پیکار ما، و جنگ آنها

آنقدر هم بی‌اطلاع نیستیم که ندانیم سیاست بشردوستانه با سیاست جنگ‌طلبانه تفاوت دارد


Share/Save/Bookmark

پیکار ما، و جنگ آنها
by Roozbeh Paksar
31-Jul-2010
 

چندی پیش مهدی خلجی تحلیل‌گر ایرانی مقیم خارج در دو مقاله پی‌درپی (1) مخالفان دولت ایران را مورد خطاب قرار داد و از آنها خواست احتمال تهاجم نظامی به ایران را جدی بگیرند و اگر نمی‌خواهند همانند جمهوری اسلامی مسئول فجایعی شناخته‌شوند که یک چنین تهاجمی به همراه خواهد داشت باید اهم تلاش خود را معطوف به تبیین سیاستی کنند که هدفش بیش از هر چیز دیگر- به عنوان مثال بیش از برگزاری انتخابات آزاد- عقب‌نشاندن حکومت باشد از ادامه غنی‌سازی اورانیوم.

درست که خلجی ما را مخاطب قرار می‌دهد اما بر این نظر است که برای بسیاری از ما "جنگ حکم آستانه آخر زمان را دارد [...] برخی منتظر امام زمان و بعضی در انتظار جنگ. این انتظارها سرشتی یگانه دارند". همچنین وی بسیاری از ما را تحت انقیاد "منطق تقدیرگرای سنتی و حاکم" می‌داند و از این‌رو بر این باور "انشالله اتفاقی نمی‌افتد". و دست آخر او بسیاری از ما هواداران جنبش سبز را مشمول "جهالت بسیار فراگیر" در مورد برنامه هسته‌ای ایران می‌داند، زیرا در این زمینه "اطلاعاتی بیش از آنچه جمهوری اسلامی در اختیار می‌نهد نداریم".

دلیل خلجی برای متهم کردن ما به داشتن همه این معایب آن است که به آن اندازه که خلجی انتظار دارد خود را درگیر نقد سیاست خارجی جمهوری اسلامی نمی‌کنیم و موضعی به آن اندازه روشن که وی انتظار دارد در انتقاد از پاقشاری حکومت بر غنی‌سازی اورانیوم در کشور نداریم. به عبارت دیگر، ما همه این معایب را داریم زیرا برای‌مان بحث دموکراسی از بحث سیاست خارجی جمهوری اسلامی و غنی‌سازی اورانیومش مهم‌تر است و همچنین به این دلیل که فشار بر حکومت را برای برگزاری انتخابات آزاد به فشار بر حکومت برای قطع غنی‌سازی اورانیوم در اولویت قرار می‌دهیم. خلاصه اینکه ما همه این معایب را داریم چرا که پیکارمان را بیشتر معطوف به آزادی و دموکراسی در ایران می‌دانیم تا به نزاع میان غرب و جمهوری اسلامی.

اما آیا واقعاً بحث سیاست خارجی ایران و موضوع هسته‌ای‌اش به آن اندازه سهل و ممتنع است که به صرف موافق نبودن با شیوه‌هایی که غرب برای حل و فصل آن بر می‌گزیند، می‌توان کسانی را به متوهم بودن و خرافاتی بودن و جهالت متهم کرد؟ و اصولا چگونه می‌توان مخاطب را به داشتن یک چنین معایبی متهم کرد و در عین حال او را به بحثی جدی فراخواند؟ مگر نه اینکه پیش شرط هر گفت‌وگو آن است که مخاطبان‌مان دارای سطح قابل قبولی از فهم و شعور، از آگاهی به منافع و مضار خویش و دارای قوه تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی بدانیم؟

واقعیت آن است که ما (چه سبز و چه غیرسبز) نه بیشتر از دیگران متوهم هستیم، نه خرافاتی‌تر و نه جاهل. واقعیت آن است که ما به درستی دریافته‌ایم که پیکار ما و جنگ آنها دو چیز متفاوت است. و این، حتی اگر گاه و بیگاه مسیر پیکار ما برای آزادی و دموکراسی در ایران در نقاطی با نقشه راه دعوایی که غرب با جمهوری اسلامی بر سر غنی‌سازی اورانیوم دارد تلاقی کند. این همان واقعیتی است که خلجی خود نیز آن را به روشنی بازگو کرده‌است: "مسئله اصلی، سیاست هسته‌ای جمهوری اسلامی است. [...] اگر برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی در چنین موقعیتی نبود، ایران به هیچ روی آماج فشارهای بین‌المللی قرار نمی‌گرفت و حتی خطر همکاری آن با گروه‌های تندرو در خاورمیانه یا نقش حقوق دموکراتیک و بشر مردم ایران نیز تا اندازه زیادی قابل اغماض بود".

