جزوه « ساواک »

اشاره به نوشته دکتر ناصر زرافشان در نقد گفتار دکتر عباس ميلانی


Share/Save/Bookmark

جزوه « ساواک »
by Mansour Bayatzadeh
01-Sep-2007
 

آقای دکتر ناصر زرافشان يکی از مبارزان مقاوم و سرشناس طيف چپ ايران، در اواخر مرداد ماه ( ٢٩ مرداد ١٣٨٦) نوشته ای تحت عنوان « وقتی آب سربالا می رود...» (١) در نقد محتوی گفتگوی آقای دکترعباس ميلانی با آقای مهدی يزدانی خرم ، خبرنگار روزنامه توقيف شده « هم ميهن » که با تيتر « روزگار سپری شده روشنفکران چپ »، که در شماره ١٦ آن روزنامه در تاريخ ٩ خرداد ماه ١٣٨٦ به چاپ رسيده بود، از طريق سايت های اينترنتی، انتشارداد. (٢)

آقای مهدی يزدانی خرم ، خبرنگار روزنامه توقيف شده «هم ميهن» ، در مقدمه ای که برای مطالب گفتگو ی آقای دکتر عباس ميلانی نوشته است، او را بعنوان « انديشمند و تئوريسين شناخته شده ايرانی » و فردی که « ذهن آکادميک، نظام مند و دقيق » دارد، و بزبان ديگر فردی که يک «آتوريته » فکری است، به خوانندگان روزنامه معرفی نموده است.

دکتر ميلانی در آن گفتگو ، فعالين و صاحب نظران وابسته به نيروهای سياسی طيف چپ ايران را به چالش می گيرد و مبارزات و نظرات آنها را بطور کلی منفی جلوه می دهد و چگونگی شکل گرفتن نظرات انحرافی حاکم بر جامعه ايران را، بحساب نيروهای «چپ» قلمداد می نمايد، که گويا امروز مردم ايران به اين موضوع پی برده اند. او درآن گفتگو، گزافه گوئی را تا به آن حد می رساند که در خطاب به آقای مهدی يزدانی خرم ـ مخبر روزنامه هم ميهن ـ ، ادعا می کند: « ... شما الان از هر ايرانی بپرسيد که ١٠ آدم جدی که در زمينه ايران کار می کنند چه کسانی هستند، فکر نمی کنم حتی يک نفر هم چپی در ميان آنها وجود داشته باشد»! ( تکيه از منصور بيات زاده است ).

در همين جملاتی که ازسخنان دکتر ميلانی نقل شد، دقيقأ روشن می گردد که اين آقای محترم و باصطلاح انديشمند،آن اصول و روابطی که عناصر دمکرات هويت خود را از « ارزش »های آنها کسب می کنند، يعنی قبول اصولی همچون، محترم شمردن حق دگرانديش و پلوراليسم فکری و در اين رابطه قبول اصل متفاوت بودن نظرات اجتماعی، سياسی، ادبی...، کوچکترين توجه ای ننموده و مانند مبلغين نيروهای تماميت خواه و مستبد، بر نيروهائيکه همچون وی نمی انديشند ، خط بطلان کشيده است!

اگر چنين نيست و اظهارات من نسبت به محتوی گفتار وی غلط است ، پس توضيح دهند و برای افکار عمومی روشن نمايند که کدام اصل و منطق دمکراتيک حکم می کند که با دگر انديشان ـ آنهم يک طيف بزرگ سياسی که ناهمگون است و در آن طيف ، تنوع فکری و نظری وجود دارد ـ آن چنان شعارگونه بايد برخورد کرد و بطور وقيحانه مدعی شد ، « يک آدم جدی که در زمينه ايران کار کند » مابين چپی ها وجود ندارد.

با توجه به محتوی نقل قول فوق ، حتی اگر فردی « دمکرات » که از لحاظ عقيدتی با نظرات و اهداف نيروهای «چپ»، مخالف است، ولی برعکس دکتر عباس ميلانی به اصول فکری خود پايبند و در آن باره احساس مسئوليت می نمايد ، حتمأ به خود اين اجازه را نخواهد داد تا بر اين ادعای دکتر عباس ميلانی صحه بگذارد که « هر ايرانی» ، قبول دارد که در بين نيروهای چپ ، « يک آدم جدی که در زمينه ايران کار کند » وجود ندارد. !

اگر چه تاکيد بر « هر ايرانی» در ظاهر امر، تاکيدی بر نفی و بی شعوری چپ ايران جلوه می کند ، ولی اگر« ايرانی» بودن بصورتی که در آن جملات آمده است ، بطور دقيق تفسير شود که منظور چه کسانی هستند ، به اين نتيجه خواهيم رسيد که اين « انديشمند و تئوريسين شناخته شده ايرانی » کسی که گويا « ذهن آکادميک، نظام مند و دقيق » دارد، برای بی آبرجلوه دادن «چپ» ،چه گاف بزرگی کرده است.

حال توضيح می دهم که چرا چنين است.

