مقالهی من در باره انتخابات اخیر کانون نویسندگان، تحت عنوان «سانسور زنان در انتخابات کانون نویسندگان» که در تاریخ ۲۲ تیر ماه ۸۷ منتشر شد ، اظهار نظری بود از سر احساس مسئولیت و ادای دینی نسبت به زنان میهنمان که روزهای سختی را در مبارزه برای کسب حقوق انسانی خود پشت سر میگذارند . آن مقاله با واکنشهایی، بویژه از سوی تنی چند از منتخبین انتخابات اخیر کانون نویسندگان روبرو شد.
پاسخ سهگانه «زهرا قلهکی»، آقای ناصر زرافشان و خانم فرخنده حاجی زاده با شکل و محتوای تقریباً یکسان به مقاله من به روشنی اهمیت موضوعی را که روی آن دست گذاشتم میرساند. متأسفانه بنا به دلایلی قابل فهم ، نامبردگان کوشیده اند با طرح اتهاماتی واهی، تحریف مقاله و بل گرفتن از اشتباهی که در ذکر نام دو نفر کرده بودم، توجه افکار عمومی را از مسیر اصلی مقاله منحرف کرده و بر اساس داده های جدید ، نتایج دلخواه خویش و صد البته عجیب و غریبی بگیرند. در نوشته حاضر به این موضوع میپردازم.
------
رادیو برابری مصاحبهای داشته است با آقای ناصر زرافشان به مناسبت انتخابات اخیر کانون نویسندگان ایران که ایشان با رأی اکثریت به دبیری آن انتخاب شدند. در بخشی از این مصاحبه آقای زرافشان بدون اشاره به نام من بیاناتی نادرست ایراد کردند که مرا ناچار به پاسخگویی می نماید .
آقای ناصر زرافشان در پاسخ به خبرنگار رادیو برابری که در پوشش دفاع از حقوق زنان از ایشان میپرسد:
«خود من هم علاقمندم که این موضع را بدانم؟ تعداد زنان بسیار کمه بین کاندیداها و اعضای انتخاب شده، آیا علت خاصی داره؟»
میگویند:
«اولاً ما انتخاب کردهایم. ما به هیچ وجه حق نداشتیم نه کسی را تحمیل کنیم و ایشان اون چیزی که من خواندم، حتا یک بار خبر را به دقت مطالعه نکرده بود. زیرا دو سه بار تکرار کرده بود که خانم حاجی زاده به قید قرعه انتخاب شدهاند. این حرف خنده دار است. هرگز چنین چیزی نبود. خانم حاجیزاده رای آوردند و انتخاب شدند قرعهای هم در کار نبوده است.»
در یک مورد حق با ایشان است و من متأسفانه با آن که سعی میکنم از این نوع اشتباهات نکنم، در خصوص اسامی خانم ها فرخنده حاجی زاده و فرزانه آقایی پور ، اشتباه متنی مرتکب و نتیجه گیری نادرست کردم که بابت آن از خوانندگان عزیز و خانم حاجی زاده که اسمشان به اشتباه آورده شده بود، پوزش میخواهم. تصور من این بود که خانم حاجی زاده و آقای یوسف عزیزی بنی طرف هر دو به یک اندازه رأی آوردهاند. بنابراین برای مشخص شدن این که چه کسی نفر چهارم و چه کسی نفر پنجم اعضای علیالبدل است قرعهکشی شده است.
آقای ناصر زرافشان متوجه اشتباه من شده اند، اما موضوع را به گونهای جلوه میدهند که گویا من نوشتهام خانم حاجی زاده اساساً به قید قرعه انتخاب شده اند! اگر حب و بغضی در کار نباشد ، هر خواننده ساده و صادقی با خواندن مطلب من می فهمد که واقعیت چیست و غرضی در کار نبوده است و تنها اشتباهی در خوانش روی داده است؛ اشتباهی که در اصل مطلب و انتقادی که مطرح کردهام، نقشی نداشته و پرسشام را پس نمیراند. اما از آنجا که سود این اشتباه متوجهی آقای زرافشان میشود، ایشان رندانه روی آن متمرکز میشوند تا موضوع اصلی نوشته و انتقاد و اعتراض من یکجا نادیده گرفته شود.
من نوشته بودم که خانم حاجیزاده به قید قرعه نفر چهارم و آقای یوسف بنی طرف نفر پنجم شدند (چون آرای این دو نفر را به اشتباه یکسان فرض کرده بودم). مطابق نوشتهی من، به غلط به قید قرعه یک پوئن مثبت به خانم حاجی زاده و به نفع زنان داده شده است! در حالی که واقعیت این گونه است که خانم آقایی پور به قید قرعه از عضویت علیالبدل هیأت دبیران کانون نویسندگان محروم شده است. یعنی به قید قرعه یک پوئن مثبت از زنان سلب شده است. توجه داشته باشید عنوان مطلب من «سانسور زنان در انتخابات کانون نویسندگان است» و اتفاقاً همین موضوع میتوانست یکی از مستندات نوشتهی من باشد.
در این رابطه من به اشتباه نوشتهام:
«وقتی زنی نمیتواند عضو هیأت دبیران کانون نویسندگان شود، وقتی با قرعه نفر چهارم علیالبدل هیأت دبیران میشود، آیا میشود به دولت احمدینژاد خرده گرفت که چرا زنی در میان اعضای کابینه نیست؟ »
در حالی که بایستی به درستی مینوشتم: وقتی حتا با قید قرعه یکی از زنان انتخاب شده از عضویت علیالبدل کانون حذف میشود، آیا میشود به دولت احمدینژاد خرده گرفت که چرا زنی در میان اعضای کابینه نیست؟
آقای ناصر زرافشان راست میگویند ؛ اشتباه من خنده دار است ، چرا که به ضرر محتوای نوشتهی خودم کار کردهام.
ایشان در ادامه میگویند:
«اما این که عنوان شده ما در مقابل برخی تشکلها و مجامع بینالمللی چه بگوییم که تعداد زنانمان در هیئت دبیران کم است. من گمان میکنم. این طرز تلقی برخاسته از نگرشی است که متاسفانه تمام سرنوشت خودش را پیونده زده با قدرت های بزرگ و نیروهای بیرون از جامعه و پسند و ذوق و سلیقه آنها . یعنی ویترین خودش را هم مطابق ذوق و سلیقه آنها میخواهد آرایش بده.»
آقای ناصر زرافشان حقوقدان و مترجم هستند و ظاهراً نباید مشکلی در درک جملات ساده فارسی داشته باشند. من بعد از طرح فهرست وار چند معضل و مشکل که تماماً رو به رژیم و شرایط داخل کشور است، نوشتهام:
«اگر از فردا نمایندگان رژیم در نهادهای بینالمللی برای توجیه زیرپا گذاشتن حقون زنان ایرانی به ترکیب کانون نویسندگان و داعیههایش اشاره کردند، چه کسی جوابگو خواهد بود؟«
اما آقای ناصر زرافشان این بخش از نوشتهی من را تعمداً وارونه جلوه داده و قلب واقعیت میکنند. من به توطئهها و دستاویزهای رژیم اشاره کردهام و نسبت به سوءاستفاده رژیم از این ترکیب در برخورد با نهادهای بینالمللی هشدار دادهام. از سوی دیگر چنین انتخابی پیام خوبی برای زنان ایرانی که برای کسب حقوق خود مبارزه میکنند، ندارد.
از کجای این دو خط نوشته بر میآید که من گفته باشم: ترکیب اعضای کانون را بگونهای آرایش دهید که به ذوق و سلیقه «قدرتهای بزرگ» یا برخی «تشکلها» و «مجامع بینالمللی» خوش بیاید؟
با تجربهای که دارم این احتمال را میدادم و میدهم وقتی در سطح بینالمللی به حقوق تضییع شده زنان در ایران اشاره شود، نمایندگان رژیم در گوشی خواهند گفت اینها مربوط به مشکلات ساختاری جامعه ایران است و به عنوان مثال به ترکیب مردانه اعضای هیأت دبیران کانون نویسندگان هم اشاره خواهند کرد. (۱)
آقای زرافشان! من کی و کجا سرنوشت خودم را «با قدرتهای بزرگ و نیروهای بیرون از جامعه و پسند و ذوق و سلیقه آنها » پیوند زدهام؟
آیا طرح چنین اتهاماتی ربطی به موضوعی که روی آن دست گذاشتم، دارد؟
مگر نه این که در طول سالهای گذشته سعید مرتضوی و دادستانیای که او ادارهاش میکند با همین استدلالها و هجویات برای این و آن پاپوش دوختهاند؟
مگر نه این که در سالهای اولیه دهه ۶۰ جنازه اعدام شدگان را در پرچم آمریکا میپیچیدند؟
مگر نه این که قوه قضاییه رژیم با استفاده از همین حربهها به جان فعالین سیاسی افتاده و آنها را تحت عنوان عوامل دشمن و پیش برندگان خط «انقلاب مخملی» و ... به دادگاه و زندان برده و میبرد؟ مگر نه این که هر منتقدی را به آمریکا و شیطان بزرگ و ... وصل کرده و می کنند ؟
از کجای نوشته من این گونه بر میآید که گفته باشم برای پسند و ذوق قدرتهای بزرگ و نیروهای بیرون از جامعه، ویترین خود را آرایش دهیم؟
آقای زرافشان! به نظرم تکرار گفتههای مقامات رژیم، افتخاری را متوجه کسی نمیکند. اتفاقاً توجیه زعمای حوزه علمیه قم و نمایندگان مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان و متولیان رژیم برای نپذیرفتن کنوانسیون مربوط به رفع تبعیض از زنان هم دقیقاً همین است که می گویند نمیخواهند برای خوشآمدن غربی ها «ویترینشان» را تزیین کنند.
