای دويست ساله ـ با مردمی که هر يک از گوشه ای از جهان در آن گرد آمده اند ـ صدق می کند، تکليف مردمی که برای قرون بسيار در زير يک آسمان و بر خاک يک سرزمين زندگی کرده و ـ قرن ها قبل از پيدايش تعريف کنونی از «ملت» و «حاکميت» و «کشور» ـ دارای تاريخ و فرهنگ و هنر و ادب مشترکی بوده اند چه حکمی روا خواهد بود؟ آيا نمی توان پذيرفت که، مثلاً، اگر «آن سوابق نه چندان کهن» در مفهوم «هويت ملی آمريکائی» ملحوظ هستند، لازم است که همهء «آن سوابق بسيار کهن» هم در روياروئی با مفهوم «هويت ملی ايرانی» در نظر گرفته شوند؟ بخصوص که ديده ايم حتی وقتی اتحاد جماهير شوروی بوجود آمد، نه تنها همچون مورد ايالات متحدهء آمريکا بر تاريخ پس از پيدايش خود تکيه کرد بلکه کوشيد تا تاريخ پيش از انقلاب همهء سرزمين های تحت فرمان خود را نيز در هم آميخته و از اين طريق به يک «هويت ملی» مشخص برسد.

باری، می بينيم که در ميان آن همه ترکيبی که با صفت «ملی» ساخته می شوند، وقتی به ترکيب «هويت ملی» می رسيم، علاوه بر دو جنبهء «حاکميت و سرزمين»، دو جنبهء «تاريخ و فرهنگ» نيز به ستون های بر پا دارندهء معنای «ملت» و «ملی» اضافه می شوند و اين واژگان از وضعيت دو بعدی خود به وضعيتی چهار بعدی ارتقاء می يابند.

اما افزودن «تاريخ و فرهنگ» به مفهوم «مليت» همواره امری سخت مناقشه انگيز بوده است و تمايل افراد و سازمان ها اغلب بر آن است که با «عناصر» سازندهء اين تاريخ و فرهنگ بصورت «گزينشی» برخورد کنند. مثلاً، مورد کمال آتاتورک (لقبی به معنای «پدر ترک ها») نمونهء خوبی برای تبيين چگونگی برخورد گزينشی يک کشور تازه تأسيس با تاريخ سرزمين خويش است.

اين اتفاق در مورد تحول معنائی «هويت ملی» در نزد ما نيز صادق بوده است و همين امر مناقشه انگيز موجب شده که جريان «ملی گرائی» در کشور ما خيلی دير، و با گذر از موانع بسيار، به سوی جهش معنائی خود حرکت کند و بنظر می رسد که هنوز نيز در مورد «عناصر» تشکيل دهندهء آن بين ما ايرانيان اماها و چراهای بسياری وجود دارد.

***

حال اگر به تاريخ يک قرن گذشتهء کشورمان بنگريم، بنظر من، می بينيم که انقلاب مشروطه تا حدودی زياد، و نهضت ملی شدن صنعت نفت کاملاً، تنها در «چارچوب محدود و مشخص» معنائی فرهنگ سياسی غربی از واژگان «ملت و دولت و حاکميت و منافع» شکل يافته و متعين شده اند. و درست در همين زمينهء محدود و مشخص هم بوده که تشکلی به نام «جبههء ملی» بوجود آمده ـ به معنای جبههء فراگيری از اشخاص و سازمان های سياسی که (جدا از اهداف، استراتژی ها، تاکتيک های مستقل، و «برنامه های اجرائی» خاص خود) در اين نکته با هم همعقيده بودند که حاکميت از آن ملت ايران است و دولت منتخب ملت و، در نتيجه «ملی»، وظيفه ای بالاتر از آن ندارد که حافظ «منافع ملی» و «حاکميت ملی» باشد.

در پی پيش آمد بيست و هشتم مرداد  1332 هم، اين حادثه همواره تنها در داخل همين چهارچوب است که معنا گرفته ـ چه از ديد آنان که از قانونی و ملی بودن دولت دکتر مصدق سخن می گويند و آنچه را به هنگام سرنگونی او پيش آمد «کودتا» می خوانند، و چه از ديد آنان که سرپيچی مصدق از فرمان عزل خود در 25 مرداد را نوعی کودتا تلقی کرده و دولت ملی او را، بعلت عدول از قانون اساسی، ساقط شده ارزيابی می کنند.

برای توضيح اين نکته بد نيست که، بصورت يک مورد آزمايشگاهی، به بررسی نحوهء برخورد «نهضت ملی ايران» (که منشاء اغلب ترکيب های ساخته شده با صفت «ملی» است)، در برههء زمانی دهه های بيست و سی شمسی، به مسئلهء «هويت ملی» بپردازيم و انعکاس آن را در نزد سردمداران اين «نهضت» و سازمان سياسی اصلی آن، «جبههء ملی»، مطالعه کنيم.

بنظر من، در نگاه اين اشخاص و اين سازمان سياسی (که احزاب مختلفی در دل آن حضور داشته اند) «هويت ملی» همواره دارای معنا و ويژگی هائی خاص بوده است:

نخست اينکه نهضت ملی، حتی تا اواخر دههء 1340، در عين تأکيد مدام بر ترکيب های ساخته شده با صفت «ملی»، اساساً فاقد رويکردی جدی به مفهوم «هويت ملی»  بوده و اين «مفهوم / واژه» را چندان در ادبيات رايج و بحث های اصلی بين اعضاء و هواداران خود بکار نبرده است و، در نتيجه، می توان گفت که نگاه «نهضت ملی» به واژهء «ملی» صرفاً نگاهی اقتصادی ـ سياسی بوده است.