مردم عادی ،بدون اينکه همچون آقای دکتر ميلانی « انديشمند و تئوريسين » و « ذهن آکادميک، نظام مند و دقيق » داشته باشند ، ولی چون مانند يک آدم عاقل و با فکر و شعور فکر می کنند، در هنگام قرائت آن جملات به آسانی می توانند پی برند که، بکار بردن واژه های هر ايرانی، درترکيب آن جملات، اين معنا را با خود بهمراه دارد ، که منظور طرف مصاحبه ـ يعنی دکتر عباس ميلانی ـ در اينمورد مشخص، انتخاب « هرايرانی» از بين تمام ايرانيان ، يعنی ملت ايران است ، صرفنظر از اينکه آن فرد ايرانی، اصولا اطلاعات سياسی ـ اجتماعی داشته باشد ، يا نداشته باشد و اگر دارد ،

آن اطلاعات در چه سطحی باشد و يا اينکه آن فرد ايرانی ، طرفدار کدام يک از نيروهای سياسی ـ اجتماعی ايران است، طرفدار حزب الله ، جناح تماميت خواه رژيم و يا اصولا کل هيئت حاکمه و يا طرفدار نيروهای سلطنت طلب و پهلويست هاست و يا ديگر نيروهای مخالف و رقيب نيروهای چپ ، در کل، هيچ فرقی ندارد، چون که همگی ايرانی هستند. حال اگردربين اين ايرانيان ، آنهم بدون هيچگونه تبليغات و روشنگری در باره خصوصيات هويت نيروهای چپ و تفاوتی که آن نيروها در اهداف و خواست های خود با ديگر نيروهای سياسی ايرانی دارند، « نظرخواهی» کنيم، در چنان حالتی روشن است که نبايد اين انتظار را داشت که اين نوع افراد به نفع فعالين و صاحب نظران چپ، اظهار نظر مثبتی بنمايند و يا آنها را « آدم های جدی » در زمينه کار در ايران بشمار آورند.

اما در اين مورد مشخص ، اين سئوال مطرح است که آيا در اين «نظرخواهی » مورد نظر جناب دکتر ميلانی ، که وی مدعی شده است که حتی يک « چپی» ، را انتخاب نخواهند کرد، طرفداران نيروهای چپ نيز حق اظهار نظر خواهند داشت و يا بر پايه نظريه ارتجاعی و غير دمکراتيک «نظارت استصوابی » ، آن جماعت که جمعأ بزرگترين بلوک نيروهای سياسی ايران را تشکيل می دهند،از اظهار نظر و انتخاب عناصر مورد نظر خود محروم خواهند بود؟!

با توجه به توضيحی که رفت ، بنظر من بيان چنين جملاتی: « شما الان از هر ايرانی بپرسيد که ١٠ آدم جدی که در زمينه ايران کار می کنند چه کسانی هستند، فکر نمی کنم حتی يک نفر هم چپی در ميان آنها وجود داشته باشد»،

اظهاراتی پوچ، غير عقلانی و بی خردانه است و باعث تأسف است که بيان کننده چنين جملاتی از سوی مخبر روزنامه توقيف شده «هم ميهن»، بعنوان يک « انديشمند و تئوريسين شناخته شده ايرانی » و فردی که « ذهن آکادميک، نظام مند و دقيق » دارد، به خوانندگان آن روزنامه معرفی شده است.

آقای دکتر ميلانی در آن گفتگوی کذائی با روزنامه «هم ميهن» شديدأ به نيروهای چپ بخاطر اينکه تحت تأثير «فرهنگ روسی » قرار داشته و دارند ، حمله کرده است ، آنهم بدين جهت که طرفداران آن ها ،« چيزی بنام فرهنگ جمعی راه انداختند » و در آن رابطه کوچکترين نقشی برای « فرد» قائل نشدند. او در آن گفتگو بدون اينکه به نقش مهمی که حاکمين سرکوبگر و سانسورچی که با اعمال خود جلوی چاپ اکثر کتاب های سياسی و روزنامه و مجلات را گرفتند و درآن رابطه اين امکان را بمردم ايران ندادند تا در جامعه ايران برخورد عقايد صورت گيرد و نيروهای سياسی برای نظرات و عقايد خود بطور علنی در بين مردم به تبليغ،ترويج و روشنگری دست بزنند و سره را از ناسره جدا کنند، تمام کاسه کوزه ها را سر چپ و در پيشاپيش آنها حزب توده خرد کرده است. گويا در بوجود آوردن آن وضع، نهادهای سرکوبگر رژيم شاه ، همچون ساواک و دستگاه سانسور رژيم، کوچکترين نقش منفی نداشته اند.