در همین زمینه به آرشیوها رجوع کنید ؛ اتفاقاً مقامات قضایی رژیم در مقابل خواست به حق بینالمللی برای آزادی شما از زندان از همین منطق استفاده میکردند و بر پایبندیشان به موازین خویش پافشاری کرده و در نشریات و محافلشان ضمن دادن چند فحش به نهادهای بینالمللی خواهان آزادی شما، تأکید میکردند که «ویترینشان» را برای خوشامد غربی ها تزیین نمیکنند.
آقای زرافشان ! نگذارید این تصور پیش آید که همنشینی با فرهنگ واژگان غالب در ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی ، بر ادبیات گفتاری شما هم تأثیر گذاشته است !
آقای زرافشان ! به مشابهت استدلال خود با پیام فضلینژاد از اعضای تاریکخانهی کیهان در مورد «کاربستهای خاورمیانه بزرگ» توجه کنید:
«از سوی دیگر، سندی به نام طرح «خاورمیانه بزرگ» در دست فعالان جامعه مدنی ایران است که تکلیف آنان را در بسیاری از حوزههای استراتژیک روشن کرده است. آنان برای ساختن «جامعهای فرهیخته» و داشتن «حکومتی شایسته» امیدوارند تا از حمایتهای «بنیاد اعانه ملی برای دموکراسی» (اندیشکده سازمان جاسوسی سیا) برای افزایش توان تاکتیکی خود در سازمانهای غیردولتی بهرمند شوند. (بند اول، تبصره 3، ذیل عنوان جامعه مدنی) نقشه راه این سند به آنان تاکید میکند که برای آموزشهای اساسی پیرامون این گفتمان، حضور زنان و دختران ضروری است»
آقای زرافشان! میپذیرم اشتباه من در رابطه با تداخل نام دو عضو کانون خنده دار می نماید ، اما بپذیرید که این اشتباه قابل اغماض به جایی ضرری نمیزند. در نهایت شاید لبخندی شود بر لبان خوانندهای عبوس. اما فرمایشات شما در مورد «نهادهای بینالمللی» و برخی تشکلها و «مجامعبینالمللی» تأسفبار است. وقتی استدلال حقوقدان و مدافع حقوق بشر و دبیر کانون نویسندگان جامعهای این گونه باشد، نتیجهاش تداوم مصیبت بار آثار حکومت خمینی و خامنهای و احمدینژاد میشود. راستش خمینی و خامنهای و احمدی نژاد از کرات آسمانی نیامدهاند. آنها و تفکرشان از همین جامعه برآمده و در پرتو استدلالهایی از همین دست ، طی طریق میکنند . بی خود نیست که دهنکجی به استانداردها، قطعنامه ها و کنوانسیونهای بینالمللی در کشورمان ، «ارزش» تلقی شده و صبح تا شب روی آن تبلیغ میشود.
آقای زرافشان! با توجه به سرشت ضد بشری رژیم هیچ بعید نیست که اعضای محترم کانون بخاطر فعالیتهایشان در ماههای آینده مورد تعقیب و آزار و اذیت قرار گیرند، آیا فکر نمیکنید با این استدلالهای ناپسند و غیرمتمدنانه تیغ رژیم را - که به اندازه کافی تیز است - بُراتر میکنید؟ آیا فکر نمیکنید عوامل رژیم هم در مقابل اعتراض نهادّهای بینالمللی خواهند گفت:«دستگاه قضایی ما اسلامی و مستقل است و به خاطر «ذوق» و «پسند»شما آن را تزیین نمیکنیم؟» . براستی این نوع استدلال به نفع چه کسی است؟
آقای زرافشان! شما به عنوان یک حقوقدان باید بهتر از هر کس بدانید که این نهادها و مجامع بینالمللی بودند که اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاقها و کنوانسیونهای بینالمللی را تصویب کردند و تلاش کردند بر پایه مفاد آنها ، اغراض و امیال مستبدانه اقتدار گرایان در هر گوشه از جهان را مهار کنند. و چه اسفناک که همواره ناقضین حقوق بشر برای فرار از زیر بار مسئولیت و دور زدن میثاق های بین المللی ، به توجیهاتی مشابه شما پناه آوردهاند. خوب نیست وقتی در پاسخ انتقاد دیگران استدلالی نداریم به این گونه توجیهات ، که قدر مسلم عناصر کوته بین رژیم بیش از همه از آن استفاده میبرند، متوسل شویم.
باور کنید هیچ مدافع و فعال حقوق بشری در هیچ کجای جهان در مورد خواستهای بینالمللی مانند شما صحبت نمیکند.
آقای زرافشان ! در تمام دوران فعالیت سیاسی و فرهنگی ام ، هرگز نمکی از این نهادها سفره مرا زینت نبخشیده است، اما شما که در چند سال گذشته لااقل نمک این نهادها را خورده و به نوعی نمک گیر شده اید ، لطفاً حرمت نگاه داشته و نمکدانشان را نشکنید.
آقای ناصر زرافشان برای توجیه عدم حضور زنان در میان اعضای هیأت دبیران میگویند:
«ما توجهمان به اقتضائات درون جامعه است. دلیلی نمیبینیم که ویترینی مطابق ذوق و پسند اونجوری که تو اون نوشته آمده بود و ذوق و پسند دیگران درست کنیم. زیرا نگرشمان این است که باید بر اساس اقتضائات درونی جامعه حرکت کرد. اینها رأی آوردهاند.»
لب سخن را آقای ناصر زرافشان میگویند و این ، تأیید انتقاد من نسبت به انتخابات کانون نویسندگان است. از نظر ایشان «باید بر اساس اقتضائات درونی جامعه حرکت کرد». بنابر نظر ایشان جامعه ما اقتضا میکند که زنان در هیأت دبیران کانون نویسندگان در این دوره به هر دلیل نباشند و به همین دلیل اعضای کانون به آنها بر اساس مقتضیات درونی جامعه رأی نمیدهند.
از سوی دیگر به نوعی می خواهند وانمود کنند که شرایط سخت شده است و به همین دلیل زنان پا پیش نمیگذارند یا شاید بهتر آن است که میدان را به «مردان مبارز» بسپارند. این درست برخلاف واقعیت سی سال گذشته جامعه ما بوده است.
درست است که در طول این سه دهه اخیر فشار روی زنان به مراتب بیش از مردان بوده است. در زندان هم وضع به همین گونه بود ؛ فشاری که زنان تحمل میکردند بیش از فشاری بود که مردها متحمل میشدند ، اما تمام آن فشارها و سرکوبها باعث نشد که توان و پتانسیل مبازاتی آنها نادیده گرفته شده و از موضغ ضعف ، به صف عقب مبارزه رانده شوند. آنها پایدار و استوار ایستاده بودند و پا پس نگذاشتند.
در دوران دهسالهی زندان شاهد بودم که به طور عموم مادران نسبت به پدران از پتانسیل مبارزاتی بیشتری برخوردار بودند و روحیه بالاتری در برخورد با زندانبانها و مقامات دادستانی داشتند. در زمینهی نقل و انتقال اخبار و اطلاعات و تماس با دیگر خانوادهها هم مادران نسبت به پدران نقش فعالتری داشتند. همین امروز هم مادران شهدا در بهشت زهرا، خاوران و دیگر گورستانهای ایران نسبت به پدران در پیگیری وضعیت فرزاندانشان و گرامیداشت یاد و خاطرهشان کوشاتر هستند. رژیم هم به خوبی از نقش زنان آگاه است و بیخود نیست که از «براندازی زنانه» و ... حرف میزند.
یک بررسی ساده نشان میدهد که در طول سال گذشته فشار اصلی رژیم روی چه کسانی بوده است؛ اعضای کانون نویسندگان یا اعضای کمپین یک میلیون امضاء؟ قصدم تخفیف ارج و قرب کسی نیست، بیان واقعیتهاست. همهی ما میدانیم در سال گذشته دو نفر برنده جایزه بینالمللی شدند. این دو نفر عبارت بودند از آقای ناصر زرافشان و خانم پروین اردلان . آقای زرافشان اجازه یافتند که از کشور خارج شوند و جایزهشان را دریافت کنند ، اما خانم اردلان مدافع حقوق زنان و عضو کمپین یک میلیون امضا نه تنها اجازه خروج از کشور را نیافتند بلکه با تعقیب قضایی هم روبرو شدند. بنابر این سمت و سوی هراس رژیم مشخص است. حال باید به این سؤال پاسخ داد، چرا کانون نویسندگان نتوانسته است توجه زنان را به خود جلب کند؟ چرا آنها حضور در کانون را جدی نگرفتهاند؟
آیا چنانکه آقایان تبلیغ میکنند - و بعضی از خانمها هم تحت تأثیر آنها در لفافه همان را تکرار میکنند - به خاطر ترس از سختشدن اوضاع است؟ مسلماً خیر. همه ما میدانیم و تجربه نشان داده است که فعالیت در کمپین یک میلیون امضا بهای بیشتری میطلبد تا دبیری کانون نویسندگان ، و فرد به لحاظ جسمی و روحی فشارهای بیشتری را متحمل میشود. چون اصولاً حساسیت رژیم نسبت به فعالیت زنان و حضور آنان در جامعه بیشتر است ؛ مگر این که بدیهیات را هم نفی کنیم و نتایج دلخواه خود را بگیریم.
