تحمل دیگری

محمد مختاری و مبارزه برای آزادی بیان


Share/Save/Bookmark

تحمل دیگری
by Majid Naficy
11-Dec-2008
 

This essay was written on December 14, 1998, a few days after the murder of Mohammad Mokhtari    and published in "Shahrvand" magazine and later  in my book "man khod Iran hastam va 35 maqaaleh-ye digar" Afra-Pegah publishers, Toronto, 2006.

یك روز محمد مختاری (77ـ1321) را به عنوان انسان، شاعر و اندیشمند در نظر خواهم گرفت ولی امروز می‌خواهم تنها به نقش‏ او در مبارزه‌ی نویسندگان درون مرز برای تحقق آزادی بیان اشاره كنم. با این وجود نمی‌توانم از این اعلام موضع خودداری كنم كه او فرزانه‌ای فروتن، شاعری پیشتاز و شاهنامه‌‌شناسی توانا بود. در میان نویسندگانی كه از آن خطه به دیدار ما آمده‌اند كمتر كسی را به سلامت نفس‏ محمد مختاری دیده‌ام.

در انقلاب 57 ـ 1356 مسئله‌ی تامین حقوق مدنی و ضرورت كسب آزادیهای فردی در غوغای شور انقلابی برای سرنگونی نظام سلطنتی گم شده بود. البته «ده شب شعر گوته» در پاییز 56 را داشتیم كه در آن بر خلع ید از دستگاه سانسور پای فشرده شد. همچنین گروههایی بودند كه تامین آزادیهای دمكراتیك را در برنامه‌های خود گنجانده بودند اما حنای آنها در مقابل جریانات انحصارطلب رنگی نداشت و به سرعت رنگ باخت. «نهضت آزادی» كه اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر را یكی از سه منبع الهام بخش‏ برنامه‌ی خود می‌شمرد پس‏ از تب «گروگانگیری» قلع و قمع شد. سازمانهای چندگانه‌ی «جبهه‌ی ملی» كه بر قانون اساسی انقلاب مشروطیت تكیه داشتند پس‏ از بیعت برخی از رهبران آن با روح‌الله خمینی در پاریس‏ از یك سو و بیعت شاپور بختیار با شاه از سوی دیگر ابتكار عمل خود را از دست دادند. بالاخره آن دسته از مبارزان چپ چون شكرالله پاك‌نژاد و خانبابا تهرانی كه با دیكتاتوری پرولتاریا و انحصارطلب ایدئولوژیك مرزبندی كرده و در «شورای‌متحد چپ» «جبهه‌ی دمكراتیك» و «وحدت كمونیستی» گرد آمده بودند نتوانستند بر خصلت انحصارطلب جنبش‏ چپ و گرایشهای ضددمكراتیك آن فائق آیند. «مجاهدین خلق» نیز كه مانند سازمانهای چپ هرگز بر ضرورت تضمین آزادیهای فردی پای نفشرده‌اند پس‏ از 30 خرداد درهم شكسته شدند و زمینه برای استیلای بلامنازع گروههای مومن به «ولایت فقیه» فراهم آمد.

با این همه تاریخ از حركت باز نایستاد و اندیشه‌ی دمكراسی و تحقق جامعه‌ی مدنی پس‏ از سركوب بزرگ 1360 به مرور در میان روشنفكران ایران رو به رشد گذاشت و متدین و بی‌دین موافق و مخالف نظام حاكم را در برگرفت.

به اعتقاد من، در میان صفوف این نهضت نوپا می‌توان سه بخش‏ را از یكدیگر متمایز كرد: نخست روشنفكران چپ برون‌مرز: بخشی از چپ كه در مقابل خودكامگی هیات حاكمه ایستاده بود پس‏ از سركوب و تلاشی سازمانهای خود، غالبا با شعار «بازگشت به تئوری» به تبعید آمد و با استفاده از فضای باز و امكانات مطالعه و تحقیق در كشورهای غربی به بازشكافی اندیشه‌های ماركسیستی پرداختند.

بسیاری از نشریات این دوره چون «زمان نو»، «سوسیالیسم و انقلاب»، «نظم نوین»، «پیام‌آزادی»، «كنكاش» و «تلاش» صفحات خود را به ترجمه‌ی آثار نئوماركسیست‌ها اختصاص‏ دادند. بخصوص‏ اندیشه‌های مكتب ایتالیایی «دلاولپو» كه تحت تاثیر افكار آنتونیو گرامشی شكل‌ گرفته بود، اهمیت بسزایی یافت. گرامشی معتقد بود كه از آنجا كه در روسیه قبل از انقلاب جامعه‌ی مدنی رشد نكرده بود و هنوز فرد از وابستگی به بندهای پدرسالارانه و خودكامه رها نشده بود، بلشویسم آن روابط ضددمكراتیك را بازسازی كرد. بنابر این شعار «جامعه‌ی مدنی» به صورت یكی از سرسخن‌های ادبیات چپ ایران در برون مرز درآمد (1). آن دسته از روشنفكران چپ نیز كه چون «حزب‌توده» و «اكثریت» از نظام سركوب جانبداری كرده بودند به زودی خود قربانی آن شدند و به تبعید آمدند. از آنجا كه این زمان مقارن بود با تلاشی نظام شوروی در اردوگاه شرق، این افراد به سرعت به صف توهم ریختگان پیوستند و به نقد و بررسی ریشه‌های فكر استبدادی مكتب گذشته پرداختند.