فرض می کنيم که حق با آقای دکتر عباس ميلانی است ، شيوه عمل «چپ» اشتباه بوده است ، زيرا کوچکترين نقشی برای « فرد» قائل نشده است. حال ممکن است اين جناب توضيح دهند که چرا خود درقضاوتش در باره «چپ» در آن گفتگو ، به اصل «فرديت » و محترم شمرد ن« حقوق» فرد و تنوع فکری و گروهی که در طيف چپ وجود دارد توجه نکرده است و بطور «جمعی» در باره آنها به قضاوت نشسته است؟

آيا چنين برخوردی با نيروهای چپ و اين ادعا که «فرهنگ روسی» ، چيزی بنام «حقوق فرد» نمی شناخت، بيانگر اين واقعيت نيست که اين «استاد»، در باره چيزی صحبت کرده است که خود هنوز تمام جوانب آنرا دقيقأ درک نکرده است. در واقع « حکم » او عليه نيروهای «چپ» بر پايه يکسری جملاتی است که از بر کرده است ، بدون اينکه به محتوی آن طرز تفکر اصولا بطور دقيق پی برده باشد! اگر چنين نيست ، ممکن است توضيح دهند چرا معيار قضاوت در باره صاحب نظران «چپ»، در آن گفتگو بر پايه «اصل فرديت » انجام نگرفته است و همان شيوه کار «چپ سنتی» ، معيار کار قرار داده شده است؟

آقای دکتر ميلانی حد اقل بايد بداند، که طيف چپ در برگيرنده نيروهای مختلف سياسی است ، که برخی از آنها خود را، مارکسيست، برخی مارکسيست لنينيست، برخی لنينيست ، برخی استالنيست ، برخی تروتسکيست، برخی مائوئيست، برخی چه گوارائيست، برخی کاستريست، برخی سوسياليست، برخی سوسيال دمکرات، برخی سوسياليست دمکرات... می دانند، که در باره بسياری از مسائل سياسی ، اجتماعی نظراتی يکسان ندارند و برداشت های آنها متفاوت است. با توجه به چنين وضعيتی که بر طيف چپ حاکم است، اگر بنا باشد در باره فعالين و اعضای آن طيف به قضاوت نشست ، آنهم نه بر پايه معيارانحرافی و «ضد کمونيستی» همچون معيار « جوزف مکارتی» ، «پرويزثابتی » و «حسين شريعتمداری» ...، حتمأ بايد به اين تنوع فکری توجه نمود و نه اينکه بر آن سرپوش گذاشت!

انسانی که نتواند تشخيص دهد که در طيف چپ ، تنوع فکری وجود دارد که آن تنوع سبب شده است تا فعالين و هواران آن طيف در رابطه با بسياری از مسائل سياسی و اجتماعی ، ازجمله، حقوق بشر و حقوق شهروندی و جامعه مدنی ، ويا شکل حکومتی بر پايه « ديکتاتوری پرولتاريا » و يا « نظام دمکراسی پارلمانی» و... يکسان نمی انديشند و بخاطر تبليغ نظرات و عقايد خود با يکديگر در اختلاف و رقابت شديد بسر می برند، يا آدمی است کم اطلاع و يا کودن و يا نادان و يا مخالف هرآنچه که نام چپ و ضد امپرياليست با خود بهمراه دارد!

بنظر من (منصور بيات زاده) اگر دکتر ميلانی در گفتگوی خود با « هم ميهن» به يکی از اصول پايه ای طرز تفکر دمکرات ها توجه می داشت ، يعنی حق دمکراتيک برای تمام نيروهای دگرانديش ، صرفنظر از راست بودن و يا چپ بودن آنها قائل می شد و نظرات و عقايد آنها را آنطور که خود آنها ابراز و تبليغ می کنند و نه آنطور که منافع اين جناب ايجاب می کند، تفسير می نمود، در چنان حالتی هيچگونه انتقاد و ايرادی به شيوه کار و نظرات او نمی توانست وارد باشد. زيرا هر فردی که کمی به مسائل سياسی ـ اجتماعی آشنائی داشته باشد، می داند که در هيچ زمانی نبايد از نيروهای مخالف و رقيب اين انتظار را داشت تا آنها به تائيد نظرات و عقايدی را که قبول ندارند، بپردازند. با توجه به آن اصل که، اين حق طبيعی دکتر ميلانی است که با نطرات و عقايد چپ ـ اگر چه طيف چپ همانطور که اشاره رفت در برگيرنده سازمانها و احزاب مختلفی است که در بسياری موارد دارای نظراتی متفاوت و حتی متضاد هستند، مخالف باشد!
*****
دکتر زرافشان در نوشته ی « وقتی آب سربالا می رود...» ، سعی کرده است در باره مطالب گفتگوی آقای دکتر ميلانی با روزنامه « هم ميهن» ، که او در آن گفتگو کوچکترين نقشی برای روشنفکران طيف چپ ، از جمله افرادی همچون دکتر ناصر زرافشان ، در جامعه قائل نشده است و فعاليت های سياسی آن افراد را کاملا منفی جلوه داده است، اعتراض نمايد و بدرستی بيان دارد که « اين شيوه چهره سازی ها کاذب است» و در آن رابطه دست به روشنگری زند و بخاطر تصحيح معرفی نامه غلط و ناقص مخبر روزنامه « هم ميهن » ، در باره «هويت» و تاريخچه زندگی سياسی ـ اجتماعی آقای دکتر عباس ميلانی، به گوشه هائی از تاريخچه فعاليت های سياسی دکتر ميلانی، از جمله همکاری او با « ساواک » (سازمان امنيت شاه)، که در معرفی نامه اش درروزنامه « هم ميهن »، برآن سرپوش گذاشته شده بود ( حال بطور آگاهانه، همچون عمل بسياری از روزنامه نگاران ، وبلاگ نويسان و بعضی از فعالين سياسی و يا بخاطر نداشتن اطلاعات صحيح از تاريخچه دقيقی از زندگی سياسی او) ، اشاره نمايد.