در ادامه مصاحبه، مصاحبهگر رادیو برابری که خود را در ابتدا مسئله دار نشان داده بود، نقش خود را فراموش کرده، ذوق زده به کمک آقای ناصر زرافشان آمده و با هیجان میگوید:
«آقای زرافشان این را از یک دید دیگه هم میشه نگاه کرد. تعداد زنان شرکت کننده هم کم است. داوطلبین زنان کم است. به خاطر مسائل و مشکلات مضاعفی که بر اینها تو این جامعه... از این دید هم میشه طرح کرد»
آقای ناصر زرافشان ادامه مطلب را گرفته و میگویند:
«بله حق به جانب شماست. البته کسی که در این زمینه حرف میزند، باید حداقل اطلاعات را داشته باشد. کانون هیئت دبیران داره. هر پنج عضو هیئت اصلی دبیران در سطح هم هستند. به صورت جمعی و مشترک کار میکنند. فقط یک دوره رئیس انتخاب کرده و اون یک رئیس هم اون یک دوره هم یک زن بوده. خانم سیمین دانشور»
همه سخن من موضوع انتخابات کانون نویسندگان در این دوره است و حقوقدان گرامی برای محکومیت من از چهل سال پیش مثال میآورند و رفتار اعضای کانون نویسندگان در دورههای پیشین و بویژه اولین دوره را تشریح میکنند!
آقای زرافشان اگر در دادگاهی قاضی از موکل شما بپرسد چرا امروز فلان خطا را کردی، شما در مقام دفاع خواهید گفت: پدر و یا برادر موکل من چهل سال پیش یکی از نیکان محلهشان بوده و همهی اهل محل به آن گواهی میدهند؟!
به این ترتیب سند برائت موکلتان از دادگاه را خواهید گرفت؟
با کدام منطق میشود پذیرفت چهل سال پیش وقتی رژیمی که ویژٰگیهای خاص «زن ستیزی» این رژیم را نداشت بر سر کار بود و ضرورتهای امروزی هم احساس نمیشد، بزرگان کانون نویسندگان ایران که هریک غولی در زمینه کاری خود بودند، زنی را به ریاست کانون برگزیدند و اعضای کانون نویسندگان چهل سال بعد هیچ زنی را شایسته حضور در هیأت دبیران خود ندیدند؟
آیا بزرگان آن دوره «برای پیوند زدن سرنوشت خودشان با قدرت های بزرگ و نیروهای بیرون از جامعه ویترین خودشان را مطابق ذوق و سلیقه آنها آرایش دادند» و خانم سیمین دانشور را به ریاست کانون برگزیدند؟
معنی حذف و سانسور این است که قبلاً وجود داشته و حالا بنا به صلاحدید تصمیمگیرندگان- که در اینجا رأی دهندگان هستند - نباید باشد.
اگر از اول زنان در هیأت دبیران کانون نبودند که از حذف و سانسور در این دوره ، که اتفاقاً با توجه به اوضاع سیاسی کشور و اوج گرفتن جنبش زنان از یک سو و سرکوب لجام گسیخته رژیم از سوی دیگر حضور آنها در صف اول می بایستی مشخصتر میبود، صحبتی نمیکردم.
آقای ناصر زرافشان چنان از سابقه چهل ساله کانون صحبت میکنند که گویا خود از روز اول متولی آنجا بوده اند و سند کانون پشت قباله ایشان است. در حالی که امضای ایشان حتا پای اعلامیه ۱۳۴ نویسنده در سال ۷۳ هم نیست. و از میان ۱۰ عضو هیأت دبیران و اعضای علیالبدل منتخب کانون، تنها نام سه نفر زیر اعلامیه ۱۳۴ نویسنده است. البته اسامی امضاکنندگان در سایت کانون نویسندگان زیر نامهی مزبور تا به امروز نیامده است.
کسانی که میخواهند این نامها را ببینند به سایت بنیاد برومند رجوع کنند.
آقای زرافشان حقوقدان هستند و میدانند که انتقاد من مربوط به انتخابات این دوره از کانون است و نه دورههای قبلی. اما برای پیچ و تاب دادن موضوع ، به سابقهی امر میپردازند. ایشان در ادامه میگویند:
«نوشتهاند که چرا زن نمیتواند. کی گفته که زن نمیتواند عضو هیئت دبیران باشد. و چرا یک نگاهی نمیکنند تو همین دوره اخیر. سه دوره انتخابات داشتند و زنانی که عضو هیئت دبیران بودند. آیا حق داشتیم تحمیل کنیم. حق داشتیم سهمیه بندی کنیم. بگذاریم کنار یک تعدادی را تقسیم بکنیم و جداگانه رأی گیری کنیم؟ من نمی فهمم کدام یک از اینها دمکراسی است؟ »
اعضای کانون نویسندگان با انتخابی که کردهاند، رأی دادهاند که در این دوره هیچ زنی نمیتواند عضو هیأت دبیران کانون باشد. این کار از روی اختیار صورت گرفته و نه اجبار و زور شکنجه. طبق استدلال آقای ناصر زرافشان گویا موجوداتی از کرات دیگر آمده و به ترکیب اعضای هیأت دبیران کانون نویسندگان رأی دادهاند و کاری از دست اعضای محترم کانون علیرغم میلشان و اعتقادی که به کارایی و توانایی زنان دارند، ساخته نبوده است!
نمیدانم چگونه میتوان به این افراد فهماند صحبت من بر سر این است که چرا اعضای کانون نویسندگان به زنان برای دبیری و ادارهی کانون رأی ندادهاند!
آیا من نوشتهام که چرا زنان را منصوب و یا «تحمیل» نکردید؟ وقتی به زنان رأی نمیدهید یعنی به دلایل گوناگون آنها را واجد شرایط نمیدانید. بحث اصلی هم در همینجاست.
من کجا گفتم برای زنان سهمیهای کنار گذاشته شود ؛ که اگر در بسیاری بخش ها هم بشود ، با توجه به محدودیتها و سرکوب لجامگسیختهای که در جامعه ایران بوده و هست هیچ ایرادی ندارد و عین صواب و عین دمکراسی است؛ مگر این که دمکراسی را از نوع «خاصی» فهمیده باشید.
آقای زرافشان ! شما هنوز معنای دمکراسی را نمیدانید. در دنیای مدرن برای پر کردن فاصلهها، ترمیم زخمها و رفع تبعیض، از اینکارها زیاد میکنند و نامش را هم دمکراسی میگذارند و نه تحمیل و ...اما در این جا بحث من دادن سهمیه به زنان و این نوع دمکراسی نبود.
آقای ناصر زرافشان در همان ابتدای بحث، صحبت در مورد مرا به جای دیگری هم کشانده و میگویند:
«کسانی که اساساً با کانون ارتباطی ندارند. خوب یک کسی که در یک جای دنیا نشسته و اگر در ایران هم بود گمان نمی کنم مثلاً ما میتوانستیم او را به عنوان عضو کانون حتا تلقی کنیم هم آزاد است هر حرفی که دلش میخواهد بزند. همه حرف ها در یک سطح نیستند و همه آنها پاسخگویی را ایجاد [ایجاب] نمیکنند».
آقای زرافشان ! نیازی نیست شما به زحمت افتاده و سر دوراهی قرار بگیرید که من را به عنوان عضو کانون نویسندگان «تلقی» بکنید یا نکنید. قبل از هرچیز من چنین تقاضایی نداشته و ندارم و راضی به زحمت شما هم نیستم. متأسفم هنوز به جایی نرسیده یک تنه به جای هیأت دبیران کانون نویسندگان تصمیم میگیرید که چه کسی صلاحیت عضویت در کانون را دارد و چه کسی ندارد و این ظاهراً هنوز از نتایج سحر است !
آقای زرافشان ! آیا در علم حقوق نیامده است که اول بایستی کسی ادعایی را مطرح کند تا بعد نسبت به رد یا قبول آن نظر داده شود؟ مگر نه این که برای عضویت در جایی ابتدا متقاضی، تقاضا میکند و بعد آن نهاد تصمیم خود را در مورد پذیرش یا عدم پذیرش آن فرد میگیرد. آیا من چنین تقاضایی کردهام؟ آیا من حتا ادعای نویسندگی کردهام؟
در ضمن مطمئناً اگر قرار باشد صلاحیت «نویسندگی» خودم را (که البته با وجود انتشار شش جلد کتاب چنین ادعایی ندارم) به داوری کسی بگذارم، به «مترجم» دست چندمی چون شما - حتا اگر رئیس کانون نویسندگان هم که باشید- رجوع نمیکنم ؛ چرا که معتقدم هر کاری را بایستی به اهلش سپرد.
آقای زرافشان ! برای تشخیص صلاحیت نویسندگان به منظور عضویت در «کانون» شما میتوانید از تجربیات «شورای نگهبان» و امتحانی که از مدعیان دارا بودن درجه «اجتهاد» برای تشخیص صلاحیت شرکت در مجلس خبرگان رهبری میگیرند هم استفاده کنید !
آقای زرافشان ! من در کشور مدرنی به اسم سوئد زندگی میکنم و چیزهای زیادی از این جامعه یاد گرفتهام. اینجا کشور انجمنهاست. مثل ایران ما نیست که همهچیز درهم و برهم است و کلمات معنای خودشان را از دست دادهاند. در اینجا هرچیزی سر جای خودش است و همه چیز تعریف خاص خودش را دارد. مثلاً کانون نویسندگانش، واقعاً کانون نویسندگان است، چنانکه کانون مترجمیناش، کانون حقوقدانانش، کانون روزنامهنگارانش، کانون اقتصاددانانش، کانون پزشکانش و دیگر کانونهایش و همگی نیز احترام خاص خود را دارند. اینجا کسی جرزنی نمیکند و از این کانون به آن کانون نقب نمیزند.