مشکل ما، یعنی سبزها و غیر سبزهای داخل کشور آن است که ما همان‌هایی هستیم که "حقوق دموکراتیک و بشر"‌مان می‌تواند در این زورآزمایی میان غرب و جمهوری اسلامی تا اندازه زیادی (که به زبان غیردیپلماتیک یعنی همان کاملاً) موضوع اغماض قرار گیرد. و مشکل بزرگتر، اینبار برای ما سبزها آن است که اگر در دعوایی وارد شویم که طرفینش آماده‌اند تا حقوق دموکراتیک و بشر ما را مورد اغماض قرار دهند جز نقض غرض از جانب ما نخواهد بود. زیرا نقطه اشتراک ما، یعنی ما سبزها و یگانه هویت مشترک‌مان دقیقاً فقط همین پیکارمان است برای مورد اغماض قرار نگرفتن حقوق دموکراتیک و بشرمان. ما بیش از یکسال است برای این حقوق دموکراتیک و بشر کشته و زندانی دادیم، شکنجه شدیم، از کار بیکارمان کردند و هزار و یک اهانت شنیدیم حالا انتظار دارید خود را درگیر زورآزمایی‌ای بکنیم که یک طرف آن همین امروز حقوق دموکراتیک و بشر ما را نادیده می‌گیرد و آن طرف دیگر مستقیم و غیر مستقیم به طرف اول می‌گوید که اگر از غنی‌سازی اورانیوم دست برداری، من نیز حقوق دموکراتیک و بشرشان را نادیده خواهم گرفت. ما سبزها در این یکسال برای با‌هم‌ماندن بخشی از تفاوت‌های‌مان را مورد اغماض قرار دادیم، بخشی دیگر را در این برهه دارای اولویت ندانستیم، برخی دیگر را به رسمیت شناختیم فقط و فقط به این امید که پیکار مشترک‌مان را برای حقوق دموکراتیک و بشرمان به پیش ببریم. اینک متهم می‌شویم که اگر در این بازی کذایی که در خطوط پیش توصیفش کردم وارد نشویم، خرافاتی، متوهم و جاهل هستیم. حقیقتاً آقای خلجی دست مریزاد.

امیدوارم تا اینجای کار نشان داده باشم که اگر ما سبزها زیاد نه در سیاست خارجی دخالت می‌کنیم و نه خیلی در مورد غنی‌سازی اورانیوم موضع‌گیری‌های شدید و غلیظ ، به این دلیل نیست که متوهم هستیم یا خرافاتی و جاهل. یعنی اگر تا به امروز به رشته پرسش‌هایی (2) که خلجی مطرح می‌کند جواب نداده‌ایم و به احتمال زیاد در آینده نزدیک هم جواب نخواهیم داد به این دلیل نیست که جوابی برای آنها یا نظری در موردشان نداریم یا حداقل به آنها فکر نکرده‌ایم. مگر ممکن است کسی در ایران زندگی کند و به تحریم‌ها و احتمال تهاجم فکر نکند و آنها را جدی نگیرد؟ ما حتی اگر هم به اینترنت و کانال‌های تلویزیونی خارج دسترس نداشتیم که اهمیت این مسائل را به‌ما یادآور شوند، همین که احمدی‌نژاد یا مشایی یا یکی دیگر از همین‌ها بگوید تحریم‌ها مهم نیستند یا نگران تهاجم نباشید برای ما کافی است تا بفهیم که آن موضوع مهم است و باید نگرانش بود. پس اگر به پرسش‌های شما جواب نمی‌دهیم به این دلیل است که اینها پرسش‌های مهم یا دقیق‌تر بگویم پرسش‌های سیاست‌ساز برای پیکار ما نیستند. چرا که پیکار ما، یعنی پیکار برای آنکه هیچکس نتواند حقوق دموکراتیک و بشرمان را مورد اغماض قرار دهد، از اساس، هم با نزاع امروزی میان غرب و جمهوری اسلامی بر سر غنی‌سازی اورانیوم متفاوت است و هم با جنگی احتمالی که میان این‌دو در بگیرد. و به همین دلیل نیز پرسش‌های‌مان از نوعی دیگرند.