بنظر من به نوشته دکتر زرافشان در اين مورد مشخص نمی تواند کوچکترين ايرادی وارد باشد که چرا وی برای خوانندگان نوشته خود ، روشن کرده است که آقای دکتر عباس ميلانی از قماش چه نوع «روشنفکرانی» است و از چه «سکوئی» ، فعالين طيف چپ ايران را به چالش گرفته است و با سوء استفاده از صفحات روزنامه « هم ميهن »، عليه نيروهای چپ ، که تا کنون مرغ عروسی و عزا در سر سفره رژيم وابسته به امپرياليسم شاه و هم رژيم جمهوری اسلامی بوده اند، لجن پراکنی کرده است!
*****
نوشته آقای زرافشان تا آنجا که من اطلاع دارم تا کنون ( ٩شهريور ١٣٨٦) با نقد سه نفر از هموطنان روبروشده است.

آقای حميد فرخنده در روز ٣١ مرداد ، يعنی دو روز بعد از انتشار نوشته آقای زرافشان ، تحت عنوان « نقد نظر يا نقد شخص؟ نامه ای به ناصر زرفشان »، اعتراض کرده که چرا زرافشان در نوشته خود از همکاری دکتر عباس ميلانی با سازمان امنيت شاه صحبت کرده است ، آنهم برپايه ی نقل قولی از اظهارات دوستش آقای ناصر رحمانی ، که گويا آقای ميلانی در زندان به رحمانی گفته است، « تصميم به همکاری با ساواک دارد». در هر حال آقای حميد فرخنده با توسل به بحثی بر پايه مسائل « حقوقی»، می خواهد به خوانندگان نوشته خود چنين تلقين کند که همکاری آقای دکتر عباس ميلانی با ساواک واقعيت ندارد! (٣)

يک روز بعد از انتشار نوشته ی آقای حميد فرخنده ( اول شهريور)، خانم و يا آقائی با اسم مستعار« الف ، ع ، خ » مطلبی با تيتر « بازهم مطلق انگاری و تکيه بر قله دانايی ... پيرامون مواجهه زرفشان و ميلانی» درنقد نوشته های زرافشان و حميد فرخنده منتشرکرده است. اين منتقد به چگونگی « لحن » گفتار آقای ميلانی « که گوئی " تمام حقيقت " را يافته و گذشته ها را با تکيه بر " قله رفيع دانائی" به نقد نشسته !» انتقاد کرده و در چند سطر بعد در همان نوشته در نقد نوشته آقای حميد فرخنده، آن « لحن » را « درست مشابه منطق ولحن نوشته آقای زرافشان» ارزيابی نموده است. البته اين هموطن محترم در نوشته خود کوچکترين مطلبی در باره گذشته آقای دکتر عباس ميلانی و همکاری او با ساواک ، مطرح نکرده است.(٤)

در واقع برداشت من از نوشته های اين هموطنان چنين است که اين دونفر بيش از اينکه قصد روشن شدن موضوع بحث ، ميلانی و چپ ايران را داشته باشند، تلاش دارند که اساس نوشته زرافشان را بی اعتبار جلوه دهند.

در ٦ شهريور همچنين نوشته ای تحت عنوان « دو نکته در باره پاسخ ناصر زرافشان» (٥) بقلم فردی بنام آقای محمود زاهدی انتشار پيدا کرد که به مطالب زرافشان در رابطه با همکاری آقای دکتر عباس ميلانی با ساواک انتقاد کرده بود و در آن باره نوشته است :

« آقای زرافشان با استناد به مصاحبه تلویزیونی آقای میلانی در زمان شاه و شنیده های خود نتیجه می گیرند که به بازجوی ساواک باج داده و به رژیم پهلوی سرسپرده و قول همکاری داده است. ای دریغ از آن همه دانش حقوقی که وقتی نوبت به مخالف خودش می رسد با گردش قلمی چنین استدلال سستی ارائه و حکم صادر می کند. اماازنظر من مشکل اصلی در اینجا بی اعتباری حکم صادره نیست بلکه در بازتولید گفتمان "کیهانی" است که پرونده همه را زیر بغلش دارد و هروقت بخواهد برگی از آن را رو می کند و "هویت" مخالفانش را برملا می کند.

آقای زرافشان بهتر از من می داند که بحث مقاومت یا بریدن در زندان به این سادگی و پیش پاافتادگی نیست و تقسیم زندانیان به دو دسته تواب و مقاوم چقدر ساده اندیشانه است. ». ( درهمه حا تاکيد از منصور بيات زاده است).