و بنظر می رسد که در پيدايش اين گرايش هم مشکل «برخورد گزينشی» اين نهضت با تاريخ و فرهنگ ايران نقش داشته است. مثلاً، مسلماً اين نکته واقعيت دارد که  نهضت ملی، همواره و آشکارا، از توجه به بخشی از هويت تاريخی ملت ايران که به دوران پيش از اسلام مربوط می شود «اکراه» داشته است. من علت اين «اکراه» را در آن می دانم که اگرچه انقلاب مشروطه با خود «بيداری ايرانيان» را بهمراه آورد و روشنفکران و انديشمندان اين ملت را، برای خروج از ظلمات قرون وسطای صفويه و قاجار، به کشف تاريخ ايران پيش از اسلام رهنمون شد، اما دولت رضا شاهی از يکسو با ايجاد نارضائی بخاطر تعطيل موازين دموکراتيک مشروطيت (که در اينجا به عملی بودن و يا نبودن آنها کاری ندارم) و، از سوی ديگر ـ البته به نيت متصل کردن ايران «به قافلهء تمدن مغرب زمين» ـ با تکيه کردن گسترده بر «ايران باستان» به انجام اقدامات اصلاحی خود دست زد. اما اين توجه به «ايران باستان» بيشتر از آنکه در پی کشف و بازتوليد ارزش های فرهنگی انسانی پيش از اسلام باشد (چيزی که روشنفکران صدر مشروطه به دنبالش بودند)،

بر نقش مرکزی و پر اهميت «شاه» («سايهء خدا!») تکيه زد و در اين راه چندان پيش رفت که اقشار روشنفکر و روحانی و بازاری را يکجا از خود دلسرد و با خود مخالف ساخت. آنگاه، نهضت ملی هم، که در پی آزادی های پرآشوب خروج رضا شاه از کشور و مطرح شدن انديشهء ملی کردن صنعت نفت، بصورت نوعی واکنش سياسی در برابر نفوذ بيگانگان و نيز در برابر سياست های مستبدانهء رضاشاهی (که اغلب بعنوان جلوه ای از آن نفوذ بيگانه تلقی می شد) بخود شکل گرفت، همراه با تکيه کردن بر گرايش ها و علائق فرهنگی بازاريان و اصناف و بخش هائی از روحانيت، از توجه نشان دادن به «ايران باستان» خودداری کرد.

در دوران پس از 28 مرداد 52 نيز حکومت محمد رضا شاهی کوشيد تا «حقانيت» حاکميت خود را، که در ماجرای 28 مرداد سخت لطمه ديده و «ملی» بودن اش مورد ترديد قرار گرفته بود، از جائی جدا از قانون اساسی مشروطه بدست آورد. بدين لحاظ رفته رفته، با بازگشت به نوع «ملی گرائی رضاشاهی»، خود را ادامهء شاهنشاهی ماقبل اسلام ايران معرفی کرد و، بخصوص پس از برگزاری جشن های دو هزار پانصد ساله، نوعی رابطهء «اين همانی» بين خود و آن تاريخ ايجاد نمود و کوشيد، باز به صورتی گزينشی، هويت ملی را با تکيه بر نقش محوری «شاه» در آن تاريخ و فرهنگ باستانی بازتعريف کند. اين موضوع نيز باعث شد که بقايای نهضت ملی، بيش از پيش، از بخش ماقبل اسلام تاريخ ايران روی گردان شده و به فرهنگ در هم تنيدهء بازاريان و اصناف و روحانيون نزديک شوند.    

در واقع، بر اين اساس هم بود که هر کجا ضرورت اعلام نظری از جانب جبههء ملی دربارهء «هويت ملی ايرانيان» پيش می آمد، اين هوِيت اغلب با عبارت «ملت مسلمان ايران» فرمولبندی می شد و، بدينسان، بخش های عمده ای از ايرانيان خود را در چارچوب اين تعريف نمی يافتند.    

آنگاه، در پی شاخه شاخه شدن «نهضت ملی» و پيدايش «نهضت آزادی» (که علناً زمينهء اسلامی داشت و دارد) در کنار «جبههء ملی» (که ظاهراً تفاوتش با آن ديگری بايد در مورد همين «اسلاميت» می بود اما در اين مورد توضيحی داده نشده) همچنان اين دو نهاد سياسی بيشترين روابط تنگاتنگ را با  هم داشته اند و پس از انقلاب هم  که «ملی ـ مذهبی ها» بصورت شاخه ای مستقل از نهضت آزادی ظاهر شدند، همين روابط بين آنها برقرار بوده و اگر سخن از ائتلافی هم پيش آمده است زمينهء کار را همين سبقهء اسلامی «نهضت ملی» هموار کرده است. در اين زمينه توجه به کوشش سازمان سياسی ـ مذهبی «مجاهدين خلق» برای شناخته شدن بعنوان رهروان «نهضت ملی» و «راه مصدق» نيز می توان توجه کرد.

عاقبت هم همين فرمولبندی بود که، بصورتی طبيعی و خودبخود، راه را بر همکاری نهضت ملی با دينکاران طالب قدرت در جريان انقلاب 1357 گشود و اولين دولت حکومت اسلامی با شرکت فعال سران نهضت ملی کار خود را آغاز کرد. اينکه در مثلث نهضت ملی، مجاهدين خلق و دينکاران شيعی بر سر مالکيت انقلاب اختلاف نظر و يقين وجود داشته چيزی را در اين طبقه بندی عوض نمی کند.

***

اما مگر می شود يک «نهضت ملی» از کوران انقلاب گسترده ای همچون آنچه که در سال 1357 رخ داد بگذرد و متحول نشود؟ بنظر من می رسد که از مطالعهء سير «ملی گرائی» در ايران پس از انقلاب می توان نتيجه گرفت که تجربهء روياروئی با حکومت اسلامی، کشف آنکه اين حکومت نه تنها با «ملی گرائی» سر سازگاری ندارد بلکه حتی قانون اساسی اش صراحتاً مصالح «امت» را بر مصالح «ملت» مرجح می داند، و بخصوص پس از اعلام حکم «ارتداد» پيروان مصدق و نهضت و جبههء ملی از جانب آيت الله خمينی، گردش روزگار به برخی از بزرگان نهضت ملی آموخت که ديگر نمی توان «هويت ملی ايرانيان» را با عبارت «ملت مسلمان ايران» يکی گرفت و وقت آن رسيده است که در اين نگاه تجديد نظری اساسی شود.  