دوم ـ روشنفكران داخل كشور: این بخش‏ با ترجمه‌ی دهها كتاب تحلیلی چون «بلشویسم در عمل» اثر برتراند راسل یا «جامعه‌ی باز و دشمنانش» اثر كارل پوپر یا تالیف كتابهایی چون «انسان در شعر معاصر یا درك حضور دیگری» اثر محمد مختاری و نشر گاهنامه‌هایی نفیس‏ و خواندنی راه را برای تقویت چندصدایی باز كردند و اندیشه‌ی ضرورت تضمین آزادیهای فردی را برجسته ساختند. تبادل اندیشه بین داخل و خارج، فروش‏ كتاب‌های چاپ داخل در كتابفروشی‌های پاریس‏، استكهلم، و لس‏آنجلس‏ و برعكس‏ دست به دست گشتن آثار چاپ خارج درون مرز بر هم‌بستگی هر دو بخش‏ افزود.

سوم ـ روشنفكران دینی: زمان فقط بر قربانیان اثر نمی‌گذارد بلكه بر روشنفكران دلبسته به هیئت حاكمه نیز رسوخ می‌كند. عبدالكریم سروش‏ كه روزی خود در «شورای انقلاب فرهنگی» نقش‏ ایفا می‌كرد آرام آرام به ضرورت جدایی دین از دولت می‌رسد، تضمین آزادیهای فردی را لازمه‌ی یك جامعه‌ی پیشرفته می‌داند و به شعار «جامعه‌ی مدنی» شوری تازه می‌دهد. محمد خاتمی كه در زمان وزارت ارشاد سیاستی معتدل‌تر از همكاران خود داشت در دوره‌ی انتخابات برای ریاست جمهوری با درآمیختن عصر طلایی «مدینه‌النبی» با جامعه‌ی مدنی معاصر سعی می‌كند تا میان بنیادگرایی اسلامی و دمكراسی پل رابطی بیابد. همچنین نباید از دانشجویان مسلمان غافل ماند كه با «طرح انتخابی شدن ولی‌فقیه» می‌خواهند هیچ فردی را مافوق قانون قرار ندهند اگرچه طرح آنها با علت وجودی نظام ولایی در تضاد است.

در متن این چهارچوب تاریخی بود كه محمد مختاری پس‏ از آزادی از زندان اسلامی به صورت نویسنده‌ی منتقد اندیشه‌های استبدادی درآمد و در نظر و عمل كوشید تا جامعه‌ی خفقان‌زده‌ی ما را به سمت پذیرش‏ تحمل عقاید، تمرین مدارا و گفت‌وگوی سازنده سوق دهد. او خود در درآمد كتابش‏ «درك حضور دیگری» در سال 1368 چگونگی گرایش‏ خود را به سمت تفكر دمكراتیك چنین توضیح می‌دهد: «آنچه در پاییز 1358 در كانون نویسندگان ایران رخ داد، تامل مستمری درباره‌ی ارزشها و اصول انسانی در ذهن من پدید آورد كه سرانجام چنانكه توضیح خواهم داد به نوشتن چنین كتابی منجر شد.» (ص‏ 9)

آنگاه نویسنده شرح می‌دهد كه چگونه گروه پنج نفره‌ای از اعضای «حزب توده» با برگزاری «شبهای ‌آزادی ‌‌و ‌‌فرهنگ» از سوی كانون مخالفت می‌كنند، زیرا آن را مغایر با انقلاب اسلامی می‌دانند. كار عاقبت به اخراج این گروه می‌كشد و در ضمن مجمع عمومی «كانون» به كمیسیونی كه محمد نیز از اعضای آن بوده ماموریت می‌دهد كه ریشه‌های این حركت انشعاب‌طلبانه و ضددمكراتیك را تدوین نماید و به مجمع عرضه نماید. او برخی از رئوس‏ نتایج كار خود را به صورت زیر طبقه‌بندی می‌كند: «ب ـ مساله‌ی عدم پذیرش‏ و تحمل دیگری یك عارضه‌ی فرهنگی دیرینه در جامعه‌ی ماست كه فاقد تجربه‌ی نظام یافته‌ی دمكراتیك است. ج ـ این عارضه مشخصه‌ی كسانی است كه خود را تنها حامل حقیقت مطلق می‌پندارند. د ـ وقتی كسی می‌پذیرد كل حقیقت مطلق تنها با اوست پس‏ دیگری را كه با او مخالف است طبعا بر باطل می‌انگارد. هـ ـ حقیقت مطلق ایجاب می‌كند كه باطل نفی و حذف شود و «حق» برقرار بماند. و ـ از آنجا كه تشخیص‏ حق مطلق صرفا توسط «من» و گروه «من» صورت می‌گیرد، پس‏ وسیله‌ی برقراری حق و نحوه‌ی از بین بردن باطل (یا ‌دیگری) نیز صرفا به تشخیص‏ و مصلحت من و گروه من موكول و مجاز است.» (صفحه‌ی 12)