من از آقای محمود زاهدی اين سئوال را دارم که آيا می توان نگارش جزوه « اسرار فعاليتهای ضد ايرانی در خارج از کشور » توسط دکتر عباس ميلانی (٦) را بحساب « باج » ، « به بازجوی ساواک » و « قول همکاری» « به رژیم پهلوی » گذاشت و يا اينکه شما از « باج » و « قول همکاری» برداشت ديگری داريد ؟ و يا اينکه شما در هنگام نوشتن مقاله خود از وجود چنين «جزوه» ای بقلم آقای دکتر عباس ميلانی اصولا اطلاع نداشته ايد؟

در هرحال بد نيست اين هموطن محترم و ديگر معترضين به نوشته دکتر زرافشان، متن آن جزوه «ساواک» را ـ که لينک آن در پانويس اين نوشته ذکر شده است ـ قرائت نمايند تا برايشان روشن گردد که آقای دکتر عباس ميلانی که در گفتگو با روزنامه « هم ميهن »، با تظاهر به انتقاد از خود ، که چرا حتی کتاب شارل « بتلهايم» ، کتابی که در تائيد انقلاب فرهنگی چين نوشته شده بود را به زبان فارسی ترجمه کرده است و در رابطه با ترجمه آن کتاب، گفته است: « ابلهی مثل من اين کتاب را در ايران ترجمه کرد». ولی روشن نيست که فردی که اين چنين تظاهر به قبول مسئوليت در مقابل کارهائی که خيال می کند اشتباه بوده اند دارد،چرا و بچه دليل حاضر نيست چنين عملی را در باره جزوه « اسرار فعاليتهای ضد ايرانی در خارج از کشور » که بنا بر دستور ساواک به نگارش در آورده است و در آن جزوه به اکثر سازمانهای سياسی آن دوران و فعالينش تهمت و افترا زده است و آنها را « وابسته به بيگانگان» و«ضدايرانی» ناميده است ،برخورد نمايد و از کرده خود اظهار پشيمانی و ندامت نمايد؟

بنظر من ،شما هموطنان محترم خواسته و يا ناخواسته طی نوشته هايتان بدون اينکه واقعيت مسئله برايتان کاملا روشن باشد،عليه دکتر ناصرزرافشان جوّ سازی کرده ايد. دادتان درآمده است که چرا ناصرزرافشان چون وکيل دادگستری است ، پس حق ندارد درباره مسائل سياسی اظهارنظر کند و بدفاع از نظرات و عقايد خود برخيزد، بدون اينکه در نوشته هايتان از آقای دکتر عباس ميلانی حد اقل يک سئوالی کرده باشيد که آيا او پاسخی در باره اتهام همکاری اش با ساواک دارد؟

اگر هدفتان واقعأ جوّ سازی عليه زرافشان نبوده است و خيال می کرده ايد که دکتر ناصر زرافشان بی جا دکتر عباس ميلانی را متهم به همکاری با ساواک نموده است و در آن رابطه خواسته ايد از «حرمت انسانی» فردی که گويا بی جهت به او تهمت همکاری با ساواک زده شده است دفاع کنيد. اگر واقعأ دفاع از «حرمت انسانی» مدّ نظرتان بوده است، اين سئوال در مقابل شما قرار دارد، آيا آقای دکتر عباس ميلانی ( دکتر عباس ملک زاده ميلانی) حق داشته است فعالين سازمانهای سياسی و جنبش دانشجوئی دوران رژيم وابسته به امپرياليسم شاه را « وابسته به بيگانگان» و«ضدايرانی» بنامد؟

در رابطه با توضيحاتی که رفت ، ضروريست همچنين متذکر شد که من سوسياليست مصدقی در باره برخی از مسائل نظری و سياسی و حتی تاريخی با بسياری از فعالين طيف چپ، بخصوص سازمان ها و احزاب کمونيست اختلاف نظر دارم و برداشت های ما در بسياری از موارد متفاوت است. از سوی ديگر تاريخچه فعاليت سياسی ما سوسياليست های مصدقی گواه براين امر دارد که ما کاملا به حقوق بشر پايبند هستيم و از حقوق دمکراتيک تمام شهروندان ايرانی صرفنظر از اينکه چه نظر سياسی دارند، دفاع کرده و می کنيم، چون بنظرما دفاع از حقوق دمکراتيک دگرانديش و مخالفين سياسی ، بهيچوجه بمعنی دفاع از محتوی نطرات و عقايد سياسی و عملکرد آنها نيست.

با توضيحی که رفت لازم می دانم به اين موضوع هم اشاره کنم ، بقول يکی از همفکرانم يک موی سر يک فعال سياسی «چپ» که برای آزادی ايرانيان و استقلال ايران و بهزيستی زحمتکشان ايران فعاليت می کند، تماميت ارضی ايران را پاس ميدارد و افشای سياست و عملکرد دولتهای امپرياليستی جنگ طلب و هژمونی خواه را در برنامه مبارزاتی خود دارد ارزشش برای ما ، بيشتر از صدتا جاسوس و قلم بمزد « ساواک» است!
*****
من در اين نوشته قصد ندارم که به بحث همه جانبه ای در باره محتوی گفتگوی آقای دکتر عباس ميلانی با روزنامه نگار « هم ميهن» و يا نوشته آقای دکتر ناصر زرافشان و يا سه نفر منتقدين نوشته آقای زرافشان بپردازم ، حتمأ آقای دکتر ناصر زرافشان آنطور که خود تشخيص دهند به انتقادات مطرح شده پاسخ خواهند داد ــ در پانويس اين نوشته لينک تمام آن نوشته ها را که قبلا با شماره های يک تا شش مشخص شده بودند، ذکر نموده ام ــ.