نگاهی گذرا به چند سند از اسناد مربوط به «جبههء ملی ايران» اين سخن را مستند می سازد و نشان می دهد که، پس از انقلاب و رد شدن از کوران مهلک حکم ارتداد آقای خمينی، اگرچه فرمول «هيئت حسن نيت» اين جبهه در سال 1365 هنوز يکی از سه اصل بنيادين اعتقادی جبههء ملی را «تبليغ و تبيين وقايع تاريخى ملى و اسلامى» اعلام می داشت، اما بلافاصله ـ لابد برای توضيح آن واژهء «ملی» در عبارت نخست ـ بر عبارت «ترويج فرهنگ ايرانى، تقويت روح وطن دوستى و احساسات ميهنى» تأکيد می کرد و، لذا، با همهء «اسلام زدگی»، برای نخستين بار دری را برای ورود عناصری غير از اسلام و تشيع می گشود.

حال، همين اعلام موضع را مقايسه کنيد با مقدمهء منشور اخيری که در همين شهريور ماه 1386 (يعنی 21 سال بعد) از جانب رهبری جبههء ملی داخل کشور تصويب و اعلام شده است؛ در آنجا که می گويد: « مردم ایران با فرهنگی بسیار کهن و پویا، بعنوان یکی از مهمترین کانون های دانش و تمدن بشری، در طول هزاران سال توانسته اند با ایجاد و حفظ یک هویت ملی برجسته بر زندگی و فرهنگ و تاریخ مردم سراسر جهان تاثیرگذار باشند»؛ يا « ملت ایران با اتکا به ویژگی های فرهنگی و سرشت آزادگی خود، موج های سهمگین خشونت و ویرانگری هجوم و تجاوز پی در پی بیگانگان دون را تحمل و به قدرت فرهنگ اهورایی خود، آنها را در فرهیختگی و آزادگي خود ذوب کرده، به زیور دانش و هنر و فرهنگ خود آراسته و با ارزش های شهرنشینی، آبادانی و سازندگی آشنا كرده است»؛ و نيز «ملت ایران افتخار دارد که... نخستین اعلامیهء حقوق بشر را صادر کرده، نخستین نظام دموکراسی بر پايه رای اکثریت را ابداع نموده (است) و...»

تفاوت آشکار اين دو سند کافی است تا نشان دهد که آشکارا خبر از جهشی بزرگ در درون نهضت ملی ايران در ميان است. و من، پيش از آنکه به برخی جهات اين جهش بپردازم، دوست دارم اين نکته بگويم که، بنظر من، يکی از عوامل مهم اين امر حضور شخصيتی همچون زنده ياد دکتر پرويز ورجاوند در کادر هيئت رئيسهء پس از انقلاب حبههء ملی بوده است. کافی است که در اين زمينه آن روزی را ياد آور شوم که اوباش مدعی مسلمانی با بولدوزر عازم تخريب تخت جمشيد شدند و اين ورجاوند بود که، در مقام وزير فرهنگ کابينهء مهندس بازرگان، با تمام جان و توان خود به هر دری زد تا دستور توقف اين زشتکاری عظيم را بدست آورد؛ آنگونه که امروز ما بايد تخت جمشيد را نجات يافتهء ورجاوند «ملی گرا» بدانيم .

و صريح بگويم، بنظر من، شايد پس از دکتر مصدق، که خطوط اصلی ملی گرائی نهضت ملی ايران را، در محدودهء «مفاهيم حقوقی و سياسی» ترسيم کرد، هيچ شخصيتی همچون دکتر ورجاوند در توسع اين خطوط و بازتعريف مفهوم مليت و ملی گرائی، بر بنياد تاريخ و فرهنگ سراسری ايرانی، در تحول انديشهء پايه ای اين نهضت مؤثر نبوده است. نيز، فکر می کنم که در روزگاران آينده ارزش دهش بزرگ دکتر ورجاوند در زمينهء نوسازی و گسترش عمقی و بنيادين نگرش نهضت ملی ايران به مفهوم «هويت ملی» بيش از پيش شناخته شده و مورد بحث قرار خواهد گرفت. بنظر من، اين دکتر ورجاوند بود که، از همان روز که بوزارت «فرهنگ» رسيد، با کردار و گفتار و اقدام خود، از پيروان نهضت ملی ايران دعوت کرد تا اندکی از باغ احمدآباد قدم بيرون نهاده و کمی هم از هوای تازه اما باستانی روستای پاسارگاد استنشاق کنند و ببيند که ديگر امروز، در تعريف ما از «هويت فرهنگی ايرانيان»، لازم است که در کنار نام مصدق، و بسا بالاتر از نام او، از کسانی ياد شود که در حافظهء تاريخی ما جزئی از هويت ملی مان بشمار می روند.

و نيز اينگونه است که فکر می کنم کنگره اخير جبههء ملی اروپا ـ دانسته يا ندانسته اش را نمی توانم حدس بزنم ـ  در «کنگرهء ورجاوند» خواندن خود تنها به اظهار احترامی به بزرگی از دست رفته نپرداخته است بلکه اين کار از گردشی قاطع در نگاه و جهشی بلند به سوی فردائی خبر می دهد که در آن «هويت ملی ايرانيان» تنها در عبارت «ملت مسلمان ايران» خلاصه نمی شود و گستردگی آن هويت، ما را کامل تر، انسانی تر، و امروزی تر می سازد.

