جنبش بی‌خشونت جنبش بی‌نفرت

ایران ایده‌آلِ آینده نیازمند قوانینِ ضدنفرت است تا دیگر یک گروه نتواند با ترویجِ نفرت از دیگری (به بهانه‌های دینی، قومی، باورمندانه، جنسی یا جنسیتی) به خشونت در مورد او دست یازد


Share/Save/Bookmark

جنبش بی‌خشونت جنبش بی‌نفرت
by Peyman Vahabzadeh
22-Nov-2009
 

سبز جنبشی بی‌خشونت است و از این نظر تجربه‌ای است آغازین برای ما.  تجربه‌ای آغازین نه از آن که پیش‌تر جنبش‌های بی‌خشونت در ایران وجود نداشته‌اند. جنبش سبز جنبشی آغازین است زیرا، برعکس جنبش‌های پیشین (مانند جنبش تنباکو یا جنبش ملی شدن صنعت نفت) رویکردِ بی‌خشونت را نه تنها آگاهانه به کار گرفته، بل کنشِ بی‌خشونت را با گفتمانِ بی‌خشونت، و ترویجِ آن، همراه کرده است. پس جنبش سبز به هرگونه گرایش یا ایدئولوژی که از اهمیت جنبه‌ی خشونت‌پرهیز جنبشِ مردمیِ امروز ایران بکاهد، بی‌اعتنائی می‌کند. از این رو، جنبش سبز نه تنها جنبشی سیاسی‌- ‌اجتماعی که جنبشی آموزشی نیز هست. به دیگر سخن، خشونت‌پرهیزیِ جنبش سبز از این رو تازه و جانزاست که کنشِ بی‌خشونت را آگاهانه به کار می‌بندد و آن را بخشی جداناپذیر از جنبش می‌کند و خشونت‌پرهیزی خود را در گفتمانی اجتماعی نیز نظریه‌پردازی می‌کند. همین رویکرد اعتراضیِ بی‌خشونت و مدنی حکومت را، که سی سال است سختگیرانه‌ترین قوانین اجتماعی را بر مردم تحمیل کرده و تمامی راه‌های مشارکت سیاسی را به خشن‌ترین و ناانسانی‌ترین شیوه‌ها بسته، دچار بحرانی ژرف نموده و سبب سردرگُمی و گیجی حاکمانی شده که چون سیاست را بیرون از ساحتِ خشونت و تهدید نمی‌فهمند، در پاسخ به بحرانی که اسیر آنند بر سر شاخه بُن می‌برند.

روشن‌ترین اِبرازِ خشونت‌پرهیزی جنبش سبز را در آن ویدیوئی می‌توان دید که در آن جوانان شورشیِ سبز پس از درگیریِ ناگزیر با بسیجیِ بی‌رحمی که مردم را مورد ضرب‌وشتم قرار داده بود، وی را به کناری کشیدند، پوشش محافظش را از تنش درآوردند، خون‌های چهره‌اش را زدودند، به او آب دادند، و پس از اندکی پند و اندرز، جوانِ بسیجی را که تا لحظه‌ای پیش عاملِ اِعمال خشونتی کور و وحشیانه بر علیه هم‌میهن و همشهری خود بود، امّا اکنون دیگر مانند تظاهرکنندگان شده بود، رها کردند تا در میان موجِ سبزِ انسانی محو شود. و این نشان از اخلاقی نوین دارد، اخلاق خشونت‌پرهیزی که خاستگاه آن جنبشِ مدنیِ زنان ایران برای احقاقِ حقوق برابر با مردان و ابطال قوانین تبعیض‌آمیز بوده و هست. و همین اخلاق نوست که جنبش سبز را از جنبش‌های دیگر سده‌ی اخیر ایران متمایز می‌کند.

همگانی‌شدنِ چنین اخلاقی را،‌ البته، مدیون سال‌ها کارِ صبورانه‌ی کوشش‌گرانِ جنبش زنان هستیم و سپس مدیونِ اجتماعی شدن اخلاقِ خشونت‌پرهیز و گسترشِ آن از طریق شبکه‌های افقی کُنش‌گران به جنبش‌های دیگر و نیز به بطنِ ذهنی و روانی جامعه‌ای خسته از سرکوب و امرونهی، جامعه‌ای که مردمانش برای احقاق حق شهروندی و تکریم خویش به پا خاسته‌اند. این روندها و ویژگی‌ها را به روشنی می‌توان در میان جوانانی که سه‌چهارم جمعیت و ناگزیر آینده‌ی کشور را می‌سازند، مشاهده کرد.