اما درباره موضوع تواب سازی و مصاحبه های اجباری تلويزيونی و همکاری شکنجه شدگان با مقامات باصطلاح امنيتی . من هم بر اين نظرم که ما نبايد کسانيکه در زير شکنجه های مقامات امنيتی ( رژيم شاه و يا رژيم جمهوری اسلامی) مجبور شده اند ، به مسائلی تن دردهند که مقامات امنيتی به آنها ديکته کرده است و آنها را مجبور به بيان آن مطالب نموده ، به چشم مجرم نگاه کنيم و آنها را در آن رابطه محکوم نمائيم. بلکه بايد قبول داشت که آن افراد نيز از زمره« قربانيان» رژيم مستبد ، سرکوبگر و غير دمکرات حاکم بوده وهستند. در حاليکه عملکرد عاملين و آمرين رژيم را که برخلاف تمام قوانين می باشد، حتمأ بايد محکوم و افشا نمود. (٧)

با توجه به توضيحاتی که رفت ، دقيقأ روشن است که نبايد چنين افرادی را که خود « قربانی» رژيم شده اند محکوم کرد،ولی اين انتظار و توقع را بايد همچنين از اين افراد که مدعی اند « قربانی» هستند و در زندان مجبور شده اند برخلاف خواست خود به تبليغ مطالبی به نفع رژيم و عليه نيروهای مخالف رژيم ( نيروهای اپوزيسيون) دست زنند، در زمانيکه آن افراد اين امکان را پيدا کردند که بتوانند حقايق را بازگو کنند، حتمأ بايد از آن ماجراهای دوران زندان پرده بردارند و حقايق آنچه در زندان بر آنها رفته است را بيان دارند، يعنی آن بخش از مطالب و تبليغاتی که دروغ بوده اند ، ولی بنا بدستور مقامات امنيتی و شکنجه گران مجبور به بيان و تبليغ آنها شده اند را، تکذيب نمايند و در آن رابطه دست به روشنگری زنند!

اما ، من هيچگونه اطلاعی ندارم که جناب دکتر عباس ميلانی تا کنون در اينمورد مشخص دست به روشنگری زده است و ازماجرای چگونگی نگارش آن جزوه « اسرار فعاليتهای ضد ايرانی در خارج از کشور » عليه فعالين سياسی آنزمان ايران، پرده برداشته است!

حال چرا و بچه دليل دکتر عباس ميلانی حاضر نيست در اين باره سخن گويد، می توان چنين نتيجه گيری کرد که شايد تعهد او به ساواک و آقای پرويز ثابتی بزمان معينی محدود نبوده است!

در رابطه با جزوه « اسرار فعاليتهای ضد ايرانی در خارج از کشور » ، ضروريست ياد آور شد که روزنامه کيهان چاپ تهران ، که در زير نظر آقای حسين شريعتمداری، يکی از رؤسای بنگاه تواب سازی جمهوری اسلامی، اداره می شود، در ماههای آذر، دی و بهمن سال ١٣٨٥ طی يکسری مقالات که با کمک يکی از جاسوسان درجه سوم ساواک عليه کنفدراسيون جهانی محصلين و دانشجويان ايرانی و برخی از فعالين سابق آن تشکيلات انتشار داد ،از محتوی همان جزوه به نقل از « دکتر ملک زاده ميلانی » برای لجن پراکنی به فعالين اپوزيسيون ، استفاده شده است. (٨)

آن سلسله مقالات کيهان چاپ تهران سبب شد تا من طی مقالاتی بنام « کنفدراسيون، جنبش دانشجوئی، ساواک شاه و روزنامه کيهان » به افشای سياست و اهداف کيهان چاپ تهران و همکاران ساواکی آن جريده ، دست زنم ، که اين نگارش همچنان ادامه دارد. (٩)
*****
حال توضيحی کوتاه در باره « معمای ميلانی» ، نويسنده کتاب « معمای هويدا».

برای من روشن نيست که منتقدين نوشته آقای ناصر زرفشان چرا اصرار دارند تا بر « معمای ميلانی» سرپوش گذاشته شود.در حاليکه اگر او همچون بسياری از زندانيان سياسی ، « قربانی » رژيم شاه بوده ،روشن کردن تمام جوانب آن « معما» ، نه در جهت بی آبرو کردن او ، بلکه در جهت بی آبروئی آمرين و عاملينی که آن وضع را بوجود آورده بودند وامروز ماسک آزاديخواهی و مشروطه طلبی بر چهره دارند ، يعنی پهلويست ها انجام می گيرد!