***

و يک نکتهء آخر را هم بگويم و مطلب را تمام کنم: ما، در واقع، امروز، شاهد آن هستيم که نفس تازهء ملی گرائی نوين و گسترنده در ميان نسل جوان ايران در نهضت ملی نيز خونی تازه دوانده است؛ آنگونه که می توانيم از خود بپرسيم که آيا از نظر پيروان نهضت ملی، بخصوص آنان گروه از آنها که «هنوز» در متن «هويت نوين ملی ايرانيان» خطر پيدايش نوعی «ناسيوناليسم افراطی هيتلری» و يا کمرنگ شدن خطوط «اسلاميت» را حس می کنند، براستی، دکتر مصدق از کورش هخامنشی هم بزرگ تر است؟ و آيا اگر ديگران همان سخنانی را که آنها بيش از 50 سال است در مورد دکتر مصدق بر زبان و قلم می رانند در مورد کورش هخامنشی تکرار کنند بلافاصله به «ناسيوناليسم افراطی هيتلری» منتسب نخواهند شد؟

نه! واقعيت آن است که امروز مردم ما، با ملی گرائی بدون کورش، و تنها با مصدق، يا هر رهبر سياسی و اجتماعی معاصر ديگر، مردمی سخت فقير خواهند بود. ما امروز، بی آنکه بخواهيم يا بتوانيم چيزی را در تاريخ اسلامی خود منکر شويم، تنها با بازگشت به گذشتهء پيش از اسلام، بازگشت به سعهء صدر کورشی، به کشورگردانی اعجاب آور داريوشی، و بازگشت به آن مهر خورشيد واره ای که در نام يکايک اشکانيان موج می زند، می توانيم سرفرازانه و با غرور روياروی جهان بايستيم و، با نشان دادن گوشه ای از تالار ورودی شورای امنيت سازمان ملل، آنجا که نمونه ای از منشور کورش هخامنشی در ويترين کنار در ورودی سالن شورا به نمايش گذاشته شده ، بگوئيم:

«ای مردم جهان! باور کنيد که ما را اوباشی همچون احمدی نژاد نمايندگی نمی کنند. نمايندهء ما آن منشور گلی کوچک است که، نشسته در آن ويترين شيشه ای، فرستادگان شما را به صلح و خرد و تساهل و تحمل و برابری می خواند. آن را کورش ما، از جانب ما، بر مهره ها و کتيبه های گلی نوشته و بدست تاريخ انسان سپرده است؛ لطفاً اين جنبه از هويت فرهنگی ما را فراموش نکنيد!».

برگرفته از سايت اسماعيل نوری علا:


Share/Save/Bookmark

more from Esmail Nooriala
 
default

Jamshid, you're free to

by LostIdentity (not verified) on

Jamshid, you're free to change (sensure)few words of mine and get whatever you want out of it.

I'm done;
Peace!


default

Jamshid, you're free to

by LostIdentity (not verified) on

Jamshid, you're free to change (sensure)few words of mine and get whatever you want out of it.

I'm done;
Peace!


default

Another view of Kourosh bozorg

by LostIdentity (not verified) on

مدتي پیش در موزه انگلیس در مراسمي، نمايشگاه آثار تاريخي ايران باستان افتتاح شد که بسيار ديدني بود.
به راستي، در ميان بنا‌هاي با شکوه به جای مانده از مصر باستان و مجسمه‌‌هايي از آشور و بابل جاي آثاري از تمدن هخامنشي که در دوره اي شامل اين تمدن ‌ها نيز مي‌شد خالي بود. در بين اين آثار ديدني و افتخارآفرين که اميد است مورد بازديد ايرانيان و ايران پژوهان قرار گيرد، منشورکورش کبير، جايگاه ويژه اي داشت و هر ايراني را به مروري بر تاريخ پر فر و شکوه وطن مي‌خواند. به حق هخامنشيان را نخستين امپراتوري تاريخ جهان دانسته اند. قلمرو وسیع اين امپراتوري که بنا به کتيبه اي متعلق به مقبره داريوش در نقش رستم از «سند» تا «دانوب» در اروپا و از آسياي ميانه تا شمال شرقي آفريقا گسترش يافته بود، نياز به دانش و روش حکومتي داشت. کورش کبير، بزرگترين پادشاه هخامنشي است که وي را موسس اين امپراتوري دانسته اند؛ چه در زمان او با درايت و سياستي کم نظير، قلمرو ايران با چنين گستره ای به خوبي اداره مي‌شد. با اين که از بيانيه کورش در هنگام فتح بابل که محققان، آن را نخستین اعلاميه حقوق بشر خوانده اند، همگان اطلاعاتي دارند، اما مروري بر اين بيانيه که نمونه اصيل آن، زينت افزاي موزه بريتانيا شده بود، سودمند است. در آغاز اين مبحث چرا و چگونگي وجود اين ميراث ارزشمند در بريتانيا را به زماني ديگر مي‌سپاريم و اميدواريم پيش از آن ميراث فرهنگي به جست و جوي پاسخي برخيزد.

روش ‌هاي حکومتي کورش را مي‌توان با تدقيق در اين بيانيه دريافت و به بزرگمردي اين پادشاه ايراني که برخي او را ذي القرنين معرفي شده در قرآن دانسته اند، آفرين گفت. کورش در اين بيانيه، موکدا ياري خداوند را در بر سر گذاشتن تاج سلطنت ايران، بابل و کشور‌هاي چهارسوي جهان يادآور مي‌شود. همچنان که توفيق سلطنت و دوام آن را نيز هديه اي از جانب خدا مي‌داند و در مقدمه هر فراز از سخنانش تکرار مي‌کند: «تا مزدا توفيق سلطنت را به من دهد»؛ اين جملات، نشانگر شخصيت مذهبي کورش است که البته از ویژگی های اجتماعي اين دوره نيز بوده است، اما با وجود اين ايمان و اعتقاد، وي در روش ملکداري خود، هرگز دچار تعصب و تنگ نظري نمي‌شود و مي‌گويد: «تا روزي که من زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من دهد، دين و آيين و رسوم ملت ‌هايي را که من پادشاه آنها هستم، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت حکام و زيردستان من، دين و آيين و رسوم ملت ‌هايي را که من پادشاه آن‌ها هستم يا ملت ‌هاي ديگر را مورد تحقير قرار دهند يا به آن‌ها توهين کنند».