اما جنبش بی‌خشونت به خودی خود ضامنِ تداوم خشونت‌پرهیزی در جامعه‌ای سرشار از تهدیدها و تبعیض‌ها و خشونت‌های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، خانوادگی، نسلی، جنسی، قومی و دینی نخواهد بود. خشونت‌پرهیزی می‌تواند بنیاد فرهنگی نوی برای ایرانِ فردا باشد چنانچه بتوان فرهنگ بی‌خشونت و مبارزه‌ بر علیه تمام شکل‌های خشونت را در جامعه آموزش داد و نهادی کرد. تنها بدین‌گونه است که می‌توان فردائی را برای ایران متصور شد که در آن دعوت، برابری و مذاکره جای تهدید، تبعیض و خشونت را بگیرند. و این یک مبارزه‌ی فرهنگی و آموزشی درازمدت است و شانس موفقیتِ آن در گرو حضورِ قوانین منصفانه‌ی آینده است. جنبش سبز، جدای از موقعیت سیاسی آن، زمینه‌های اجتماعی و فرهنگیِ خشونت‌پرهیزی را آماده کرده و موفقیتِ آن تخته‌ی پرشی خواهد بود برای جنبشی بزرگتر و گسترده‌تر برای خشونت‌زدائیِ تمام عیار از جامعه‌ی ایران و گسستی فرهنگی و قانونی از سنت‌های خشن و پدرسالارانه که سده‌هاست روان‌های بسیاری را زخمی و جان‌های بسیاری را در دورهای باطلِ و بی‌انجامِ خشونت خاکستر کرده‌اند.

و اما مشاهده‌ی ویدیوئی که شرحش رفت، درسی بزرگ‌تر نیز به همراه دارد: برای ریشه‌ای شدن، جنبشِ بی‌خشونت نیاز دارد که گامی اساسی‌تر و دشوارتر نیز بردارد و بدل به جنبشی بی‌نفرت شود. خشونت‌زدائی آنگاه در جامعه‌ای نهادی و ریشه‌ای خواهد شد که با نفرت‌زدائی همراه باشد. و نفرت‌زدائی، در برابر کسانی که با وجدانِ آسوده یا به طمعِ دستمزد به کتک‌زدن، تجاوز، یا قتل دیگری می‌پردازند، بسیار دشوار است. همانندِ خشونت‌پرهیزی، نفرت‌زدائی نیازمند یک خانه‌تکانیِ اساسیِ روحی در یکایک ماست. یعنی در پرورشِ نفرت‌زدائی هر یک از ما باید در درون خویش آینده‌ای را بسازد مطابق با آینده‌ی بیرونی و جمعیِ بی‌خشونت برای تمامِ ایرانیان. این چنین است که جوان بسیجی در آن صحنه از تظاهرات نه تنها آماجِ انتقام نمی‌شود، بل به او اجازه داده می‌شود تا آغازی تازه داشته باشد. جمعیت دستگیرکننده‌ی وی پس از لحظه‌ای بر خشم خود حاکم می‌شوند و با زبان برادرانه‌ی پند و هشدار با ضاربِ خود سخن می‌گویند. این چنین، جوانانِ سبز خشونت‌پرهیزی را به بسیجی می‌آموزند. و این از زیباترین صحنه‌های جنبش سبز بوده و هست.

