معنویت و پاکدینی روشنفکرانه - 2

آیا معنویت و پاکدینی روشنفکرانه میتوانند بدیلهائی برای دین باشند؟

Share/Save/Bookmark

معنویت و پاکدینی روشنفکرانه - 2
by Ahmad Sadri
03-Feb-2010
 

 (قسمت دوم) (قسمت اول)

در ربع آخر قرن بیستم در آمریکا شاهد یک حرکت مذهبی بنیادگرایانه قوی بوده ایم که شاید بتوان از آن به سومین احیای مذهبی (اولی و دومی در قرون هجدهم و نوزدهم رخ دادند) تعبیر کنیم.  در ایندوره شرکت مردم در کلیساهای بنیاد گرا بمراتب بیش از اقبال آنها از کلیساهای "جریان اصلی" پروتستان (مانند پرسبیتارین و اپیسکوپل و متدیست) بوده است.  عجیب اینست که جامعه شناسان این دوران بجای مطالعه این پدیده هنوز به مرده ریگ عصر روشنگری یعنی خیال خوش تقدس زدائی از تفکر انسانی (سکولاریسم ذهنی) و ناسوتی سازی حیطه عمومی تکیه میکردند.  از اینرو فلاسفه و علمای علوم اجتماعی و حتی متخصصین الهیات "خصوصی سازی" جهانی دین را پیشبینی میکردند.  تصور این بود که دین از حیطه اجتماعی به حیطه خصوصی کوچ خواهد کرد و "معنویت[i]" یعنی تدین خصوصی جای ادیان جهانی را خواهد گرفت.  جامعه شناس معروف دانیل بِل میگفت که شکل جدید دین "شیلائیسم" خواهد بود.  این نام را وی از یکی از مصاحبه شوندگانش که خانمی بنام شیلا بود گرفته بود.  شیلا در پاسخ به این سوال که دین شما چیست کمی تآمل کرده و بلاخره گفته بود "شیلائیسم."  

اما در عمل جوامع آمریکائی (و تا حدودی در جوامع اروپائی) بسمت شیلائیسم (معنویت و خصوصی سازی دین) پیش نرفتند.  برعکس، دینی که مدرنیه و تفکیک حیطه های دین و سیاست را پذیرفته بود، از قرائت لفظی متون مقدس صرفنظر کرده و اقتدار علم (از تکامل تا زبانشناسی و باستانشناسی) را در امور جهان (و نیز متون مقدس) پذیرفته بود به محاق رفت و بجای آن دین افراطی تجدد ستیز و سلطه جو (بنیادگرا) به حیطه عمومی هجوم آورد.  فرض بر این بود که بلوغ مدرنیته و اهمیت روز افزون علم و دگرگونی های اساسی مربوط به آن (پیشرفت در وسائط حمل و نقل، و وسائل ارتباطات جمعی و بلاخره جهانی شدن) دین را به حیطه خصوصی خواهد راند.  قرار بود شیلائیسم دانیل بل تدین ارتدکس به ادیان نهادینه شده جهانی را به سبد سوپرمارکتی تبدیل کند که افراد در خلوت آنرا از فراورده های معنوی و عناصر انتخابی از مذاهب مختلف پر کنند.  اما در عصر پسا روشنگری این اَبَر نَقل خوش بین و جهانشمول و سکولاریست مدرنیسم بود که عقب نشست و این دین تجدد ستیز بود که "سنگر های پرخاشگری"[ii] را اشغال نمود. 

روشنفکران ما که از پایگاههای آته ایسم دین ستیز، دِئیسم پاکدینانه و یا معنویت منزّه سخن میگویند باید از اطاق ضد صوت و دهلیز بسته تجربیات سی سال حکومت مذهبی در ایران بدر آیند، چشمها را بمالند و گوشها را باز کنند و تاریخ تجدد در ادیان دیگر مخصوصاً غرب را بخوانند.  آنان باید بپرسند که چگونه در غرب سکولار و مدرن مذهب ستیزی که هیچ، دئیسم و معنویت و حتی اصلاح مذهبی هم اینطور قافیه را باخته اند؟[iii]  واقعیت اینستکه حتی اگر بقول آن سکولاریست هموطن از "فرق سر تا ناخن پا" غربی شویم هم نمیتوانیم صورت مسأله دین واقعاً موجود (که هنوز لااقل اقلیت معتنابهی از هموطنان به آن مومنند) را پاک کنیم.

واقعیت اینست که دین همیشه یک پدیده اجتماعی بوده است.  کلماتی که در اغلب زبانها به دین رجوع میکنند از ریشه هائی مشتق شده اند که به سلوک در راهی دلالت میکنند.  مذهب و دین تا عصر جدید هرگز بمعنای ایمان ذهنی و باورهای متافیزیکی نبوده است.  تنها بعلت جدائی ذهن از عین در فلسفه مدرن است که دین در جهان مدرن به یک "باور" ذهنی تقلیل می یابد.   سورن کیر کگارد در کتاب "ترس و لرز" خود سرمشق تدیّن را ابراهیم میداند که در تنهائی محض با فرزندش به قربانگاه میرود.  این تسلیم محض به رضای الهی در خلوت خاص  را تنها معدودی پیشروان نخبگان دین بر میتابند.  در مذاهبی که مطمح نظر مطالعات جامعه شناسی است نه تنها مناسک دینی بلکه ریاضت و زهد و اعتکاف نیز اغلب شکل اجتماعی بخود میگیرد.  اساطیر مذهبی هم مبنای مناسک اجتماعی بوده اند نه موضوع یک "باور" غیبی.  امیل دورکهایم (جامعه شناس معروف دین) میگوید مذهب بقدری در زندگی اجتماعی موثر است که حتی مقولات زمان و مکان از طریق نهاد دین در ذهن انسان جای میگیرند: زمان را از تکرار سنواتی و ابدی روزهای مقدس[iv] استنتاج میکنیم و مکان را از جهت اماکن مقدس.  مذهب در نظر دورکهایم کاملترین نماد روح اجتماعی است.  شاید تصور معنویت بعنوان یک مذهب خصوصی همانقدر مشکل باشد که زبان خصوصی – در فلسفه ویتگنشتاین.  مذهب بدون معبد و معبد بدون مناسک و مناسک بدون امر مقدسی که در پهنه مکان و سیکل سالانه زمان حاضر باشد بعنوان بدیلی برای مذهب اجتماعی متصور نیست.