کورش به معتقدات مردم کشور خود و کشور‌هاي مغلوب احترام مي‌گذاشت و آنچه را از ملل مغلوب ربوده مي‌شد به آنان برمي‌گرداند. در تورات آمده است: کورش پنج هزار و چهار صد ظرف طلا و نقره را به بني اسرائيل برگرداند. معابد آنان را آباد کرد. اين تسامح ديني همراه با سياست مدارا با خلق بود. به جرأت مي‌توان گفت، احترام به آرای مردم براي نخستين بار در حکومت کورش مورد توجه قرار مي‌گيرد. وي حتي حکومت خود را به مردم تحميل نمي‌کند و مي‌گويد: هرگز سلطنت خود را بر هيچ ملتي تحميل نخواهم کرد و هر ملتي آزاد است که من را به سلطنت خود بپذیرد يا نپذيرد و هرگاه نخواهد من را پادشاه خود بداند، من براي سلطنت بر آن مبادرت به جنگ نخواهم کرد»، اما ملکداري کورش، به گونه اي بود که مردم او را دوست داشتند.

«گرنفون» مي‌گويد: رفتار کورش، به گونه ای بود که همه مي‌خواستند جز اراده او چيزي بر آنان حکومت نکند. در منشور کورش، حقوقي که امروز «حق شهروندي» ناميده مي‌شود، آشکارا بيان شده است؛ «من امروز اعلام مي‌کنم هر کس آزاد است هر ديني را که مايل است داشته باشد، هر نقطه اي که ميل دارد، سکونت کند و هر شغلي که مايل است، در پيش گيرد و مال خود را به هر نحو که مايل است مصرف کند».

اما در کنار اين حقوق، محدوديت‌هايي نيز قایل مي‌شود. آنجا که حق انتخاب محل سکونت را بيان مي‌کند، آن را مشروط بر اين مي‌داند که حق کسي را غصب نکند و جايي که حق مصرف مال را به دلخواه بيان مي‌کند، قيد لطمه نزدن به حقوق ديگران را مي‌آورد.
وي هر انساني را مسئول عمل خويش مي‌داند و افراد را از مجازات خانواده و طايفه شخص خطاکار به شدت نهي مي‌کند.

از مهمترين مفاد منشور کورش، مبارزه با ظلم است که اساس حکومت‌ها و زمينه اجراي عدالت است. کورش در فرازي از سخنانش مي‌گويد: «من تا روزي که پادشاه ايران و بابل و کشور‌هاي چهارسوي جهان هستم، نخواهم گذاشت کسي به ديگري ظلم کند و اگر شخصي مظلوم واقع شد، من حق وي را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ظالم را مجازات خواهم کرد».
اما اهميت اين بيانيه آنجاست که کورش اجازه نمي‌دهد در کشور‌هاي مغلوب، برده داري رواج يابد و مي‌گويد: من تا روزي که به ياري مزدا سلطنت مي‌کنم، نخواهم گذاشت مردان و زنان را به عنوان غلام و کنيز بفروشند و رسم بردگي بايد به کلي از جهان برافتد».

البته تأثير بيانيه کورش را در الغاي اين رسم ناپسند با توجه به قدرت سياسي او بر جهان مي‌توان تصور نمود. کورش با سلطه اي که بر بيشتر جهان آن روز پيدا کرد، مي توانست برخی از رسوم معمول در جهان را تغيير دهد. هرچند مي‌توان احتمال وجود فاصله اي اندک بين محتواي اين بيانيه و عمل به آن را تصور نمود، اما کورش با صدور اين بيانيه، نقش بزرگي در تبيين اصول عادلانه حکومت و رعايت حقوق انسان‌ها دارد.

کورش در پايان اين بيانيه، از خداوند طلب مي‌کند که وي را در اجراي تعهداتي که نسبت به ملت‌هاي ايران و بابل و ملت‌هاي چهارسوي جهان به عهده گرفته است، موفق گرداند. هرچند حکومت هخامنشيان نيز کم کم دچار انحطاط شد و پايه‌هاي آن رو به سستي نهاد و سرانجام با هجوم اسکندر به ايران فرو پاشيد، ايران و ايراني باقي است تا نام نيک بزرگمردانش را پاس دارد.


jamshid

You said: "you have a blind

by jamshid on

You said: "you have a blind hatred for this government and you have no feeling what happens to the 70M people you want to alter their idealogy".

 

If I change just a few words of your sentence, it would become the same sentence than an Iranian general told to Iranian soldouts who were supporting the Arab invaders 1400 years ago.

 

So was the general right?

 

It also resembles what Romans told to Christians before throwing them to the lions.

 

Were the Romans right too?

 

Mullahs say the same thing.

 

Also remember one thing. I was one of those 70M moslem population too at some time in the past. And at some point, I met some Iranians who, as you said, "had no feeling what happens to the 70M people they want to alter their ideology", that 70M included me too. And they succeeded in changing my ideology. Today, I am only thankful to each and every one of those Iranians. And I don't consider that they had no feelings toward me. Quite the contrary, I think they are the ones who truley love Iranians.


jamshid

Re: LostIdentity

by jamshid on

LostIdentity, I would love to go back and show my way, as you suggested, however, I will first get tortured and then get executed for it, without anyone even getting to hear what I wanted to say.