آقای زرافشان ! البته من هم معتقدم که هر قلم به دست و مقاله نویس و یا مترجم و استاد دانشگاهی، «نویسنده» نمیشود . اگر قرار باشد روزی «نویسنده» بدرستی تعریف شود، مطمئناً شما نیز همچون من مشمول آن نخواهید بود. در آن روز من حریم خودم را میشناسم و حداکثر تلاش میکنم عضو کانون «زندانیان سیاسی سابق» شوم.
در خاتمه مصاحبه مزبور آقای ناصر زرافشان از خانم سیمین بهبهانی مایه گذاشته و میگویند:
«یک تعدادی به علت بیماری و کهولت سن و امثال اینها غیر فعال شدند. فی المثل خانم سیمین بهبهانی با همه همراهی و اشتیاقی که داره، واقعاً خب ما موقعیتش را درک میکنیم و کسانی که وضعیت ایشان را در دو ساله اخیر میشناسند، میدانند که در چه وضعیتی است به دلیل بیماری. الان وضع جسمی و روحی ایشان بهتر شده است و تا آخر مشارکت میکنه و برای همه روشن بود و به هر حال حضور و ایستادگیاش برای ما غنیمت بود ولی این حرفش هم حرف خیلی روشنی بود که من به عنوان دبیر واقعاً نمی توانم با شرایط جسمی و روحی که دارم کمک کنم به شما. »
متأسفانه بایستی بگویم آقای ناصر زرافشان در مورد خانم سیمین بهبهانی نیز حقیقت را نمیگویند و بی محابا از ایشان مایه میگذارند. بر آنان که در داخل کشور از نزدیک دستی بر آتش دارند، دلایل عدم شرکت خانم سیمین بهبهانی در این دوره از انتخابات کانون روشن است. آقای زرافشان وقتی با خودتان تنها هستید هم «همراهی و اشتیاقی» از خانم بهبهانی برای شرکت در انتخابات کانون نویسندگان میبینید؟
آقای زرافشان! شما خوب میدانید دلیل عدم شرکت خانم بهبهانی نه ناتوانی جسمی بود و نه مشکلات «روحی». کما این که ایشان در مجامع دیگری شرکت کرده و میکنند و خوشبختانه از ظرفیتهای جسمی و روحی خوبی برخوردارند. امیدوارم آقای زرافشان مقصود خاصی از بیان ناراحتی «روحی» خانم سیمین بهبهانی نداشته باشید. تازه اگر واقعاً مشکلات جسمی مانع از به عهده گرفتن وظایف دبیری کانون نویسندگان است، چگونه آقای علیاشرف درویشیان که سال گذشته سکته مغزی کرده و به سختی تکلم میکنند به عضویت هیأت دبیران کانون درآمده اند؟ آیا اصرار به حضور ایشان در میان اعضای هیأت دبیران که از این موضع نیست که در میان دبیران کانون نویسندگان بالاخره، یک «نویسنده»، «مؤلف» و «خالق» اثر به معنای دقیق کلمه باشد؟
آقای زرافشان! در این صورت ، آیا این من هستم که توصیه به «تزیین ویترین» میکنم یا شما که از نام و وجاهت علی اشرف درویشیان که در خانه بستری است، برای توجیه عملکرد خود استفاده میکنید؟
«زهرا خانم» قلهکی و انتخابات کانون نویسندگان ایران
--------------------------------
زهرا قلهکی با سرقت نام زهرا آقا نبی قلهکی که در دوران شاه مقابل جوخهی تیرباران ایستاد، اولین کسی بود که به نوشتهی من در مورد انتخابات کانون نویسندگان پاسخ داد. هستهی اصلی نوشتهی او - که مرا به یاد «زهرا خانم» معروف در لباسی دیگر میاندازد - هم شبیه مصاحبهی ناصر زرافشان است. این مطلب پیش از مصاحبهی ناصر زرافشان، تحت عنوان «در پاسخ به عافیتطلبان» انتشار یافت. مشابهت بین مقاله و مصاحبه مزبور و دیدگاه بخشی از دبیران کانون ، نشانگر یکسان بودن آبشخور آنهاست.
در مصاحبه با رادیو برابری، آقای ناصر زرافشان برای آن که کسر شأنشان نشود (۲) اسمی از من نمیآورند و در ادامه پاسخگویی به مقاله من ، در نوشته ای تحت عنوان «پاسخ به عافیت طلبان» - هرچند نویسنده آن مدعی است «عافیت طلب نیست» و در مرکز میدان مبارزه ایستاده است - از نام اصلی خود استفاده نمیکند!
در نوشته مزبور که امضایی جعلی دارد و لاجرم مسئولیتی در بر ندارد ، حرفهای اصلی بازتر زده شده و دق دلیها بیشتر خالی شده و مقصود بهتر عیان شده است. ملاحظه کنید:
«متأسفانه درك آقاي مصداقي از مسئلهي حقوق زنان همانند درك جورج بوش و كاندوليزا رايس است، از نظر ايشان اگر زنان در پستي قرار گيرند مثبت است حال ديگر به محتواي قضيه كاري ندارند. خانم كاندوليزا رايس، خانم مارگارت تاچر، خانم باندرا نايكه و خانم گلدا ماير به حكم آنكه زن هستند از مرداني نظير كاسترو، ماندلا، گوارا و ... بهتر هستند. ايشان تنها به تابلو نگاه ميكنند و دكوراسيون را ميبينند، همان دكوراسيوني كه نظام منحط نظم نوين براي پوشاندن جنايات خود خواهان آن است و بي جهت نيست كه ايشان الگوي خود را كمپين يك ميليون امضاء قرار دادهاند كه اگر چه بعضي از اعضاء كانون پايه گذاران آن بودهاند ولي در ادامهي كار بعضي از اعضاي ديگر آن با مشاركت زنان شيخ و شاه و شحنه و پختن آش نذري خواهان به دست آوردن حقوق زنان شدند.
ايشان فرق هيأت رئيسه مجلس اسلامي را با هيأت دبيران كانون نويسندگان تنها در دكوراسيون آن ميبينند و اينكه يكي با تهديد و محروميت و تعقيب مواجه است و ديگري قدرت و امكانات در اختيار دارد براي ايشان تفاوتي نميكند.
در سالهاي اخير نظام فاسد جهاني براي پوشاندن جنايات خود از زنان بيشتر به عنوان ساز و برگ ويترين نمايش استفاده ميكند تا آنان را در جرائم خود شريك كند و نهادهاي بينالمللي تلاش ميكنند در هيأتهاي نمايندگي خود حتماً زنان را به صورت ظاهري سهيم كنند تا به وسيلهي نمايشِ رفع تبعيض جنسي بودجهي بيشتري دريافت كنند. كانون نويسندگان نه نياز به بودجهي آمريكايي دارد، و نه بر مبناي خواست نهادهاي پر زرق و برق ِ بي محتوا دكوراسيون ميچيند. در كانون نويسندگان زنان و مردان برابرند و اين كه نويسندگان زن كمتر از مردان هستند مربوط به ساز و كار جامعهاي است كه عافيت طلباني مانند شما از آن ترك سفر كرده و صحنهي مبارزه را ترك گفتهاند، و لاشخوران صحنهي نبرد يكهتاز ميدان شده و هرگونه آزاديهاي فردي و اجتماعي را سركوب ميكنند»
کافیست در مصاحبه آقای زرافشان با رادیو برابری، نگاهی به کلمات «ذوق»، «سلیقه»، «پسند»، «آرایش»، «ویترین»، «اقتضائات درونی جامعه»، «قدرتهای بزرگ»، «نیروهای بیرون از جامعه»، «نهادهای بینالمللی» و «پیوند زدن سرنوشت خود به...» و استدلالی که پشت آن است، بیاندازید تا به مشابهت ذاتی آنها با کلماتی چون «تابلو»، «ویترین نمایش»، «دکوراسیون چیدن»، «ساز و کار جامعه» «نهادهای پر زروق و برق بیمحتوا»، عدم نیاز به «بودجه آمریکایی»، «درک جورج بوش» و «نظام فاسد جهانی» در مقاله زهرا قلهکی پی ببرید!
نویسنده ادعای مبارزه میکند و مرا «عافیت طلب» معرفی میکند و همزمان، زنانی را که در یک سال گذشته زیر شدیدترین فشارها بودهاند و کار دهها نفرشان به زندان کشیده شده است و هم اکنون نیز تعدادیشان در صف انتظار حبس و زندان و محرومیت اجتماعی ناشی از آن هستند به مشارکت با «زنان شیخ و شاه و شحنه» متهم میکند.
نمیدانم چرا زهرا قلهکی هم وقتی میخواهد مثال بزند، از ارجحیت مردان به زنان میگوید و از «كاسترو،(۳) ماندلا، گوارا» میگوید و آگاهانه ژاندارک، رزا لوگزامبورگ و زنان مبارز بزرگ میهنمان را سانسور میکند؟
طبق استدلال زهرا قلهکی، خانمهای عضو کانون نویسندگان شبیه مارگرت تاچر، کوندلیزا رایس، گلدامایر، باندرانایکه و ... هستند و مردهای انتخاب شده کانون از جنس ماندلا و کاسترو و گوارا و گویا من از انتخاب چنان زنانی دفاع کردهام.
