"اگر فکر من، تفکر تو را از آن باز میدارد که ورای آن بروی، من از فکر خود شرم خواهم برد."
فلسفه در ایران با جمالی از خواب عمیق چندین سد ساله برمیخیزد و از پیلهی سخت پرسشهای مزمن سر برون میآورد. در فلسفه پرسشها همواره برتر از پاسخهایند. هر پرسش پیشپا افتادهای پاسخی متناسب با ارزشهای حاکم بر جامعه دارد. اما هیچ پرسشی برای یک فیلسوف بیارزش نیست. چه نخستین چیزی که یک فیلسوف را از دیگر اندیشمندان جامعهاش متمایز میسازد، نادیدهگرفتن ارزشهای حاکم از سوی او و تلاش برای جایگزینی آنها با کشف و یا آفرینش و برتر شمردن ارزشهای نوین است.
محفوظات فلسفی کسی را فیلسوف نمیکند، گرچه آنها لازمهی کار فیلسوفاند؛ و نه حتا این و یا آن اندیشهی فلسفی که هر از گاه از انسان تراوش میکند. فیلسوف پژوهشگری بیامان است که با پرسشهای خود در زمینهی چگونهاندیشی و چگونهزیستی به کشفیات و از همین راه نیز به آفرینشی نوین دست میزند.
استاد جمالی به پشتوانهی چهار سده پژوهش در فرهنگ ایران باستان و کارزار اندیشههای آن دوران، با تکیه بر آموزشهای آکادمیک خود، و نوآوری خود در کشف و ژرفش در آن فرهنگ بیتردید پدر فلسفهی معاصر ایران و منطقهایست که انباشته از تجربیات کممانند در خانوادهی جهانی انسان است.
او فلسفه را دوباره در ایران زنده کردهاست. اکنون میتوان با فلسفه بیآنکه در میان چرخدندههای زبانهای بیگانه به عذاب کژ و یا نافهمی گرفتار شویم، بار دیگر پیوند برقرار نماییم. او پایان دهندهی زبان فیلسوفان ایرانی است که از گزند ساطور اسلام با زبان بسیار سخت و گاه غیرقابل نفوذ و آلوده به آن، افکار فلسفی خود را با مردم در میان میگذاشتند.
سدهها خلاء بزرگ نبود فیلسوفی در ایران جامعهی ما را دچار بحران هویتییه دردناکی کردهاست. آنچه از آخرین متفکران فیلسوف ما باقی ماندهاست، آنچنان در پردههای ابهام، چه به لحاظ کاربرد زبانی بیگانه و چه از دیدگاهی فلسفی، باقی ماندهاند که کمتر به کاری آمده و به ویژه اکنون میآیند. کار اندیشهپردازی در ایران مدتهاست روند رقتانگیزی داشتهاست.
فلسفه سکوی پرش تمامی تار و پود جامعه به پیش است و تاثیر آن به یک و چند تن "نخبه" محدود نمیشود. اما لازمهی سودمندی فلسفه به حال جامعه، توانائی آن جامعه در بازشناسی فلسفه و فیلسوفانش است. تا زمانی که جامعه به پتانسیل خودش پی نبرد، هیچ اندیشهای، هر چقدر هم بزرگ، جامعه را از ایستائی به جنبش وا نمیدارد. از سوئی دیگر، میتوان سدها اندیشهی ناب را از خارج به جامعه تزریق کرد، اما تا زمانی که پیکر جامعه تحمل هضم موجود خارجی را نداشتهباشد، نه تنها سودرسانی آن اندیشهها پوچ میگردد، بلکه اعتمادبهنفس جامعه از اینکه خودش دست به آفرینش بزند، ازو ربودهخواهدشد و او را به احتضار مضاعف برده و نگاه خواهد داشت. پیکر جامعهی ما با وجود تمامی ویژگیهای خاص خودش هرگز سازگاری با تزریق واکسنهائی که توسط غرب در بازار موسسههای اندیشهفروشیاش (دانشگاهها) بستهبندی میشوند، نشان نداده و نمیدهد.
بزرگترین عامل درد در کشورهای جهان سومی که از منابع و دارائی مناسب ملی بهرهمندند، از خود بیگانگی جامعهی روشنفکرانش است. روشنفکران چنین جامعههائی از یک سو از عقبماندگی جامعهی خود دردمند و آشفته میشوند، و از سوئی دیگر، چون میخواهند ره سد ساله را یک شبه بپیمایند، شکیبائی خود را از دست میدهند و بیپروا به تزریق فرمولهای بستهبندی شده به پیکر جامعهی خود دست میزنند و آن را بیش از پیش به احتضار فرو میبرند. در حالیکه آنان باید از اندیشهورزان غرب انگیختهشوند، افسون آنها شده و هویت و نقش منحصر بهفرد خود را نه تنها از دست میدهند، بلکه ناخواسته بر ضد این دو برمیخیزند. تجربهی مستقیم تاریخی نشان میدهد که هر گاه اندیشمندان این کشورها، حتا تنها در دامنهی سیاست، به نیروی زایندهی خودی که با روح و روان مردمشان سازگار است، تکیه نمودهاند دست به ابتکار و نوآوری زدهاند، دنیا را به شادی و شگفتی برانگیختهاند و گامی به سوی ازجمندی کل انسانها برداشتهاند.