 

I think I can show a whole lot more of "my way" if I stayed alive.


default

Jamshid says: WHAT? Which

by LostIdentity (not verified) on

Jamshid says:
WHAT? Which money did I take? Ran away? WHAT THE HELL DO YOU KNOW ABOUT ME AND MY WAR SERVICE?

I can not verify what you are and I have no reason to do so. I can verify your words thoughand categorize them. My understanding is that for some reason you have a blind hatred for this government and you have no feeling what happens to the 70M people you want to alter their idealogy!
Peace for all humanity irrespective of their belief.
"verily, the land will survive with atheism, but not with oppression!".


default

Reply to Jamshid, You raise

by LostIdentity (not verified) on

Reply to Jamshid,
You raise many point of discussion and I'm afraid that this thread is not an appropriate domain to expand upon every subject thoroughly.

One issue I sense is that I have to explain things in a very simple way. When I say "You" or "me" by that I mean people who have crossed the national border and do not have the same issues that iranian citizens deal with. There are many many "you" and "me"'s that hate the current situation in iran so badly they would not mind if even 1/2 the population is perished (but country is so called "liberated" from arabs).
So, based on this understanding, I don't think this discussion is going anywhere. Bombarding more than 80% of people's belief (islam) in Iran and saying that they have to go back to their grass roots is ridiculous. The kind of minority (your belief whatever it is but you portray to be anti-islam) you are and try to attack the majority's belief is perhaps "democracy". If you want to change people's belief I suggest you go in iran live with people and try to show them a way (your way) rather than saying islam (their way) is bad.

you really do not want to engage in a specific subject such as the 1st subject, racism. try to get help from dictionary and see if what you say fits in this category or not.


jamshid

Re: Lost Identity

by jamshid on

LostIdentity, you have copied a page from the books of Israelis, your own enemy. You should be smarter than that. Dare to crticise Israeli's policies towards palastenians, and instantly you will be labeled "anti-semitic". Dare to critcise "anything" about Israel, even righfully, and you will be instantly labeled a "racist" and "anti-semitic".

 

Now you have copied their page and use it with Islam. It is the new method tought to Islamists. It has become the "mod" of the day. Dare to criticise Arabs policies toward Iranians, and you instantly become a "racist". Dare to criticise anything Islamic and you instantly become a racist.

 

My god! Even the words and the type of sentences you construct are all copied from Israeli propoganda machine.

 

You say that "Iran belongs to Iranis who've lived in iran. Not you an me who took the money and ran away as soon as we heard a bullet going off..."

 

WHAT? Which money did I take? Ran away? WHAT THE HELL DO YOU KNOW ABOUT ME AND MY WAR SERVICE?

 

And what the hell do I care about Shahists?

 

1. You have attempted to change the subject. you temporary had succeeded. But I will go to the main subject again soon.

2. You have failed to show evidence that I am a racist.

3. You have failed to show evidence that I had claimed to be a "pure" Persian.

 

Back to the main subject. Why do you Islamists avoid debate about history? About Islam? What is so wrong to talk about it and hear views that differ with yours?

 

Is it because from day one, moslems are tought to be "in-tolerant"? And is that in turn because of the teachings of Islam, directly form Quran? And is it that the 20/ 21st century concepts of freedom, liberty, human independence, freedom of choice, etc, is on the one hand so unstoppably strong, and on the other hand they conflict with Quran/Islam?

 

The "good" thing about Islam is that Mohamad had shut closed all doors to "reform" and "change" in Islam. Quran directly states that Islam is a complete/comprehensive religion and it is the last one brought to this earth by god. Therefore Mohamad is the last prophet (khaatame nabiyin). It also repeatitively states that Islamic "sharia" laws, among other laws, are Allah's firm and permanent commands and they must be obeyed by all moslems.

 

Any objections to the above? I am ready for a debate because I have an online English and Farsi Quran with search capabilities and I have my notes with me too. Let's debate the accuracy of the above statements, if you object to them.

 

I said that Islam being a closed religion is a "good" thing, because that will be its downfall.

 

Now stop labeling and begin debating. Is there ANY moslem out there, ANY, that would not label and accuse me, and not ignore these comments, and instead debate these subjects?


default

Jamshid Aziz, You are racist

by LostIdentity (not verified) on

Jamshid Aziz, You are racist when you attack non-persians as a sub humsn class. Today arabs, tomorrow greeks ad on and on!
Gte real man! You think you have pure persian blood? Prove it. We've been invaded by turks, tajiks, mongols, tatars, arabs, greeks, macedonieans. Now, you are trying to get invaded again?
Why do you think that Shahists are isolated? They are under the influence of "divide n' conquer" mentality. You want to raise the hell by beating on the drumset of race and divide ethnic groups in iran. Get real man. You think resa shah had pure farsi blood? his ancestor was probably a mix of few ethnics who invaded iran over the coarse of histor.
Is my word clear?

Get to the point and don't beat around the bushes!

Iran belongs to Iranis who've lived in iran. Not you an dme who took the money and ran away as soon as we heard a bullet going off.


Jahanshah Rashidian

ایا جبهه "ملی" ملی بود؟

Jahanshah Rashidian


با وجودی که جمهوری اسلامی از جبهه ملی در ابتدا بهره برداری مطلوبی کرده تا خود را "ملی" جا زند ولی جبهه ملی هیچگاه گستردگی "ملی" بودن
 خود را ر در بازتاب سیاسی خود نشان نداده. جبهه حتا در زمانی که مصدق
 تمام اهرمهای دولت و ارتش را در اختیار داشت در صدد نیامد یک جمهوری
"ملی"اعلان کند و برای دموکراسی, حفظ استقلال و منافع ملی حرکتی تاریخی
 انجام دهد, حر کتی که مانع پیدایش عفیون ج.ا میتوانست شود.
جببه نه نماینده ارزشهای تاریخی و تمدن کهن ایران بود ونه بستری
 دومراتیک, مدرن, و پیشرو برای روشنهکران جوان.
 