البته نگاهی گذرا به گذشتهی افراد به خوبی نشان می دهد که چه کسانی عافیت طلب بودهاند و چه کسانی نه! خوب است پرونده من و زهرا قلهکی در سی سال گذشته را در کنار هم قرار دهیم تا معلوم شود چه کسانی «عافیت طلب» بودهاند و صحنه مبارزه را ترک کردهاند؟ و چه کسانی به رژیم جمهوری اسلامی سرویس دادهاند؟ اما برای درک این واقعیت «زهرا خانم» ابتدا باید «کشف حجاب» کنند تا روی «ماه»شان توسط داوران که بی شک مردم ایران هستند، دیده شود.
البته در مطلب مزبور فراموش میشود که یکی از اعضای هیأت دبیران کانون نویسندگان فریبرز رئیس داناست که همراه جلایی پور، علوی تبار (که دست در خون مبارزان دارند) و جمیله کدیور و ...«مردان و زنان شیخ» به «کنفرانس برلین» آمده بود و روابط او با علی ربیعی یکی از شقیترین شکنجهگران وزارت اطلاعات و گرداننده «خانهکارگر» بر آگاهان پوشیده نیست. آقای فرج سرکوهی یکی از اعضای جمع مشورتی کانون نویسندگان ایران در مورد «مأموریت» رئیس دانا به هنگام ربوده شدنش توسط تیمهای وزارت اطلاعات میگویند:
«بعدتر دانستم که به دوران زنده به گوری من در آن ۴۸ روز اقتصاددانی [فریبرز رئیس دانا] مشهور را که ادعای چپی بودن دارد و زمانی نیز در آدینه مقاله مینوشت و اکنون نیز خود در میان اپوزیسیون جا زده است به آلمان فرستاده بودند تا با ایرانیان خارج از کشور – بیشتر چپیها- ملاقات کند و به آنها بگوید که از کارزار حمایت از سرکوهی دست بردارید که این همه نقشهی وزارت اطلاعات است برای گمراه کردن مبارزان. فریده [زبرجد] داستان جالبی دارد از این مبارز مأمور. در جلسهایی خصوصی کسی از او پرسیده بود که ماجرای سرکوهی از بزرگترین رسواییهای نظام اسلامی است. کارزاری افشاکنندهی استبداد، سود جمهوری اسلامی در این ماجرا کجاست؟ پاسخ به آینده داده بود. زمانی که نامهی ۱۴ دی ماه من منتشر شده بود همه جا گفتههای خود انکار کرده بود. یکی از استادان زبان فرانسهی مجتمع جامعهالصادق نیز این جا و آنجا حرفهای آن اقتصاد دان مأمور را تکرار کرده بود. » -- صفحههای ۲۲۶- ۲۲۷ داس و یاس، فرج سرکوهی، انتشارات باران.
البته فریبرز رئیس دانا یکی از دبیران فعلی کانون نویسندگان صلاح ندید که پاسخ ادعای آقای فرج سرکوهی را که خوشبختانه «موهوم» و «ناشناخته» هم نیست بدهد. چرا که بدرستی فکر میکرد اگر این گنداب را هم بزند ، بوی تعفناش بیشتر بلند میشود و امکان دارد دیگرانی که گفتههای او را شنیدهاند لب به سخن باز کنند.
در تأیید نوشتهی زهرا قلهکی در مورد دلایل ترک کشور از سوی «عافیتطلبانی» چون من، قبلاً «مبارز از جان گذشتهای» چون فریبرز رئیس دانا اظهار نظر کرده بود. او در رابطه با دلایل مهاجرت از ایران در مقالهی بازگشت متخصصان، جنبههای اقتصادی اجتماعی و سیاسی آن، در نشریهی جامعه سالم شمارهی ۲ مهر ۱۳۷۰ نوشته بود:
«از لحظهی انقلاب به بعد، کارشناسان و متخصصانی که به دلایل مختلف خود را همسو و سازگار با شرایط جدید نمیدیدند، راحت غرب را به تلاطم وطن ترجیح دادند و به کشورهای دیگر مهاجرت کردند.
... در این میان نبود تربیت سیاسی و تعهد ملی و اجتماعی، در دلنازکیهای متخصصان نقش بسیار داشت. به خصوص کارشناسانی که به برکت سیاستهای حمایتی شاه به نان و نوایی رسیده بودند و امکانات و امتیازهایی داشتند، نمیتوانستند کارمندان و کارشناسان عادی را در پستهای بالاتر از خود تحمل کنند. [منظور ایشان تحمل حزباللهی های بیسواد است]
برخوردهای تعصب آمیز سبب شد تمیز آنانی که به دلایلی توجیه ناپذیر کشور را ترک کردند و آنهایی که صرفاً دلنازکی عامل رفتنشان بود، به سختی میسر میشود. ...
گروه دیگری رفتهاند تا از امتیازهای تقریباً بادآورده خود به صورت دارایی حفاظت کنند و سرمایه و ثروتشان را در ایالات متحده به کار اندازند؛ همچنین شاهد جسور شدن مردمی نباشند که گویا قرار بوده است در برابر صاحبان امتیازهای مدرکی و علمی به زانو افتاده باشند.
جنگ ضربهی دیگری بر چرخ فرار زد و بر شتاب آن افزود. این بار علت، ترس و عدم امنیت بود. ۹۴ ماه جنگ به طور مداوم، بر انگیزهی خروج و یا بازنگشتن فارغالتحصیلان میافزود. در این میان، زودرنجی ها و حتا فشار همسران [بخوانید زنان کم عقل و احساساتی و...] به انگیزههای فرار دامن میزد. به خصوص آنها که از مقررات جاری خیابان چنان رنجیده بودند که گویی تمامی مشکل از اینجا ناشی میشود». -- کتاب ناموزنیها، فریبرز رئیسدانا، مرکز نشر سمر، ۱۳۷۱، صص ۱۱۶- ۱۱۷
در ضمن آقای رئیس دانا پس از مصاحبهی ناصر زرافشان با سیدابراهیم نبوی که مخالفتهای زیادی را در خارج از کشور برانگیخت مصاحبهای با رادیو همبستگی سوئد انجام داد و در آنجا نیز فعالان خارج از کشور را عافیت طلبهای «آبجوخور» معرفی کرد. نمیدانم آقای زرافشان از شنیدن چنین کلمهای از زبان آقای رئیس دانا که بانگ «نوشانوش» از دهانشان نمیافتد، همانقدر خندهشان گرفت که از اشتباه من به خنده افتادند؟
مطالب بی سرو ته زهرا قلهکی در مورد من و این که «الگوي خود را كمپين يك ميليون امضاء قرار دادهام» و توهینهای مستقیمی که به زنان تحت فشار و فعالین کمپین یک میلیون امضا روا میدارد در پاسخ به این بخش از نوشته من است که نوشتهام:
«در سال گذشته زنان کمپین یک میلیون امضاء علیرغم سرکوب رژیم، تلاش بیوقفهای را برای احقاق حقوق خود سازمان دادند و بهای آن را به سنگینی پرداختند. ظاهراً این حقوق در کانون نویسندگان ایران هم رعایت نمیشود چه برسد به جامعهای که بر آن ولایت فقیه، حوزه علمیه قم و دیدگاههای آن حاکم است. آیا غیرمنطقی است بپرسم چرا در بین هیأت دبیران مردانه کانون، جایی برای زنان نیست؟ آیا نویسنده زن در ایران نیست؟ چرا کانون نویسندگان نتوانسته است توجه آنها را به خود جلب کند؟ چرا آنها حضور در چنین کانونی را جدی نگرفتهاند؟»
منطق حکم میکند وقتی در مورد «همسران» آن گونه صحبت میشود ، به زنانی که «از مقررات جاری خیابان» به ستوه آمده و کمپین یک میلیون امضا را راه انداخته اند، توهین شود ؛ وگرنه یک جای کار میلنگد.
نگاهی گذرا به سخنرانی پیام فضلی نژاد یکی از اعضای «تاریکخانه» کیهان در جمع دانشجویان خوزستان تحت عنوان «زنان فمینیست، طرح خاورمیانه بزرگ و انقلاب مخملی» و دعوت از دانشجویان حزباللهی برای تاختن به زنان به خوبی نشانگر آن است که دو دیدگاه از دو زاویه مختلف چگونه در یک جا به هم میرسند.
پیام فضلی نژاد در مورد زنان کمپین یک میلیون امضا میگوید:
«ایالات متحده بیشتر توان اقتصادی و سیاسی خود را برای انقلاب مخملی در ایران، خرج پروژه موسوم به «جنبش زنان» میکند. آن ها دنبال پیشبرد یک جنگ براندازی زنانه هستند که تصویر جغرافیای آن دشوار نیست. کامبیز محمودی (مدیر بهایی تلویزیون فارسی صدای آمریکا) بخش مهمی از 20 میلیون دلار بودجه دولتی این تلویزیون را به برنامه ای روزانه با نام «زن امروز» اختصاص داده که بلندگوی تبلیغاتی فمینیست های ایرانی است. این برنامه که یک ساعت در روز پخش می شود، به عنوان رسانه رسمی دولت آمریکا، «کمپین یک میلیون امضاء» را به عنوان موثرترین نیروی براندازی جمهوری اسلامی ایران تبلیغ می کند.«
پیام فضلی نژاد همچنین برای گستردن سایه ترس و تردید بر سر فعالان زن، آنها را به داشتن ارتباط با مجاهدین و فداییها و گروههای «تروریستی» متهم کرده و مینویسد:
«حمایت های معنوی و مادی سازمان تروریستی مجاهدین خلق (منافقین) و سازمان تروریستی فدائیان خلق از فعالان فمینیست ایرانی این شائبه را تقویت می کرد که کمپین یک میلیون امضاء که اکنون نهادی برای تجمیع نیروی براندازی زنانه محسوب می گردد، حامی رویکردهای تروریستی نیز باشد. در مهرماه 1386، دو تن از فعالان این کمپین به اتهام همکاری با گروهک های تروریستی در کردستان دستگیر شدند. روند رسیدگی به اتهامات این دو عضو کمپین نشان داد که پروژه آمریکایی کمپین در ایران چندان هم مسالمت آمیز نیست و در بخش های مهمی رویکردهای تروریستی را دنبال می کند».