آيا اصولا اين هموطنان محترم که با روشن شدن « معمای ميلانی» مخالفند ، اطلاع دارند که فردی بنام « دکتر عباس ميلانی» ، که روزی در خارج از کشور طرفدار انديشه مائوتسه دون بوده است، از طرفداران سازمان انقلابی حزب توده و عضو کنفدراسيون جهانی محصلين و دانشجويان ايران، که پس از پايان تحصيلات خود ، به ايران مراجعت می نمايد ( نمی دانم اين مراجعت در آنزمان بنابر دستور رهبری سازمان انقلابی بوده است و يا يک تصميم شخصی ، چون در برنامه مبارزاتی آن سازمان در آنزمان، سرنگونی رژيم شاه قرار داشت و فعالين خود را بخاطر آن هدف به ايران اعزام می داشت) و در ايران مشغول بکار می گردد و همچون ديگر اعضای سازمان انقلابی در ايران بطور مخفی ، فعاليت سياسی داشته است.

زمانيکه اعضا و شبکه سازمان انقلابی در ايران از سوی فردی بنام « سيروس نهاوندی » ، که روزی از اعضا و فعالين آن سازمان بوده است، لو می رود. گفته می شود مأمورين ساواک آقای دکتر عباس ميلانی را در دفتر آقای دکتر منوچهر گنجی وزير آموزش و پرورش وقت بازداشت می کنند. چونکه او در آنزمان يکی از مدير کل های آن وزارتخانه بوده است.

بنا بر دستور مقام امنيتی ، آقای پرويز ثابتی ـ مشاور و همکار کنونی آقای رضا پهلوی ـ ، سازمان امنيت شاه برای مقابله با فعالين سياسی در خارج از کشور، جزوه ای بنام « اسرار فعاليتهای ضد ايرانی در خارج از کشور » ، بقلم فردی بنام دکتر عباس ملک زاده ميلانی ( دکتر عباس ميلانی) انتشارمی دهد. آن جزوه در آنزمان بزبانهای مختلف ترجمه شد. در آن جزوه فعالين سازمانها و گروه های مخالف رژيم شاه، متهم به جاسوسان شرق و غرب و ضد ايرانی معرفی شدند!

اين سئوال برای بسياری می تواند مطرح باشد که آيا آن دکتر عباس ملک زاده ميلانی که بدستور ساواک در دوران شاه ، جزوه ای بنام « اسرار فعاليتهای ضد ايرانی در خارج از کشور » بنگارش در آورد و بزبان ديگر، قلم خود را در اختيار دستگاه تبليغاتی ساواک برهبری آقای پرويز ثابتی، مقام امنيتی دوران محمد رضاشاهی قرار داد و از آن طريق در جهت بی آبرو جلوه دادن نيروها و سازمان ها و احزاب مخالف رژيم شاه و متهم کردن فعالين آن نيروها به وابستگی به بيگانگان سنگ تمام گذاشت. و در آن جزوه به خواننده چنين تلقين کرد که رژيم وابسته به امپرياليسم شاه ، يک « رژيمی ملی » است و مدافع منافع ملت ايران و در آن رابطه ،مخالفين آن رژيم افراد و نيروهای وابسته به بيگانان و « ضد ايرانی» هستند؛ فرد ديگری است که فقط تشابه اسمی با اين آقای دکترعباس ميلانی، نويسنده کتاب «معمای هويدا» ، «انديشمند و تئوريسين ايرانی» ونويسنده کتابهای « آکادميک » ، دارد؟ و يا اينکه همين دکتر عباس ميلانی که در ٩ خردادماه ١٣٨٦ طی مصاحبه ای با روزنامه توقيف شده « هم ميهن» تحت عنوان « روزگار سپری شده روشنفکران چپ»، فعالين و نيروهای چپ ايران را به چالش کشيد و سعی نمود تا نظرات و فعاليت آنها را منفی جلوه دهد، همان « دکترعباس ملک زاده ميلانی » است که در دوران رژيم شاه، قلم خود را در خدمت ساواک قرار داد و در آنزمان نيز تمام نيروهای مخالف ، از جمله نيروهای « چپ» را به باد ناسزاگرفت!

من در برخی از نوشته ها و حتی در مصاحبه ها و گفتگوهائی که در رابطه با فعاليت های کنفدراسيون جهانی دانشجويان و محصلين ايرانی داشته ام، به اين موضوع که آقای دکتر عباس ميلانی همکار ساواک شاه بوده است اشاره کرده ام، و از وی خواسته ام ، که اگر او همان دکتر عباس ميلانی که متهم به همکاری با ساواک است ، نمی باشد، علنأ آنرا اعلام دارد و از آن طريق کمک کند تا « معمای ميلانی » روشن گردد و اگر وی همان دکتر عباس ميلانی ، همکار ساواک می باشد،که پس از دستگيری مجبور به همکاری با ساواک شده است ، حد اقل بيان دارد که آن جزوه و مقالات تبليغاتی در باره محتوی آن جزوه که در بسياری از روزنامه های آن زمان ايران، چاپ شدند و بسياری از فعالين و مخالفين رژيم استبدادی شاه، از جمله شخص من ( منصور بيات زاده) متهم به خيانت به منافع ملی ايران شدند و در آن جزوه از ما بعنوان جاسوسان شرق و غرب و «ضدايرانی» ، نام برده شده بود، برپايه کدام اسناد و مدارک بوده است؟ اگر سندی در باره آن اتهامات وجود دارد که حکايت از همکاری فعالين سازمانهای سياسی با سازمانهای جاسوسی کشورهای بلوک شرق و غرب دارد ،آن اسناد کدام هستند و مأخذ آن ها چيست ؟ (١٠)