دربعد سیاسی, جبهه خواستار حفظ روابط, سالم, با غرب و سلطنت شاه بود
 و این خود مانع رشد جبهه درمیان مخالفان سلطنت از یکسو و ازسوی دیگر 
چپهای ضدامپریالیست" روشنفکر ان زمان میشد.
 جبهه که نماینده بخش کوچکی از اقشار متوسط و سنتی بوده نه به ازشهای
 ایران قبل ازاسلام علاقهداشت و نه به مدرنیته جامعه.
 به عنوان یک جببه سیاسی, اهداف و برنامه مشخصی نداشت و با حوادث
 پیش میرفت.
 جبهه  در مقابله با تهاجمات دیکتاتوری شاه راه حل مشخصی ارئه نمیکرد. هیچ کدام از طیفهای جبهه, چه پیش و چه بعد از انقلاب ضد سلطنتی ایران تلاش نکرد ماهیت رژیم شاه را تعریف کند و اختالاف خود را با ان  آشکار کنند. از این رو در برابر چشمان بسیاری از مردمان ایران، جبهه ملی  در ردیف و همطراز یک جریان اپورتونیستی است که برای حفظ و بقائ خود
 مانند حزب توده برای جمهوری اسلامی ایران این یک پادوی ایده آل گردید. بزرگترین صدمه این دو جریان به ابران دستکم گرفتن عفیون اسلامی در   میان روشنفکران ایران وجهان بود که سرانجام باعث بی اعتباری خود انها
 هم گردید.


jamshid

Re: Lost Identity

by jamshid on

If your last comment was directed toward me, then I challenge you to find one, ONE sentence in any of my comments that would indicate I am a racist. If you can't find one, then I expect an apology from you.

 

You also said: "ali did not fight for his own interest..." You are under the influence of generations of brain washing. Ali not only fought, he ordered the massacre of the Iranian population of the city of Estakhr because they rebelled against the Arab rule.

 

I find it disgusting to see Iranians worship foreigners who massacred their ancestors. This is the worst type of "khod bakhtegi" that mullahs have thought Iranians for generations.


Majid

Dear Esmail, do this my friend!

by Majid on

I do feel for you but don't agree with you.

Listen my friend, If you're so sick and tired of these arguments, then do not read them, it's as simple as that.

you do visit, read and then get so angry ! what you do is  called "masochism"........or "khod aazaari" !

Just agnore what bothers you, I did the same with the comments from "cartoonist" in this site .

Peace out and I still "doostet daaram hamvatan" . 

 


default

Confused?

by Questioner (not verified) on

Puzzled that you used no bad language, hence I stop bouncing it back to you. I probably know more about my country than you might think as I spend a lot of time in my broken country each year, and I know what they think. My question was for the bunch here. Night!


default

Questioner, I beg to end

by Confused? (not verified) on

Questioner, I beg to end this discussion, since there's no reasonable outcome.
Going back to your original questions, my advice to you, try to take a trip to your motherland and visit the real people, not the the few who resemble you, the one who are proud to carry on the flag and get your questions answered by them.

Until the, listen to this:

//asheghane.ir/Meh86/RahmanPanah/Dance%20Of%20Love(www.BiDel.ir).wma

cheers;


default

The difference between us is

by LostIdentity (not verified) on

The difference between us is probably our view about life. I dont think things in this world is either black or white. As I said, I'm 1st for humanity unlike you who seems tp put race 1st (god knows knowingly or as a matter to serve your political views). However, who doesn't want to protect his home. Again I don't believing in being slave to someone whoever it is, shah or akhoond. God has created us free, and we shall stay free. Free of being slave to someone or our selfishness.

I told you I will not defend someone that belongs to history. History of humanity is full of brutality, epics and heroic actions. please read your history, I'm sure you'll find darker side in the life of emperors. At least I can tell you that ali did not fight for his own interest.

Can you tell me why Yazdgerd was overcome by some desert warriors?


default

Still Confused?

by Questioner (not verified) on

You said : "your writings ... supposed to represent your brain" and all I hear from you is "Confused?", "idiot" and now a newly learned word "fool". Isn't there anything else whatsoever in your brain, anything civil at all? Were you born with this vocabulary or did you learn it in the west? (quotes are coming from your brain, not mine, I am just mirroring them back to you to enjoy since you like them so much and keep repeating them). But remember (if you ever stop being "Confused?" and "idiot" and "fool" in this century) that I did not start this, I just asked a question without any profanity, you started using your favorite words, the only words that you knew in response, and I am simply sending them back to where they came from for recycling, since you need them for reuse, and without them your brain will simply be too lonely (unless you have a super large supply of profane words in your brain -- that is possible too). Have another drink tonight, or say your prayers, whichever suits you.


jamshid

Re: LostIdentity

by jamshid on

I agree with everthing you said in your last remark regarding people, events and ideas. You say let's tolerate korosh, mosadegh, bahai,.... I agree with that too. But tolerate Hossein? Ali? I will not tolerate those who massacred my ancestors (Ali) or had a direct role in it (hossein).

 

But the big difference between me and you is that you support the IRI or at least consider its president ahamdinejad as the "most" nationalistic Iranian figure. I don't agree with that. In fact that opens a wide gap between our beliefs in a such a way that we'll disagree with each other on 99% of issues.

 

The IRI is an occupying regime that must not just be changed, it and its foreign ideology must be thrown out of the country all together.


default

Hey Questioner, I only know

by Confused? (not verified) on

Hey Questioner, I only know you through your writings; They're supposed to represent your brain; If you try to ignore facts knowingly, you're a fool. If you try to deny the facts unkhowingly and talk about it, you're idiot.