چنانچه ملاحظه میکنید رژیم از هر حربهای برای بیرون کردن زنان از صحنه اجتماعی تلاش میکند و همهی حرف من این است که میبایستی در نقطه مقابل از هیچ تلاشی برای به صحنه آوردن زنان دریغ نکرد.
فرخنده حاجی زاده و انتخابات کانون نویسندگان
--------------------------------
میگویند تا سه نشه بازی نشه. خانم حاجیزاده پاسخ آقایان زرافشان و زهرا قلهکی را کافی ندانسته خود پس از گذشت یک ماه، زحمت نگارش نوشتهای را که نکتهی جدیدی نسبت به دو مطلب قبلی ندارد، متحمل شده و ترتیب انتشار آن در سایتهای گویا نیوز و اخبار روز را که مطلب من در آنجا چاپ نشده بود، میدهد.
خانم حاجیزاده علاوه بر تأکید بر نخواندن درست خبر توسط من، نکتهی دیگری را نیز اضافه میکند که حاکی از کم اطلاعی ایشان از اساسنامه کانون نویسندگان است. ایشان مینویسند:
«و اما نکته آخر اين که فرخنده حاجیزاده به قيد قرعه انتخاب نشده است! قرعهکشی در مورد نفر پنجم، ميان خانم فرزانه آقايیپور و آقای يوسف عزيزی بنیطرف صورت گرفت و آقای بنیطرف به قيد قرعه برگزيده شد. ای کاش کمی در خواندن خبر دقت میکرديد. گرچه حتی با يک حساب بسيار سادهی سرانگشتی هم میشد فهميد که هرگاه در انتخاب پنج نفر، دو نفر به تساوی آرا برسند طبعا نفر چهارم نيست که به قيد قرعه انتخاب میشود.»
خانم حاجیزاده! چنانچه در بالا هم توضیح دادم در قسمت اول حق با شما و آقای زرافشان و زهرا قلهکی است ، اما شما با آن که خود عضو علیالبدل کانون نویسندگان هستید در مورد بخش دوم نوشتهتان دقت لازم را نکردهاید. «ای کاش» میکردید. چنانچه آرای دو نفر از اعضای علیالبدل کانون نویسندگان یکسان باشد که من آرای شما و آقای بنی طرف را به اشتباه اینچنین فرض کرده بودم، آنگاه برای مشخص کردن نفر چهارم و پنجم طبق اساسنامه کانون باید فکری شود؛ چرا که ماده ۲۳ اساسنامه کانون نویسندگان میگوید:
«مادهيِ 23- جانشينيِ دبيران
اگر دبيري فوت كند، يا استعفا دهد، يا مسلوبالشرايط شود، يا برابرِ مادهيِ 22 عزل شود، از دبيرانِ جانشين بهترتيبِ تقدمِ آرايِ كسب شده جايِ او را خواهد گرفت.»
برخلاف تصور شما هرگاه در انتخاب پنج نفر، دو نفر به تساوی آرا برسند حساب سرانگشتی نمیتوان کرد، طبق اساسنامه تکلیف تقدم افراد بایستی مشخص شود؛ چرا که در صورت عزل یا فوت یا استعفای یکی از اعضا،جانشین به ترتیب تقدم آرای کسب شده جای او را خواهد گرفت. بر اساس شیوه اتخاذ شده از سوی کانون، قرعه کشی تقدم افراد را مشخص میکند. آیا تا کنون متوجه این مطلب نشده بودید؟
بگذریم، خانم حاجی زاده! اشتباه یکی از ویژگیهای انسانی است و من این حق را برای خودم محفوظ میدارم ؛ چنانچه شما نیز به عنوان عضو کانون نویسندگان، در مطلع نوشتهتان خطاب به من، شعر زیبای حافظ را اشتباه نوشته و آن را به کلی از معنا تهی کردهاید. من کمی با حافظ آشنا هستم. برخلاف تصور شما در نظر او «صومعه داران ره کاری نمیگیرند»، آنها «پی کاری» میگیرند. ره کاری گرفتن به کلی بیمعنی است.
خانم حاجی زاده! شما متأسفانه مطلب من را به دقت نخواندهاید. متأسفم که بایستی اینگونه تصور کنم که تحت تأثیر القائات نادرست و غیرمنصفانه آقای زرافشان بودهاید. یا در جمعی شرکت داشتهاید که از تبلیغات ویژه ایشان برخوردار بودهاند. من در نوشتهام هیچ کجا از «تزئین ویترین» سخنی به میان نیاوردهام. یک بار دیگر به آن رجوع کنید . خودتان خواهید دید. این اتهامی است که آقای زرافشان در مصاحبه با رادیو برابری در نروژ به من زده است.
البته بعید میدانم با توجه به این که نوشتهاید «سالهاست به دليل کمبودِ وقت ناشی از شرايط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه و به خاطر امکان انتخاب فضاهای متعدد فرهنگی، هنری، نهتنها دل به خواندن هر نوشتهای نمیدهم...» ، فرصت گوش دادن به این رادیو را داشته باشید. تازه اگر هم گوش داده باشید ، فرقی نمیکند ؛ تکرار اتهامات نادرست و ناروای آقای زرافشان است. آیا عجیب نیست شما از «تزیین ویترین» آنهم به صورت نقل «قول» از سوی من صحبت میکنید؟ شما نوشتهاید:
«به باور من بخش عمدهی اعضای کانون نويسندگان ايران فراجنسيتی میانديشند و نيازی نمیبينند برای بالا بردن آماری از آن دست که شما اشاره میکنيد، با تحميل و اصرار و زور و زر، کفهی ترازو را هموزن کنند يا برای تکميل ژستشان (و به قول شما تزيين ويترين خود) بر وزن کفهی مونث بيافزايند.»
خانم حاجی زاده! برای شما به عنوان یک نویسنده زن، خوب نیست در پاسخ من که در دفاع از «جنبش زنان» و حضور زنان در هیأت دبیران کانون نویسندگان مطلب نوشتهام از عبارت افزودن بر «وزن کفهی مؤنث» استفاده کنید. این نوع ادبیات زیبنده شما نیست. اگر مخالفان جنبش زنان و یا کسانی که دارای دیدگاه مردسالارانه هستند از این نوع ادبیات استفاده کنند، اشکالی ندارد ؛ از شما بعید است.
متأسفم باید بگویم شما در همین اولین قدم از روی دست آقای زرافشان نگاه کردهاید. من هیچکجا نگفتهام که برای تکمیل ژست کانون و «تزیین ویترین خود بر وزن کفهی مؤنث بیافزاید» . این افترایی است که آقای ناصر زرافشان به من نسبت میدهند و شما بدون تحقیق میپذیرید. کجای نوشتهی من چنین چیزی آمده که شما از من نقل «قول» میکنید؟ تأکیدم دقیقاً روی عبارت «تزیین ویترین» است.
شما که به دقت مطلب من را خواندهاید آیا ندیدهاید که به صراحت نوشتهام :
«کانونی که نمیتواند در میان خود زنی را به عضویت هیأت دبیران انتخاب کند، به عنوان یک جریان روشنفکری چه دردی را می تواند از جامعه خمینی گزیده ایران دوا کند؟»
در تنهایی کلاهتان را قاضی کنید، من صحبت از «تزیین ویترین» کردهام یا به صراحت از درمان کردن دردهای یک جامعهی «خمینی گزیده» که یکی از مشخصههای آن محرومیت زنان از تصدی بسیاری مشاغل است و مسئولیت های «یک جریان روشنفکری» سخن رانده ام ؟
خانم حاجی زاده! برای انتخاب زنان و یا رعایت حقوق آنان در نهادی چون «کانون نویسندگان»، نیازی به «تحميل و اصرار و زور و زر» چنان که نوشتهاید نیست.
تنها کافیست آقایان شرکت کننده در انتخابات که به دلیل حضور یک رژیم ضد زن، اکثریت بالا را تشکیل میدهند به خود غره نشوند و حضور زنان را جدی و ضروری تلقی کنند. آیا تصور شما بر این است در جاهای دیگر دنیا و در مجامعی که زنان حضور چشمگیر دارند، از «تحمیل و اصرار و زور و زر» استفاده میکنند؟ چرا از نوشتهی من چنین برداشتی کردید؟
خانم حاجی زاده! اتهامی که آقای ناصر زرافشان به شیوهی سعید مرتضوی در مورد «تزیین ویترین» و پیوند زدن سرنوشتم به نیروهای خارجی میزنند، بر میگردد به مقالهی قبلی من در مورد مصاحبه ایشان و موارد نادرستی که مطرح کرده بودند، چنانچه مایل بودید «نوشتههای موهوم» را بخوانید، میتوانید در این آدرس پیدا کنید:
آقای زرافشان به خارج از کشور تشریف آورده بودند و در مصاحبه با سید ابراهیم نبوی، از اپوزیسیون و فعالان حقوق بشر دعوت میکردند که چشم بر جنایات رژیم ببندند؛ چرا که طبق ارزیابی ایشان حیات ایران در خطر است و دشمنی با آمریکا و غرب بر دشمنی با رژیم جمهوری اسلامی و خامنهای و احمدینژاد و ... اولویت دارد. من به نوبهی خودم با چنین ارزیابیای مخالف هستم و آن را به نفع رژیم و جانیان حاکم بر کشورمان میدانم و از هیچ کوششی برای افشای آن دریغ نمیکنم.