فاصلهای که تا همین چند سده پیش بین غرب و ایران به هیچ میمانست، اکنون بیشتر به هزارهها شبیه است. تنها زمانی که در عرصهی اندیشهورزی به این دو قطب نگریستهشود، میتوان دریافت چرا ایران اینگونه در جا زدهاست. اگر فیلسوفانی که ترجمهی آثارشان به زبان پارسی ویترین کتابخانههامان را زیور میدهند، وجود نداشتند، غرب هرگز به جایگاهی که اکنون رسیدهاست، حتا در عالم خیال هم دست نمییازید.
کشورهائی که از وجود اندیشمندان ملی خود بیبهره باشند، قادر به تضمین زندگی متمدنانه برای شهروندان خود نیستند و هرگز به قامت و هیئت یک کشور واقعی در نخواهند آمد. این کشورها همواره دستاویز و بازیچهی آنهائی که نوشداری خود را از کاسهی سر فیلسوفان خویش مینوشند و روئینتن میشوند، باقی خواهند ماند.
فلسفه لزومن راه و چاه را به ما نشان نمیدهد. اما جامعه را در تمامی دامنهی اندیشهورزیهایش به چالش میکشد و جریان خونی را که لازمهی زیست هر پیکری است به گردش میآورد. فلسفه تعریفی نوین از دگرگونیهای جامعه است که یا باید اتفاق بیافتند و یا پیشاپیش در آن رخ دادهاند و جامعه در ناآگاهی از وجود آنان به زندگی ایستای خود در همان پوستهی کهن و چغر ادامه میدهد، بیآنکه به پالایش و نوسازی خود دست زند. انفعال فکری جامعه نقش سنت و مذهب و دیگر ایدئولوژیها را در آن غالب میسازد و بازار مکارهی عجوزههای بزک کرده، همچنان گرم باقی میماند.
فلسفه بدون وجود فیلسوفها بیمعناست. کار فیلسوف آن است که نه تنها این تغییرات را در نطفه بیابد، بلکه خط مسیر کلی آنها را باز شناسد و راهکارهای مزمن، تجربه شده و "معقول" را به کنار زند و زمینهساز طرحی نو توسط خودش و دیگر اندیشهورزان در زمینههای دیگر در جامعه گردد. وجود هر فیلسوف شوکی است که هر جامعهای را از عادتهای رخوتآور و ایستایش بیرون میآورد. عدم وجود یک فیلسوف در هر جامعهای نشان از نازائی آن جامعه دارد، حتا اگر آن جامعه با کالاهای فکری وارداتی و پر زرق و برق از جامعههای دیگر انباشته شدهباشد.
تجربههای نوین مردم در هر جامعهای نیاز مداوم به بازنگری بنیانهای فکری و روشنگری دارد تا جامعه به هنگام تغییرات گریزناپذیر و پیدرپی، پویا و تنومند گردد. اما این همه فیلسوفی را میطلبد تا این تجربهها را در قامت سامانی فکری در جهت ارجمندی انسانی آن جامعه عبارتبندی کند و به آن ارائه دهد تا جامعه نیرومندتر گردد. هر چه شمار فیلسوفان جامعه بیشتر، سایش اندیشههای نوین و در نتیجه برنائی جامعه بیشتر. اما جامعهای که فیلسوفی ندارد تمامی این تجربیات در آن راکد میمانند و یا برای همیشه از بین میروند و جامعه در پوستی که هر آن بر ضخامت آن افزوده میگردد، با درد در خود میپیچد و بدین سان، درِ همه چیز باز بر روی همان پاشنهی قدیمی، هر بار با صدای چندشآور تازهتری، خواهد چرخید.
استاد منوچهر جمالی، نه تنها پدر فلسفهی آزاد ، بلکه فلسفهی نوین در کل، در ایران است. چکیدهای از اندیشههای ایشان در کتاب نعشها سنگین هستند، که نزدیک به دو دهه پیش نگاشتهشدهاست، گنجینهای از برخی از اندیشههای ناب ایشان است که هر خوانندهای را به وجد میآورد. در زمستان سرد تجربیات تلخ جامعهی ما زاد روز فیلسوف گرانمایه، استاد منوچهر جمالی، یادآور نیرومندی درونی اندیشههای نیاکان ما در ایرانزمین است.
زاد روز ایشان هماره خجسته و خرم باد!
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Kood andish
by Ram Iran (not verified) on Wed Jan 21, 2009 03:05 PM PSTDurood bar in bozorg mard andishmand ke az kheraad khood jahan va farhang Iran ra andaze geri va azmaysh karde karhay ishan dide man ra be farhang zaban va sinboolhay Iran gooshod Durood bar manochehr jamali va kheraade shad iashan baad.SePaS
"Sad" ba sade, na ba sin!
by FredJ (not verified) on Wed Jan 21, 2009 10:25 AM PST"Sad" ba sade, na ba sin!