جامعه‌ای كه ساخت استبدادی ذهن در آن حكم‌فرماست یك نظم تمامیت‌گرا دارد كه محمد آن را «شبان رمگی» می‌نامد:«بخشی از جامعه را در برابر بخشی دیگر به هر دلیل و علتی به امتیازهایی ممتاز می‌شمارد. به بخشی از جامعه حق مالكیت و امتیاز تعیین سرنوشت خویش‏ و دیگران را می‌دهد. بخشی از جامعه را نیز به صورت تابع درمی‌آورد. كه نیازمند قیمومت و هدایت و اداره شدن است.» (صفحات 92 و 93) اصطلاح «شبان ـ رمگی» خواننده را به یاد تمثیل مشابهی می‌اندازد كه روح‌الله خمینی در سال 1348 هنگام توضیح «ولایت فقیه» در كتاب «حكومت اسلامی» ذكر كرده است. مختاری بدون اینكه به این منبع اشاره‌ای كند آن را چنین نقل به معنی می‌نماید. «از این نظرگاه، انسان در وجه عام خود در حكم كودك صغیری است كه به سبب نارسایی و عدم بلوغ ذهنی به قیم نیازمند است یا در كلیت اجتماعی خود در حكم رمه‌ای است كه بی‌شبان و چوبدستی از هم می‌پاشد و هدر می‌رود.» (همانجا(

با وجود این، ساخت «شبان رمگی» منحصر به ولایت فقیه نیست و می‌توان از آن هرگونه جامعه‌ی تمامیت‌گرای دیگر را در نظر آورد، خواه دولت «نژاد برتر» نازی‌ها باشد یا دولت «طبقه‌ی برتر» بلشویك‌ها. وقتی كه به قول حسین علی منتظری، یكی از نظریه پردازان سابق ولایت فقیه، قشری به این اعتبار كه «كارشناس» ایدئولوژی حاكم است خود را كارشناس‏ حاكمیت نیز بداند، نتیجه آن می‌شود كه به جای حاكمیت مردم، یك گروه خاص‏ اداره‌ی كشور را به انحصار خود درمی‌آورند و آزادی را از مردم سلب می‌كنند.

نقش‏ محمد مختاری در ترویج فكر آزادی تنها محدود به نوشتن نبود. او در مهرماه 1373 در تدوین متن 134 نویسنده معروف به «ما نویسنده‌‌ایم» سهمی اساسی داشت. او به خاطر شركت در تهیه‌ی این متن بارها بازداشت یا احضار شد و سرانجام  نیز در هفته‌ی گذشته قربانی آن گردید. در این متن ما با اندیشه‌ی «حقوق‌مدنی» قشر نویسنده و ضرورت تضمین آزادی بیان روبرو می‌شویم: «ما نویسنده‌ایم یعنی احساس‏ و تخیل و اندیشه و تحقیق خود را به اشكال مختلف می‌نویسیم و منتشر می‌كنیم. حق طبیعی و اجتماعی و مدنی ماست كه نوشته‌مان ـ اعم از شعر یا داستان، نمایشنامه یا فیلمنامه، تحقیق یا نقد و نیز ترجمه‌ی آثار دیگر  نویسندگان جهان ـ آزادانه و بی‌هیچ مانعی به دست مخاطبمان برسد. ایجاد مانع در راه نشر این آثار به هر بهانه‌ای در صلاحیت هیچ كس‏ یا هیچ نهادی نیست اگرچه پس‏ از نشر راه قضاوت و نقد آزادانه درباره‌ی آنها برهمگان گشوده است.» (دفترهای شنبه، دفتر دوم مارچ 95)