خانم حاجی زاده! به ترکیب اعضای هیأت دبیران کانون نویسندگان در کشورهای مختلف نگاه کنید، ترکیب اعضای کدام کشورها یکدست مرد است و در کدام کشورها و کدام محفلها، زنان از چنین ترکیبهایی دفاع میکنند و به توجیه شرایط میپردازند؟
خانم حاجی زاده! شما هم از همان اتهام ناروای آقای زرافشان استفاده کرده و خطاب به من نوشتهاید:
«منتظر نمانیم تا لقمهی همه مسایل هنری، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و غیره را اروپا و آمریکا برای ما بگیرند و ما آن را بی چون و چرا قورت دهیم.»
فرمایشات شما در این مورد هم چیزی اضافه بر اتهامات ناروای آقای زرافشان و نوشتهی «زهرا قلهکی» ندارد. هرگاه در مجامع بینآلمللی موفقیتی نصیب نویسندگان و هنرمندان ایرانی از جمله خود شما که جایزه «انجمن قلم آمریکا» را دریافت کردید، میشود، اعضای «تاریکخانه» کیهان از همین ادبیات استفاده میکنند که گویا غربیها «لقمهی» ... برای ما میچینند.
این نوع ادبیات برازنده حسین شریعتمداری و تیم اوست، نه شما. هستهی اصلی بحث مبارزه با «تهاجم فرهنگی» مبارزه با چنین «لقمه»گیریهایی بود که عاقبت منجر به قتل بیرحمانه نویسندگان و روشنفکران ایرانی و از جمله برادر و برادرزاده خردسال شما شد.
خانم حاجی زاده! هنگامی که احمدینژاد و خامنهای و ... از صبح تا شام بر چنین طبلی میکوبند خوب نیست شما هم همراه آنان شوید. باور کنید آنها به تنهایی هم قادر به رساندن این پیام به گوش همهی ایرانیان در وطن و دور از وطن هستند. اگر تکرار این حرفها به منظور کم کردن حساسیت دستگاههای امنیتی و سرکوب رژیم نسبت به کانون نویسندگان و خاطر جمع کردن آنان از این موضوع است که به دنبال «قورت دادن» «لقمه»های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و ... اروپا و آمریکا نیستید - هرچند بیتأثیر است- برایم قابل فهم است ؛ اما مسئله این است که مبادا واقعاً به چنین مسائلی اعتقاد داشته باشید.
خانم حاجی زاده! چرا اینچنین به خشم آمدهاید؟ من خواهان حضور زنان در هیأت دبیران کانون شدم ؛ ربط آن به «لقمه» گیری اروپا و آمریکا برای ما چیست؟ آیا اگر آنها هم روزی خواهان چنین چیزی شدند، شما برعکس عمل میکنید که مبادا «لقمه» آنان را قورت دهید؟
قطعاً میدانید و لازم به تذکر نیست که تقریباً اکثریت قریب به اتفاق مفاخر ادبی، هنری، اجتماعی و حتا سیاسی دنیا از همین اروپا و آمریکا برخاستهاند. آنها گناهی ندارند که ما مردم و روشنفکرانمان تحت تأثیر اشتباه هولناک امثال مرحوم آل احمد، شریعتی و «غرب ستیزی»های کوته بینانه به «خویشتن» خویش رجوع کرده و عاقبت به نکبت خمینی و جمهوری اسلامی دچار شدیم.
لازم به تکرار نیست همین «کانون» و «انتخاباتی» که از آن صحبت میکنید «لقمه» های غرب هستند. و تمام آثار مدرنیته از مدرسه و دانشگاه گرفته تا دولت و ارتش و سینما و تأتر و گالری و کانون و همچنین حقوق سیاسی و اجتماعی و ... همگی لقمهی همین اروپاییها و آمریکاییها هستند.
خانم حاجی زاده ! شما در نوشتهتان هم به «حضور چشمگیر زنان نویسنده و فعال در همهی عرصههای فرهنگی دوران اخیر» اشاره کردهاید و هم بر «حضور کمرنگ زنان در انتخابات کانون نویسندگان ایران» تأکید کردهاید. دلیل آن هرچه که باشد ترس از شرایط نیست . در سطور بالا بطلان این استدلال را توضیح دادم. این سؤالی بود که من از اعضای محترم کانون نویسندگان کردم و پاسخش را متأسفانه در مطالب «سه گانه» گرفتم.
شما نیز به این مسئله اشاره کردهاید که «در انتخابات ۱٣ اسفند ۱٣۷۷، میتوانستید نام سه زن را در هیئت پنجنفرهی دبیران ببینید»!
خانم حاجی زاده! آیا من حضور زنان در هیئت دبیران سال ۱۳۷۷ را نفی کرده بودم؟ در کجای نوشتهی من چنین چیزی آمده و یا از کجای آن چنین برداشتی میشود. من در مورد این دوره از انتخابات صحبت میکنم.
خانم حاجی زاده! شما از من سؤال کردهاید فرق بین «انتخابات» و «انتصابات» را میفهمم؟ و ادامه دادهاید:
«حضور کمرنگ زنان در انتخابات کانون نويسندگان ايران نه به خواست اعضای کانون بلکه ناشی از شرايط بغرنج و نابرابری است که زنان را گرفتار ستم و درد مضاعف کرده و از بين بردن اين نابرابری گرچه ميل قلبی اعضای کانون نويسندگان ايران است اما نه در لحظه ميسر است و نه به طور مستقيم در حوزهی اختيار آنها. »
بله، فرق بین انتخابات و انتصابات را میدانم. اگر نمیدانستم هم ، با توضیحات شما یاد گرفتم ! «شرایط بغرنج و نابرابر» زنان را هم درک میکنم. اما سؤال من این است چگونه این «شرایط بغرنج و نابرابر» مانع از حضور زنان به قول شما «در همه عرصههای فرهنگی دوران اخیر» نمیشود اما بهانهای میشود که به عضویت هیأت دبیران کانون در نیایند ؟!
لطفاً شما صریح و روشن پاسخ دهید: آیا اعضای کانون نویسندگان در «لحظه»ی رأی دادن برایشان «میسر» نبود به شما و خانم فرزانه آقایی پور و احتمالاً خانم منیژه نجم عراقی که از قضا کاندیدا هم بودید، رأی دهند که عضو هیأت دبیران شوید؟ آیا رأی دادن به شما در «حوزهی اختیار مستقیم» اکثریت اعضای محترم کانون نویسندگان نبود؟
خانم حاجی زاده ! تصدیق میکنید وسیلهای نیست که با آن «میل قلبی» کسی را اندازه گرفت اما میتوان عملکرد افراد را محک زد و اندازه گرفت؟ از قدیم گفتهاند «دو صد گفته چون نیم کردار نیست». متأسفانه باید بگویم تجربه به من میگوید در اموری که اجباری بالای سر آدمی نیست، «میل قلبی» را در عملکرد افراد ببینم.
لطفاً وظیفه توجیه و تفسیر رأی ندادن به زنان و انتخاب آنها به دبیری کانون نویسندگان در این دوره را شما به دوش نگیرید. بگذارید آقایان خود به توجیه آن بپردازند. ملاحظه میکنید برخی آقایان آنقدر پرداختن به این موضوع «بغرنج » برایشان مهم است که تحت عنوان مستعار هم مطلب مینویسند.
خانم حاجی زاده ! من شما را «زینتالمجالس» معرفی نکردم. من نوشتم:
«در چنین شرایطی اگر من به جای خانم فرخنده حاجی زاده بودم حتماً استعفا میدادم تا مبادا زینتالمجالس آقایان شوم».
من به نگاه بعضی آقایان اشاره کردم و تلقیشان از حضور تک نمود زنان در بسیاری محافل و نقشهای حاشیهای که به عهدهشان گذاشته میشود. مقصود من زیر سؤال بردن شما نبود.
توصیهی نابجای «همدهاتیهای» شما به والدینتان مبنی بر بیرون کشیدن «دخترک معصوم» که شما باشید از «چنگال ۳۲ پسر دبستانی» و محرومیت از تحصیل بعدی که خوشبختانه جامه عمل نبوشید، دارای سرشتی متفاوت از پیشنهاد من است.
باور کنید برای همان کلمه «صومعهداران» و بسیاری کلمات دیگر که شما در نوشتهتان به کار بردهاید میتوان با استفاده از فن پلیمیک خیلی چیزها گفت که مسلماً ربطی به منظور شما نداشته است. استفاده از این شیوهها پسندیده نیست؛ حتا برای از میدان به در کردن دشمن.