اولین و مهم‌ترین پرسش آن است که با توجه به اینکه غرب مستقیماً و به طور غیرمستقیم به دولت پیام می‌دهد که اگر دست از غنی‌سازی‌اش بردارد، پایمال کردن حقوق دموکراتیک و بشر ما برایش قابل اغماض خواهد بود (تا حد زیادی)، چه زمانی دولت دهم و متحدانش به صرافت اینکار خواهند افتاد؟ یعنی به صرافت اینکه با تعلیق غنی‌سازی هم خود را از شر فشار غرب خلاص کنند و هم از شر ما. سوال دوم و مرتبط با اولی آن است که ما چگونه باید با این جماعت برخورد کنیم که در حین حفظ فشار برای بازستاندن حقوق دموکرتیک و بشرمان آنها هر چه دیرتر به صرافت این اتحاد شوم بیفتند؟ سوال سوم آن است که چکار کنیم که اگر این اتحاد برقرار شد، آنقدر شکاف در درون همین حاکمیت ایجاد شود که دولت دهمی‌ها نتواند همه تهران را به کهریزک تبدیل کنند و غرب چشم خویش را در مقابل آن ببندد؟ سوال چهارم اینکه اگر دولت به دلیل گفتار ایدئولوژیک یا به این خاطر که نمی‌تواند بدون وجود یک دشمن خارجی که ناکارآمدی‌اش را به گردن او بیندازد به حیاتش ادامه دهد، به این اتحاد تن نداد و کشور مورد تهاجم قرار گرفت، ما سبزها چه باید بکنیم؟ آیا باید پرچم‌های کوچک آمریکا و اروپا به دست به استقبال نیروهای مهاجم برویم و دلخوش باشیم از اینکه از دولتی یا حکومتی که حقوق بشر و دموکراتیک ما را نادیده گرفته خلع ید شده است؟ و سپس سال‌ها با نفرت هموطنان‌مان که ما را خائن به دین و به کشور می‌دانند زندگی کنیم و هر لحظه در انتظار اینکه این نفرت به شکل بمب‌گذاری انتحاری در بازار و مدرسه و مسجد و سینما انتقامش را از ما بگیرد؟ یا اینکه باید در کنار برادران و خواهران‌مان که طرفدار دولت دهم هستند با این مهاجم مقابله کنیم تا، روزی که مهاجم رفت (چون پس از به خاک و خون کشیدن کشورمان بالاخره دیر یا زود خواهد رفت) بتوانیم کشورمان را با همین مخالفان امروزی‌مان دوباره بسازیم؟

این‌ها پرسش‌هایی هستند که برای سیاست‌سازی ما مهم ‌اند، چون از واقعیت زندگی ما در اینجا سرچشمه می‌گیرند و نه به این دلیل که توهم داریم یا خرافاتی هستیم یا جاهل یا نگاه‌مان به جنگ آنطور که خلجی می‌گوید "رومانتیک و اخلاقی" است. درست برعکس اینها پرسش‌های مهمی برای ما هستند چون ما هم سیاست غالب بر ایران و جهان را می‌شناسیم و هم سیاستمدارانی را امروز سرنوشت ما، حقوق دموکراتیک، حقوق بشر و کشورمان بازیچه دست آنهاست. همان سیاستمدارانی که به قول خلجی "جنگ می‌کنند و ... می‌توانند به جنگ پایان دهند". اینها پرسش‌های مهم ما هستند به این دلیل که به درستی فهمیده‌ایم که خلجی درست می‌گوید که "هیچ استدلال اخلاقی‌-‌عاطفی یا حتی تبلیغات مردمی علیه جنگ نتواسته‌است کشوری را که به انگیزه‌ای سیاسی خواهان حمله نظامی به کشوری دیگر است باز دارد؛ اخلاق که سهل است حتی قوانین بین‌الملل هم جلودار کشوری نیستند که توانایی و انگیزه لازم برای حمله دارد". ما همه اینها را به خوبی دریافته‌ایم و به همین دلیل نیز پیکارمان برای آزادی و حقوق دموکراتیک را بر زمینه اخلاقی خودمان، با نگاه به منافع خودمان و با پاسخ به پرسش‌هایی که برآمده از واقعیت اینجایی و اکنونی‌ خودمان است پیش خواهیم برد. بهای آن را نیز همانطور که در این یکسال تک‌تک‌مان -متاسفانه نه به صورت یکسان- پرداخته‌ایم باز هم خواهیم پرداخت.

این از ما. اما شما آقای خلجی، شما که در مرکز گردش اطلاعات واقع شده‌اید. شما که نه متوهم هستید و نه خرافاتی و نه جاهل. شما که از درون اطاق‌های بسته‌ای اطلاع دارید که در آنها برخی فعالان سیاسی که "در نوشته‌ها و سخنان عمومی خود تحریم را محکوم می‌کنند وقتی طرف مشاوره با دولت‌های غربی قرار می‌گیرند آن را اکیداً توصیه و تشویق می‌نمایند". شما که همه اینها هستید، آیا می‌توانید به پرسش‌های ما جواب بدهید. آیا به فکرتان خطور کرده که اگر غرب به عوض اینکه (تا حد زیادی) حقوق دموکراتیک و بشر ما را نادیده بگیرد، محور منازعات خود را با جمهوری اسلامی دقیقاً بر سر همین حقوق می‌گذاشت و در عوض غنی‌سازی اورانیوم را -نه تا حد زیادی بلکه کمی- قابل اغماض می‌دانست سیر وقایع چگونه می‌شد؟ آیا از خود پرسیده‌اید که اگر غرب در ازای هر کشته و هر شکنجه شده و هر سنگسار شده فریاد اعتراضش را به گوش می‌رسانید و قطعنامه علیه حکومت ایران صادر می‌کرد، عاقبت این رویارویی چگونه می‌شد؟

