زبان مادری

فرزندان مهاجر و زبان »ایرانی«


Share/Save/Bookmark

 زبان مادری
by IranAbroad
25-Sep-2007
 

یکی از چیزهایی که بعد از مهاجرت خیلی سریع تفییر می کند، زبان است. یاد گرفتن زبان کشور جدید برای مهاجران لازمه بدست آوردن کار و جذب شدن در جامعه میزبان است. از این رو از همان روزهای نخست سعی می کنیم تا هرچه سریعتر هر آنچه که از این زبان جدید نمی دانیم به حوزه دانسته هایمان اضافه کنیم. ولی گاه چنان در این امر جدیت بخرج می دهیم که متوجه عوارض جانبی آن نمی شویم: بعضی از مهاجرانی که فرزند خردسال دارند با این استدلال که کودک هرچه سریعتر باید زبان محیط را بیاموزد (ولی شاید با این نیت که خودشان فرصت تمرین این زبان جدید را در گفتگو با فرزندشان پیدا کنند) به زبان جامعه میزبان با فرزندشان حرف میزنند.

به این ترتیب کودک از یک فرصت غیرقابل برگشت برای فراگیری زبان مادری محروم می شود.اگر تصادفا به یکی از این خانواده ها برخورده باشید و سعی کرده باشید که با فرزند خانواده به فارسی صحبت کنید شاید با این جواب پدر یا مادر مواجه شوید که »متاسفانه فرزند ما بلد نیست ایرانی صحبت کند!» ایرانی؟! مگر زبان «ایرانی» هم داریم؟ شاید وقتی شخص خیلی «خارجی» می شود، فارسی هم تبدیل به «ایرانی» می شود .در یکی از کلاسهایی که هفته ای یک ساعت از طرف اداره آموزش و پرورش شهر تورنتو برای آموزش زبانهای خارجی به فرزندان مهاجران برگزار می شود، من هموطنی را دیدم که با صرف انرژی زیاد با فرزند پنج ساله اش انگلیسی دست و پا شکسته ای صحبت می کرد ولی در عین حال امیدوار بود کاری را که خود او در 24 ساعت شبانه روز و هفت روز هفته انجام نمی دهد یعنی با کودک به زبان مادریش سخن نمی گوید معلم آن کلاس بتواند در یک جلسه یک ساعته هفتگی با موفقیت انجام داده و فرزند را فارسی دان بسازد!

بسیاری از این کودکان در سالهای کودکی و نوجوانی از اینکه در خارج از خانه به زبان مادری حرف بزنند شاید حتی خجالت هم بکشند. پدر و مادران آنها از این خشنود هستند که با اجبار فرزندان به صحبت به زبان مادری مایه شرمساری آنها نشده اند و فرزندانشان را بهتر و سریعتر آماده جذب شدن در محیط جدید کرده اند. تا اینجا ممکن است همه چیز خوب بنظر برسد. مشکل معمولا از آنجا شروع می شود که این فرزندان سنین خردسالی و نوجوانی پشت سر می گذارند و به سالهای نخست جوانی می رسند. در این سالهای بحرانی است که جوان که خود را از نظر رنگ و ظاهر متفاوت با اکثریت جامعه می بیند در جستجوی هویت خود بر می آید.

چند سال پیش با گیتا ساعدی فیلمساز ایرانی مصاحبه می کردم  که پدر و مادرش زمانی که او کودکی بیش نبود به امریکا مهاجرت کرده بودند و به دلایل خاص خودشان حتی در خانه با او فقط به انگلیسی صحبت کرده بودند. این خانم می گفت وقتی بزرگتر شدم در کوچه و خیابان از من می پرسیدند اهل کجا هستی؟ و وقتی جواب می شنیدند شیکاگو، دوباره می گفتند «ولی نه، ظاهرت متفاوت است. اصالتا مال کجا هستی؟» منظورش این بود که هرچقدر هم که زبان آنها را خوب صحبت کنید و فرهنگ شان را خوب بدانید باز هم شما را متفاوت می بینند. او از اینکه اکنون برخلاف فرزندان خردسال بستگانش که توانسته اند به برکت سهولت سفر به/ از ایران، تلویزیونهای فارسی ماهواره ای و اینترنت، فارسی را در کنار انگلیسی بیاموزند نمی تواند فارسی صحبت کند ، احساس ضعف می کرد و بخشی از هویت خود را گمشده می دانست. اگر نمی خواهیم فرزندانمان در بزرگسالی با ما غریبه شوند و یا بدلیل متفاوت بودن از بقیه جامعه میزبان، دچار خلا و بحران هویت شوند، آنها را از حق گویش به زبان مادریشان محروم نکنیم. سعید یکتا

( این مقاله نخستین بار در «ایرانیان برونمرز» منتشر شد. //IranAbroad.org)


Share/Save/Bookmark

more from IranAbroad
 
default

back in Iran from this racist place

by hajiagha on

Iranian artist

please , no one told me , but I am telling you back in Iran before is too late for you back in Iran from this racist place ,


default

read this

by fun (not verified) on

11 years ago, when I had just immigrated from Iran, I was temporarily living with my sister.
I started talking Farsi with her daughter and she picked it up astounishingly fast. My sister, and my brother-in-low, were upset about it. They were embarrassed about me as a person related to them. My own sister, openly denied that i was her brother, in the middle of street among her western friends :)
My sister and her husband used to claime they have changed so much and have become very westernised. But whatever I looked into their lives and behavious, they were as Iranian as one can be. They, after about 50 days, forced me out of their home!
I went on my own and built my life.