در واقع آزادی عقیده، بیان و انجمن، گوهر حكومت بر خود است و بدون تضمین آن هیچ دولتی نمی‌تواند چهره‌ای دمكراتیك داشته باشد. عشق به آزادی، فقط حامل شور آدمی نیست بلكه در درجه‌ی اول آزادی بیان برای رسیدن به حقیقت لازم است. همه‌ی كسانی كه تصور می‌كنند به قول مختاری حامل حقیقت مطلق هستند (خواه آن را فرستاده‌ی نیرویی مافوق طبیعی بدانند یا نتیجه‌ی حقیقت عام ماتریالیسم دیالكتیك) صد البته به آزادی احتیاجی ندارند. برعكس‏ آنها كه حقیقت را نسبی می‌دانند و طریقه‌ی نیل به آن را تنها در برخورد آزادانه‌ی افكار و نقد و اصلاح آنها می‌دانند به آزادی از هر چیز دیگر بیشتر محتاج هستند. حال چه این گفت‌وگو و برخورد در زمینه‌ی مسائل علمی باشد یا در عرصه‌ی مباحثات مجلس‏ قانونگذاری و بالاخره برنامه‌ریزیهای خانوادگی. به این دلیل است كه می‌گویند آزادی، فطری بشر است. همه‌ی انسانها آزاد و برابر به دنیا می‌آیند و مجالس‏ قانونگذاری نمی‌توانند در زمینه‌ی آزادی عقیده، بیان و انجمن هیچگونه قانونی بگذرانند زیرا چیزی را كه در طبیعت بشر است نمی‌توان از او سلب كرد و تنها باید آن را به عنوان مبادی فلسفی «قانون اساسی» هر كشوری به حساب آورد.

البته آزادی بیان اگر چه برای حكومت بر خود «اساسی» است اما «مطلق» نیست و حكومتهای دمكراتیك به خود اجازه می‌دهند كه به هنگام جنگ به خاطر حفظ منافع ملی برخی از آزادیهای مدنی را به طور موقت محدود كنند، یا به منظور حفظ عفت عمومی یا جلوگیری از جعل اكاذیب علیه شاكیان عمومی یا خصوصی، آزادی بیان افراد را محدود كنند. ولی نكته‌ی شایان توجه این است كه این محدودیت فقط در محدوده‌ی زمان، مكان، شیوه‌ی زبان یا وسیله‌ی انتقال اطلاعات است و هرگز نباید صورت مطلق به خود بگیرد، وگرنه حكومت خصلت دمكراتیك خود را از دست می‌دهد. وقتی كه چین كمونیست آزادی دینی مردم تبت را از آنها سلب می‌كند یا حكومت اسلامی جایی برای الحاد یا بهائیت نمی‌شناسد، در واقع آزادی یعنی یك موهبت طبیعی را از شهروندان خود سلب كرده است. اگر یك فرد بی‌دین نظر خود را به صورت متین و مستدل نشر دهد طبیعتا هیچ حكومت دمكراتیكی نمی‌تواند او را به بهانه‌ی جریحه‌دار كردن اخلاق عمومی مجرم بشناسد. حتی در عرصه‌ی برهنه نگاری، حكومتهای دمكراتیك فقط زمان پخش‏ یا محل توزیع آنها را محدود می‌نمایند تا كودكان در معرض‏ برخورد به آن قرار نگیرند: وگرنه تصمیم‌گیری درباره‌ی استفاده از این مطالب بر عهده‌ی خود افراد بالغ است. كسی كه به زیور تحمل عقاید مخالف آراسته باشد، به قول محمد مختاری به صورت «فرزانه‌ای فروتن» درمی‌آید. او خصوصیت این انسان مدرن را چنین برمی‌شمارد: «بی‌جا نیست اگر آن را فرزانگی فروتن معاصر بنامیم. فرزانگی فروتنی كه می‌خواهد انسان را از هرگونه مطلق‌گرایی و جزم‌اندیشی، یا قطعیت‌انگاری و نهایی‌گرایی آسیب‌پذیر، بركنار دارد.» (صفحه‌ی 67)

محمد مختاری این پیام‌آور آزادی بیان به راستی كه خود فرزانه‌ای فروتن بود. یادش‏ گرامی باد.

11دسامبر 98  

1ـ من خود در سال 58 سلسله گفتارهایی به نام «ماركس‏ نه چون یك پیشوا» داشتم كه نخستین بار در نشریه‌ی «تلاش» چاپ سوئد منتشر شد و بعدا به صورت پیوست كتاب «شعر و سیاست و بیست و چهار مقاله‌ی دیگر».


Share/Save/Bookmark

Recently by Majid NaficyCommentsDate
دلیل آفتاب
3
Dec 02, 2012
Fire
2
Nov 18, 2012
Sattar Beheshti: "More Honor in Death"
4
Nov 13, 2012
more from Majid Naficy
 
default

Mokhtari

by Ferdos (not verified) on

May we never forget those who have struggled and given up their lives for freedom of speech in Iran.
One day, those who stopped him and others to use their pen shall be brought to trial.

Thank you for your article.

FA

yaran pass az to be raheh to miravand
sharmandeh an ke rah be in karevan gereft