ما نه آنقدر رومانتیک هستیم و نه آنقدر ناآشنا به سیاست که ندانیم بشردوستی سیاست نیست، اما آنقدر هم بی‌اطلاع نیستیم که ندانیم سیاست بشردوستانه با سیاست جنگ‌طلبانه تفاوت دارد.

روزبه پاکسار

jomhourikhahi.com

یادداشت‌ها

1 - Mardomak: آیا به نظر سبزها هم انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست؟ / همه مسئول جنگ هستیم

2- آیا مخالفان دولت ایران تصویری متفاوت از اوضاع دارند؟ آیا آنان نگران پیامدهای مهیب سیاست‌های هسته‌ای کنونی جمهوری اسلامی هستند؟ آیا مخالفان، دل‌داده همان استدلال دولت نیستند که «انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست؟» و ابرقدرت‌ها معیارهای دوگانه دارند و اگر راست می‌گویند جلوی اسرائیل را بگیرند و چون راست نمی‌گویند پس ما هم باید عقب‌نشینی نکنیم؟ اگر جمهوری اسلامی برنامه هسته‌ای را برای اهدافی سیاسی و تثیبت قدرت خود در منطقه خاورمیانه دنبال می‌کند، مخالفان آیا هیچ نگاهی سیاسی به این برنامه دارند؟ آیا مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی باور دارند هدف اصلی برنامه هسته‌ای تنها تأمین سوخت و انرژی است و بس؟ آیا آنان این برنامه را از برنامه تسلیحات موشکی جمهوری اسلامی جدا می‌دانند یا از سیاست‌های سی‌ساله رژيم ایران در منطقه تفکیک‌پذیر می‌انگارند؟ اساساً مخالفان احتمال حمله نظامی به تأسیسات هسته‌ای را جدی می‌گیرند یا مانند رهبران سودازده ایران باور دارند «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» و الان در مرداب عراق و افغانستان گرفتار است و اسرائیل هم از ترس حزب الله و حماس دلیری حمله به ایران را ندارد؟


Share/Save/Bookmark

 
benross

موضع گرفتن

benross


موضع گرفتن موافق یا مخالف در قبال محاصرهٔ اقتصادی بی مورد است. این محاصرهٔ اقتصادی بنا به موافقت یا مخالفت ایرانیان شکل نگرفته است که موضع گیری در قبال آن نتیجه بخش باشد. اگر هم بنا باشد که موضع گیری شود، تنها در صورتی مجاز و ممکن است که به نمایندگی عینی از خواست مردم صورت گرفته باشد.

نویسنده، فراسوی نکات ارزنده‌ای که مطرح کرده است، از پاسخگویی به این نکتهٔ کلیدی عاجز است که تکلیف شکل گیری یک نمایندگی عینی از خواست مردم چه می‌شود. علیرغم «ما سبزها ما سبزها» کردن نویسنده، وی آشکارا حتی ازسوی کل «سبزها» هم سخن نمی‌گوید چه رسد به سخنگو بودن برای خواست عینی کل مردم.

در این چارچوب است که گفتگو با غرب در قبال عزم و ارادهٔ آنها در قبال مسئلهٔ هسته‌ای معنا پیدا می‌کند. پیامی که رضا شاه دوم برای غرب دارد این است که اگر واقعاً خواهان آرامش خاطر نسبت به مسئلهٔ هسته‌ای هستید، به مردم ایران برای استقرار آزادی کمک کنید. این مردم ایران هستند که با استقرار خواست خود در کشور خود بیشترین تضمین را در قبال همسویی ایران با جامعهٔ بین‌المللی و آرامش و ثبات در منطقه فراهم خواهند آورد.

این نقبی است که آزادیخواهان باید به سیاست‌های جاری بین‌المللی در خدمت پیشبرد اهدافشان بزنند و آشکارا فعالین درون کشور نه می‌خواهند، و اگر بخواهند، نه می‌توانند در این راه گام مؤثری بردارند. این چیزی است که به دلیل فضای باز سیاسی، تنها از سوی ایرانیان خارج کشور ممکن است و به تبع آن، شکل دادن به سخنگویی رسمی برای خواست‌های عینی و تجددگرایانهٔ کل مردم ایران.