دکتر منصور بيات زاده
جمعه ٩ شهريور ۱٣٨۶ - ٣١ اوت ۲۰۰۷

www.ois-iran.com
socialistha@ois-iran.com

پانويس:

(١) ـ « وقتی آب سربالا می رود...» ـ دکتر ناصر زرافشان،
به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران

(٢) ـ « روزگار سپری شده روشنفکران چپ »،
به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران

(٣) ـ « نقد نظر يا نقد شخص؟ نامه ای به ناصر زرفشان » ، حميد فرخنده،
به نقل از سايت گويانيوز

(٤) ـ « بازهم مطلق انگاری و تکيه بر قله دانايی ... پيرامون مواجهه زرفشان و ميلانی»، الف،ع،خ،
به نقل از سايت گويانيوز

(٥) ـ دو نکته در باره پاسخ ناصر زرافشان، محمود زاهدی،
به نقل از سايت گويانيوز

(٦) ـ « اسرار فعاليتهای ضد ايرانی در خارج از کشور » ، نويسنده دکتر عباس ميلانی،
به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران

(٧) ـ بيانيه سازمان سوسياليست های ايران در اعتراض به نمايش تلويزيونی هاله اسفندياری، کيان تاجبخش و رامين جهانبگلو در تلويزيون جمهوری اسلامی.
به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران

( ٨) ـ كنفدراسيون دانشجويان ايراني در خارج از كشور -5 چگونه مي توان يك جاسوس بود؟
به نقل از سايت روزنامه کيهان چاپ تهران،

(٩) ـ کنفدراسيون، جنبش دانشجوئی، ساواک شاه و روزنامه کيهان ـ بخش چهارم؛
مطلبی در باره تاريخچه کنفدراسيون جهانی محصلين و دانشجويان ايرانی ـ اتحاديه ملی
( افشاگری در باره تحريف تاريخ از سوی جاسوس ساواک و نويسندگان کيهان چاپ تهران)
به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران

ــ مجموعه مقالات: « کنفدراسيون، جنبش دانشجوئی، ساواک شاه و روزنامه کيهان»
به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران

(١٠) ـ در پاسخ به مقاله « مابزرگ شده ايم آقای بيات زاده» ،
آقای بهنود، حتمأ اطلاع داريد که « افراد بزرگ» با مسئوليت عمل می کنند ( بخش 4 )؛
... اين سئوال در مقابل آقای مسعود بهنود قرار دارد که چرا و بچه دليل بايد بر گذشته آقای دکتر عباس (ملک زاده) ميلانی سرپوش گذاشت.
کنفدراسيون جهانی محصلين و دانشجويان ايرانی ـ اتحاديه ملی، يک تشکيلات علنی و پلوراليستی بود و اسراری نداشت که جواسيس« ساواک » آنرا افشاء کنند!
به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران


Share/Save/Bookmark

 
default

Same old materials all over again!

by Sohrab (not verified) on

I don't think Dr. Milani will need me to come to his defense but I can not help but to mention a few things in here which of course will be just a few from many! This article proves that Iranian leftist camp have never learnt anything from the events in recent history of our nation and will never stop their LIES and negative propaganda which has had tremendously destructive effect in our country over that past 50 years!

The author who assumes every right for himself to use any kind of name calling about others and bring up baseless claims like "this was written by orders of savak", while repeating the same pointless remarks over and over (leftist style of hammering on same nonsense again and again until others get tired and give up!) complains about why Dr. Milani has said Iranian people know no leftist to be actively working for Iran!

I personally don't believe that there was any need for Mr. Milani to say anything in order to confirm this matter that leftists have no real base in Iranian society even though they enjoyed a good ride during 1950's. It is true that some Iranians (including author of the above article) are still dreaming of the same utopia that Stalin created for a big portion of world population in Europe or Pol Pot made for Cambodia or Fidel Castro has made for Cuba and just based on this alone we can accept that "some" Iranians may think differently about leftist activists! Does this mean that they work for Iran? In order to answer this question one should get to the roots of leftist ideology which is against any kind of "territorial" boundary and does not recognize "nationality" or "nationalism" to be a solutions to problems of humanity which they consider themselves to be the champion in resolving everything of this sort!

This is not new about behavior of the leftists that they try to discredit anyone who speaks up against their views through invoking most incredible LIES using a lot of words which get repeated time after time! Making all kinds of fancy names for some useless organizations which their members sometime do not exceed a single person does not help either in proving any point!

Branding Dr. Milani with labels like "savaki" will not help in reviving a politically bankrupt ideology which has never worked in direction of our national interest at any time! There is ample amount of historical evidences to support the claims that followers of this ideology (with all variety and differences which do not go deeper than skin) have worked against the interest of our nation.

One last point is that believing in freedom of others to have their views does not mean that we should not say anything about them! You are free to have your ideology and opinion and others are free to state their views about your ideology and how the followers of this ideology never fulfilled anything they have claimed and their activities in the past 50 years have resulted in nothing but disaster for Iranian people!

 

 

Sohrab Ferdows

sohrab@excite.com