Please tell me which brain these words are coming from?
Chakere har chi javoonmarde;


default

Ridam be ghabr korosh

by Esmail Hosseini (not verified) on

khafamoon kardin ba in korosh va dariush , bas konin digeh. in islamist ha az ye taraf allah o mohmmad migan
sho ham ke korosh ro kardin too koonemon, ridam be oon
korosh o pasargad o ghabr 7 jadde sag pedareshoon.
gand bezanan be hakhamanesh o ashkani o sasani o safavi o ghajar o pahlavi o khomeini o khatami o mahmoodinejad o kooft o zahremar.


default

I have a dream one day there

by Universe1 (not verified) on

I have a dream one day there will be no man-made borders to separate peoples of the earth to find a reason to kill each other;
Is that too much to ask for?


default

Jamshid, I speak what I

by LostIdentity (not verified) on

Jamshid,
I speak what I reason. It may not be 100% reality because I do not know everything;
My point is likes of your are unrealistic to take part of history and call it "my heritage" and throw out the rest. I truly respect what belongs to people (their culture). as far as I know and I attest that my knowledge is as good as history books at it's best, Some kings were good some kings were bad and traitors (or chose traitors around them to run the country).
Idiots talk about indiviuals and people;
smart people talk about places and events;
Great minds talk about ideas;
Which one are you? I resist to talk about individuals simply because I don't khow them.
Let's tolerate hussein, ali, kourosh, dariush, mosaddeq or sattarkhan, islam, christianity, communism, zartosht, bahai without imposing our belief on others;

Let's talk about ideas!

Peace;


Majid

Jamshid

by Majid on

To come out of the closet , first step is to "register" , that eliminates the chance of going back and forth under different alias's and post comments that contradict themselves . It's  easier to be "anonymous oompa loompa" !


default

South Azerbaijanies?

by Kamangir on

South Azerbaijanies? I didn't know that there's a south Azerbaijan. Down with mediocre 'local' nationalism (little fascism) and down with those who refer ro regions that do not exist.


default

Down With Varjavandism

by sonmez (not verified) on

Varjavand was a rascist,fascist and chauvonist. He did all his best to ignore Azerbaijanies turk identity. South Azerbaijanies will never forgive him. He is now waiting in Barzakh to enter HELL.
Down With Fascism . Down With Varjavandism


jamshid

Re: Confused & Lost Identity...

by jamshid on

Why don't you both get out of the closet? Why do you give us half hearted sentences? Why not full-hearted instead?

 

Give us your "full" hearted beliefs such as:

 

I hate Kourosh's guts, I prefer Emam Hussein,

I hate Norooz and char shanbe soori, I prefer ramezan and moharam,

I hate our pre-Islamic history, I prefer it never existed,

I hate Takhte Jamshid and Pasargad, I wish they would be bulldozed and leveled,

I hate Farsi, it has too many "Iranian" words, I prefer we all spoke Arabic fluently,

I hate Babak, Maaziar, sanbad, etc., we don't need them, we have Hussein, Ebne Vaghaas, Salman,...

I hate "anything" Iranian, all should be Islamized or thrown out.

And mostly I hate you anti-Islam Iranians, I prefer you all be executed....

 

See? That wasn't too difficult was it? So come out of the closet and speak your mind full heartedly, full blast. We don't mind. Then we can start a dialogue and continue with our discussion....

 


default

Confused? continues to be confused

by Questioner (not verified) on

Khar issa garash beh makkeh barand, cho beyayad hanooz khar bashad. You continue to show what an "Idiot" you are. Your two posts do not make sense "Idiot", in one you object to praising of history, and in another you praise it yourself. Your logic matches your language "Idiot". Glad you are out of iran. Have another drink "Idiot". (your words are in quotes, not mine, again -- I never use the worst of the western language for my countrymen, I just cut and paste yours who apparently came to west only to learn all those words).


default

K'gir, Racism does not

by confused? (not verified) on

K'gir, Racism does not belong to this age. why do you think koorosh and dariush ended up with yazdgerdIII? Do you know how they reated brave iranian people? why did bunch of desert people overcome the persian empire? try to read history and learn.

HWat is next Mongols, turks, barbars, taziks.......I gues for now arabs because they're easy targets!

Only the righteous people will survive.
peace;


default

Hey Questioner...I told you you're Idiot!

by confused? (not verified) on

And calling Idiot an " Idiot" is not a bad language. Is it?
I do respect and love may heritage and am proud of it. I'm proud of the good things that we have. I'm also proud of the society I live in and respect the high values it has. I'm not though proud of negative values neither in the west nor in iran. I think we need to expose hypocrites who hide behind good words to pursue their real agenda.

The bad things does not stay in the society - they're doomed to die away excepts Idiots like you try to reincarnate them.

Peace;


default

Without pre-islam Iran,

by Kamangir on

Without pre-islamic Iran, without Cyrus, Darius and without our Persian heritage, we would simply be a bunch of Arabs, believe me.

Long live Pre-Islamic Iran

Long live the Persian identity.

 


default

This article ends by: ای

LostIdentity (not verified)


This article ends by:
ای مردم جهان! باور کنيد که ما را اوباشی همچون احمدی نژاد نمايندگی نمی کنند. نمايندهء ما آن منشور گلی کوچک است که، نشسته در آن ويترين شيشه ای، فرستادگان شما را به صلح و خرد و تساهل و تحمل و برابری می خواند. آن را کورش ما، از جانب ما، بر مهره ها و کتيبه های گلی نوشته و بدست تاريخ انسان سپرده است؛ لطفاً اين جنبه از هويت فرهنگی ما را فراموش نکنيد!».

You tried to explain Dr. Mosaddeq's nationalism so hard and then at the end as expected tried to get your agenda going! This is the problem with our "so called" intellects. When are we going to learn and look at the facts as they are and leave our dogma out of it?!?

Although I think IR president is putting us on a dangerous crash course, but he's probably the most nationalist figure we currently have. He seems to just be very stubborn and not give in. The difference between him and Dariush or khashayarshah is that Iran is weaker and not an empire now. Those kings were also brutal and that's the way you become and can maintain an empire.