خانم حاجی زاده! فکر نمیکنم شما از منظور من در مورد استفاده از عبارت اختصاص پست منشگیری به زنان از «ازل» بیخبر باشید. شما بخوبی میدانید در نوشتهی من، این کلمه جنبهی کنایه آمیز دارد و نه تاریخی. وگرنه بعید است کسی تصور کند قبل از به وجود آمدن کائنات و موجودات زنده هم پست منشیگری به زنان اختصاص داشته است! مثال شما هم دقیقاً نشانگر فهم شما از نوشتهی من است. با این همه متأسفانه به پلیمیک روی آورده و با ردیف کردن اسامی افرادی چون بیهقی و ... اهمیت پست منشیگری در ادوار گذشته را به یاد من میآورید و این که از «ازل» پست منشیگری برای خانمها نبوده است. آیا نمیدانید در دورانی که شما از آن مثال زدید اساساً خانمها به جز در حرمسرا در جای دیگری حضور نداشتند؟ آیا تصدیق میکنید در مورد کلمهی «ازل» که من به کار بردم و شما به خوبی منظور من را متوجه شدید سفسطه میکنید؟ آیا منظورتان این است که زنان با مبارزاتشان این پست مهم را از چنگ مردان در آوردهاند؟ قبول بفرمایید با آوردن این اسامی هم نمیشود نقش حاشیهای زنان در این دوره از انتخابات کانون نویسندگان را منکر شد.
ارجاع پست منشی کانون به خانم منیژه نجم عراقی متعاقب حذف زنان از دبیری کانون نویسندگان، با رأی مردان عضو کانون صورت گرفته است. اشاره به این که در سنوات قبل مردان منشی کانون بودهاند و هیاهو بر سر آن واقعیت را لاپوشانی نمیکند. چرا به این موضوع نمیپردازید که بر خلاف ادوار گذشته در این انتخابات زنان از دبیری کانون حذف شدهاند؟ حرف من این است که بر اساس رأی اعضا، امکان دبیری و شرکت در تصمیمگیری از زنان گرفته شده و پست منشیگری به آنان داده شده است، آیا اشتباه میگویم؟
آیا باعث تعجب نیست شما مرا که از حقوق زنان حتا به شکل صوری، حتا با بهانه، حتا با ... دفاع کردهام به داشتن تفکر مردسالارانه (که حتماً رسوبات آن را دارم) و... متهم میکنید اما در همان موقع بخش عمده اعضای محترم کانون نویسندگان را که به هیچ زنی از جمله شما برای عضویت در هیأت دبیران کانون اعتنایی نکردهاند، فارغ از دیدگاه مردسالارانه و دارای نگاه فراجنسیتی معرفی میکنید!؟ من نمی دانم چرا این نگاه فرا جنسیتی به هنگام رأی دادن به طرف مردها جلب شده و نه زنان.
شما در انگیزهی من از نوشتن مطلبم که همانا دفاع از حقوق زنان بود هم تشکیک کرده و نوشتهاید: «ای کاش زاويه باورپذيرتری برای نقد کانون نويسندگان ايران يا انتخابات اخير آن انتخاب میکرديد» . بهتر بود شما چنین جملهای نمینوشتید. بالاخره شما زن هستید و من به طور شکلی هم که شده از حقوق زنان دفاع کردهام هر چند به شما جفا کرده باشم.
خانم حاجی زاده ! جهت اطلاعتان بایستی بگویم در جدیدترین کتابم «دوزخ روی زمین» به تشریح و توضیح وضعیت زنان زندانی در «واحد مسکونی»، «قبر» و «قیامت» یعنی بدترین شکنجهگاههای قزلحصار پرداختهام. دلیل این کار هم دفاع از شأن و مقام و منزلت زن ایرانی در میدان مبارزه با یک رژیم قرونوسطایی و شناساندن ماهیت ایدئولوژیک زن ستیزی رژیم بود. متأسفم که وقت و حوصلهی شما و امکانی که برای «انتخاب فضاهای متعدد فرهنگی، هنری» دارید به شما اجازه نمیدهد، «دل به خواندن» چنین «نوشتههای موهومی» بدهید. اگر خوانده بودید و یا حتا موضوع آن را شنیده بودید، تحت تأثیر تحریکات دیگران، در انگیزه و نیت من برای دفاع از حقوق زنان میهنم شک نمیکردید و راجع به آن نظر نمیدادید.
راستش شما از تجربهی خود به عنوان تنها دختر مدرسهی روستایتان و داستانهای پیش آمده گفتهاید. اجازه دهید من نیز از تجربهی خود به عنوان یک زندانی سیاسی زندانهای خمینی بگویم و حساسیتام را گوشزد کنم . در آنجا زنانی را به چشم میدیدم که بیش از من شکنجه میشدند و بیش از من مقاومت میکردند و خسته نمیشدند و جا نمیزدند . خاطرهی آنها همیشه با من است. ارادت و علاقهام به آنها باعث میشود که نسبت به نادیده گرفته شدن خواهرانشان در انتخابات کانون نویسندگان این دوره حساس باشم. اگر پشت در اتاق شکنجه نشسته بودید و مقاومتشان را دیده بودید، حساسیتم برایتان باورپذیرتر میشد و به انکار موضوع نمیپرداختید
خانم حاجی زاده! من چیزی برای پرده پوشی ندارم. من موافق نظر شاملو هستم که مخالف تشکیل کانون نویسندگان در نظام ولایت فقیه بود و به دوستانی که پیگیر آن در دورهی خاتمی بودند نیز هشدار داد و در مصاحبه با رادیو دولتی پژواک سوئد نیز صراحتاً بر آن تأکید کرد. چرا که معتقدم علیرغم بهایی که پرداخته میشود بهرهاش را رژیم در صحنهی بینالمللی میبرد ، ولی امکان فعالیت در جهت منافع نویسندگان و یا مبارزه با سانسور و دفاع از آزادی بیان را نمیدهد. اگر بدهد ، فلسفهی وجودیاش زیر سؤال میرود. دغدغهی من هرز رفتن نیروهاست. البته حق اشتباه را برای خودم محفوظ میدارم.
با وجود این به هنگام نگارش مطلبم تنها سوء استفادهای را که رژیم از این ترکیب «مردانه» در شرایط کنونی میبرد مد نظر داشتم. امیدوارم بطلان نظر من هرچه زودتر مشخص شود و به اندازه سر سوزنی هم که شده شما در کارتان موفق شوید. اما: «که من نمیشنوم بوی خیر از این اوضاع» .
ایرج مصداقی
۳۰ مرداد ۱۳۸۷
www.irajmesdaghi.com
پانویس:
۱- برای مثال در کمیسیون استانداردهای سازمان جهانی کار و به ویژه هنگام مطرح شدن موارد نقض حقوق زنان در کنوانسیون ۱۱۱ که به رفع تبعیض در محیط کار مربوط است، نمایندگان رژیم از این موارد زیاد استفاده میکنند. وقتی به میزان پایین اشتغال زنان اشاره میشود، وقتی به عدم حضور یک زن در کابینه و هیئت رئیسه مجلس اشاره میشود، وقتی به عدم حضور زنان در پستهای کلیدی اشاره میشود، وقتی به ناتوانی زنان به لحاظ قانونی برای تصدی پست ریاست جمهوری و قضاوت اشاره میشود، توجیه رژیم این است که وضعیت زنان در ایران در مقایسه با کشورهای عربی بهتر است و سپس به مشکلات زنان در ایران اشاره میکند و در چنین جاهایی است که به این نکته اشاره میکند مثلاً به خاطر مشکلاتی که در جامعه وجود دارد، و ما در صدد رفع و رجوع آن هستیم حتا در هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران نیز که در برگیرنده نویسندگان و روشنفکران ایرانی است هیچ زنی وجود ندارد.
۲- بزرگان هیچگاه از زیردستیها نام نمیبرند. این رویه ناشی از خلق و خوی این دسته از افراد است.
شاه وقتی میخواست در مصاحبه با مطبوعات در مورد زنده یاد شکرالله پاکنژاد حرفی بزند، موقعیتاش اجازه نمیداد، نام او را بیاورد و با ایما و اشاره مقصودش را رساند .
خامنهای نیز وقتی میخواست در مورد آیتالله منتظری و عبدالله نوری و ... حرف بزند، شأنش به عنوان ولی فقیه اجازه نمیداد نام آنها را بیاورد بلکه با ایما و اشاره مقصودش را می رساند.
۳- نکته قابل توجه این که چند ماه قبل پس از ناتوانی جسمی کاسترو و کنارهگیریاش از قدرت، تحولی بزرگ در کوبا انجام گرفت و استفاده از تلفن دستی آزاد شد! امیدوارم میزان اعتقاد زهرا قلهکی به آزادی بیان و اندیشه مانند چهرهی ایدهالشان «کاسترو» نباشد.
Recently by Iraj Mesdaghi | Comments | Date |
---|---|---|
مأموریت «یک اسکادران هموسکسوئل منحرف آمریکایی»! | 5 | Nov 25, 2008 |
هویت اصلی داوود لشگری | 6 | Oct 12, 2008 |
مشت نمونه خروار | 2 | Sep 06, 2008 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Kannon Iran
by شاعری (not verified) on Sun Aug 24, 2008 03:56 PM PDTوقتی ما تحمل شنیدن حرف زدن دیگری را نداریم کانون و انتخاباتش تا اندازه قبل توجحی بی معنی است بویژه اینکه هیچ کانون و نهاد ی به هر شکل و فرمی هم بطور آزاد در این رژیم وجود خارجی ندارد
Vaghen hayfe
by Rok goo (not verified) on Sat Aug 23, 2008 09:26 AM PDTI would like to say I will support women movement in Iran an I do believe the women in Iran don't have no way near to equal rights.
as I read this article,I must say if a group of intellectual have a problem to understand each other it justifies for me to say .
kad khodayeh deh keh morghabee bovad vay bar on deh che rosvaee bovad.