با خشونت‌پرهیزی می‌توان خشونتِ نهادی را هیچ کرد، هرچند به ناچار هزینه‌های دردناک انسانی در این راه پرداخته می‌شود، و می‌توان حکومتی را که بر پایه‌ی خشونت شکل گرفته در بحرانی ژرف انداخت و زوال درازمدت آن را با حضور سمج امّا بی‌خشونت جنبش مدنی به نظاره نشست. نفرت‌زدائی، امّا، راهی پیشاروی ما می‌گذارد برای توانبخشیِ اجتماعی، برای درمان خشونت‌گرانی که خود قربانیِ خشونت هستند. روزی، دیر یا زود، روند توانبخشی اجتماعی در ایران با رسیدگی قانونی به کردارهای اهریمنی عاملان خشونت در ایران پیگیری خواهد شد، اما چنین روندی ناچار نیست تا هنگامی که ایران به قوانینی انسانی و دارای وجاهت دست یابد، به تعویق بیفتد. از آنجا که جنبش سبز جنبشی ایدئولوژیک نیست و از این رو مرزِ میان من و دشمن در آن هرگز روشن و ازپیش‌داده نیست، سبزها توانسته‌اند با سعه‌ی صدری ستودنی حتی نیروهای سرکوبگر را نیز در میان خود بپذیرند (مانند روز قدس) بی‌آن که دست از خواسته‌ها و شعارهای سبز خویش بردارند. شاید بهترین راه نمایش روند نفرت‌زدائی از زندگی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی ایران همانا خودداری از شعارهای مرگ‌خواهانه در راهپیمائی‌های سبزِ مردم صلحدوست و آزادیخواه باشد.

چنان که گفته شد، نفرت‌زدائی گامی بس دشوار است برای نهادی کردن خشونت‌پرهیزی و آغاز روند دیرشده‌ی توانبخشیِ اجتماعی تا ایران آینده برای همه‌ی ایرانیان باشد، نه کشوری مانند کشور برخاسته از انقلاب سی سال پیش که بنیادش را بر انتقام و بر راندن بخش‌هائی از جامعه به بیرون از مرزها و زورگوئی و کشتار و آزار به‌جاماندگان در درون مرزها نهادند. پس جنبش سبز می‌تواند جنبش دوستی باشد در برابر نفرت و جنبش مهربانی در برابر خشونت، به گونه‌ای که دورِ باطل و اهریمنی خشونت را در ایران از گردش بازدارد و راه همزیستیِ همگانی را به مردم نشان دهد. جنبش بی‌خشونت و بی‌نفرت همانا نشانگرِ آینده‌ای است که خواهان آنیم امّا می‌دانیم که چنین آینده‌ای را تنها می‌توان از راه‌های بی‌خشونت بنیاد نهاد. به دیگر سخن،‌ رفتار اعتراضی ما در امروز نشان می‌دهد چگونه آینده‌ای را برای فردا می‌خواهیم بسازیم. جنبشِ سبز کسی یا گروهی را از آینده‌ی خواستنی و آرمانی‌اش محروم نمی‌کند، هر چند برخی از چهره‌های امروز جنبش به محدود کردن خواسته‌های جنبش در چارچوب‌های مورد علاقه‌ی خود اصرار بورزند. از این رو، سبز جنبشی است پلورالیستی و به گونه‌ای عملی اجماع‌گرا که حتی می‌داند که با تداومِ جنبش بسیاری از مخالفانِ امروز جنبش نیز بدان خواهند پیوست. جنبش سبز برخاسته از بیزاری و انزجار شهروندان از خودسری و بی‌قانونیِ حکومت است، امّا این بدان معنا نیست که انزجارِ گسترده‌ی اجتماعی خودبه‌خود به تنفر بدل خواهد شد،‌ همان تنفری که سی سال پیش به منش و کنش انتقام‌جویانه در روزهای پساانقلابی انجامید و زخم‌های وحشیانه‌ی بسیاری را بر تن و روان ایرانیان زد.

ایران ایده‌آلِ آینده نیازمند قوانینِ ضدنفرت است تا دیگر یک گروه نتواند با ترویجِ نفرت از دیگری (به بهانه‌های دینی، قومی، باورمندانه، جنسی یا جنسیتی) به خشونت در مورد او دست یازد. نفرت‌زدائی ژرفشِ خشونت‌زدائی است در بافتِ اجتماع و در روح قانون، امّا افزون بر این، نفرت‌زدائی گونه‌ای خودیابی و چیرگی بر خویشتن نیز هست، زیرا به سبب رشد و حضور در جامعه‌ای با بافتِ اجتماعی و روانیِ خشن، حتی در بهترین حالت، هر یک از ما ارزش‌های خشنی را به گونه‌ای ناملموس درونی کرده و گاه ناخودآگاهانه آنها را در روابط فردی و اجتماعی به کار می‌گیریم. افزون بر این، برای بسیاری از ما که جای زخمِ خشونت‌های اهریمنی را در دل‌هامان و در یادهامان و بر پوستمان داریم، نفرت‌زدائی چالشی است بس دشوار، امّا خودسازانه و آزادی‌بخش و نشان از بزرگیِ روحِ انسان دارد که می‌تواند پلیدی‌ها را در خود بشوید بی‌آن که خود هرگز بدان‌ها آلوده گردد. همین چیرگی بر خویشتن است که می‌تواند از جنبش سبز جنبشی امیدوارکننده بسازد، جنبشی که در صورت تداوم،‌ حتی پس از رسیدن به خواسته‌های سیاسی کنونی، می‌تواند به جنبشی آموزشی، فراگیر، شبکه‌ای، و خودیاورانه برای بازنویسیِ بنیادین فرهنگی و اجتماعی جامعه‌ای زخمدار از نفرت و خشونت فراروید. به راستی که نسل نو شایسته‌ی آغازی نوست.(۱)