NOTES

[i] Spirituality

[ii] این از اصطلاحات مرحوم مطهری در "علل گرایش به مادیگری" بود.  آن مرحوم اسلامیست ها را به قبضه کردن این سنگرها (از دست نیروهای چپ) تحریض میکرد.  در واقع هم چنین شد که اسلامیستها نخست در انقلاب و بعد در آمریکا ستیزی از نیروهای چپ جلو زدند.

[iii] صریح بگوئیم که قاطبه منتقدین دین از دین ستیز و پاکدین و اصلاح طلب نیازمند مطالعه مقایسه ای تکوّن ادیان در عصر جدیدند.  متآسفانه اغلب قضاوتهای کلی که میشنویم و میبینیم بر مبنای تصویر کوله ای از اسلام، آنهم در لباس فرهنگی ایرانی و آنهم در دوران پس از انقلاب است.  

[iv] Holiday, (or holy day)

AUTHOR
Ahmad Sadri is Professor of Sociology and James P. Gorter Chair of Islamic World Studies at Lake Forest College.

Share/Save/Bookmark

Recently by Ahmad SadriCommentsDate
The Hurt Locker’s Missing Disclaimer
-
Apr 24, 2010
اوتی که گل بود
7
Feb 24, 2010
معنویت و پاکدینی روشنفکرانه
1
Jan 26, 2010
more from Ahmad Sadri
 
Fred

تجربه مریخیان

Fred


روشنفکران ما که از پایگاههای آته ایسم دین ستیز، دِئیسم پاکدینانه و یا معنویت منزّه سخن میگویند باید از اطاق ضد صوت و دهلیز بسته تجربیات سی سال حکومت مذهبی در ایران بدر آیند، چشمها را بمالند و گوشها را باز کنند و تاریخ تجدد در ادیان دیگر مخصوصاً غرب را بخوانند.  آنان باید بپرسند که چگونه در غرب سکولار و مدرن مذهب ستیزی که هیچ، دئیسم و معنویت و حتی اصلاح مذهبی هم اینطور قافیه را باخته اند؟[iii]  واقعیت اینستکه حتی اگر بقول آن سکولاریست هموطن از "فرق سر تا ناخن پا" غربی شویم هم نمیتوانیم صورت مسأله دین واقعاً موجود (که هنوز لااقل اقلیت معتنابهی از هموطنان به آن مومنند) را پاک کنیم

.  حضرت استادی هم باز به ادامۀ کم لطفی اصرار میورزند و انگاری قراردادی بسته اند که باید به اندازۀ معینی مغلطه تولید کنند.  مصادره به مطلوب کردن تاریخ تجدد در دیگر ادیان و با جوالدوز دوختنش به فاجعۀ وطنی و نتیجه گیری دلخواه گرفتن از مغلطه در مغلطه کار درستی نیست. 

حضرت استادی توضیح دهند که کجا و کی قافیه باخته شده که میفرمایند "  چگونه در غرب سکولار و مدرن مذهب ستیزی که هیچ، دئیسم و معنویت و حتی اصلاح مذهبی هم اینطور قافیه را باخته اند؟"

همچنین توضیح دهند کدام شیر پاک خورده ای در فکر پاک کردن صورت مسألۀ دین به قول شمااقعآ موجود " است؟

 آیا "مرحوم مطهری" حضرت استادی همان شخصی است  که دیدگاهش راجع به توحش ایرانیان ماقبل از اسلام بر کسی پوشیده نیست؟

شاید بد نباشد که حضرت استادی به نصیحت خود نیز توجهی کنند و پر بدک نباشد که به آن نیز عمل فرمایند :   " چشمها را بمالند و گوشها را باز کنند"

در ضمن عبارت تقی زاده  ...از فرق سر تا نوک پا فرنگی شدن بوده که بعدآ هم پس گرفتش و به هر صورت ناخنی در کار نبوده.

   دست آخر  حضرت استادی میفرمایند:

"متآسفانه اغلب قضاوتهای کلی که میشنویم و میبینیم بر مبنای تصویر کوله ای از اسلام، آنهم در لباس فرهنگی ایرانی و آنهم در دوران پس از انقلاب است."

نکند خدای ناکرده  حضرت استادی توقع آنرا دارند که ایرانیان قضاوتهای کلی خود را بر اساس تجربۀ  به قول ایشان "کوله ای" مریخیان بنا نهند و نه آنچه که بر خود آنها رفته و دیده و با پوست و استخوان تجربه کرده و مزه اش را چشیده اند؟