دکتر پیمان وهاب‌زاده
نوامبر ۲۰۰۹ – ونکوور
fa.shahrgon.com
------------------------------

۱. خواننده‌ی هشیار ردّ پای اندیشه‌های مقاومت مدنی گاندی را در این نوشته می‌بیند. در این نوشته، به ویژه، مدیون دو مفهوم از گاندی هستم: نخستین «آهیمسا» (Ahimsa) که در سانسکریت معنای آن «خشونت‌پرهیزی» است و دیگری «ساتیاگراها» (Satyagraha) یا «مقاومت بی‌خشونت» است.


Share/Save/Bookmark

Recently by Peyman VahabzadehCommentsDate
در ناگزیریِ دادخواهی و بخشش
2
Jul 22, 2011
خیزشِ وقار
5
Sep 19, 2009
هنوز هم وقت دانستن حقيقت نيست؟
6
Mar 10, 2009
more from Peyman Vahabzadeh
 
persian westender

I really hope for a bloodless movement

by persian westender on

...but due to a 'history of vilolence' I think 'there will be blood' at least at some point. Provocating people will remain one of the main tactics of this regime.  

 


Setareh Cheshmakzan

Irandokht-e aziz - thank you!

by Setareh Cheshmakzan on

Thank you to the author for this timely article and also thank you very much dear Irandokht for your unwavering sanity and compassion. Any victory wrenched through violence, is just that; a victory for violence.  


benross

مرگ بر هیچکس بجز رژیم اسلامی

benross


دوست عزیز، همان توهمی که گمان می‌کرد با خمینی و انقلابش تافته‌ای جدا بافته به جهانیان عرضه کرده است، اکنون عجز خود ازبه خاک و خون کشاندن سرکوبگران رژیم اسلامی را در لفاف درایت و عطوفت انسانی می‌پیچد! اما همین «درایت و عطوفت» انسانی، در همین سایت ایرانی، پرهیزی از لجن پراکنی علیه دیگران ندارد و سابوتاژ یک گفتگوی پوینده را در راه‌یافت نجات ایران یک وظیفهٔ «ملی» خود می‌بیند! گاندی ابتدا رهبر شد، سپس شیوهٔ بی‌خشونت مبارزه را برگزید. اگر شیوهٔ خشونت‌بار را هم بر می‌گزید، بهرحال در مبارزه‌اش پیروز می‌شد. او در مقام رهبری، آن شیوه‌ای را برگزید که مؤثر تر بود. تظاهرکنندگانی که یک عنصر بسیجی را مهار و سپس تیمار می‌کنند، این درایت سیاسی را دارند که ببینند توازن قوا بگونه‌ای نیست که با تقویت حس کینه در میان مخالفانشان به جایی برسند. این هیچ ربطی به فلسفه‌پردازی های مشعشعانه ندارد. کسانی که برای مبارزهٔ کنونی نسخه می‌پیچند، یا رهبرشان و اهدافش را رسماً اعلام کنند، یا دست‌کم در گفتگوهایی که در مسیر تشکل و هدفمندی (و شکل‌گیری رهبری) پیش گرفته می‌شود سابوتاژ نکنند. آدم باید مریض باشد تا از خشونت لذت ببرد. اما وقتی صحبت نابودی رژیم اسلامی مطرح است، این رهنمودها برای پرهیز از خشونت، تنها در چارچوبی قابل باور است که به روشنی هدف سرنگونی رژیم اسلامی را مد نظر داشته باشد. برداشت صحیح از این رهنمود در این شرایط بی تشکلی این است که برای متشکل شدن حول هدف نابودی رژیم اسلامی، میان یکدیگر از نفرت پرهیز، و آشنایی، گفتگو و احترام متقابل را مد نظر قرار دهیم. در غیر این صورت پیام شما تنها طرفدارانی پیدا می‌کند که نه از نابودی رژیم، بلکه از بود آن حمایت می‌کنند. اگر بنا باشد پیام سکولاریسم و محترم شناختن شهروندان، در خدمت سرکوب جنبش سکولار قرار بگیرد، با بدتر از آن، پیام دوستی و عدم خشونت به یک پیام «روحانی» بدل شود، من همان به خاک خون کشیدن را ترجیح می‌دهم!

Red Wine

مرگ بر جمهوری اسلامی

Red Wine


حالا تکلیف آنانی‌ که نفرت دارند و ۳۰ سال خاک غربت خرده اند چه میشود ؟! تکلیف آن همه سالهای جوانی‌ که در بین بیگانگان به اتمام رسید چه میشود ؟! چه کسی‌ جواب آن همه خون از دست رفته را میدهد ؟ چرا حالا به فکر این افتاده ایم که نباید انتقام گرفت !؟

بسیار من در اوردیست که اسم رنگ سبز هم بر چیزی گذارید که اصلا ربطی‌ به هیچ چیز ندارد جز سیدین ال مفسدین !!!

به هر حال هیچ کس غم به خود راه نمیدهد چرا که این خود مردم هستند که این بار آینده مملکت را انتخاب خواهند کرد،نه سبز و نه آبی ! رنگ این جنبش خاکیست و خاک رنگ مردم ایران است.

خداوند را صد کرور شکر که این بار تکلیف دوست و دشمن مشخص است، بینیم چه کسی‌ از غیر است و چه کسی‌ از ما است !

مرگ بر جمهوری اسلامی.

زنده باد جمهوری ایرانی.

 

 


IRANdokht

نفرت‌زدائی

IRANdokht


What a great article! The peaceful approach of the green movement in Iran has made me very optimistic. It takes a lot of discipline and resilience to continue to fight despite the violent crack downs. I am glad to see that the Iranians inside Iran have matured to that level, emotionally and politically. I also agree that women being in the leadership roles when it comes to human rights activism, long-term civil disobedience, the pre-election rallies, post-election demonstrations and during the mournings for the victims, had a positive and peaceful influence on the movement. 

Iranians in diaspora... that's such a different story! They're mostly full of blind hate and constantly on everyone's throat. I believe Iranians will be better off without the hateful opposition members abroad unless they learn to control their hate instead of allowing hate to control their every move!

IRANdokht


MRX1

wishfull thinking

by MRX1 on

This whole idea of non violent, touchy feely, liberal stuff which has recently become big specialy among Iranian exiles will simply not work in the Iran of today! I much doubt if it will work in the future, but one step at the time.

You have a group of backward brain washed degenrates thugs with a menthality of 14 th centurty  in control of all aspect of the country. Do you simply think they will give up their power and their way of life however f*ed up it is, by you being friendly, non violent, touchy,feely, using  dialogue mialogue, green collor an so on? Sorry the real world does not work that way.... 


Neda ye Iran e Azad

کاملا موافقم

Neda ye Iran e Azad


خصوصا تاکید بر نقش زنان در جنبش بی خشونت امروزی بسیار نکته مهمی بود و همین جنبش ما را متمایز از سایر ممالک دنیا میکند. و صد البته باید جنبش بی نفرت را گسترش دهیم تا بتوانیم همه را در آن جای دهیم و به اتحادی که در تصور ماست برسیم. نمونه کوچک مشکلات عقیدتی و تعصبی ما در اجتماع سپتامبر در نیویرک مشهود بود که در آن گروهها به شدت با هم اصطکاک داشتند و این تصور پیش می آمد که اگر یک وقت با هم برخورد کنند از رنگ یا عقیده دیگران آلوده میشوند. اگر چه در انتها میشد کمی با دیگر گروهها قاطی شد و نفس کشید. برای پرهیز از نفرت ، آشنایی ، گفتگو و احترام متقابل اصل اساسی است. 

سبز سبز تا بهار